۰ نفر
۹ فروردین ۱۳۹۵ - ۱۵:۵۰

مهم ترین مشکل در جامعه ما نداشتن یک درک مشترک از مفاهیم کلیدی و حساس است. در واقع می توان گفت هر چه تعداد مفاهیمی که از آنها درک مشترک داریم بیشتر باشد، همگرایی بیشتری در جامعه وجود داشته و پیشرفت ممکن تر خواهد بود. به مقداری که تعداد این مفاهیم از نظر نداشتن درک مشترک بیشتر می شود، مشکل واگرایی و تفرقه در جامعه بیشتر خواهد بود.

یکی از اولین کتابهایی که در مطالعات تاریخ اسلامی ام خواندم، کتاب «جامع بیان العلم و فضله» از ابن عبدالبر اندلسی متوفای 463 بود، دانشمندی برجسته، فقیه و محدث و مورخ. این کتاب را به دلیل نکاتی که در باره منع از کتابت حدیث در روزگار نخست اسلامی داشت و نیز آگاهی های دیگر مربوط به تاریخ حدیث می خواندم، زمانی که مقالات تاریخ تدوین حدیث را در سالهای 65 - 66 در مجله نور علم نوشتم. اما آن زمانها هیچ وقت فکر نکردم تعریف علم از نظر ابن عبدالبر چیست؟ مقصودم این است که مسلمانان از کلمه «علم» چه چیزی در ذهن داشتند و وقتی مرتب بر آن تاکید می کردند و آن را فریضه می دانستند مقصودشان کدام علم با چه معنایی بود.

این اواخر که کتاب روزنتال به اسم دانش پیروزمند منتشر شد حس کردم برای اولین بار یک نفر در مقابل پرسش چیستی از علم، به تنوع برداشت های مسلمانان در فرقه ها و گروه های مختلف از اخباری و فلسفی و صوفی و غیره از مفهوم علم توجه کرده است. در سالهای اخیر و از وقتی که درس فرهنگ و تمدن اسلامی را می دادم، به تدریج متوجه اهمیت این مفهوم نزد مسلمانان شدم. این که آنها مرز علم و خرافه را چه می دانسته اند. نظرشان به علوم تجربی چگونه بود و .... خوب سالها بود که با مفهوم علم از دید سید حسین نصر و جریان های اطراف او هم آشنا بودم. می دانستم که آنها تلقی شان از علم سنتی یا عرفانی یا رمزی چیست. آنها اغلب علم در معنای جدید را قبول نداشتند. کتاب نظریه متفکران اسلامی در باره طبیعت نخستین کاری بود که در باره جهانشناسی اسلامی نوشته شد و به ابعاد این مسأله پرداخت. کاری قوی، ولی با پیش فرض بود.

اغلب به ما تعلیم داده می شد که مفهوم علم تجربی یا ساینس، غربی است و آنچه در شرق مد نظر بوده نوعی علم عرفانی است. این را شایگان هم در اثار قدیمش داشت. بعدها هم گفته شد که عقل یونانی منطقی، عقل عرب، بیانی و عقل ایرانی گنوسی و عرفانی است. به هر حال اینجا زبان شاعرانه که زبانی بیانی اما درزبان فارسی غزل و عرفانی است خیلی قوی است. همه اینها چنین به ذهن ما می رساند که ما به طور جدی با مفهوم علم آشنا نبوده و نیستیم. تلقی مان از علم نوعی دانستن عرفانی است. همین چند روز قبل هم در جلسه ای که استادان دانشکده ادبیات بودند، باز این باره صحبت شد. استادی از گروه فلسفه دقیقا همین را گفت که اساسا از نظر ما مفهوم علم چیز دیگری است، چیزی که با این معیارهای سنجش امروزین علم و آنچه علم سنجی نام گرفته منطبق نیست.

