خاطرات وکیل/ عدالت، صدای مرغ وخروس "مشتی" را شنید؛صدای قلدری پسران خان را نه!

خودش را “مش ممدعلی” معرفی کرد. گفت اهل روستاست و آنجا مشتی صدایش می کنند. رعیتی صاحب حق نسق وریشه بود که پس از سال ها وراث خان روستا از فرنگ برگشته بودند و می خواستند پیرمرد را از قطعه زمینی که در اختیارش است بی بهره کنند.

تنها دلیلی که تایید می کرد آباء و اجداد مش ممدعلی پیش از انقلاب روی زمین های خان کشت و زرع داشته اند دست نوشته ای بود که ژاندارم  پاسگاه ژندارمری وقت ذیل آن را گواهی کرده بود.

اصل دست نوشته را از داخل بقچه در آورد . چند نسخه کپی از آن گرفتم و به مشتی تاکید کردم جای امنی برای سند پیدا کند و تا روز دادگاه نیازی نیست اصل سند را همراه خودش بیاورد.

اخطاریه ی دادگاه حقوقی حکایت از طرع دعوی برای  خلع ید از مش ممدعلی داشت. با اسناد و مدارک پیوست دادخواست علی الاصول باید حکم علیه مشتی صادر می شد مگر اینکه ادعای حق نسق و ریشه مانع خالی شدن دست مشتی از دسترنج سالها زراعت شود.

در چنین مواقعی بهترین راهکار طرح دعوی متقابل است. لذا تصمیم گرفتم به موجب ماده142قانون آیین دادرسی مدنی در تقابل به ادعای وراث خان ، حق نسق و ریشه مشتی را با جلب نظر کارشناس مطالبه کنم.

جمع هزینه دادرسی  با تمبر مالیاتی وکالتنامه مرتبط با حق الوکاله برابر بود . تامین آن برای مشتی آسان نبود.  لذا از طریق دایره معاضدت کانون وکلا خودم را وکیل معاضدتی مشتی معرفی کردم و بابت هزینه دادرسی نیز به استناد قانون مالیات های مستقیم کاری کردم تا حداقل هزینه پرداخت شود.

دوهفته مانده به جلسه دادرسی، فرزندان خان آمدند سراغم و درصدد خرید شرافت وکیل مشتی بودند ! پیشنهادشان وسوسه انگیز بود اما نه آنقدر که سوگند وکالت را به  آن ثمن بفروشم . با این وجود کاری کردم تا دست خالی از دفتر خارج نشوند ودر پاسخ به پیشنهاد بی شرمانه ای که داشتند پیشنهادی دادم تا بفهمند که می دانم زمین و حق نسق مشتی چقدر ارزش دارد و ارزش کار وکیل چقدر هست!

یک روز پیش از رسیدن موعد دادرسی مشتی با فرزندانش با دست پر به دفترم آمدند.مهربانی و صداقتشان یک دنیا صفا به محیط داده بود. طوری در گفت وگو با مراجعین از من تعریف می کرد که از یکطرف خجالت زده او می شدم و از سوی دیگر قند توی دلم آب م یشد. دراین بین صدای مرغ و خروسی که تحفه ی مشتی بود ، مرا یاد صدای پیشنهاد رشوه فرزندان خان انداخت. چقدر این دو صدا با هم تفاوت داشت. یکی برخاسته از عمق صفای روستا و دیگری برآمده از نهاد آدمهایی که جز پول چیز دیگری نمی شناختند.

صدای مرغ و خروس، هم خستگی را از تنم به در می کرد و هم برای دقایقی خنده به لبان حاضران هدیه  داد.

با اوصافی که از خان شنیده بودم می دانستم در جریان دادرسی کار ساده ای نخواهم داشت،پیش بینی ام  در همان روز اول دادرسی به حقیقت پیوست و موتور سواری از خدا بیخبر بقچه مشتی را طوری از دست پیرمرد کشید که یک طرف بدن پیرمرد سیاه و کبود شد.

عدم وجود اصل سند در جلسه اول دادرسی برابر است با خروج آن مدرک از دلایل مدعی(ماده96قانون آیین دادرسی مدنی)،احتمال دادم موتور سوار مزدور فرزندان خان بوده . حدسم درست از آب درآمد. وقتی همان ابتدای جلسه فرزند ارشد خان اصل دست نوشته پدرش را مطالبه کرد و تصور کرد با عدم وجود سند ، دعوی ما رد می شود پس از شرح ماجرا به موجب مقررات آیین دادرسی مدنی دعوی تنفیذ و تایید رونوشت(کپی) دست نوشته را ضمیمه پرونده اصلی کردم. تیری بود در تاریکی . گفتم:جناب قاضی ممکن است با دستگیری موتور سوار قضیه تنفیذ کپی منتفی شود چرا که فردی را دنبال سارق فرستادم و چه تا الان طرف دستگیر شده باشد، اما به هر حال در جهت حفظ حقوق موکلم استدعای رسیدگی به ادعای تایید دست نوشته خان را دارم و تقاضای صدور قرار شنیدن گواهی گواهان محلی و معاینه محل را دارم .

