سید مصطفی محقق داماد در یادداشتی با بازگویی ماجرایی شخصی از مشکلات اداری و پایمال شدن کرامت انسانی سخن می گوید.

به گزارش خبرآنلاین به نقل از مهر، آیت‌الله دکتر سیدمصطفی محقق داماد عضو پیوسته فرهنگستان علوم جمهوری اسلامی ایران و استاد دانشگاه شهید بهشتی در یادداشتی به بیان مشکلات اداری کشور اشاره و آنها را مانعی برای کرامت انسانی دانسته است. متن یاداداشت وی را در ادامه می خوانید.

«مکرراً از طرق مختلف به گوش می‌رسد که عالیجناب ریاست محترم جمهوری اسلامی ایران برآنند که منشور حقوق شهروندی صادر فرمایند و برای این منظور حسب اطلاع اقداماتی نیز انجام شده است، شکرالله سعیه وایده لمرضاته. ولی پیشنهاد اینجانب آنست که معظم له قبل از صدور منشور و حتی به جای آن، خطاب به مراجع زیر مجموعه دولت نه منشور که دستور صادر بفرمایند مبنی بر اینکه تنها یک اصل اصیل که می‌توان آنرا اصل محوری و پایه‌ای برای تمام اصول حقوق بشر و نیز حقوق شهروندی محسوب داشت رعایت کنند و برای اجرایی شدن دستور آن مقام معظم راهکارهای اجرایی منظور و برای تخلف از دستورات ضمانت اجرای متناسب ملحوظ فرمایند بگونه‌ای که شهروندان بتوانند با متخلفان برخورد قانونی کنند. آن اصل عبارت است از اصل کرامت انسانی.

معروف است که ایمانوئل کانت، فیلسوف نامدار قرن هجدهم میلادی پدر حقوق بشر است در حالی که در سراسر آثار وی حتی یک مورد ترکیب "حقوق بشر" دیده نمی‌شود. آنچه موجب شده که وی را به این لقب بخوانند آنست که در چند جا در نوشته‌های او ترکیب «کرامت انسانی» دیده می‌شود و چون این اصل خمیر مایه حقوق بشراست او را چنین عنوان داده اند.

من در این یادداشت نمی‌خواهم به تحلیل و تبیین این اصل بپردازم و در جای خود در حد توان انجام وظیفه کرده‌ام. اینک صرفا برآنم که در پیشگاه خوانندگان این سطور نوعی خود انتقادی و یا به قول دیگری خود مشت مالی کنم.

در جامعه‌ای که مزین و معنون بنام اسلام و مفتخر به پیروی از قرآن مجید است که ۱۴ قرن قبل اصل کرامت بشری را مطرح ساخته و در ادبیات اسلامی همین ترکیب و ترکیبات مشابه نظیر شرافت و عزت جامعه مومنین به وفور تأکید شده، چرا این اصل اصیل فراموش شده و در عداد مناسک و شعائر لازم الرعایه قرار نگرفته و نمی‌گیرد. اجازه بفرمایید از کلی گویی بپرهیزم و به یکی از حوادث واقعه‌ای که در روزهای اخیر برای صاحب این قلم رخ‌داده اشاره کنم که به نظر می‌رسد چنانچه دولتمردان و ارباب قدرت به کرامت انسانی شهروندان توجه داشتند برای اجتناب از وقوع اینگونه پدیده‌ها که نقض صریح کرامت است راه حلی را می‌اندیشیدند. مشروح قضیه را می‌نگارم و از خوانندگان کرام به خاطر تفصیل پوزش می‌طلبم زیرا با تحمل آن تصدیق خواهند فرمود که تطویل بلا طائل نیست و نگارنده از نقل ریز ماجرا، ارائه نمونه‌ای از صدها وقایع مشابه است. از اینجانب بپذیرید که هیچ گونه گزاف و بزرگ نمایی در آن وجود ندارد و عیناً نقل ماوقع است.

