تحلیل امیر محبیان ازانتخابات ریاست جمهوری88 / آرایش سیاسی اصولگرایان در انتخابات مجلس آینده

امیر محبیان گفت: هیچ گاه نمی توانیم خود را فریب بدهیم و تفاوت دیدگاه ها را درون جریان های اصولگرا نپذیریم و درصد تحقق این وحدت در حوزه عمل بسیار کم می باشد.

سوگل نورمحمد:  با توجه به نزدیک شدن زمان انتخابات آینده مجلس شورای اسلامی طیف اصولگرایان درصدد رسیدن به وحدت همه جانبه هستند.آسیب هایی برای شکل گیری وحدت در بین اصولگرایان همواره وجود داشته است در این میان  امیر محبیان رییس مرکز پژوهشی راهبردی آریا در گفت گوی خود در کافه خبر آنلاین آسیب های احتمالی برای رسیدن به وحدت اصولگریان را برشمرد و می گوید که وحدت در عمل لازمه رسیدن به انتخابات موفق در مجلس می باشد. مشروح این گفت و گو در ادامه می آید:

  به نظر شما چه آسیب هایی  برای به وحدت رسیدن اصولگرایان در انتخابات آینده وجود دارد؟

به صورت کلی وحدت از دو منظرقابل درک می باشد نخست، وحدت ایدئولوژیک است و دیگری، وحدت عملی یا وحدت در حوزه عمل سیاسی. وحدت در حوزه ایدوئولوژیک فرآیند خاص خود را دارد و طبیعتا بعد از گذار از مسائل تئوریک و نزدیک شدن به افق های دید  مشترک میان افراد مختلف یا جریان های متفاوت به همدیگر رخ می دهد. به عبارتی ما شاهد آن خواهیم بود که این افراد یا گروه ها، تحلیلشان از شرایط یکسان می شود و طبیعتا این روی اعمالشان هم تاثیر دارد. اما زمانی هست که درصدی از اختلاف ها را در حوزه نظری می پذیریم یعنی تکثری در نظرها را در یک چارچوب خاص قبول می کنیم؛ اما در حوزه عمل به دلیل اینکه در هنگام انتخابات برای مجلس هستیم یا در زمینه های دیگر، محتاج جلب آرا هستیم لزوما باید یک عمل  مشترک صورت بگیرد یعنی هر چند که درطیف های فکری، تحلیل ها ممکن است متفاوت باشد ولی در عین حال در عمل ما ممکن است که به یک نتایج مشترکی برسیم که به آن وحدت در عمل می گویند.

