دکتر پیروز مجتهدزاده
مذاکرات هستهای ایران و پنج بهاضافه یک (ایالاتمتحده امریکا، بریتانیا، فرانسه، روسیه، چین و آلمان) که در درازای سالهایی چند فراز و نشیبهای زیادی را پشت سر گذاشته بود، در روزهای آغازین نوروزی و سال نوی ایرانی پیامی از پایان گرفتن موفقیتآمیز داشت که میتوانست بهدوراز ابهام گرایی های مرسوم در چند سال گذشته نوید پیروزی شرافتمندانه (توافق مرضیالطرفین) را در برداشته باشد و نویدبخش آن باشد که مسئله بسیار پیچیدهای که غرب به ترغیب و تشویق فعالانه اسرائیل در رابطه با صنعت مستقل هستهای ایران آفریده است را بهگونهای مسالمتآمیز حل کند، آنچنانکه باراک حسین اوباما در جریان انتخابات اولین دور ریاست جمهوری خود در سال 2008 به جهانیان وعده داده بود.
این وعده ریاست جمهوری ایالاتمتحده به جهان بشری در اوج جنگ تبلیغاتی گسترده دولت جورج دبلیو بوش و یاران غربیاش درزمینهٔ دست زدن به عملیات نظامی علیه ایران و یا تحمیل کردن تحریمهای اقتصادی کمرشکن مطرح شد. پس از انتخاب اوباما اگرچه تهدیدهای جنگی تا حدود محسوسی فروکش کرد، تندی و تیزی تحریمها کاهش محسوسی نداشته است. بااینحال، در دور دوم ریاست جمهوری اوباما برای ترغیب ایرانیان به رسیدن به توافقهای موردنظر به مقداری تغییر و تحول سطحی در امر تحریمها دستزده شد و اگرچه در این مدت اوباما در عمل ثابت کرد که شهامت بیاعتنایی نسبت به سیاست خرابکاری نخستوزیر اسرائیل را دارد، ولی در چشمانداز پیروزی یا شکست در واپسین منزل این بزرگترین ماجرای سیاسی دو دهه قرن بیست و یکم، پرسش اصل این خواهد بود که آیا باراک حسین اوباما یارای پذیرفتن شکست دکترین بزرگ زندگی سیاسی خود در زمینه حل مشکل هسته ای ایران از راه های صلح آمیز را دارد؟
موانع اصلی بازدارنده ایالات متحده در راه رسیدن به توافق با ایران از راه های صلح آمیز را اسرائیل از سال ها پیش به وجود آورد، و در حقیقت پیشینه مخالفت های سرسختانه اسرائیل با تاسیس و توسعه صنعت هسته ای در ایران را باید در دهه 1970 جست و جو کرد: هنگامی که دولت وقت ایران به راهنمایی و تشویق ایالات متحده کار تاسیس این صنعت را آغاز کرد.
علت این مخالفت البته جنبه ای ژئوپولیتیکی داشته و دارد، چون در نظام ژئوپولیتیکی آن روزگاران و هم امروز تکنولوژی هسته ای از دید توان تولید سلاح اتمی ارزیابی شده و می شود و اسرائیل به هیچ وجه حاضر نبوده و نیست که قدرتی مانند ایران در منطقه خاور میانه را در هماوردی اتمی خودببیند و این منطقه را از دید توان اتمی در توازن استراتژیکی معقولی بیابد.