همین الان، اگر به کتابهای ملاصدرا سر بزنید، یا فیض کاشانی یا ملاهادی سبزواری و یا بسیاری دیگر، خواهید دید که تلقی شان از علم نوعی فهم فلسفی - عرفانی است. دریافت شهودی سهم زیادی در این تلقی دارد. اصلا جای آن نیست که شما استدلالی بخواهید. اساسا در بسیاری از آن موارد خواستن استدلال از نظر آنها تمسخر است. پای استدلالیان در آن مباحث چوبین و سخت بی تمکین است. اما اگر برای دانستن مفهوم علم، سراغ ابوریحان بیرونی برویم، دانشمندی کم نظیر که او را می توان با انیشتین امروزین مقایسه کرد، مفهوم علم چیز دیگری است. بسیاری از منجمان ریاضی دادن فهمیده هم همین طور بودند. افرادی مانند رازی هم در پزشکی چنین بودند. اما در مقابل، اگر همه اینها را کنار بگذاریم و سری به اهل حدیث در بغداد بزنیم.

خطیب بغدادی در قرن پنجم با نگارش تقیید العلم یا الکفایه فی علم الروایه یا همین ابن عبدالبر اندلسی که دانشمندی برجسته است در همین کتاب جامع بیان العلم، اینها چه تلقی از علم دارند؟ راستش برای اینها علم یعنی حدیث. علم یعنی اطلاعاتی که ما اخبار بدست می آوریم. این اطلاعات تنها مربوط به دین نیست مربوط به جهان و طبیعت و تاریخ و پزشکی و نجوم و همه چیز است. اساسا از نظر اینها به خصوص اخباری ها و اهل حدیث بغداد، همه چیز جز اینها، ضد علم و بی ربط و کفر و زندقه است. ببینید این برداشت های متفاوت ما از علم است. برداشت هایی که ما ایرانی ها، سهمی از آن را داریم. این که دست توانایی در شعر و ادب داریم، برای این که ذهن ما در حوزه فهم و علم، ذهنی نزدیک به عرفان است. عمده متون ما در قالب ادبیات است، ادبیاتی که نوعی هنر و زیبایی است و بر علم به معنای دانایی کاملا غلبه دارد. اساسا جز در حد امور جاری در زندگی، بحث از فهم تجربی چندان در میان نیست، بلکه وصف شاعرانه در قالب حماسه یا غزل یا هر نوع دیگری غالب است. وقتی سراسر شعر صائب را ملاحظه می کنیم می توانیم دریابیم که حتی اگر او در زندگی روزانه اش یک مرد تجربی بوده، ذهنش اساسا منعطف به عالم دیگری است، عالمی که علم به آن هم از همان نوع است.

حال می توانید هر کتابی از کتب تراث را بخواهید، در جفر، در کیمیا، در نجوم و اختیارات و تقویم، حتی گاهی در پزشکی و غیره، و ملاحظه کنید که و باید بکنید که اینها با چه تلقی از مفهوم علم به سراغ آن موضوع رفته اند. به طور غالب ما هم از دوره صفوی به بعد دو نوع علم فلسفی و اخباری داشته ایم. در میانه آنها عرفان هم ضمیمه شده است و ترکیبی درست شده که اسمش حکمت متعالیه شده که حالا برخی برای آن در خلق تحولی مهم در ایران معجزه قائلند. دعواهای دیگری هم شده که از دل آنها مثلا اصحاب معارف مشهد درآمده اند. متجددین ما هم که تربیت شان در مدارس و دانشگاه های جدید بوده بکلی از آنها فاصله گرفته و دره ای عمیق میان آنها و علوم قدیمه ایجاد شده است. فکر کنید الان ما گرفتار چه تعارضی در عمق برداشتمان نسبت به مفهوم علم هستیم و وقتی از پیشرفت یا پسرفت آن می گوییم در واقع اظهاراتمان مربوط به کدام یک از آن تلقی هاست.

امروز هم کتابی با نام «مأخذ العلم» ازابوالحسین احمد فارس لغوی سرشناس ایرانی و از اهالی ری که گفته اند از «رستاق الزهراء» بوده است، دیدم. نمی دانم از این روستا، مقصود بوئین زهراست یا جای دیگر. در همان متن آمده است که این قریه را کرسف جیاناتاذ [شاید: جیان آباد] می نامند. از او به عنوان قزوینی زهراوی اشتاجردی هم یاد شده است. وی در سال 395 هجری در همان ری درگذشت. از اشتاجرد و جیان آباد در انساب سمعانی یاد نشده است. حدس قوی آن است که وی از اهالی بوئین زهرا است که منطقه کهن و با همین نام شهره بوده و گفتن قزوینی یا رازی هم منافاتی با این امر ندارد. باید در پی روستاهایی با این دو نام در آن نواحی بود.البته مدتی هم همدان بوده است.

