ناگفته ها از زندگی اندیشمندی که 36 سال پیش ربوده شد

خانواده صدر عجیبند. رفتار آنها و کاراکترشان آن تکه واقع بین ذهن آدم را که همان تکه بدبین اش است به چالش می کشد و درباره حجم نفوذ شر در جهان پیرامونش به شک می اندازد...

آن ها خوب اند و بر خوب بودن اصرار دارند. آنها آدم را دچار این سوءتفاهم می‌کنند که نوع بشر، فرشته است یا بوده است یا می‌تواند باشد... این جملات صادقانه ترین توصیفی است که حبیبه جعفریان برای بیان احساسش نسبت به خانواده صدر به کار می برد. خانواده ای که با پافشاری بر امید معتقدند سید موسی صدر زنده است و روزی بازخواهد گشت.

«7 روایت خصوصی» با نثر و سبکی متفاوت و داستانی از زبان 7 راوی که از نزدیک با امام موسی صدر زندگی کرده اند بازگو می شود که هر کدام لحن و ویژگی متفاوتی از یکدیگر دارند. 3 فرزندامام، همسر، خواهران، خواهر زاده و یک دوست خانوادگی راویان هفت بخش این کتاب هستند که هر کدام خاطرات و احساس خود را از روزهای بودن و نبودن او بیان می کنند. فرزند چهارم امام صدر نیز که در زمان ربوده شدن پدر تنها 7 سال داشت و خاطرات با پدر بودن را از آیینه سخنان دیگران بازشناخته است، با عنوان «روایتِ بعد» در این مجموعه سخن می گوید.

حبیبه جعفریان نویسنده و بیوگرافی نویسی است که این روایت های مختلف را با نثری داستانی در این کتاب گرد هم آورده و اثری متفاوت در زمینه زندگی نامه نویسی پدید آورده است. گفت و گوی خبرآنلاین با این نویسنده متولد مشهد را در ادامه می خوانید.

بعد از آخرین کار روایی درباره کاوه گلستان که از شما منتشر شد چطور شخصیت امام موسی صدر را برای نوشتن انتخاب کردید؟
این کار در واقع به من پیشنهاد شد و ماجرای طولانی ای تا نوشتن و انتشار به دنبال داشت که زمان زیادی هم از پیشنهاد آن می گذرد. بعد از انتشار کتاب «چمران به روایت همسر شهید» محمد علی فارسی، از مستند سازان گروه روایت فتح پیشنهاد همراهی و همکاری با تیمی را به من داد که قرار بود مستندی درباره امام صدر بسازند. من باید به همراه آنها به لبنان می رفتم و با خانواده و نزدیکان امام موسی صدر و افرادی که ارتباطات ویژه و مهم با ایشان داشتند گفت و گو می کردم. به دلایلی این همکاری صورت نگرفت تا سال 85 که توانستم برای دیدار با خانواده صدر به لبنان بروم و روایت های مختلفی را از زبان آنها بشنوم و بعد به فرم داستانی تبدیل کنم.

برای تهیه این مصاحبه ها چند بار به لبنان رفتید و از چه شهرهایی دیدن کردید؟
من در مجموع دو بار به لبنان رفتم. مدتی در بیروت بودم و مدتی هم در شهرهای جنوبی و صور گذراندم. بیشتر مصاحبه ها و دیدارها در سفر اول انجام شده بود اما احساس کردم که باید دوباره به لبنان سفر کنم و در آن فضا قرار بگیرم تا حال و هوای مکانی که امام صدر در آن زندگی می کردند را بهتر درک کنم.

قبل از نوشتن این روایت ها چقدر با شخصیت امام موسی صدر آشنا بودید؟
شناخت خاصی نداشتم، شاید همان تصویری که خیلی از ما از ایشان داریم، من هم داشتم. یک روحانی خوش قیافه که گاهی هم با محمد باقر صدر که تصویر نقاشی شده اش را در دیواره بزرگراه دیده ایم، اشتباه می شد. فقط می دانستم که یک انسان دوست داشتنی است که بیشتر هم به اسطوره ها شبیه است. جزئیات زیادی درباره ایشان نمی دانستم و به واسطه این کار کنجکاوی هایم درباره زندگی و شخصیت ایشان شروع شد.

بعد از گفت و گو با خانواده صدر و شنیدن روایت هایشان، باز هم شخصیت امام موسی صدر را اسطوره ای می دید یا نگاهتان فرق کرده بود؟
برای من چالش لذت بخشی که در این نوع روایت ها وجود دارد همین فرا رفتن از اسطوره ها است. در مورد امام صدر هم همین طور بود در گفت و گو ها به دنبال نکته ها و روایت های خاصی بودم که زمینی بودن این شخصیت را بیشتر بازگو کند. وقتی به سمت این سوژه ها می روم می خواهم ثابت کنم که اینها آدم های معمولی و در دسترسی هستند و می شود به آنها نزدیک شد. احساس کردم اگر این نزدیکی شکل بگیرد آن وقت ارتباط و دوست داشتن هم ایجاد می شود. اما تا وقتی که آنها با ما خیلی فرق داشته باشند و فوق عادت باشند این ارتباط شکل نمی گیرد. بنابراین وقتی در برابر چنین سوژه هایی قرار می گیرم تلاش می کنم که روی دیگر این شخصیت ها و قسمت سایه و پنهان آنها را بیرون بکشم و تقریبا دست خالی هم برنگشته ام.