فراموش نکرده ایم که در بحث های تئوری که آغاز انقلاب اسلامی در میان نخبگان تئوریک گروه ها هموار بحث مطرح بود ،که چه تفاوت بین «پراگماتیسم» و «پراکسیس» هست و در میان این دو کدامیک راباید برگزید؟ طبعاًدربحث های آن دوران هم همواره پراکسیس ترجیح داده می شد. اکنون نیز در تحلیل بحث پراگماتیسم و تفاوت آن باعملگرایی اسلامی این مبحث مجددا زنده می شود. پراکسیس همانا عمل جهت دار است و پراگماتیسم گرایش بسوی عملی بودن یک گزاره است. درگزینش میان این دوپدیده یعنی «عمل جهتدار»و «عمل فیفسه» طبعاً عمل گرایی اسلامی به سوی «عمل جهت دار»گرایش می یابد. مقام معظم رهبری در نظام ما نقش ترکیب عمل و نظر یا تبدیل رفتارها به عمل صالح را بر عهده دارند. هر گاه می بینند دولتی غرق عمل گرایی شده است بر آرمانها تاکید می کنند و هر گاه می بینند دولتی گرفتار شعار شده است ؛ واقعیت های اجرایی را به آنها گوشزد می کنند.این بحث دراینجا هم به نوعی خودش را نشان خواهد داد.آیا می توانیم اگردر حوزه نظری وحدت داشته باشیم ؛ لزوما در عمل هم به می توانیم وحدت برسیم؟ ما در طول تعاملات سیاسی شاهد این بودیم که گاهی مواقع جریانات در حوزه نظری به هم نزدیک بودند اما اختلاف منافع و جهت گیری های در مسیر تامین منافع آنهاباعث می شد که عملا مواضع متعارضی را بگیرند ، گاهی مواقع هم ما شاهد این هستیم که  افراد با دیدگاه های کاملا مختلف  ولی در عمل حول یک محور و موضوع جمع می شوند. یعنی بااین حال که اختلافات تئوریک بین شان زیاد است اما در عمل به همدیگر نزدیک می شوند. به گمانم درست است ، از لحاظ عمقی  ونزدیکی تئوریک به همدیگر،  می تواند منشا وحدت باشد ولی در حوزه سیاست عملی ما ، آن چیزی که افراد را می تواند به هم نزدیک تر کند دو فاکتور است. یکی منافع مشترک و دوم دشمن مشترک که می تواند افراد را به هم نزدیک تر کند. گاهی مواقع ما شاهد آن بودیم ، زمانی که جریان اصول گرا از رقیب اصلاح طلب احساس خطر می کرد علی رغم وجود اختلاف نظر بین شان به سمت وحدت می رفتند و  گاهی نیز شاهد این بودیم که رقیب اصلاح طلب خطرش کم انگاشته می شد از این رو در میان اصولگرایان علی رغم وجود وحدت تئوریک، اختلافات شدیدی بروز می کرد. در نتیجه توصیه من این است که به دلیل اینکه اختلاف تئوریک و نیز اختلافاتی وجود دارد که بعضا به باور ها تکیه دارد و تغیرش بسیار دشوار است؛ ما تا حدودی نوعی از تکثر فکر را در جریان اصول گرایی به رسمیت بشناسیم. اما در عمل باید بتوانیم افراد را به سمتی ببریم که به نوعی از وحدت و همگرایی برسند .

یک زمان ما صحبت از وحدت می کنیم ،یعنی تطابق  کامل دیدگاه ها و افق های فکری با همدیگر؛ طبیعتا اگر این نوع تطابق وجود داشته باشد، هیچ اختلافی را در هیچ جهتی نباید شاهد باشیم . اما در جریان اصولگرایی، در عمل شاهد اختلافات  زیادی هستیم ؛ حال پرسش کلیدی این است آیا ما می توانیم به این گونه از وحدت برسیم ؟ آیا  اگر به وحدت چنینی برسیم ممکن است بقا یا استمرار داشته باشد؟ یا اینکه بعد از انجام یک پروژه خاص، اختلافات دوباره بروز می کند؟ آیا اصلا این گونه وحدت ها می تواند مفید واقع شود یا خیر؟ ما هیچ گاه نمیتوانیم خود را فریب بدهیم و تفاوت دیدگاه درون جریان اصولگرا را نپذیریم . در بالاترین سطح و سفید ترین شکل، ممکن است به یک وحدتی برسیم. یعنی افرادی که در جریان اصولگرا هستند هم در حوزه نظر و هم عمل مانند یک پیکره واحد عمل کنند. اما درصد تحقق این وحدت در حوزه عمل بسیار کم است. لذا ما باید توقعمان را یک درجه کاهش بدهیم یعنی از وحدت تنزل پیدا کنیم به همگرایی ، در این حالت می گویند ، ما تکثر را می پذیریم منتها در موقع عمل افراد به دلایل مختلف به هم نزدیک می شوند. اگر ما نتوانیم همگرایی را همانگونه که می خواهیم شکل دهیم باید به پایین ترین درجه یعنی"عدم تنازع" تن دهیم . به عبارتی؛ گروه ها با هم صحبت کرده و توافق کنند که حداقل باهم درگیر نشوند و تصویر آشفتگی جناحی را ایجاد نکنند .