بگذریم و به بحث اصلی برگردیم. فکر کردم کتاب مأخذ العلم باید عنوان بسیار زیبایی باشد و بتواند به ما در درک مفهوم علم کمک کند. کتاب بسیار کوچک است و عناوینی که دارد از حد و چارچوب انتقال مفاهیم در قالب کلیات علم حدیث بیرون نمی رود. این درست است که این کتاب در باره علم حدیث است، اما مبتنی بر نوعی از نگاه به علم است که علم را تنها در چارچوب مراودات علمی میان محدثان تعریف کرده و مورد توجه قرار داده است. این در حالی است که ابن فارس یک لغوی است و علم لغت فارغ از استفاده هایی که در متون دینی دارد، یک علم مستقل از علوم دینی است. با این حال، او هم در دل این فرهنگ، و البته به عنوان یک محدث هم، علم را تنها از همین زاویه تعریف می کند. در رساله کوتاه مأخذ العلم، نخستین روایت این است که «إن العلماء ورثة الانبیاء» سپس روایت «قیّدوا العلم» را آورده که در باره روا شمردن نوشتن و کتابت است. چون همچنان این بحث بود که علم تنها نوع شفاهی اش ارزش دارد و علم مکتوب روا نیست.

رساله خطیب بغدادی در قرن پنجم هم در همین موضوع است که روا شمردن کتابت علم یعنی حدیث را اثبات کند. تصور کنید بعد از سه چهار قرن همچنان این موضوع اهمیت دارد که حدیث شفاهی یا همان علم که چیزی جز حدیث نیست، در اذهان بر حدیث مکتوب ترجیح دارد و باید برای آنها ثابت کنند که تقیید العلم درست و شرعی است. در همان حدیث آمده است که از رسول (ص) پرسیدند که تقیید علم به چه معناست؟ حضرت فرمود: الکتاب. نوشتن آن. (مأخذ العلم، ص 45). سپس آیه کتابت دیون از قرآن و ن و القلم را هم بتوان تکمله این بحث آورده است. در ادامه چند بحث کوتاه در باره قرائت کتاب بر استاد و این که این بهتر از قراءت استاد برای توست، فرق حدثنا و اخبرنا، مناوله علم یعنی اجازه گرفتن نقل از کتاب استادی با یک اجازه کلی نه قراءت استاد بر شاگرد یا به عکس ، دادن اجازه و ادب و آداب آن که ابزاری برای حفظ وثاقت علمی در میان عالمان و شاگردان بود.

این اجازه کار را آسان می کرد و لازم نبود هر کسی برای خواندن یک کتاب، آن هم به طور کامل پیش استاد برود، بلکه با اجازه کارش آسان می شد. با این حال برخی مخالف بودند و می گفتند حتما باید به این شهر و آن شهر رفت و علم را یعنی حدیث را از دو لب آن استاد شنید و نوشت. همین، و و رساله تمام می شود. البته این رساله به رغم اسم مهمش که مأخذ العلم است، الزاما در باره حدیث است، اما چنان که اشارت رفت، استفاده از این اسم، نشانگر مفهومی از علم در این فرهنگ است. محدثان بیشترین طالب علمان را تشکیل می دادند و کسانی که به علوم دیگر توجه داشتند عشری از اعشار اینان هم نبودند. طبیعی بود که در این شرایط جایگاه طیفهای مختلف علم با مفهومی از علم که هر کدام به آن اهمیت می دادند و بار معنایی که برای آن قائل بوده و مفاهیم مورد نظرشان را به جامعه منتقل می کردند متفاوت بود.

این گروه ها اغلب زبان همدیگر را هم در نمی یافتند و همان طور که چنین تفاوت و کم درکی میان متکلمان و فقیهان و فیلسوفان و صوفیان و اخباریان بود، درست میان عالمان از طبقات مختلف با این دسته از عالمان دینی هم وجود داشت و گاه شدیدتر هم بود. جایی در اختیارات علامه مجلسی ص 66 آمده است: «بدان که حکما ستاره را جسم می دانند و اهل شرع نور». دقت در این عبارت از زاویه مفهوم علم نشان می دهد که «حکما» یک گروه اند و «اهل شرع» گروه دیگر. موضوع محل بحث آنها «ستاره» است. گروه اول آن را «جسم» می داند و گروه دوم آن را «نور». نفس توجه به این مطلب، نوع درک آنها، مستند آنها در این تفسیر همه در چارچوب دو مفهوم از علم است و به همین دلیل هیچ گاه هم به نتیجه ای نخواهد رسید. طرفداران آنها هم همیشه این تعارض را میان خود خواهند داشت. این است نتیجه چند گانگی ما در مفهوم علم.

