ای که بوی تن تو عطر بهاران، برگرد
خشکسالی شده ای بارش باران! برگرد
"تو بزرگی، مث اون لحظه که بارون میزنه"
بهر محو خس و خاشاک و غباران برگرد
بی تو یک گل به صفا بر سر یک تپه نرست
تپه های پرِ گل گشته بیابان، برگرد
ادبیات تو عالی، دهنت نقل و نبات
ادب آموز ترین فرد به لقمان، برگرد
مغز تو اصل گُل و مرغ خیالت بلبل
ای تو «خوش مغز ترین نخبه ی ایران» برگرد
تو مشایی، تو بقایی، تو رحیمی، تو همه
ای تو سرسلسله ی آینه داران، برگرد
بی تو احباب تو رفتند به «دربند» اما
بی تو خوش نیست، به همراهی یاران برگرد
سازمان ملل از نور تو خالی مانده
ای چراغ شب شورای خماران، برگرد
گرچه اکبر ز تو بس شاکی و ناخشنود است
تو علیرغم همه کارگزاران برگرد
همدان تا به خراسان و خزر تا بندر
در تو محو اند، پس از جانب تهران برگرد
من جوان بودم و اندوه غمت پیرم کرد
بهر آرام دلِ خسته ی پیران برگرد
ای که ویرانگر غربی، دو سه جا مانده هنوز
تا شود یکسره آشفته و ویران، برگرد
برنگردی تو اگر، پس چه کسی برگردد؟
محض خشنودی شبنامه نگاران برگرد
تو که بر موضع ما پای فشاری کردی
بر همان موضع خود پای فشاران برگرد
اینهمه گفتم و تو باز به من مینگری؟
وقت تنگ است، بیا ، زود ببم جان برگرد...
6060
نظر شما