در یک نظام ایدئولوژیک مانند نظام کشورمان مگر انتخابات می تواند یک فرایند ایدئولوژیک را طی نکند؟چرا که بعضی جریان ها مانند اصولگرا ها به شدت ایدولوژیست هستند؟

واقعیت این است که وقتی ما روند تحولات جریان ها و گروه ها را در پروسه تاریخی ولو کوتاه مدت مشاهده می کنیم ؛گاهی تمرکز ما برای تحلیل فقط برآن سخنانی است که بر زبانشان جاری است ؛ یک وقتی هم آنها را در حوزه عمل مشاهده می کنیم ؛ من معتقد هستم که روند تحولات نشان دهنده این است که جریان های اصلی سیاسی کشور منجمله اصولگرایان از یک جریان ایدئولوژیک  در حال تحول به یک جریان پراگماتیست هستند؛ البته منظور من دقیقا پراگماتیسم غربی نیست.در جریان اصلاح طلب هم همین گونه البته شدیدتر است و به نظر من بخش هایی از آنها اساسا از آرمان ها دل کنده اند. اصلا هر جریانی که به  حوزه حکومتی نزدیک می شود پراگماتیست می شود ؛به عبارتی ، مسئولیت های اجرایی عملا افراد را عملگرا تر می کند. شما در این جا مقایسه ای داشته باشید میان احمدی نژاد 84 و احمدی نژاد 91. آقای احمدی نژادهنگام انتخاب شدن، بعد از دو دوره  تحول یافت .ابتدا مبتنی بر باور هایی که دارند مطالب را بیان می کنند؛ اما واقعیت ها کم کم آنها را تنظیم می کند که به شکلی آن ها را از رویا بیرون بیاورند؛ پس بنابراین چیزی که ما شاهد آن هستیم عمدتا این هست که جریانات تا زمانی که منصب را نگرقته اند شدیدا آرمان گرا هستند هر چقدر به حوزه عمل (مناصب حکومتی) نزدیک تر می شوند و باید پاسخگو باشند دید گاه هایشان نسبی تر می شود.بنا براین در همین جریان اصولگرا نگاه کنید ، دو گرایش را می توانید مشاهده کنید. گرایشی که یک مرحله از قدرت سیاسی را در اختیار داشته است این ها به سمت عمل گرایی رفته اند و نگاه هایشان از جهاتی واقع گرایانه می باشد؛ اما جریاناتی که می خواهند کسب قدرت نمایند مبتنی بر هیجانات حرکت می کنند این هیجانات هم توسط آرمان ها به حرکت درمی آید.آرمان البته نه تنها بد نیست؛ منفی نیست ؛ بلکه چون جهت می دهد خیلی هم ارزشمند است منتها ما باید در ترجیح بین دگما و پراگما نظر و عمل به یک مرحله وسطی برسیم یعنی عمل جهت دار و ترکیبی از از عمل و آرمان.یک زمان هست که سیاست مداران ما کلا از آرمان روی بر می گردانند و به عمل می پیونندندو بعد از یک مدت باورهایشان را کنار میگذارندو تبدیل به سیاست مدار عرفی می شوند؛که با ماهیت نظام اسلامی در تعارض است. کسانی هم هستند که آنچنان بر آرمان ها تاکید می کنند که گویا با واقعیت های اجتماعی ارتباطی ندارند؛این ها ممکن است مصالح را ننگرند و همیشه عالی ترین شکل قضایا را مطرح می کنند ؛این خوب است ولی این ها بعد با این کمال گرایی محض سپس به واقعیت ها نگاه کرده و نظام را ناقص تلقی می کنند و ممکن است یاس برآنها غالب شود.ما باید همواره "حد وسطی" را داشته باشیم  یعنی در نظام جمهوری اسلامی ایران که نظامیست مبتنی بر آرمان ها و ارزش ها و در عین حال می خواهد در حوزه عمل هم کار انجام دهد و فقط شعار ندهد ؛ باید به جایی برسیم که ضمن حفظ آرمان ها و چهارچوب هایی که وجود دارد؛ واقعیت ها را هم ببنیم به عبارتی نه واقع گرا باشیم نه واقع گریز بلکه باید واقع بین بود واقع بینی که می خواهد آرمان هارا تحقق بخشد.