رسول جعفریان



برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 522324

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
7 + 5 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 21
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بی نام A1 ۰۰:۲۰ - ۱۳۹۵/۰۱/۱۰
    1 3
    اگر علم را آگاهي منطبق بر واقعيت تعريف بكنيم در آن صورت. تعريف واقعيت است كه تغيير مي كند و اگر واقعيت مادي و غير مادي معتقد باشيم را رسيدن به علم مي تواند علوم تجربي، عرفان يا شهود، دين، فلسفه و تاريخ باشد
  • بی نام A1 ۰۹:۲۲ - ۱۳۹۵/۰۱/۱۰
    9 5
    هر کسی عمامه به سر گذاشت اسمش استاد شد ؟؟؟؟/ مملکت د ر نا آگاهی مطلق فرو رفته کسی هم باکش نیست که چه فجایعی از نا آگاهی و تعصب برای مردم رخ خواهد داد همه سر درلاک خود هستند تا لقمه نانی به زحمت به دست بیاورند از هیچ چیز جز هنکام رای گیری خبر ندارند و با بی خبری کامل می روند و رای می دهند
  • بی نام IR ۱۰:۰۴ - ۱۳۹۵/۰۱/۱۰
    8 4
    جناب استاد، این مقاله جنابعالی احتراما ممکن است پاسخی بر کامنتهای مختلفی باشد که در ذیل مطلب قبلی تان درج شد اما مسئله بین مخاطبی مثل بنده و جناب استاد کماکان پابرجاست. از دید بنده کمترین در اسلام علم بیشتر به معنای آگاهی و آن هم آگاهی دینی است و بعدها ائمه پزشکی را هم که باعث بقا و طول عمر بود را با ارفاق از علوم دانستند الان هم متفکرینی مثل جنابعالی در جستجوی این هستید که نشان دهید که قدما علوم تجربی را هم علم می دانسته اند اما مشکل تقابل فعلی مدرنیته با سنت دینی با این قبیل تشبثات حل نمی شود و این دو ناسازند. جناب استاد اجازه بدهیم که دین در مقام دستورالعمل انسانی و اخلاقی زیستن ما بماند و در بقیه شئونات پیشرفت بشری حاضر و ناظر باشد اما از آن هزینه نشود. فرصت کمترین در حد 700 کاراکتر است
  • محسن A1 ۱۰:۱۵ - ۱۳۹۵/۰۱/۱۰
    13 4
    یعنی هدف اصلی من از خوندن خبر آنلاین نوشته های جعفریانه این نوشته ها دقیقا از نوع نوشته هایه که اروپایی ها در پایان قرون وسطی نوشتن و اروپا متحول شد ولی نمیدونم چرا پارگراف بندی نمی کنن نمیدونم چرا ویراستار خبرآنلاین اینکارو نمیکنه چرا جاهای مهمش رو بلد نمیکنه؟ چرا رسانه های دیگه منتشر نمی کنن؟
    • شمس تبریزی A1 ۱۳:۵۶ - ۱۳۹۵/۰۱/۱۱
      3 7
      راه راستی که شما می خواهید ما را به آن هدایت کنید، افکار ویکتور هوگو و کذا و کذاست؟ عرض کردم که. شما از فسنجان خوش ات می آید و اصرار داری که همه هم باید فسنجان بخورن. اسمش را هم میذاری مدرنیته. هر کی هم بگه من دوست ندارم میگی تو سنتی هستی و باید نواندیش بشی. ههههههههه. خوش باش که شما هم عالمی داری.
  • شمس تبریزی 1 A1 ۱۰:۴۶ - ۱۳۹۵/۰۱/۱۰
    4 4