صفحه اول گذرنامه اینجانب در یک سفر علمی به علت بی احتیاطی مأمورین ‎مربوطه اندکی مخدوش شده بود که می‌بایست اصلاح و یا تعویض شود پس از تحقیق و تفحص، پرس وجو از این مقام و آن مقام معلوم شد تنها راهش مراجعه به امکنه ای است که «پیشخوان دولت» عنوان دارد و حل مشکل تنها با مراجعه شخص دارنده گذرنامه امکان پذیراست ولا غیر، یعنی به اصطلاح حقوقی از امور نیابت بردار نیست... به ناچار در تیرماه خورشیدی مقارن با ماه مبارک رمضان صائماً حرکت کردم درحالی ‌که شدت گرما بیداد می‌کرد گویی ذرات آتش همراه با گاز‌های متصاعد از مواد آلاینده برسر عابرین ریخته می‌شد و به قول سعدی ‏‎«در تموزی که حرورش دهان بخوشانیدی و سمومش مغز استخوان بجوشانیدی» از سرای به در شدم و روانه یکی از آن مراکز گشتم.

اولاً معلوم شد پیشخوان‌ها مقول به تشکیک هستند، همه، همه کارها را نمی‌کنند و تنها مشکل من مربوط به پیشخوانی خاص است تا آنکه به هرحال ملجا خود را یافتم و به درگاه آن رسیدم. پیشخوان مزبور در طبقه فوقانی ساختمانی واقع بود، با پله‌های عدیده بدون هرگونه بالابر برقی که جسم خسته من پیرمرد هفتاد ساله را مساعدت کند. نفس زنان پله‌ها را طی کردم و به محل مزبور واصل شدم. با سالنی پر از جمعیت روبرو شدم که قبل از من آمده بودند. کثرت جمعیت حاضران در محیطی تنگ و مضیق در هوای گرم تابستان، گویی وسائل تبرید را به کلی بی اثر ساخته بود. من بخت برگشته گذرنامه مخدوش!!، برای مراجعه به باجه مربوط طبعاً بایستی حق تقدم را رعایت کنم.

با طیب خاطر و رضایت باطن نسبت به رعایت نوبت چشمم را برای یافتن یک صندلی گرداندم ولی صندلی‌های انتظار مراجعه کلا پر بود لذا زبان بریده به گوشه‌ای در جوار دیواری خزیدم و صمُ بکم ایستادم تا نوبتم فرارسد. (البته شکوه نمی‌کنم که چرا جز سالخوردگان هم سن خودم احدی برنخاست که صندلی خود را به من تعارف کند، علتش را می‌دانم، خودم شرمنده و سرافکنده‌ام و لب فرو می بندم) به هر حال نوبتم رسید و به باجه مربوط خوانده شدم و نیاز خود را مطرح کردم و خوشحال بودم که بخت مرا یار شده و ساعات انتظار سرآمده و لحظاتی دیگر مدارک مرا تحویل می‌گیرند و از هوای این محیط که راه تنفس را برمن تنگ کرده بود راحت می‌شوم و به سراغ کارم خواهم رفت.. در پاسخ با صدایی بلند از پشت باجه و وراء زجاجه چنین شنیدم: شما باید بروید اداره گذرنامه!!

مأمور باجه این را گفت و نفر بعدی را به باجه فراخواند. من بیچاره پس از آن ‌همه انتظار از شنیدن این جمله بدون توضیح چنان یکه خوردم که گویی مشت محکمی بر مغزم کوبیده شد یک لحظه فقط ایستادم و با خود سئوال کردم مگر این مراکز نه برای گرفتن مدارک متقاضیان حل مشکل گذر نامه است؟ وانگهی اداره گذرنامه کجاست؟ به کجا باید بروم؟ کدام اداره گذرنامه؟ دور است یا نزدیک؟ راستی از چه کسی باید سؤال کنم؟ به هرحال برگشتم به آخر صف و دو مرتبه برای پرسیدن سؤالاتم به خصوص آدرس اداره‌ای که باید مراجعه کنم، در نوبت نشستم تا به باجه خوانده شدم پرسیدم شما چرا مدارک را تحویل نمی‌گیرید؟ پاسخ داد شما باید بروید اداره گذرنامه بروید از آنجا به ما بنویسند تا ما تحویل بگیریم!! گفتم اداره گذرنامه‌ای که باید مراجعه کنم کجاست؟ فرمودند: یافت آباد چهارراه قهوه خانه!! این را گفت و نفر بعدی را به باجه فراخواند. یادداشت کردم و لنگان لنگان با خوف و رجاء محل را ترک کردم در حالی که وقت اداری هم لحظات آخر بود و آن روزم چنان سپری شد.

