کتابی که دیشب پشت سر رییس جمهور جاخوش کرده بود

در بک گراند تصویر رییس جمهور در گفتگوی تلویزیونی شب گذشته یکی از پرفروش ترین کتابهای چند سال اخیر به چشم می خورد.

به گزارش خبرآنلاین، شب گذشته و در جریان گفتگوی زنده حجت الاسلام و المسلمین روحانی با مردم، کتاب «دا» خاطرات خاطرات سیده زهرا حسینی در نوجوانی از آغاز جنگ تحمیلی و روزهای اشغال خرمشهر روی طاقچه پشت سر رییس جمهور خود نمایی می کرد. کتابی که به تازگی در مرز چاپ صدو پنجاهم قرار گرفته است.

«دا» روایت خاطرات سیده زهرا حسینی است درباره جنگ ایران و عراق که به اهتمام سیده اعظم حسینی نگاشته شده و توسط انتشارات سوره مهر حوزه هنری به چاپ رسیده‌ است. «دا» در گویش کردی و لری به معنی مادر است و با انتخاب این عنوان سعی شده به موضوع مقاومت مادران ایرانی در طول جنگ ایران و عراق پرداخته شود.

خاطرات بیان‌شده در این کتاب در دو شهر بصره و خرمشهر است و سال‌های محاصره خرمشهر توسط نیروهای عراقی محور مرکزی کتاب را تشکیل می‌دهد. حسینی در آن زمان دختر 17 ساله‌ای بوده و گوشه‌ای از تاریخ جنگ را بازگو می‌کند که غالباً به اشغال و فتح خرمشهر مربوط می‌شود.

‌

در بخشی از فصل سی و ششم کتاب می خوانیم:

«از حبیب خواسته بودم حالا که شهر آزاد شده، مرا در اولین فرصت به خرمشهر ببرد. دلم می خواست شهرم را ببینم. هنوز به مردم عادی اجازه بازدید یا بازگشت به شهر برای سکونت را نمی دادند. روزی که حبیب گفت برویم خرمشهر را ببینیم، سر از پا نمی شناختم. حال و هوای خاصی داشتم. خوشحال بودم که بعد از حدود دو سال می خواستم شهرم را ببینم. فکر می کردم خرمشهر همان خرمشهر سابق است. نمی دانستم چه بر سرش آمده.

وقتی وارد شهر شدیم، همان اول جا خوردم. پلی که روی شط بود و شهر را به قسمت جنوبی اش -کوت شیخ و محرزی و نهایتا جاده آبادان وصل می کرد، تخریب شده بود. از روی پی شناوری که به نام آزادی کار گذاشته بودند، رد شدیم و رفتیم آن طرف.

آنچه به چشمم می خورد غیر قابل باور بود. من شهری نمی دیدم. همه جا صاف شده بود. سر در نمی آوردم کجا هستیم. هرجا می رفتیم حبیب توضیح می داد اینجا قبلا چه بوده است. هرجا را نگاه می کردم نمی توانستم تشخیص بدهم کجاست، نه خیابانی بود نه فلکه ای و نه خانه ای. همه جا را تخریب و صاف کرده بودند. همه جا بیابان شده بود و از خانه ها جز تلی از خاک و آهن پاره چیزی به چشم نمی خورد. فقط میدان های وسیع مین ما را محاصره کرده بودند آنها آنقدر غافلگیر شده بودند که حتی فرصت جمع کردن این تابلوها را که برای نیروهای خودشان زده بودند ، نکرده بودند.

اول رفتیم به طرف مسجد جامع. مسجد خیلی صدمه دیده بود،‌ولی پابرجا بود. داخل مسجد شدم. یاد روزهای اول جنگ افتادم که چه ها گذشت. از مطب شیبانی جز تلی از خاک چیزی نمانده بود. توی خرابه های مطب دنبال کیف علی گشتم. خاک ها را زیر و رو کردم. اما چیزی پیدا نکردم. بعدها صباح گفت چند روز بعد از رفتن تو کیف علی گم شد.