    علم یعنی مطلق شناخت انسان از پدیده ها. از این منظر عرفان هم علم است. کاری به تقسیم بندی کلی علم بر اساس مبانی آن ندارم. فعلا آن درباره شاخه از علم صحبت میکنم که مبانی اش را از تجربه میگیرد. این علم تجربی به دو شاخه ساینس و آرت تقسیم میشه. از این منظر هنر هم علم است. اما نه علمی که بهش ساینس میگن. فرق ساینس با آرت در چیست؟ در ساینس شما با استدلال سروکار داری و در آرت نه. مثال میزنم. یکی تخصص اش به عنوان گیاه شناس اینه که بداند کاکتوس در فلان شرایط آب و هوایی رشد میکند. اکالیپتوس در بهمان شرایط ؟ و قس علیهذا. اما دلیل اینکه چرا کاکتوس در این شرایط رشد میکند را نمیداند. اصلا این در حوزه تخصص اش هم نیست. این گیاه شناس ساینس بلد نیست. علمش از جنس آرت است
  • شمس تبریزی 2 A1 ۱۰:۵۴ - ۱۳۹۵/۰۱/۱۰
    3 3
    یک زمان من به یه سری احکام علمی واقف هستم اما نمی توانم از یک اصولی که بر اساس تجربه است شروع کنم و به شکل مستدل آن احکام را بر پایه آنها ثابت کنم. لذا در این وضع، مضغز من پر از احکام علمی ای است که ربطی هم به هم ندارد و د یک کل منجسم بیان نشدن. این را بهش میگن آرت و نه ساینس. خیلی از حرفهایی هم که در علوم انسانی میزنن از همین جنس آرت است و نه ساینس. و تازه مشکل این هم هست که فلان جامعه شناس می گوید جامعه انسانی فلان است. اما وقتی بررسی میکنی میبینی حکم اش بر پایه تجربه ای است که از چند جامعه محدود دارد اما دارد نتیجه را به کل انسانها تعمیم میده. وقتی میگی جامعه انسانی فلان خصوصیت را دارد باید بتوانی ثابت کنی جامعه انسانی در تمام اعصار و همه مکانها اینطور هست.
  • شمس تبریزی 3 A1 ۱۰:۵۷ - ۱۳۹۵/۰۱/۱۰
    3 3
    اما به صرف مطالعه جامعه اروپا و آمریکا نمیتوان حکم کلی درباره تمام جوامع صادر کرد. معمولا هم که نگاه کنید میبینید اینها چون ساینس نمیدانند، نمی توانند احکام را به شکل کلی ثابت کنند. اینها آرت میدانند و علمشان، شناخت جزییات است. جوامع جزیی انسانی را میشناسد و نه جامعه انسانی به عنوان یک کل. بگذریم. ضمنا این آرت در لغت معنی خیلی کلی تر از هنر و فن دارد. آرت شکل قدیمی تو بی به معنی بودن و واقعیت داشتن است. چرا این شاخه های علمی را میگن آرت؟ به نظرم به خاطر اینه که اینها علم به یه سری از واقعیات دارن اما علمشان استدلالی نیست. همین وجه تمایز آرت از ساینس میشه. ساینس استدلال پذیر است و آرت استدلال پذیر نیست. یا حق
  • شمس تبریزی 4 A1 ۱۱:۰۶ - ۱۳۹۵/۰۱/۱۰
    3 3
    من با اجازه جناب جعفریان یه مطلب دیگه هم که به ذهنم میرسه میگم. در مکاشفه عرفانی، یک عارف علم به یک سری واقعیات پیدا میکنه. اما مهم این است که بتواند نتیجه مکاشفه یا همان تجربه غیر حسی را برهانی کند. یعنی از یک سری اصولی که درستی اش ثابت است و از جای دیگر آمده، حالا یا از فلسفه گرفته شده و یا از وحی یا هر چیز دیگر، بتواند برای اثبات مکاشفه اش بهره ببره. اگر چنین کرد، میگویم مکاشفه اش ارزش علمی دارد و در غیر اینصورت خیر. البته باز هم منکر علم عارف نیستم اما علمش ممکن است به درد خودش و معدودی بخورد و نمی توان نظرش را ارزیابی کرد تا بتوان فهمید مکاشف یا همان تجربه غیر حسی اش درست یا خیر. خدا نگهدار شما
    • بی نام IR ۱۶:۵۹ - ۱۳۹۵/۰۱/۱۰
      9 3
      کم گوی و گزیده گوی چون در تا ز اندک تو جهان شود پر
    • شمس تبریزی A1 ۲۰:۰۷ - ۱۳۹۵/۰۱/۱۰
      3 6