نخستین ساعات روز بعد قبا و ردا کردم و به سوی یافت آباد به راه افتادم تا به منطقه رسیدم پرسان و جویان از چهارراه قهوه خانه و محل اداره گذرنامه تا پس از دو ساعت راه آمدن در ترافیک کشنده تهران به مقصد واصل شدم. عمارتی ظاهراً چهار طبقه بود مأموری با مقادیم بدن جلوی من را گرفت و چنان مهر سکوت بر لب داشت که گویی به پیروی از ادیان انبیاء سلف روزه سکوت نیت کرده بود. تمام خلل و فُرج بدنم را بازرسی نمود و موبایلم را گرفت و اذن دخول عطا فرمود و با اشاره سبابه مبارک مرا به طبقات بالا هدایت کرد. از ظهور سبابه مبارکه و با اجرای اصالة الظهور در اشارات، طبقه چهارم را مقصد حرکت خود دانستم. پله‌های عدیده و کثیره از یکسو، هوای گرم تابستان و من پیرمرد گرفتار درد زانو نگاهی به پله‌ها کردم و "انا الیه راجعون" گویان راه را ادامه دادم هر طبقه‌ای که رفتم معلوم می‌شد باید بالا‌تر بروم گاهی مردد می‌شدم مجدداً به طبقه پائین‌تر بر می‌گشتم تا آنکه سرگردان و حیران در میان پله‌ها دل مردی از ارباب رجوع برایم سوخت و مرا به طبقه سوم رهنمون شد.

وارد شدم خواتینی در پشت باجه‌ها با حجاب کامل مشغول به کار بودند و وضع سالن نشان می‌داد که باید مانند روز قبل در نوبت بایستم. ایستادم تا نوبتم فرا رسید مشکل را به خاتون پشت باجه مطرح کردم مدارکم را گرفت و فرمودند: متأسفانه یکی از صفحات گذرنامه کپی کم دارد. بروید کپی بگیرید و بیاورید. پله‌ها را مجددا برگشتم به پایین برای یافتن محل أخذ کپی، پرسان و جویان شدم تا به هرحال یافتم و گرفتم و برگشتم. دو مرتبه پله‌های کثیره را پیمودم و باز پس از تحمل نوبت خاتون بزرگوار مدارک را گرفت و گفت بنشینید. به هرحال در آخرین لحظات وقت اداری موفق شدم نامه مربوط را دریافت کنم. این روز من هم به ‌طور کامل گذشت.

روز بعد با داشتن نامه در دست به پیشخوان دولت قبلی برگشتم. همان مسیر را طی گرفتم. در نوبت نشستم وقتی به باجه رسیدم معلوم شد که عکسی که ارائه کرده ام مربوط به سال قبل است باید به روز باشد. باز مجدداً از پله‌ها پایین آمدم و چون امکان دسترسی به عکاسی نبود کار را به روز دیگر موکول کردم برای روز چهارم پس از تهیه عکس مجددا به دفتر پیشخوان مراجعه و پس از طی نوبت موفق به تحویل مدارک شدم و فرمودند بروید تا گذرنامه به آدرستان بیاید. خدا را شکر کردم و نفس راحتی کشیدم. ملاحظه می‌کنید که در جریان فوق که نمونه‌ای کوچک و ملموس و محسوس بود ظاهراً از هیچ کس تخلفی سرنزده ولی تصدیق می‌فرمایید که کرامت انسانی در این ‌گونه معیشت قربانی می‌شود.‏

معما همین جاست که چگونه می‌شود کاری کرد که از سویی تخلفی صورت نگیرد و از سوی دیگر کرامت انسانی شهروندان زیر پا گذاشته نشود. به نظر می‌رسد سر معما آن است که مسئله کرامت انسانی برای ما از یک اصل وجودی و شناختی به صورت یک حکم قانونی درنیامده که باید و نباید به دنبال داشته باشد.‏

