۰ نفر
۳ خرداد ۱۳۹۴ - ۰۶:۱۹
معماری کهن گیلان در ورطه فراموشی

معماری از زمانی آغاز شد که انسان به ساخت سرپناه برای در امان ماندن از هجوم عوامل طبیعی پرداخت. این ساخت و ساز با سابقه ای به موازات تمدن انسانی، چنان با شیوه زندگی مردم درآمیخت که می توان از آن به عنوان یکی از شقوق فرهنگ در تمدن بشری یاد کرد.

بنا بر مستندات مستدل تاریخی، سرزمین گیلان دارای تمدنی هفت هزار ساله است. انسان مقیم در منطقه، در طی صدها سال به دلیل ضرورت های اقلیمی به تکنیک های خاص معماری دست یافت که بنا را در برابر بارش های جوی و رطوبت فراوان اشباع در هوای منطقه مقاوم می نمود و نتیجه آن کرسی چینی در مناطق پست برای رطوبت حاصل از بالا بودن سطح آبهای تحت الارضی، مصالح سبک در مناطق جلگه ای برای هدایت جریان هوا به داخل بنا و مصالح سنگین در محدوده های سردتر منطقه برای احتباس دما، سقف شیبدار در پهنه های پر باران می باشد.
از سویی دیگر معمار گیلانی به چوب به عنوان مصالح بوم آورد دسترسی پیدا کرد و راهکارهای استفاده از آن را آموخت و به نسل های پس از خود آموزش داد. به گونه ای که بنا بر ضرورت هر منطقه اعم از جلگه، دشت، کوهپایه و کوهستان راهکارهای خاصی را برای بهره گیری از این مصالح ابداع نمود. در منطقه جلگه ای از آن در پی، کرسی، دیوارها، کف ها و سقف نهایی استفاده نمود. حتی در بخش های رویی بنا نیز، تزیینات مستقیم الخط را ابداع نمود چرا که چوب از قابلیت انعطاف کمتری نسبت به دیگر مصالح مانند گل برخوردار بود. در مناطق مرتفع تر که از انبوهی درختان جنگل کاسته می شد، از سنگ در کف ها و دیوارها استفاده کرد و از چوب تنها برای سقف و پوشش نهایی استفاده نمود.
با هجوم معماری جدید، شیوه های نوین و جذاب که نشان از تفاخر و تجدد داشت در جنگی نابرابر با معماری بومی قرار گرفت. در این جنگ مغلوبه الگوهای معماری بومی منطقه، به ورطه فراموشی افتاد. فرهنگ که تا این زمان، خود از عوامل حفاظت از سبک معماری کهن این مرزو بوم بود به تدریج کمر به نابودی آن بست چرا که در جامعه تجدد طلب هرچه از خارج از این مرزو بوم می آمد پسندیده بود. عوام به چشم تحسین به آن می نگریستند و خواص آن را مایه مباهات می دانستند. به تدریج سود جویی اقتصادی نیز به میدان آمد و الگوهای قدیمی و با ارزش معماری کاملأ رنگ باخت.
روز جهانی موزه و میراث فرهنگی مانند سالیان گذشته از راه رسید. با قصه ای قدیمی به نام "میراث فرهنگی" که بذر "هر آنچه در دست من است از آن من است" را در اذهان ما کاشته است. با این تفکر به خود اجازه داده ایم که آن چه به دستمان رسیده را ویران کنیم چرا که تصور می کنیم به "ما "تعلق دارد و "مالک" مطلق العنان آن هستیم. از سویی دیگر برخی مستند نگاری را راه برون رفت از بحران تخریب آثار و ابنیه تاریخی می دانند. شتاب در کاوش های باستان شناسی قبل از تخریب کامل بستر محدوده های تاریخی به بهانه هایی مانند سد سازی گواه این مطلب است. در جوامع بین المللی، مستند نگاری آثار و ابنیه تاریخی از اهمیت ویژه ای برخوردار است؛ از جمله در کشورهای اروپایی که بخش عمده ای از این آثار را ثبت و ضبط نموده اند. آنچه مهم می نماید این است که مستند نگاری آثار تاریخی به تنهایی لازم اما کافی نیست. چرا که پس از مدت زمانی مشتی سند بدون هویت در دست داریم که ما به ازای بیرونی ندارد. در این میان حفظ کالبد معماری کهن از اهمیت برخوردار است.
آنچه از کیان این کالبد کهن نگهداری و حفاظت می کند نه بزرگداشت و تجلیل از گذشته با شکوه و نه شعارهای پرطمطراق و دهان پرکن، بلکه باور فرهنگی است. این که نسل آینده گیلانی و ایرانی، نیاز به اصل و نسب و ریشه دارد. با رو به اضمحلال رفتن هر دانه باقیمانده، گونه ای خاص به بوته فراموشی سپرده شده و امکان بازیابی آن غیر ممکن می گردد. به خاطر بسپاریم آنچه داریم میراث از گذشتگان مان نیست، امانتی است که باید بدون کم و کاست به آیندگان بسپاریم و این امر ممکن نخواهد بود مگر به آگاهی، به عشق و به تلاش...
دکتر مینو خاکپور استاد دانشگاه گیلان

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 419103

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
5 + 4 =