      ممنون از نظر این خواننده. مجملش گفتم نکردم زان بیان. ورنه هم افهام سوزد هم زبان.خخخخخخ. مرحمت عالی زیاد
  • آرش EU ۱۹:۵۴ - ۱۳۹۵/۰۱/۱۰
    1 5
    آنچه حضرت امام جعفر صادقع پایه گذاری کردند در طول قرن های متمادی باعث شد تا دانشمندان علوم مختلف به دلیل پشتوانه دینی و زمینه علوم الهی و قرآنی ، در درجه نخست یک عالم دینی و اسلامی باشند و برهمین اساس بود که طی 10 قرن ، دانشمندان اسلامی فخر جامعه بشریت شدند و تمدن اسلامی را به اقصی نقاط جهان بردند. از همین روی بود که علم و دانش در جهان اسلام شکوفا شد چنانچه امروز نیز چنین است چراکه با اندیشه و تفکر الهی آمیخته بود. مطالعه اندیشه های دانشمندان شیعی مانند جابربن حیان ، شاگرد نامدار مکتب امام جعفر صادق ع به خوبی نشان می دهد که آنان مطالعه طبیعت را مانع رسیدن به حقیقت نمی دانستند و در واقع علوم تجربی برای آنها یکی از راههای دریافت باور الهی به شمار می آمد.
  • آرش 2 EU ۱۹:۵۵ - ۱۳۹۵/۰۱/۱۰
    3 8
    اشیاء از نظر علمایی مانند جابر بن حیان از ارزش تمثیلی برخوردارند. به همین دلیل، علم کیمیا یا شیمی در فرهنگ اسلامی ، شیمی صرف نیست ، بلکه یک فلسفه کامل طبیعت است. کیمیا از راه رموز و تمثیلات عالم جماد ، به بیان حقایق روح و رابطه طبیعت و عالم معنی می پردازد و در واقع شیمی تجربی امروز ما ، مانند جسد کیمیاست که روح از آن رخت بربسته و کالبدی بی جان از خود باقی گذاشته است.جانمندانگاری همه موجودات و برخورد تمثیلی با طبیعت که ریشه در بینش قرآنی دارد ، در طبقه بندی علم تاثیر فراوانی می توانست بگذارد ولی نفوذ فلسفه لاییک غرب ، مانع نفوذ این تفکر شد. چنانچه پیش از این شاهد تلاش های بسیاری درباره طبقه بندی دانش ها در حوزه تفکر اسلامی بوده ایم.
    • شمس تبریزی A1 ۱۳:۴۳ - ۱۳۹۵/۰۱/۱۱
      2 4
      از این نظر خوشم آمد. جای بحث داره و از آن کامنتهای جونداره. از آرش خان ممنونم
  • آرش 3 EU ۱۹:۵۷ - ۱۳۹۵/۰۱/۱۰
    2 6
    رده بندی کندی که برپایه نمونه ارسطویی صورت گرفته بود ، مطلوب واقع نشد. فارابی رده بندی مشروح تری انجام داد و رشته های اسلامی را به آن افزود و هدف هایی را در تعیین جایگاه دانش دخیل دانست و بالاترین جایگاه را در طبقه بندی خود ، از آن علم الهی دانست و آن را در برابر تعالیم و علم طبیعی ، علم مابعدالطبیعه خواند. ولی این مقدار هم کافی نبود و گونه ای از جداانگاری اجزای اندام واره هستی در آن به چشم می خورد واین به بینش توحیدی حاکم بر دانش ها که مورد باور عالمان مسلمان بود ، لطمه می زد. تا اینکه این سینا در رساله "اقسام العلوم العقلیه" این کاستی را جبران کرد. او حکمت را که مستفاد از شریعت است ، مبنای تقسیم علوم قرار داد.
  • آرش 4 EU ۱۹:۵۸ - ۱۳۹۵/۰۱/۱۰
    2 4