خدا گواه است که هرگز نمی‌خواهم ذره‌ای برای خویشتن حسابی خاص باز کنم و خود را از آحاد ملت جدا بدانم زیرا بر این باورم که: قطره دریاست اگر با دریاست/ ورنه او قطره ودریا دریاست. از سوی دیگر من سرزمینم را می‌شناسم و از شرائط جاری در کشور و وجود مراکز متعدد قدرت آگاهی کافی دارم و هرگز نمی‌خواهم با فلان دیار غربی و یا شرقی مقایسه کنم، حاشا وکلا، ولی طرح این سؤال را برای خود مجاز می‌دانم که مگر فراهم شدن زیست بهینه، بی تنش و دغدغه، آسوده و کریمانه برای جامعه مؤمنین امکان وقوعی ندارد؟ به یقین ممکن بلکه نه دشوار که آسان و میسور است و اگر چنین است پس: آیا کلید حل مشکل مفقود شده؟ واگر مفقود نشده در دست کیست؟

ممکن است خواننده نکته سنجی خطاب به نگارنده بگوید که شما خودت سال‌ها مسئول رسیدگی به سوء جریان‌های اداری بودی پس چرا اینک...؟ در پاسخ خاضعانه عرض می‌کنم که اولاً اگر از من در چنان سمتی تقصیر و یا قصوری سرزده یعنی کاری که باید بکنم نکرده‌ام با همین قلم از پیشگاه ملت عذر می‌خواهم و از عذر خواهی هرگز ابایی ندارم و برای خویشتن افتخار می‌دانم. امیدوارم با گذشت آنان خدای بزرگ ارحم الراحمین مرا ببخشد و ثانیاً در آن‌ زمان که حدود ربع قرن از آن می‌گذرد سوء جریانات به گونه‌ای فزون بود که با توجه به مقتضای حاکم بر کشور توسط اداره‌ای مضیق و محدود بیش از آنچه انجام شد امکان وقوعی نداشت. آن روز اینجانب چنین می‌اندیشیدم و هنوز هم برآنم که بایستی در آن سمت و نظائر آن در درجه نخست به فکر حمایت از حکومت شونده باشم تا حکومت کننده.

به هرحال داوری راجع به آنچه شده و نشده را به وجدان پاک ملت عزیز ایران می‌سپارم.‏»

