هر جامعه اى هر چند که کوچک باشد - مانند جمعیت یک خانواده - اگر بخواهد متشکل و منظم باشد، باید رئیس و سرپرست داشته باشد در غیر این صورت بى نظمى و هرج و مرج در آن جامعه حاکم مى شود.

به گزارش خبرآنلاین به نقل از حوزه نیوز، آیت الله مظاهری درنوشتاری به بررسی ويژگى هاى مديران موفق ازنگاه قرآن و اهل بیت(ع) پرداخته است. خلاصه ای از نوشتار را در ادامه می خوانید.

رياست و سرپرستى، يك امر عقلايى بوده و اسلام آن را پذيرفته است؛ اما در هر اداره و تشكيلاتى برای ايجاد نظم و به وجود آوردن تشكل، تنها وجود رئيس كافى نيست بلكه افراد تحت امر يك فرمانده و افراد زير دست يك رئيس، بايد اطاعت پذيرى داشته باشند و از او پيروى كنند. از طرف دیگر رؤسا و مديران هم بايد ويژگى هايى داشته باشند تا در كار خود موفق باشند كه در اين جا برخى از آن ها را بر مى شمريم:

* تخصص و تعهد
درباره طالوت و جالوت در قرآن كريم آمده است كه: جنگى بين حق و ناحق اتفاق افتاد، و از پيامبر آن زمان خواسته شد كه رئيس و فرماندهى براى لشگر تعيين كند. آن پيامبر از خداوند خواست تا فرمانده اى معرفى نمايد، پروردگار عالم جوانى را براى فرماندهى لشكر برگزيد. مردم اعتراض كردند كه اين جوان است و مناسب فرماندهى و رياست نيست. آن پيامبر از سوى خداوند به مردم اعلام كرد كه اين جوان، دو صفت دارد: تخصص و تعهد. از اين آیه قرآن، به خوبى مى فهميم كه اين دو صفت ويژگى اوليه يك مدير موفق است.

* ايجاد مواسات
اين شرط بسيار مهم است و بايد همگى سعى كنيم در خانه، اداره و يا در هر جاى ديگر با زير دستان خود مدارا نموده و با آنان مثل يك رفيق صميمى و برادر برخورد كنيم و قانون مواسات بين ما حاكم باشد. اميرالمؤمنين عليه السلام به مالك اشتر مى فرمايد: اى مالك! فرماندارها و فرماندهان لشكر تو بايد از افرادى باشند كه مواسات بر وجود آنان حاكم است.

مواسات، قانون بسيار مهمى است و كپى شده از عالم تكوين است. مواساتى كه اسلام دارد از عالم تكوين نشات گرفته است. انسان اعضاى مختلفى دارد: پا، دست، چشم و... در بين اعضا، سر به منزله رئيس است در بدن. لذا مى گويند: سر انسان از اعضاى رئيسه است. بين سر و بقيه اعضاى بدن قانون مواسات و برابرى حاكم است و سر هيچ گاه تحميل كننده بر بقيه اعضاى بدن نيست و با آنان مستبدانه بر خورد نمى كند.

سعدى عليه الرحمه بسيار عالى سروده است :
بنى آدم اعضاى يكديگرند***كه در آفرينش ز يك گوهرند
چو عضوى به درد آورد روزگار***دگر عضوها را نماند قرار
توكز محنت ديگران بى غمى***نشايد كه نامت نهند آدمى

اين شعار برگرفته از روايات است؛ مرحوم كلينى حدود پنجاه روايت در اين زمينه در جلد دوم اصول كافى آورده است. اين همان قانون مساوات است؛ يعنى اگر خارى به پا فرو رود مثل اين است كه به چشم فرو رفته باشد، نه تنها پا ناراحت است كه ديگر اعضا نيز با پا همناله مى شوند. اين جاست كه فعاليت همگانى براى نجات پا شروع مى شود، و رئيس بدن، يعنى سر به دست، چشم مغز و... فرمان مى دهد تا با دقت تمام آن تيغ و خار را از پا در آورند. هيچ يك از اعضا بى تفاوت نبوده و خود را كنار نمى كشند، بلكه سر - كه رئيس بدن است - مى گويد: درد پا درد من است، لذت و خوشحالى پا لذت و خوشحالى من است. دستور اسلام در عالم تشريع نيز چنين است و مسلمانان بايد چنين باشند.

پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله فرمود: من اصبح ولم يهتم باءمور المسلمين فليس بمسلم؛ كسى كه صبح كند و به امور مسلمانان، همت نورزد، مسلمان نيست.

* منطقى بودن
يكى ديگر از ويژگى هاى مدير موفق اين است كه رئيس و مسئول با استدلال و منطق به میدان كار وارد شود نه با زور و قلدرى. البته ممكن است با زور و تحميل تشكل به وجود بيايد اما به قول شيخ الرئيس بوعلى سينا رحمه الله چنين نظمى دوام و استمرار نخواهد داشت. شما اگر سنگى را به وسيله زور و نيروى بازو به طرف بالا پرتاب كرديد، آن سنگ به اندازه زور و بازوى شما بالا خواهد رفت و بيش از آن ادامه نخواهد يافت و سرانجام به طرف پايين خواهد آمد.

طبق فرموده قرآن، اگر پدر، مادر و رئيسى بخواهد نظرش را بر زير دستانش تحميل كند نه تنها پيشرفتى ندارد كه آنان را عقده اى بار خواهد آورد. لذا اگر تند خويى و خشونت به ميان آمد انسان به جاى گرفتن نتيجه مثبت، با سرعت تمام به سوى ضد مطلوب خود مى رود.