اگرچه در نظام رقابتهای ژئوپولیتیکی کنونی توسعه تکنولوژی هستهای برای گستراندن توان تولید انرژی و توسعه اقتصادی ارزیابی میشود، ولی هیچکس قادر نیست که تأثیر ژرف بالقوه استراتژیکی صنعت هستهای بر معادلات ژئوپولیتیکی را نادیده انگارد. به دلیل همین وضعیت ژئوپولیتیکی است که قدرتها میکوشند از راه ایجاد موازنههای ژئواستراتژیکی صلح و امنیت را برای منطقه خود تضمین کنند، آنچنانکه جنگهای بیپایان قدرتهای اروپایی فقط در پایان جنگ جهانی دوم و با تولید سلاح اتمی در کشورهای رقیب، صلح و امنیت پایدار نیمه دوم قرن بیستم و دهههای آغازین قرن بیست و یکم را تضمین کرده است، و امریکا و شوروی در دهه 1950 و هند و پاکستان در دهه 1990 این واقعیت را ثابت کردند. از میان چهار قدرت اصلی در منطقهای که اصطلاحاً «خاورمیانه» شناخته میشود، یعنی ایران، ترکیه، مصر و اسرائیل، کشور اخیر تنها قدرتی است که موازنههای موجود ژئوپولیتیکی دهه 1970 را از حد داشتن سلاحهای غیرهستهای فراتر برده و شایع کرد که حتی در آن دهه شمار کلاهکهای اتمی تولیدشدهاش از دویست هم افزونتر شد. اگرچه اسرائیل هرگز این شایعه را بهعنوان یک واقعیت نپذیرفته و تأیید نکرده است تا مبادا با رسمیت دادن به این احتمال رقیبان منطقهای خود را تشویق به اندیشه درراه ایجاد موازنههای جدید کند و اگرچه رقیبان منطقهای اسرائیل هرگز رسماً و علناً احتمال وارد شدن به مسابقه تسلیحات اتمی با اسرائیل را مطرح نکردهاند این کشور از هیچ تلاش و کوششی برای جلوگیری از بروز هرگونه احتمالی در این راستا که برابر با از میان رفتن برتری استراتژیکیاش در منطقه قلمداد خواهد شد، فروگذار نیست. مخالفت شدید با حصول هرگونه توافق میان پنج به اضافه یک با ایران برای حل مساله خود آفریده غرب در باره برنامه هسته ای ایران باید برای ریشه کن کردن همین احتمال از جانب ایران ارزیابی شود.این مخالفت شدید اسرائیلی با احتمال اتمی شدن ایران به همان آغاز برنامه انرژی هسته ای ایران در نظام حکومتی پیشین برمی گردد.
روزی که شاه اولین کلنگ تاسیس صنعت هسته ای را در اوایل دهه 1970 بر زمین زد، اسرائیل دچار تشویش استراتژیکی زیادی شد، چون مفهوم استراتژیکی این اقدام غیر نظامی برای توسعه اقتصادی در یکی از قدرتمند ترین کشورهای خاورمیانه در دراز مدت از دید اسرائیل برابر بود با خطر از میان رفتن برتری استراتژیکیاش در منطقه و وارد کردن منطقه به دوران موازنه های استراتژیکی واقعی و منطقی تر که به سود آن قدرت منطقه ای نخواهد بود. این وضعیت ژئوپولیتیکی را هنگامی می توان بهتر درک کرد که توجه شود که تاسیس صنعت هسته ای در ایران، اگرچه به راهنمایی، تشویق و کمک ایالات متحده بود، ولی اندکی پس از تاسیس اولین مراحل این صنعت در همان زمان شاه، ایالات متحده امریکا به دلیل اغواگری های اسرائیلی، رفته رفته نشان داد که با یک صنعت هسته ای مستقل در ایران سر سازگاری ندارد.
نه خود شاه در به زمین زدن اولین کلنگ تاسیسات هسته ای غافل از تاثیرات ژرف این اقدام در دگرگون کردن معادلات ژئوپولیتیکی منطقه بود و نه رقیبان ایران از آن غفلت داشتند. به گفته دیگر، روی آوردن ایران به انرژی هسته ای هنگامی جلب توجه جهانی کرد که ایران ترسیم چشم انداز ژئوپولیتیکی نوین خود در رابطه با تبدیل شدن به نفوذ برتر در آسیای باختری و اقیانوس هند را شروع کرده بود. در آن مقطع تاریخی بود که ایران تصمیم گرفت توان دفاعی و قدرت نظامی خود را تا حد امکان گسترش داده و به پیشرفته ترین تکنولوژی مجهز نماید. گذشته از آن، تهران وارد مرحله گسترش حضور نظامی خود در حساس ترین نقاط استراتژیک خاور میانه شد. سفارشات نظامی ایران و تلاش برای کسب تسهیلات پایگاهی و گرفتن امتیاز تاسیس پایگاه های نظامی از کشورهای دیگر منطقه غرب را نسبت به برنامه های آتی ایران مظنون کرد.