بحثی که در مورد آرمان گرایی در بین اصولگرایان وجود دارد ممکن مصداقی تر وارد این حوزه شوید که کدام یکی از گروه های سیاسی اصولگرای ما به شدت ایدوئولوژی محور هستند وکدامیک پراگماتیست؟

جریانات موجودی که ما داریم، عمدتا در حوزه بیان دیدگاه ها وقتی که بخواهند بیان نظر کنند آرمان گرایی را تاکید کرده و شدیدا تبلیغ می کنند ؛ اساسا آرمان یک سکو برای جهش است و نوعی از پتانسیل برای حرکت را به وجود می آورد. لذا معمولا جریان های اپوزیسیون دولت ها، بر آرمان ها تاکید می کنند. به عنوان مثال آقای خاتمی قبل از این که دولت را در دست بگیرد شدیدا در مورد موضوعاتی چون آزادی و.. بحث می کرد. اما هنگامی که قدرت را به دست گرفت دائما در پی این بود که به آرمان گرایان اصلاح طلب که رادیکال بودند؛ واقعیت های جامعه را هم نشان بدهد در میان اصولگرایان هم این چنین است. هر چه ازعمریک جریان سیاسی میگذرد واقع بین تر می شود به عبارتی به سمت عملگرایی نزدیک تر می شوند.اما باز هم باید تلاش کند که آرمان هارا کنار نگذارد ؛در مقابل ،هر چه عمر جریان سیاسی کمتر باشد آرمانگرایی و شعارهای آن جریان بیشتر است؛ خوب نگاه کنید می بیند همه جریان ها این مراحل را طی کرده اند.آغاز شکلگیری جمعییت ایثارگران را که شما مشاهده کنید میبینید که در ابتدا شعار هایی را می دادند اما با گذشت از چندین سال به مرور متوجه می شویم که  بیانیه ها و شعار هایی که داده می شود عملی تر است و از ان حالت شعار خارج شده است .در حال حاضر جبهه پایداری در حال ایفای این نقش می باشد، یعنی تلاشش این است که طیف های آرمان گرا را بهم نزدیک کند. هر چند که من معتقد هستم که زمانی که فرصت در اختیار این ها قرار بگیرد این ها عملگرا تر از هر جریان دیگری می شوند.

 این مصداق ها آیا برای احمدی نژاد به کار می رود؟ احمدي نژاد از اول شعار عدالت مي داد و تا آخر هم همين شعار را ادامه داد و فقط در آخر سر گفت که من مي خواستم ديگران نگذاشتند. چرا احمدي نژاد پراگماتيست نشد؟

یک زمانی هست که ما آرمان را در پیش رو داریم یک زمان هم قالب آرمان را(یعنی آرمان به مثابه شعار سیاسی و نه راهنمای عمل) این دو با هم متفاوت هستند. آقای احمدی نژاد آرمان گرا بود و آرمانی سخن گفت و عمل کرد. آن را هم به صورت هیجانی مطرح کرد؛ اما به مرور در عمل تغییراتی صورت گرفت . ولی قالب را حفظ کرد به خاطر اینکه احمدی نژاد هیچ گاه از موضع اپوزیسیونی کنار نرفت و به همان شکل آرمان گرا باقی ماند. معمولا همه روسای جمهور سعی می کنند به شکلی از آرمان گرایی استفاده کنند؛ برای همین مسئولیت اعمالشان را بر عهده نمی گیرند؛یعنی به جای حل مسئله به فرافکنی مسئله می پردازند؛ این ها هیچ گاه به هواداران خودشان توضیح نمی دهند که مطالبی که ما مطرح می کردیم غلط بود؛بلکه شکست ها را گردن رقیب هایشان می اندازند برای همین است که آقای خاتمی در هنگام ریاست جمهوری اپوزیسیونی عمل کرد ؛این کار خطرناک است. زیرا به نوعی دولت در مقابل نظام قرار می گیرد. در دوره آقای احمدی نژاد هم این وضعیت به وجود آمد، بنده فکر میکنم روسای جمهور باید شجاعت داشته باشند و خیلی صراحتا بگویند، این چهارچوب هایی که ما مشخص کردیم در پیش از رسیدن به قدرت؛ فرضیه ما بود ولی در عمل دیدیم که خیلی مسائل تغییر کرده است؛ مردم ما هم شریف و آگاه هستند ومی پذیرند.این اتفاق مختص ایران نیست بلکه در همه کشور های جهان اینگونه است؛ یک سخنی از چرچیل هست که میگوید اگر یک جوان سوسیالیست نباشد قلب ندارد اگر یک پیر محافظه کار نباشد عقل ندارد؛ یعنی جوانی دوران آرمان گرایی است و هر چه سن بالا می رود فرد محافظه کارتر می شود؛این روند عمدتا در همه جریان ها چه اصلاح طلب ها و چه اصولگرایان این قضیه اتفاق می افتد.