* سعه صدر

دريا دلى و سعه صدر، از صفات لازم يك مدير است. با اين ابزار است كه مسئولان و مديران مى توانند با حوادث رو به رو شوند و مشكلات مردم را درك كنند. از همين روست كه اميرالمؤمنين على عليه السلام فرمود:
آلة الرياسة سعة الصدر؛ ابزار رياست، سعه صدر است.

مسئول و رئيس، در اثر زيادى ارباب رجوع و سختى كار، و بد بودن افراد زير دست هر چه كه خسته و عصبانى باشد باز نمى تواند بد اخلاقى كند و از مرز اعتدال خارج شود و برخورد خشن و نامناسب با ارباب رجوع داشته باشد و در نتيجه، كار خوب و خدمات گذشته اش را حبط و نابود كند.

* قاطعيت
انسان وقتى شرح زندگى افرادى كه در دنيا پيروز و موفق بوده اند را مى شنود و يا درباره آنان مطالعه مى كند به اين نتيجه مى رسد كه پيروزى و موفقيت اين گروه، مرهون قاطعيت آنان است. منظور از قاطعيت تشخيص وظيفه، تشخيص راه رسيدن به هدف، جديت در گفتار و ايمان به پروردگار عالم است، اگر كسى اين چهار صفت را دارا باشد قاطعيت دارد.

بنابر اين، اگر كسى بخواهد كارى انجام دهد و به هدف برسد، ابتدا بايد هدف را در نظر بگيرد و آن را به خوبى تشخيص بدهد، سپس راه آن را بيابد و بداند كه از چه راهى رفت. در مرتبه سوم بايد در گفتار خود جدى باشد؛ يعنى گفتار و كردارش با هم بخواند و تنها شعار نباشد. در مرحله چهارم - و بلكه بايد گفت قبل از همه اين ها - اميد به خدا داشته باشد و او را پناه و پشتيبان خود بداند.

شما اگر اخلاق پيامبران و زندگى و مبارزات آنان را مطالعه كنيد، در مى يابيد كه مانع زيادى داشته اند، اما از ميدان در نرفتند و سرانجام به هدفشان رسيدند؛ مثلا حضرت موسى عليه السلام زمانى كه به رسالت مبعوث شد، هيچ ابزار مادى نه لشكرى ، نه سلاحى ، نه پولى و نه امكانات مادى ديگرى در اختيار نداشت ؛ خودش بود و عصايى كه هنوز اژدها نشده بود. از جانب خدا خطاب مى شود: اى موسى ! برو در مقابل فرعون و ماءموريت خود را به انجام رسان، كه فرعون طغيان كرده است. موسى با سلاح قاطعيت به راه مى افتد. او هدف را تشخيص داده و براى از بين بردن ظلم و نشر توحيد، راه را نيز يافته است كه بايد به مقابله با ظلم و ستم برخيزد، استقامت كند تا سرانجام سردمدار ظلم را شكست دهد. او اين قاطعيت را از اتكاى به خدا به دست آورده است و دريافته است كه چون هدفش و راهش حق است، خداوند نصرت و ياريش خواهد كرد. چنين انسانى هيچ گاه خسته نمى شود. لذا مقابل كاخ فرعون آمد و راهش ندادند، يك سال آن جا ايستاد! تا سرانجام به دست خود دشمن، موفق شد كه نزد فرعون برود و در همان برخورد اول، فرعون را در معرض شكست قرار داد؛ تا بالاخره حضرت موسى توانست بساط مستبد آن چنانى را برچيده و به هدف مقدس و الهى خود نائل شود.

موانعى كه بر سر راه موسى قرار داشت تنها ديكتاتور زمانش يعنى فرعون نبود، بلكه خود بنى اسرائيل نيز مانع بزرگى بودند؛ بنى اسرائيل كه خونشان در رگ هاى صهيونيست هاى روزگار ما نيز جريان يافته است و امروز سرسخت ترين دشمنان اسلام همين ها هستند.

بنى اسرائيل انسان هاى بهانه جويى بودند، در بيابان مائده آسمانى برايشان نازل مى گشت و مرغ و پلو در اختيارشان قرار داده مى شد باز قانع نمى شدند و اطراف حضرت موسى عليه السلام را گرفته و مى گفتند: ما سير و پياز مى خواهيم ، ما سبزى و...مى خواهيم، آنان به قدرى سست عنصر بودند كه وقتى چهل روز از پيامبرشان دور ماندند، گوساله پرست شدند و اعتقاد خود را از دست دادند. لشكر حضرت موسى چنين انسان هايى بودند! آيا مى توان گفت كه اين ها موسى را در مقابل فرعون به پيروزى رساندند؟ مسلما چنين نيست. بلكه تنها عاملى كه موسى را بر دشمن برترى داد و پيروز نمود و تمام گردنه ها را پشت سر گذاشت و تمام موانع و سدها را شكست همانا توكلش به خدا بود و قاطعيت و ايستادگى اش در راه هدف.

امام حسين عليه السلام در دعاى عرفه مى فرمايد: خدايا! كسى كه تو را يافت همه چيز دارد و كسى كه تو را گم كرد هيچ ندارد.

تا كنون ديده و يا شنيده نشده است كه كسى بگويد: ابراهيم، موسى، عيسى عليه السلام و يا محمد صلى الله عليه و آله و ائمه اطهار عليه السلام شكست خوردند! امروز مسلمان، غير مسلمان، سنى، شيعه امام حسين عليه السلام را مرادف و مصادف با ايثار، فدا كارى و شرف و آزادگى مى داند.

/6262

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 443205

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
6 + 3 =