با توجه به طرح ادعای جدید بنا بر قانون آیین دادرسی مدنی جلسه دادگاه تجدید شد. بیرون از دادگاه طوری که فرزندان خان بشنوند گفتم:گرچه اصل دست نوشته سند مهمی بود اما آنقدرها هم اهمیت نداشت که با سرقت آن حق شما ضایع شود!مگر اینکه کل اهالی روستا علیه شما شهادت بدهند یا اینکه ریشه های چند ده ساله گندم و جو را از زمین بیرون بکشند...

چند دقیقه بعد جلوی پارکینگ دادگستری یکی از فرزندان خان آمد سراغم و با کمال وقاحت گفت:چند؟گفتم:چی چند؟در همین حین دوربین موبایلم را داخل ماشین فعال کردم و با وی وارد معامله شدم. پسر خان ادامه داد: اینکه دور پرونده زمین خط قرمزی کشیده بشه و دنبال کار این دهاتی رو  نگیری، چند؟

از لحن توهین آمیزش نسبت به مشتی عصبانی شدم.  گفتم:واضح صحبت کن. کدام دهاتی؟اینجا همه دهاتی هستند. من ،تو،مشتی و البته پدرت که خان بود ...

گفت:حرمت خودت رو نگه دار فکر نکن کسی هستی !! اینکه اومدم تا باهات معامله کنم چون  خان داداش امر کرده که بیام راضی ات کنم...

خوب که تمام حرف هایش را با جزییات ضبط کردم گفتم:قبلا به خان داداش محترم جواب داده ام. انگار شما را قابل ندونستند تا بهتون جریان رو بگن...

در حالی که با عصبانیت از ماشین پیاده می شد صدای مکالمه مان را با صدای بلند پخش کردم. خشکش زد. با لبخندی از او دور شدم.

بخشی ازفیلم ضبط شده همراه با شهادت برخی از اهالی روستا را که با پیشنهاد تبانی فرزندان خان روبه رو شده بودند به عنوان ادله و مدارکی که می تواند موجب  طرح شکایت با موضوع پیشنهاد رشوه و تبانی و...علیه ایشان شود ،با پیک به نشانی فرزند ارشد خان ارسال کردم!مطمئن بودم هنوز کل فیلم را ندیده بود که زنگ زد و با حالتی عصبی گفت:میشه بفرمایید چی می خوای؟در کمال خونسردی طوری که وی را عصبی تر کنم گفتم:تایید کپی دست نوشته خان برابر می شود با عدم طرح و پیگیری شکایت از طرف من.نظرتون چیه؟؟!..

.نقشه ام گرفت و شد آنچه که باب میل مشتی بود

جریان دادرسی و کارشناسی بر مراد نیت مشتی پیش میرفت تا اینکه دوباره سر و کله فرزندان خان پیدا شد اما این بار خبری از آن حالت تفاخر و تفرعن نبود. آمده بودند تا باب مصالحه را باز کنند، گفتم به شرط حضور مشتی و فرزندان وی جلسه مصالحه  در دفتر بنده برقرار می شود.

تا آنروز دریافته بودم حق نسق و ریشه مشتی چیزی معادل 50درصد ارزش واقعی زمین است اما با توجه به شغل آباء و اجدادی مشتی چند برابر پول زمین هم برای وی در قیاس با داشتن  زمین ارزشی نداشت و حاضر بود نیمی از حق نسق و ریشه اش را ببخشد و معادل آن زمین بگیرد. لذا بنای سازش و مصالحه را اینگونه نهادم تا وراث خان به جای پرداخت پول، درصدی از مالکیت زمین را به نام مشتی کنند. با همین پیشنهاد از بین کارشناسان خبره به اتفاق یک نفر را انتخاب کردیم تا متراژی از زمین را که حق قانونی مشتی است محاسبه کنند...

طی لایحه ای مراتب سازش اصحاب دعوی را به محکمه اعلام کردم،وراث خان نیز ضمن انتقال رسمی سهم مشتی، زراعت سهم خویش را طی قراردادی به وی سپردند...

*وکیل پایه یک دادگستری. شیراز

1717

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 369314

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
1 + 3 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • اداک IR ۱۲:۳۵ - ۱۳۹۳/۰۵/۱۹
    8 0
    تیتر خبر با مطلب همخوانی ندارد . اینها اسامی فیلمهاییست که در هفته اخر بازبینی شدند نه فیلمهای راه یافته به جشن خانه سینما . در جشن خانه سینما همه فیلمهای اکران سال گذشته دیده میشوند و مانند اسکار عمل میشود نه مانند جشنواره فجر.