محبییان


اگر حساب کنید درصد کمی از اصولگرایان عمل گرا هستند این آیا از نظر شما دلیل خاصی دارد یا خیر با این حال که اصولگرایان بیشتر در کار های اجرایی حضور دارند تا اصلاح طلبان؟

این مسئله چند دلیل دارد. یکی از آن دلایل این است که اصولگرایان بیشتر به ایدئولوژی انقلاب اتکا دارند و از طرف دیگر اصولگرایان به حاکمیت نزدیک ترند. برای همین هست که سعی دارند ،  معمولا شعار ها را مدام تکرار کنند. در این میان اصلاح طلبان سعی می کنند به بدنه جامعه نزدیک شوند. اما نزدیک شدنشان به این معناست که خود را مقابل دولت می گذارند. آن هم دولت و حاکمیتی که ایدئولوژیک است. دوم اینکه وقتی به سطح جامعه می روید، مردم بیشتر نیاز های روزشان را دارند. نه اینکه آرمان ها برایشان اهمیت نداشته باشد منتها نیاز های روزشان دارای اولویت بیشتری است.لذا اصلاح طلبان چون می خواهند به نیاز های روز مردم بیشتر تاکید کنند؛ برای همین نوع نگاهشان به گونه ای با اصولگرایان تفاوت پیدا می کند ؛گویی یک تقسیم کار صورت گرفته است که هر کدام چه مخاطبی را داشته باشند . در واقع مخاطب اصولگرایان جریان های انقلابی هستند؛ درست است که مخاطبان اصولگرایان توده مردم هستند، ولی توده انقلابی جامعه را در کانون توجه دارند. در حالی که اصلاح طلبان، ظاهرا توده عام مردم را جزو مخاطبین خود قرار داده است. ولی واقعیت این است که اصلاح طلبان مخاطب خود را طبقه روشنفکر جامعه قرار داده اند؛بویژه طبقه متوسط رو به بالا . برای همین در آنها نوعی عمل گرایی محافظه کارانه رامی توان مشاهده کرد؛یعنی گروه سرمایه دار ممکن است مخالفت هایی داشته باشند ،اما مخالفتشان انقلابی نیست . اما طبقات پایین چون چیزی برای از دست دادن ندارند، دارای ضریب آرمان گرایی بالایی هم هستند،و هر تغییری که در جامعه صورت گیرد میتواند برایشان یک فرصت تلقی شود ؛لذا حمایت و مخاطبان قرار دادن قشر پایین به نفع است و اصولگرایان هم از این منفعت استفاده می کنند،اصلاح طلبان با توده مردم کار نمیکنند چرا که اصلاح طلب های کشور ما اصلا مردمی نیستند؛بیشتر روشنفکر ماب هستند اما اگر بخواهند مردمی و با مردم کار کنند باید چپ باشند چرا که دغدغه های اصلی مردم اقتصادی است؛ ضمن اینکه بدنه اجتماع مردم ما مذهبی می باشد لذا اگر می خواهند به آن سطح برسند باید شعار هایشان چپ اسلامی باشد دقیقا همان شعار هایی که زمان امام مطرح بود کاری که احمدی نژاد انجام داد. وی شعار های چپ اسلامی را داد حتی پیش از انتخابات 88 اقای میر حسین موسوی به بنده می گفت من شعار های احمدی نژاد را قبول دارم من خودم به او مشورت میدهم شعار های احمدی نژاد،شعار او نیست؛ شعار های امام بود و مخاطب وی توده مردم نیازمند  بودند.بنده دروغ میدانم که میگویند برای احمدی نژاد رای سازی شد چرا که واقعا بیشترین طیف مردم به وی رای دادند ؛اصلاح طلبان ما هم بخواهند در جامعه منشا اثر بشوند باید اینگونه باشند اما نمی توانند چرا که لیبرال شده اند.این ها از لحاظ اقتصادی حتی قادر نیستند که شعار بدهند. شعار هایی هم که بعضا مطرح می کنند ضد باورهایشان هست چه از لحاظ دین گرایی و چه از لحاظ اقتصادی و ....این ها تبدیل به جریاناتی شده اند که از سرمایه داری دفاع می کنند. من از جریانات اصلاح طلب شعار مردم گرایانه آنچنانی تا به حال ندیدم بلکه همواره شعار هایی داده اند که مورد استقبال دانشگاه ها و طیف های خاص قرار بگیرند . تردید نکنید با وجود این شرایط این جریان هیچ کاری نمی تواند بکند. گروه و جریانی می تواند در این کشور منشا اثری شود که روی توده مردم بتواند سرمایه گذاری کند. و باور های آنها را بازتکرار کنند .