وقتی حبیب مرا به طرف خانه مان برد باز هم نتوانستم تشخیص بدهم کجا هستیم. هرچند محله طالقانی مثل محدوده های دیگر تخریب نشده بود ولی خانه ها به قدری آسیب دیده بودند که احساس می کردم به شهر و محله ای غریب وارد شده ام. با دیدن خانه مان یاد علی و بابا زنده شد.

صدای آنها را می شنیدم. صدای روزهایی که داشتند این خانه را می ساختند. خانه ای که همه ی ما با کمک یکدیگر و زحمت خودمان آن را ساخته بودیم. صدامی ها علاوه بر اینکه صاحب خانه را کشته بودند خانه را هم خراب کرده و اموالش را به غارت برده بودند. حتی از در سه لنگه ای حیاط دو لنگه اش را برده بودند. آنها از درهای آهنی معمولا برای سقف سنگرهایشان استفاده می کردند. آشپزخانه و سرویس بهداشتی که سمت راست حیاط نسبتا بزرگ خانه بود، از بین رفته و دیوار سمت کوچه خراب شده بود. با این حال خانه ما نسبت به دیگر خانه های طالقانی کمتر آسیب دیده بود.

از خانه به طرف جنت آباد رفتیم. وضعیت قبرستان به هم ریخته و نشانه هایی که روی قبرها گذاشته بودم از بین رفته بود. کمی گشتم تا قبر بابا و علی را پیدا کردم . ولی آنقدر بهت زده بودم که حتی نتوانستم گریه کنم.

همین که خانه رسیدیم بغضم ترکید و شروع کردم به گریه. برایم خیلی سخت بود. وقتی شهر سقوط کرد این قدر برایم سنگین نیامده بود. نمی دانم شاید امیدم این بود که شهرمان را سالم پس می گیریم ولی وقتی ویرانه های شهر و ظلمی را که بر آن رفته بود دیدم، تحملش واقعا برایم سخت و دردناک می آمد. این همه جوان هایمان شهید شده بودند و آخر هم دشمن با خانه های مردم این طور کرد.»