    به نظر او ، حدود و کمال های حکمت را شریعت تعیین می کند. در طبقه بندی وی ، معارف دینی از جایگاه منطقی تری برخوردارند و تاثیر شریعت برهمه طبقات دانش ها به روشنی به چشم می خورد. خواجه نصیرالدین طوسی ، علم الهی را به سبب آنکه موضوعش همه اشیاء است ، بلندترین علوم معرفی کرد. دلیل او این بود که موضوع هیچ علمی نوع یا عرض ذاتی موضوع آن نیست. خواجه نصیرالدین طوسی با این استدلال ، والایی علم الهی و زیر مجموعه بودن موضوع همه دانش ها را نسبت به علم الهی به کرسی نشاند. ابن خلدون نیز در طبقه بندی علوم همان راهی را پیش گرفت که دیگر اندیشه وران رفته بودند.او دانش ها را به فلسفی و نقلی تقسیم کرد و علوم نقلی را دانش هایی دانست که مستند به خبر از واضع شرع است و عقل را در آنها مجالی نیست.
  • آرش 5 EU ۱۹:۵۹ - ۱۳۹۵/۰۱/۱۰
    2 4
    در تقسیم ابن خلدون ، علوم نقلی اعم از تفسیر ، حدیث ، رجال ، کلام ، فقه ، عرفان و اصول فقه همه خانه زاد قرآن هستند. او علوم دینی را فراتر از حوزه عقل شمرد و در طبقه بندی خود ، عملا برای آنها ارزش ویژه ای قائل گردید. به هر حال این تلاش برای متصل ماندن علوم تجربی و دقیقه به علوم الهی و دینی طی سالهای بعد نیز ادامه یافت اگر چه غرب صلیبی /صهیونی پس از رنسانس تلاش کرده و می کند که با ترویج سکولاریسم ، علوم را از منشاء الهی و دینی خود جدا ساخته تا بتواند تفکر اومانیستی را بر زندگی بشر حاکم ساخته و خدا را از زندگی او خارج سازد.
  • سعید A1 ۰۵:۰۸ - ۱۳۹۵/۰۱/۱۱
    6 1
    جناب آقای جعفریان موضوعات کلیدی در فهم درست از تمدن اسلامی را مورد مداقه قرار می دهند و این کمک می کند که نگاهی درست و اعتدالی میان حوزه و دانشگاه در موضوع تلقی از علم به وجود آید. خب شما تصور کنید آنچه برای جامعه ما به ارث رسیده انتزاعی نادرست از مفهوم علم است. علم بما هو علم قابل حصر و کانالیزه کردن نیست و اگر عقل انسان قابل حصر باشد علم هم قابل حصر است که البته اینطور نیست . باید جامعه را به سمت علم مفید سوق داد علمی که سعادت دنیا و آخرت انسان را تآمین کند. متاسفانه درحال حاضر بخش زیادی از اهتمام حوزه بر خلاف قبل ازانقلاب، حفظ دین در جامعه با احساسات مذهبی است که عملا بر خلاف توصیه امام صادق ع است که فرمود دین خود را با علم حفظ کنید یعنی دینداری عالمانه ...
  • بی نام A1 ۰۶:۱۴ - ۱۳۹۵/۰۱/۱۱
    1 1
    چرا باید زبان هم را بفهمیم؟
  • بی نام A1 ۲۳:۵۴ - ۱۳۹۵/۰۱/۱۱
    13 2
    جناب شمس تبریزی آن اسلامی که شما مدافع آن هستید به تاریخ تعلق دارد. خردورزی آن اسلامی که برده داری را ترویج می کند نمی پذیرد
    • شمس تبریزی A1 ۰۸:۳۹ - ۱۳۹۵/۰۱/۱۲
      2 4
      سلام بر شما. درباره مسیحیت تاریخی و مسیحیت حقیقی شنیده بودم اما نمی دانستم اسلام هم نسخه تاریخی دارد. خردورزی چیست؟ خردی که من می شناسم در مقابل وحی زانو می زند همانگونه که صحابی در مقابل رسول الله زانو می زند و شاگردی میکند. من به آیه قرآن ارجاع دادم. وحی است و نمی توانم ردش کنم. یه چیزی را هم عرض کنم. در اسلام خوردن ملخ جایز است. ذائقه من و شمای ایرانی خوردن آن را قبول نمی کند، اما نمیتوانم بگویم چون من از ملخ خوشم نمیاد و احتمالا چون حالم هم ازش به هم میخوره، پس اسلام هم آن را رد کرده. به نظرم این قضیه برداری هم مشابه این است. من و شمای ایرانی از این کار خوشمون نمیاد. اما اسلام ردش نکرده. با تشکر