منظورتان از توده مردم چه قشری می باشند؟

در اینجا منظور بنده طبقات ساکت جامعه نیست ؛ اگر ما یک تقسیم بندی داشته باشیم یک سری طبقات هستند که تقریبا دغدغه آینده را ندارند ؛ممکن است طمع و کمی جاه طلبی داشته باشند ولی دغدغه ندارند اما یک بخش زیادی از جامعه هستند که کم هم نیستند اما این ها واقعا نگرانند و دغدغه آینده خودشان را دارند. خیلی به دنبال ثبات در زندگیشان هستند زمانی هم که پای صحبت آنها مینشینیم از گرانی ها از مشکلات و آینده صحبت می کنند. این  قشر در ظاهر سیاسی نیستند اما چون در حامعه ما سیاست همه چیز را تحت الشعاع قرار می دهد؛ تبدیل به مردمی سیاسی شده اند واقعیت این است که در این سالها هر کسی که به روی کار می آید؛ غیر از آقای احمدی نژاد، اهدافشان تنها طبقات بالا بود در این جا باید صراحتا بگویم که آقای احمدی نژاد در عمل کم و بیش توانست موفق عمل کند. بنده خودم به شخصه یکی از منتقدان  عرضه این گونه یارانه ها بودم و هستم ولی همین کار آقای احمدی نژاد برای این قشر مردم نتیجه داشت؛ حتی اگر چه در دراز مدت مفید نباشد احمدی نژاد این موفقیت را داشت اما مسائل دیگر را در نظر نگرفت همین باعث شد که ایشان افول بکند . اگر احمدی نژاد روی همان حرف هایی که امام زد یعنی همان گفتمان امام تاکید می کرد و مخاطبش همان توده های مستضعف مردم بود؛ می ایستاد و برنامه محکم و جامعی میریخت من تردیدی ندارم که در تاریخ ماندگار میشد.

ثبات سیاسی در جامعه هایی وجود دارد اما هرم جامعه ما یک هرم عمودیست که مستضعفان در آن خیلی زیاد شده اند ، زمانی که آقای احمدی نزاد این شعار را می داد هرکس دیگر با هر منشی اينچنين استقبالی از وی می شد. این خطرناک نیست که طبقات متوسط آنقدر کوچک هستند که نمی توانند آن ثبات را داشته باشند ؟