6060

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 324793

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
3 + 13 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 22
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بی نام A1 ۰۷:۵۱ - ۱۳۹۲/۰۹/۰۶
    براي عطف قرمز رنگش گذاشته بودن يا اينکه اون کتاب سبزه رو بياره بالاتر؟ کلا فکر کنم همينجوري گذاشته بودنش...شايدم رييس جمهور اين کتاب رو دوست داره..
    • بی نام IR ۰۸:۲۰ - ۱۳۹۲/۰۹/۰۶
      109 5
      ماشاالله چقدر شایدد!
    • بی نام IR ۱۰:۴۷ - ۱۳۹۲/۰۹/۰۶
      27 1
      شما با رنگ سبز مشکل داری پس خوب چه اشکال داره؟ رنگ پرچم ایران شده دیگه.البته شما رنگ سبز پرچم را نمی پسندی
  • امین A1 ۰۸:۰۲ - ۱۳۹۲/۰۹/۰۶
    423 8
    همیشه بزرگترین دستاورد جنگ ویرانی بوده امیدوارم دیگه هیچ وقت تکرار نشه هرچند...
    • بی نام A1 ۱۱:۵۹ - ۱۳۹۲/۰۹/۰۶
      42 12
      اين كتاب روايتي مصور از دفاع مقدسه پيشنهاد مي‌كنم حتما بخونيدش
    • مجید A1 ۱۲:۲۸ - ۱۳۹۲/۰۹/۰۶
      4 14
      البته جنگ ما و عراق دفاع بود و به قول امام (ره) برکت بود اگر دنیایی نگاه نکنیم حتی شهدایی که رفتند
  • بی نام IR ۰۸:۱۰ - ۱۳۹۲/۰۹/۰۶
    لعنت به صدام
    • مصطفی IR ۱۰:۴۲ - ۱۳۹۲/۰۹/۰۶
      66 9
      الان تو که منفی دادی به این پست ، برنامت چیه دقیقا ؟!؟!
    • هادی IR ۱۰:۴۷ - ۱۳۹۲/۰۹/۰۶
      42 9
      این یه نفر که یه این نظر منفی داده فازش چیه؟
    • بی نام A1 ۱۳:۲۰ - ۱۳۹۲/۰۹/۰۶
      11 1
      خو راست میگن چرا منفی دادین نکنه بعثی هستین ؟
  • حسن IR ۱۰:۱۳ - ۱۳۹۲/۰۹/۰۶
    22 8
    حسن سلیقه ی هر کی بوده آفرین داره، «دا» دفاع مقدس رو خوب شرح کرده؛ زنده باد ایران، زنده باد ایرانی، جاوید باد یاد و خاطره ی شهدا، درود بر همه ی ایثارگران برای این آب و خاک.
    • یک شهروند IR ۱۲:۲۳ - ۱۳۹۲/۰۹/۰۶
      9 3
      درسته که این کتاب خیلی جذابه ولی به نظرتون خیلی با جزیئات اونم از طرف یه دختر خانمی که فقط 17 سالش بوده ،بیان نشده؟به نظرم آدم هر چقدر هم حافظه قوی داشته باشه نمی تونه جزئیات را اینطوری که توی این کتاب عنوان شده شرح بده.و این که این خانم فقط به اندازه 20 روز تا یک ماهی که طول کشید تا خرمشهر سقوط کنه توی جنگ بوده و این خاطراتش زیادی بزرگ شده است.البته سوء تفاهم ولی بودند افرادی که حضور پررنگ تری در جنگ داشتند ولی خاطراتشون حتی چاپ هم نشده!واقعاً دلیلش چی میتونه باشه!!!
  • بی نام IR ۱۰:۴۱ - ۱۳۹۲/۰۹/۰۶
    21 0
    کاش گل اون پشت هم بنفش انتخاب میکردن
  • مهدي IR ۱۰:۴۴ - ۱۳۹۲/۰۹/۰۶
    21 1
    شعف پس گرفتن حقوق هسته اي ملت براي ما كم از پس گرفتن خرمشهر نبود
  • سالار IR ۱۱:۰۳ - ۱۳۹۲/۰۹/۰۶
    19 2
    ... بیگانه اگر می شکند حرفی نیست ..از دوست بپرسید چرا می شکند !
  • حمید DE ۱۱:۳۰ - ۱۳۹۲/۰۹/۰۶
    128 9
    این کتاب بیشتر از آنکه با فروش مستقیم به خوانندگان به چاپ صد و پنجاه و چندم رسیده باشد از صدقه سر خریدهای فله ای نهادها و هدیه دادن به شرکت کنندگان در همایش ها به این رکورد دست یافته است. خود من سه نسخه از آن را در سه گردهمایی مختلف هدیه گرفته ام. رانت یعنی همین.
    • بی نام IR ۱۲:۴۰ - ۱۳۹۲/۰۹/۰۶
      18 0
      صرف نظر از ارزشهای تاریخی و ادبی که این کتاب ممکن است داشته باشد اما با شما موافقم که بدون خریدهای کلان ارشاد و نهادهایی که در حوزه دفاع مقدس فعالیت می کنند بی تردید این کتاب به چنین توفیقی دست نمی یافت. متأسفانه این اولین یا آخرین کتابی نیست که با برخورداری از چنین پشتوانه های کلان خرید دولتی تجدید چاپ می شود تا رقابت آزاد در بازار آشفته نشر.
    • بی نام A1 ۱۲:۵۲ - ۱۳۹۲/۰۹/۰۶
      10 1
      دقیقاً ...
    • بی نام A1 ۰۹:۳۹ - ۱۳۹۲/۰۹/۰۹
      0 0
      حالا اگه این کارو نمی کردن می گفتید چرا در اختیار مردم قرار نمدن؟1 آدمهای ناسپاس....
  • سینا IR ۱۲:۲۰ - ۱۳۹۲/۰۹/۰۶
    2 2
    فکر می‌کنم به خاطر یادآوری هفته بسیج بود
  • دا IR ۱۲:۵۴ - ۱۳۹۲/۰۹/۰۶
    7 0
    خرمشهر نماد مقاومت در برابر ظلم است .ظلم با مقاومت نابود می شود .
  • ایرانی A1 ۱۳:۲۷ - ۱۳۹۲/۰۹/۰۶
    1 15
    به این میگن حسن انتخاب. درودبررئیس جمهوربسیجی .