۰ نفر
۱۲ تیر ۱۳۹۵ - ۰۵:۳۸

ایران به عنوان یک منطقه جغرافیایی و یا هر منطقه دیگری با فلسفه نسبت ذاتی ندارد.

وقتی می گوییم ایران، ایران یک جغرافیا نیست بلکه یک تاریخ و روح است. وقتی بحث از ایران و فلسفه می شود باید دید مراد ما از ایران چیست.

مراد ما ایران با مرزهای جغرافیایی معین نخواهد بود. ایران، یک تعین تاریخی است. نسبت ایران با فلسفه این است که هر دو یکدیگر را می سازند.

تنها کشوری که بعد از تعطیلی مدارس فلسفه در یونان و آوارگی فلسفه، به فلسفه توجه کرد، ایران بود و هیچ کشور دیگری به فلسفه رو نکرد. فلسفه به جز ایران در هیچ جا قوام پیدا نکرد.

هانری کربن اولین کسی است که از فلسفه ایرانی سخن گفته است. امروز خیلی ها به فلسفه ایرانی- اسلامی قائلند. وقتی هانری کربن از فلسفه ایران سخن می گوید نمی خواهد بگوید فلسفه برآمده از نژاد ایرانی یا اینکه یک ایدئولوژی در ایران بوده است.

فلسفه ایرانی فلسفه ای است که عین فلسفه یونانی نیست، اما ماده فلسفه یونان را دارد. به نظر هانری کربن این فلسفه فلسفه‌ای است که با سنت مزدایی پیوند خورده و در نور مشکات نبوت محمدی پرورده شده است.

در مقابل هانری کربن، محمدعابدالجابری معتقد است که سهروردی و ابن سینا، عنصر و ایدئولوژی ایرانی را وارد فلسفه کرده اند یا از فلسفه برای ساختن ایدئولوژی ایرانی استفاده کرده اند، اما سوال اینجا است آیا واقعا ملاصدرا و قبل از او قصد داشتند فلسفه را ایرانی کنند؟

پاسخ این است که اگر منظور تعلق به زبان و فرهنگ خودی است و ما با زبان خودمان فلسفه یونانی را فهمیده ایم این جای بحث ندارد. جابری که کربن را محکوم به ایدئولوژی می کند، می گوید که فلسفه باید به زبان عربی باشد. اینکه جابری، ابن رشد را پایان فلسفه اسلامی دانسته و او را فیلسوف می داند این خود یک ایدئولوژی است.

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 552068

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
3 + 9 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • شمس تبریزی A1 ۱۸:۱۵ - ۱۳۹۵/۰۴/۱۳
    3 5
    از این یادداشت لذت بردم. خدا عمرت بده استاد عزیز