خوب دلیل آن است که طبقات متوسط ما بیش از حد فربه شده است و این فربهی اقتصادی طبقه متوسط هم خاصیت اش این است که وقتی به خواسته هایش نگاه می کند خود را جز طبقه  نیازمند نمی داند اما در عین حال زمانی که به جیبش نگاه می کند به قشر پایین نزدیک است . به عبارتی، وقتی به آرمان هایش توجه می کند با بالا نزدیک است و همین به دلیل به قول شما شرایط خیلی خطرناکی ایجاد می شود و یک اضطراب ایجاد می کند جامعه ما تبدیل به جامعه ای شده است که طبقه وسط بسیار گسترده شده ، مشکل اصلی اینجاست که وقتی عدم ثبات ایجاد می شود طبقه متوسط ترس از این دارند که به طبقه پایین سقوط کنند. اما موقعی که طبقه متوسط جیبشان پر است و دغدغه مالی شدیدی ندارند آرمان هایشان مانند طبقات بالا می شود این مسئله تا حدودی تعارض را به وجود می آورد. این تعارض و این عدم ثبات بسیار خطر ناک می باشد لذا باید سریعا ساختار را سیستماتیک کرد؛ احزاب این جا مهم هستند و می توانند به خوبی عمل کنند زمانی که حزب ایجاد می شود سطح توقعات معقول می شود و باید مقداری از آرمان ها و شعار هم کاسته شود و در عین حال باعث می شود نگرانی و دغدغه مردم کمتر شود

همین قشر خاکستری مردم بیشتر برای کدامیک فرصت محسوب میشود اصولگرایان یا اصلاح طلبان ؟

بستگی به شعار ها دارد این ها دغدغه های دوگانه محسوب می شود فکرشان یک سری از نیازها را مطرح می کند مانند آزادیهای اجتماعی و .....جیبشان یک سری خواسته های دیگر را مطرح می کند اگر اصولگرایان روی این ها سرمایه گذاری و طرح های معقولی ارائه دهند می توانند رای بالایی را جمع کنند. اصولگرایان باید به روی گفتمان عدالت کار کنند و اصلاح طلبان فعلی هم که لیبرال شده اند تنها می توانند یک بعد را در نظر بگیرند. هر جامعه عدم ثبات بیشتری پیدا کند طیفی چون طیف احمدی نژاد با گفتمان عدالت اقتصادی بیشتر می توانند جلب رای کنند هرچه وضع مالی جامعه بهتر شود اصلاح طلبان می توانند با شعارهای خاص خودشان رای بیشتری جمع کنند؛ اصولگرایان ضمن این که دغدغه های اقتصادی را مطرح می کنند باید تعدیل کنند بین آرمان ها و شعار ها و نیزعمل. دو جریان باید هم شعار هارا مد نظر داشته باشند و هم عمل را .

در انتخاباتات آینده در نتیجه اصولگرایان به سراغ شعار های اقتصادی می روند ؟

متاسفانه اصلاح طلبان تا کنون نشان داده اند که هیچ انعطافی ندارند و همچنین درک دقیقی از توده مردم ندارند به این دلیل که خود را به قیودی وابسته می دانند و هیچ گاه شعار های عدالت محور را مطرح نکردند. اگر شعار عدالت اقتصادی میدادند خیلی جواب می گرفتند؛فی المثل من معتقد بودم که آقای میر حسین موسوی به جای این کارهای بی پایه، با شعارهای امام جلو می رفت و نقش کاریکاتور آقای خاتمی را در نمی آورد؛ امکان پیروزی وی در انتخابات خیلی زیاد بود. آقای میر حسین خودش باعث ریزش رایش شد و با شعار هایی که سر داد ثابت کرد که مخاطبش توده مردم نیست این در صورتی است که آقای موسوی به همه این ها اگاه بود. من در اواخر سال 87 به ایشان گفته بودم که اگر بر همین گفتمان عدالت تاکید داشته باشیداحتمالا مردم بیشتربه شما رای میدهند تا آقای احمدی نژاد . در نهایت میر حسین کاندیدا شد در روند انتخاباتی اقای موسوی از ابتدا دچار مشکل شد؛ زمانی که کاندیداتوری خود را اعلام کرد توقع طرفداری اصلاحطلبان را داشت اولین واکنش این بود که مجاهدین اعلام کردند که ایشان کاندیدای ما نیست و گفتند کاندیدای ما اقایان کروبی و خاتمی است؛ واکنش حزب مشارکت را ببینید؛خانم زهرا اشراقی همسر دکتر محمد رضا خاتمی دبیرکل مشارکت در آن زمان مصاحبه ای کرد و گفت: ما مواضع آقای میر حسین را نمی شناسیم و ترجیح میدهیم از اقایان کروبی و خاتمی حمایت کنیم به طور کلی همه پشت آقای میر حسین را خالی کردند ؛ ایشان باید با اعتماد به نفس می ایستاد چرا که گفتمان امام بسیار قدرتمند بود؛ اما وقتی آنها پشت وی را خالی کردند وی شروع کرد به ارایه پیام های جدید  و در دیدار هایی که با مجاهدین انقلاب داشت اعلام کرد که من با شما هستم این اولین چرخش موسوی بود و بعد در نهایت مجاهدین از وی حمایت کردند و پس از این قضیه با مشارکتی ها دیدار کرد و حمایت آنها را هم گرفت و در آخر گفت که کارکزاران راکنار مشارکت و مجاهدین انقلاب قرار داد.