رقابتهای نظامی ایران در خاور میانه هنگامی به اوج خود رسید که بحث تکنولوژی اتمی نیز به میان آمد. در آن دوران تکنولوژی هسته ای نقش بزرگی در پیشرفت رقابتهای نظامی داشت و امروز با آنکه رقابت اقتصادی جایگزین رقابت های استراتژیک کهن شده است، از نقش تکنولوژی هسته ای در رقابت های ژئوپولیتیکی کاسته نشد. با این تفاوت که در نظام ژئوپولیتیکی پیشین تکنولوژی هسته ای از دید توان تولید سلاح اتمی ارزیابی می شد و در نظام رقابت های ژئوپولیتیکی کنونی تکنولوژی هسته ای از دید توان تولید انرژی و توسعه اقتصادی ارزیابی می شود. این تغییر در بحث های ژئوپولیتیکی به ویژه در رابطه با مساله انرژی هسته ای ایران خود نمایی دارد که در دو دهه اخیر تبدیل به بزرگترین موضوع درگیری و بحث های سیاسی مربوط به رقابت های ژئوپولیتیکی جهانی شده است.
در همین رابطه است که آشکارا دیده می شود هر اندازه ایران تلاش می کند و حتی در عمل ثابت کرده و می کند که هیچ برنامه و هدفی استراتژیک در استفاده از صنعت هسته ای خود ندارد، قدرت های رقیب ایران به همان اندازه مساله واهمه ژئواستراتژیکی از توان هسته ای ایران را دنبال می کنند و قدرتی منطقه ای مانند اسرائیل که در ژرفاهای زیادی گرفتار توهم رقابت ژئوپولیتیکی و ژئو استراتژیکی با ایران است، از هیج تلاشی برای ترساندن غرب و همسایگان عرب ایران به منظور ریشه کن کردن قدرت هسته ای این کشور خود داری نمی کند.
از سوی دیگر، در چشم انداز ژئوپولیتیکی جمهوری اسلامی ایران، اسرائیل در برهه ای از زمان دچار توهم«قدرت برتر» در خاورمیانه بود، اما برخوردهای نظامی اسرائیل با حزب الله و حماس این توهم را دچار تزلزل و تردید کرد. در این وضعیت این کشور اگرچه هنوز از جهات زیادی استعداد تنفیذ خواست های استراتژیکی و ژئوپولیتیکی خود را به ویژه از طریق یاران امریکایی و اروپایی اش دارد،اما قدرت شاخص و مستقل اسرائیل در حال افول است. از دید ایران،در این دوره افول قدرت نظامی اسرائیل و اوج گرفتن نفوذ استراتژیکی جمهوری اسلامی ایران در نتیجه مبارزات منطقی و موثرش علیه تروریزم گسترش یابنده به ویژه در عراق و سوریه است که تلاش اسرائیل و اقدامات شگفت آور نخست وزیرش برای جلوگیری از حصول یک توافق شرافتمندانه در مذاکرات ایران و پنج به اضافه یک نیز اوج میگیرد و دراوج گیری این وضعیت است که مشاهده می شودبرخی محافل سیاسی و پارلمانی وابسته به لابی های طرفدار اسرائیل در غرب مفهوم فلسفی «توافق» هسته ای با ایران را به صورتی دسته بندی می کنند که بتواند فشارهای سیاسی برای جلوگیری از توافقی که مورد قبول و رضایت هر دو طرف باشد را به یک عامل بازدارنده روانشناسی سیاسی تبدیل کنند. در این جنگ روانی تازه مفهوم توافق با ایران بر اساس اندازه گیری جنبه های مثبت و منفی توافق به صورت نتایج «سیاه» و «سفید» در آورده شد تا بتواند به آسانی رد شود. محافل وابسته به لابی یهودی در ایالات متحده در ادبیات سیاسی جدید نتایج توافق احتمالی با ایران را در دو مفهوم دسته بندی کرده اند. «توافق خوب» که شامل محروم کردن ایران از همه حق و حقوق تایید شده اش است و «توافق بد» که رسمیت یافتن جنبه هایی از حق و حقوق اولیه ملت ایران را شامل می شود.