/6262

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 369250

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 0 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 18
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • شاگرد حقوق ۱۵:۴۷ - ۱۳۹۳/۰۵/۲۰
    54 2
    درود برشما استاد .عجب قلمي داريد
  • ماهان ۱۵:۵۹ - ۱۳۹۳/۰۵/۲۰
    25 3
    حاجي شما يه بار تو اداره جات دولتي معطل شدي اينقدر ناراحت و عصباني هستي حالا ببين ما كه عمرمون تو اداره جات دولتي بابت كاغذ بازي حضرات تلف ميشه چي ميكشيم تازه شما شانس آوردي از شما شيريني و پول چايي بچه ها رو نخواستم
  • على A1 ۱۶:۱۴ - ۱۳۹۳/۰۵/۲۰
    2 4
    جناب مثل اينكه اولين بار است به اداره اى تشريف برده اند اگر به عدليه قدم رنجه فرموده بودند چه قلمى ميكردند
  • بی نام IR ۱۶:۱۶ - ۱۳۹۳/۰۵/۲۰
    23 0
    یه سر به اداره برق خیابان آیت الله کاشانی بزنید ببینید فساد یعنی چه سری به سازمان غذا و دارد بزنید ببینید لگد مال کردن کامت انسانی یعنی چه سری به ادارات راهو ترابری بزنید ببینید مثلا کمیسیون ایمنی راهها چگونه ماهها مردم را سرگردان میکند سری به ادارات مسکن و شهرسازی بنید تا . . .
  • امید EU ۱۶:۵۸ - ۱۳۹۳/۰۵/۲۰
    31 2
    استاد محقق داماد از پایه های استوار حقوق اسلامی کشور محسوب می شوند از خداوند متعال برای ایشان سلامتی و توفیق روزافزون آرزومندم
  • محسن A1 ۱۷:۰۹ - ۱۳۹۳/۰۵/۲۰
    19 2
    حرف دل ما را زدی توی همه ادارات از دولت تا دادگستری ها گرفته تا همه نهادها...کرامت انسانی که هیچ...مردم را اصلا به حساب نمی آورن....فقط پول وپارتی باشه....مردم هم مقصر هستند....حاج آقا بیائید و یک کمپینی راآغاز کنید برای مبارزه با این فساد اداری
  • بی نام A1 ۱۷:۲۹ - ۱۳۹۳/۰۵/۲۰
    23 0
    استاد شما چند روز رفت و آمد کردید اینطور نالانید ما چه بگوییم که بیش از یک سال است که برای امری به پلیس مهاجرت مراجعه می کنیم و هر بار یک نقصی به پرونده ما می گیرند و می گویند برو یک ماه دیگر بیا و دوم اینکه شما در شهر خود رفت و آمد کردید ولی ما مجبوریم از شهرستان به تهران بیاییم و اینکه نمی توانیم به این عزیزان نظامی اعتراضی کنیم که اگر بکنیم دیگر کلاً پرونده مان باطل خواهد شد .
  • بی نام NL ۱۷:۳۲ - ۱۳۹۳/۰۵/۲۰
    17 0
    امیدواریم حرف شما رو گوش کنند و اجازه ندهند هر کسی از پست و مقام خود سوء استفاده کند.
  • بی نام IR ۱۸:۳۱ - ۱۳۹۳/۰۵/۲۰
    1 0
    عزیز یک سر هم مطب پزشکان برو ببین اول پول میگرن بعد سه ساعت یک دقیقه ویزیت میکنن بعد سهمیه پزشکی رو کم کنید ه بازار سیاه دکتر پول پرست بوجود بیاد
  • بی نام A1 ۱۸:۵۰ - ۱۳۹۳/۰۵/۲۰
    1 0
    یک سری به گمرک و اداره غذا و دارو بزنید حتما از زندگی سیر میشوید
  • بی نام A1 ۱۹:۲۱ - ۱۳۹۳/۰۵/۲۰
    1 1
    طیب الله حضرت استاد. ادارات امور مالیاتی به علت اینکه مسئول تشخیص و جریمه و ... هستند خون مردم رو به شیشه کردند.ایکاش کسی به این اداره هم نظارتی بکنه
  • م ق US ۲۰:۱۰ - ۱۳۹۳/۰۵/۲۰
    4 4
    گهگاهی بعضی از علما بگونه ای قلم می زنند که گویا سالهاست در این مملکت زندگی نمی کنند و تازه به مشکلات اینچنینی واقف شده اند. جناب محقق، در این مدت کجا بودید؟ لطفا منتشر بفرمایید
  • منصف A1 ۲۱:۳۸ - ۱۳۹۳/۰۵/۲۰
    5 0
    با این جملتون خیلی خودمونی بگم استاد حال کردم "آن روز اینجانب چنین می‌اندیشیدم و هنوز هم برآنم که بایستی در آن سمت و نظائر آن در درجه نخست به فکر حمایت از حکومت شونده باشم تا حکومت کننده"
  • بی نام A1 ۰۴:۰۴ - ۱۳۹۳/۰۵/۲۱
    2 0
    خوب است استاد شما موتور ندارید که اگر بگیرند و ببرند به پارکینگ . برای پس گرفتن ساعت 1 صبح با پتو ولحاف باید برای دریافت نوبت مراجعه نموده و بعد چند روز موکب شاهانه را از توقیف خارج نمائید ./
  • بی نام IR ۰۵:۱۶ - ۱۳۹۳/۰۵/۲۱
    1 0
    عالی بود. ما با زبان خودمان می گیم اگر در یک اداره کارت یک روزه تمام شد بدان خواب هستی. بیدارشو.
  • حسین IR ۰۷:۳۱ - ۱۳۹۳/۰۵/۲۱
    4 3
    یا سخنان ایشان موافقم ولی مشکلات خیلی فراتر از این است مشکلی که ایشان فرمودن امری عادی به نظر می رسد من که حدود 32 سال سن دارم و بیش از 12 سال سابقه کار اداری دارم به این نتیجه رسیدم که رسیدن به حق و حقوق توهمی بیش نیست ایشان مه این مساله را مطرح نمودن جر نسل قدیم می باشند ولی ما که از نسل جدید هستیم با این تفکرات و ای روش ها اشنا و بزرگ شده ایم بله حقیقت این نباید باشد ولی واقعیت همین است
  • بی نام IR ۰۸:۲۵ - ۱۳۹۳/۰۵/۲۱
    3 1
    احسنت
  • محسن IR ۱۳:۰۱ - ۱۳۹۴/۰۹/۲۳
    0 0
    «البته شکوه نمی‌کنم که چرا جز سالخوردگان هم سن خودم احدی برنخاست که صندلی خود را به من تعارف کند، علتش را می‌دانم، خودم شرمنده و سرافکنده‌ام و لب فرو می بندم.»