در اینجا فرضیات را در نظر بگیریم؛ فرض کنید که ایشان قبل از بروز آشوب ها؛رئیس جمهور می شد در این حالت دولت او یا مطابق میل اصولگرایان بود یا اصلاح طلبان. اگر مطابق میل اصلاح طلبان بود دوباره همان وضعیت دوره آقای خاتمی پیش می آمد و بهتر از این وضع نمیشد؛اگرمطابق میل اصولگرایان بود اصلاح طلبان پشت او را خالی می کردند.یا فرض کنید که که میر حسین بعد از آشوب ها رییس جمهور می شد؛ فکر می کنید چه اتفاقی می افتاد.طبعا مجلس اصولگرا با او در می افتاد ؛میر حسین یا تمکین می کرد یا درگیر می شد و طبق مدل ریاست جمهوری هوادارانش را برای درگیری سراغ مجلس می فرستاد که آشوب ها تکرار می شد.اگر مجلس در برابر زور تمکین می کرد که دیکتاتوری می شد.البته من معتقدم اقای میر حسین اگر می آمد خیلی معقول و با همان گفتمان امام پیش می رفت ؛احتمالا پیروز می شد اصولگرایان را داشت و به همراه آن بخشی از اصلاح طلبان و توده مردم را هم به همراه داشت ؛ حکومت  هم کاملا  با او راه می آمد همچنین وی می توانست با اتکا به سیاست های درست  کارتوده مردم را به دست بگیرد، و خیلی راحت مشکلاتشان را حل کند. و یک محبوبیت خوبی به دست می آورد ؛ولی مجاهدین انقلاب و مشارکتی ها با تحلیل غلط از جامعه و قدرت واکنش نظام همان بلایی را سر موسوی آوردند که سر سایر افراد!

شما فکر میکنید که در انتخابات مجلس آینده تند رو های اصولگرا چه اسیبی ممکن است به فرایند موفقیت های احتمالی سایر اصول گرایان؟

در بحث انتخابات ،در هر دوره فاکتور های مختلفی مطرح هست؛ به عنوان مثال در حال حاضر فاکتور خارجی هم اضافه شده است.به عبارتی باید دید نتیجه مذاکرات چه می شود ؛این مسئله به فاکتور تاثیر گذاری تبدیل شده است. ما باید منتظر این باشیم که چه اتفاقی در اینده رخ می دهد و تکلیف مشخص تر می شود. اگر دولت فعلی بتواند مذاکرات  را به جایی برساند؛ظرفیت انتخاباتی اش بالا می رود.گروهی فکر می کنند که در آن زمان  پول خوبی دست دولت می آید و مردم را جذب خود می کند.من مطمئن نیستم حتی بسیار نگرانم چرا که اگر انبوهی از پول هم در کشور باشد باز هم مشکلات کشور به این  سادگی حل نخواهد شد ؛ زمانی که سیستم ناکارآمد مدیریت مالی در کشور وجود داشته باشد همه منابع مالی هرز میرود و نیز باعث ظهور طبقات جدید و افزایش شکاف طبقاتی در جامعه می شود؛ اولویت ما در هر وضعیتی باید بهینه سازی ساختار مدیریتی باشد.

29215

 

 

 

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 398291

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
3 + 1 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بی نام IR ۱۴:۱۵ - ۱۳۹۳/۱۱/۱۴
    13 2
    آقای محبیان واقعا خودتان متوجه هستید چه می گوییید. واقعا برایتان متاسفم.