بدیهی است که در یک منطق طبیعی مفهوم این گونه دسته بندی کردن نتایج مذاکرات از دید منافع ملی ایران باید علی الاصول وارونه باشد: توافقی که شامل محروم کردن ملت ایران از حق و حقوق طبیعی وبه رسمیت شناخته شده اش در مذاکرات هسته ای باشد، «توافق بد» محسوب خواهد شد که گمان نمی کنم مذاکره کنندگان ایرانی زیر بار چنین خفتی بروند، اگرچه پس از گذشت سال ها که بحث انرژی هسته ایران به دنبال شکست تعلیق، از کشمکش های حزبی و جناحی عبور کرده و در مقام یک پدیده قطعی از «منافع ملی» به فصل برتر در روابط خارجی ایران تبدیل شده است، و در حالی که ملت ایران به گونه ای یکپارچه چشم به افق رهایی از سختی های اقتصادی در نتیجه حصول توافق های مثبت در مذاکرات هسته ای دوخته است،گاه گداری صدای کسانی از دوران تعلیق غنی سازی اورانیوم به گوش می رسد که شاید در اقدامی حساب شده برای ایجاد تردید نسبت به حقوق و منافع ملی در روابط خارجی فریاد بر می آورند «ما انرژی هسته ای نمی خواهیم».
روز اول فروردین 1394 (21 مارس 2015) شاهد کنفرانس مشورتی جان کری وزیر خارجه ایالاتمتحده امریکا با وزیران خارجه بریتانیا، فرانسه، آلمان و مسئول روابط خارجی اتحادیه اروپا در لندن بود که طی آن یکبار دیگر بر اتحاد اعضای غربی گروه پنج بهاضافه یک در مذاکرات هستهای با ایران تأکید شد و تکرار گردید که چون آنان به دنبال رسیدن به یک «توافق بد» از دید اسرائیل و لابی یهودی امریکا با ایران نیستند، ایرانیان برای موفقیت این مذاکرات ناچار به گرفتن تصمیمهای دشواری هستند که در آن شکل معنی دیگری نخواهد داشت جز دست برداشتن ایران از حقوحقوق اعلامشدهاش در مسائل انرژی هستهای.درحالیکه رهبر جمهوری اسلامی ایران در آستانه سال نوی ایرانی نسبت بهسلامت روند این دور خاص از مذاکرات با ایالاتمتحده ابراز تردید کرد و درحالیکه وزیر خارجه جمهوری اسلامی ایران دسترسی به یک توافق هستهای شرافتمندانه را ناشی از تصمیمگیریهای دشوار جان کری، وزیر خارجه ایالاتمتحده امریکا اعلام نمود، جان کری و همتایان اروپائیاش در روز یادشده نوروزی (اول فروردین) در لندن تأکید کردند که غرب در مذاکرات هستهای با ایران پیشرفت زیادی داشته است ولی درعینحال از ایران خواستند که برای حصول توافق در مذاکرات با آمریکاییها باید تا آخر ماه مارس (یازدهم فروردین) تصمیمات دشواری بگیرد، درحالیکه تاریخ توافق شده برای نهایی کردن مذاکرات ایران و پنج بهاضافه یک در تاریخ 30 ژوئن تعیینشده است.
به این ترتیب، حصول یک توافق شرافتمندانه (مرضی الطرفین) در پایان مذاکرات جاری ایران با ایالات متحده امریکا در تاریخ 31 مارس و یا با پنج به اضافه یک در تاریخ 30 ژوئن تقریبا غیر ممکن می نماید و برای ناظران چاره ای باقی نمی گذارد جز انتظار این که با توجه به غیر قابل قبول بودن موافقت یران با از دست دادن حق استفاده مستقلانه از صنعت هسته ای، و با توجه به غیر قابل تحمل بودن شکست مذاکرات برای دولت امریکا و شخص اوباما، کدام یک از دو طرف (یا هردو طرف) باید در مواضع خود تعدیل به عمل آورند و یا اینکه تاریخ پایان مذاکرات بازهم باید به تعویق افتد.
4949
نظر شما