در مقدمه کتاب نوشته اید که: «خانواده صدر آدم را دچار این سوءتفاهم می‌کنند که نوع بشر، فرشته است یا بوده است یا می‌تواند باشد...» یا «آن ها خوب اند و بر خوب بودن اصرار دارند»، چه چیزی در رفتار و گفتار این خانواده موجب نوشتن چنین جملاتی شده است؟
جملاتی که در مقدمه نوشتم به صورت تصادفی نبوده است، برای آنها فکر کردم و صادقانه از حس شخصی خودم نوشتم. سعی کردم خواننده را با سوژه ای که 8 سال از عمرم را درگیر آن بوده ام، آشنا کنم.
فکر می کنم چیز عجیبی که در ارتباط با این خانواده دریافت کردم و هر بار هم که می بینمشان باز هم وجود دارد، «امید» است. امید به این که چیزهای خوب هنوز وجود دارند. من خودم گاهی آدم تلخ و بدبینی هستم اما در مواجه با این خانواده و دریافت این امید، بخش روشن ذهنم زنده و پررنگ می شود. هنوز هم گاهی که بدبینی هایی این فضا و عصر مدرن که همه در آن زندگی می کنیم زیاد می شود، به این فکر می کنم که می شود در میان این همه ناامیدی و بن بست روزنه ای هم دید. با هر بار دیدن هر کدام از افراد این خانواده چه در لبنان و چه در ایران این موضوع را دوباره حس می کنم و برای خودم هنوز تازگی دارد.
برای کسانی مثل من که همیشه زندگی شلوغ با درگیری و ناآرامی دارند، این آدم ها انرژی و آرامش لذت بخشی به همراه دارند و در این سال هایی که زندگی کرده ام می توانم بگویم که انسان هایی مثل آنها را ندیده ام.

......................

«حبیبه جعفریان داستان نویس، پژوهشگر و بیوگرافی نویس متولد ۱۳۵۳ در مشهد از جمله نویسندگانی است که در زمینه دفاع مقدس خاطره نویسی‌های ارزشمندی به رشته تحریر درآورده است. «چمران به روایت همسر شهید»، «باکری به روایت همسر شهید»، «بودن با دوربین»، «تولستوی»، «همت»، «مدرس»، «گاندی»، «زندگی سید محمد حسین طباطبایی» و «زندگی در دامنه آتشفشان» از جمله آثار اوست.
«سید موسی صدر،7 روایت خصوصی» آخرین اثر جعفریان است که در بهار 93 منتشر شده و در نمایشگاه کتاب امسال در غرفه موسسه امام موسی صدر عرضه شده است. او در این کتاب به روایت زندگی امام موسی صدر آن‌گونه که نزدیکان و خویشان ایشان نقل کرده‌اند، پرداخته است.

/6262

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 353732

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
4 + 1 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 3
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بانوی ایرانی... IR ۱۱:۱۰ - ۱۳۹۳/۰۲/۱۷
    13 0
    سپاس از زحمات و حس زیباتون،خانوم جعفریان...امید که قلم و ذوقتون همیشه جوشان باشه...
  • بی نام FI ۱۱:۳۸ - ۱۳۹۳/۰۲/۱۷
    13 0
    نوشته های جعفریان رو دوست دارم به خصوص چمران و همت به روایت همسرانشون... حتما این یکی هم قشنگه ...
  • اكرمي IR ۱۹:۰۲ - ۱۳۹۳/۰۳/۱۴
    7 1
    خانم جعفريان اثرتان فوق العاده بود 12 سال است كه درباره امام هرچه منتشر شده بود خوانده بودم. پسر 13 ساله ام از نمايشگاه كتاب شما را برايم خريد. با خود گفتم تكراري است اما به عشق امام موسي صدر خواهم خواند كه تكرار زندگي و افكارش زيباست. اما وقتي كتاب را بدست گرفتم گريه امانم نداد؛ بخصوص مقدمه و مصاحبه اول و كمي هم مصاحبه آخر. به پهناي صورت و غير معمول گريستم. چگونه توانستيد براي مثل مني كه همه زندگي آن آزادمرد را بارها و بارها خوانده و مقالات گوناگون و مصاحبه ها را بارها مطالعه نموده اينگونه زيبا نوشته و نگاه نو داشته باشيد؟ دست مريزاد كس چو حافظ نگشاد از رخ انديشه نقاب تا سر زلف سخن را به قلم شانه زدند