مهاجرت ایرانیان به خارج از کشور در دهه های اخیر جنبه های گوناگونی دارد که می توان به هر کدام از آنها به صورت جداگانه و مفصل پرداخت. گاهی این مهاجرت ها "فرار مغز ها" نامیده شده و گاهی "فرار سرمایه ها" و گاهی "فرار از مشکلات"... در ماه های پایانی حکومت پهلوی وقتی گروهی از سرمایه داران پی به ضعف و ناتوانی رژیم در کنترل اعتراضات مردم ناراضی در خیابان های پر التهاب آن روز های تهران و دیگر شهر های بزرگ ایران بردند به سرعت شال و کلاه کرده، پول و قسمتی از آنچه را که امکان داشت با خود به جاهای دیگر دنیا از جمله آمریکا منتقل کردند تا بتوانند زندگی جدیدی را در دیار نو آغاز کنند. این روند پس از پیروزی انقلاب اسلامی نیز شدت بیشتری پیدا کرد. در سال های جنگ تحمیلی در حالی که ایران در التهاب و خون بود و مردان و زنان در شهرها و جبهه ها ی جنگ با همسایه ی متجاوز درگیر بودند برخی از ایرانیان به هر قیمتی شده و با هر وسیله ای خود را از مرزهای کشور خارج می کردند تا شانس خود را در کشور های دیگر دنیا امتحان کنند. در سال های پس از جنگ نیز وقتی به اندازه ی کافی شغل پر درآمد و شایسته برای برخی از تحصیل کرده های نخبه وجود نداشت و امکانات علمی کشور نیز محدود شده بود، گروهی از ایرانیان برای ادامه ی تحصیل یا پیدا کردن شغل مناسب به آن سوی آب ها مهاجرت کرده و در دانشگاه ها و شرکت های بزرگ و صاحب نام مشغول به ادامه ی تحصیل یا کار شدند. همین طور در سال های اخیر برخی از صاحبان فن در رشته های مختلف اغلب با تحصیلات دانشگاهی وقتی با رکود در پروژه ها ی عمرانی، نفتی، خدماتی...مواجه شدند یا برخی محدودیت های داخلی به مذاقشان خوش نیامد یا دوست داشتند ببینند همین کار در خارج از کشور چگونه انجام می شود، به همراه خانواده به سوی سرنوشت خود در خارج از ایران رفتند.
"فرار مغز ها"، "فرار سرمایه"، "فرار از مشکلات"... این نوعی از نگاه داخلی به مهاجرت است که بر اساس مفهوم "فرار" بنا شده است و به مهاجرین به هر صورت لقب "فراری" را می دهد و در بطن خود نوعی نگاه انتقادی به مهاجرت را دارد. این نگاه فکر می کند که مهاجر ایرانی باید سرمایه، دانش و تجربه ی خود را در داخل نگه می داشت تا مردم از آن استفاده و بهره ببرند نه اینکه خارجی ها به صورت راحت و رایگان از خدمات نیروی کار، فکر و سرمایه ی ایرانی استفاده کنند در حالی که هموطنان "مهاجر فراری" در داخل کشور با انبوهی از مشکلات در گیر هستند.
سوال اینجاست که آیا مهاجرین ایرانی فایده ای هم برای کشورشان دارند یا فقط باید به آنها به عنوان "فراری" نگاه کرد؟ این عنوان "فراری" در اولین نگاه حامل یک بار منفی از محل مبدأ است. "فرار از زندان" آرزوی هر زندانی است. فرار کردنی که البته دایمی و ابدی باشد و دستگیری مجدد به همراه نداشته باشد! آیا رواست که ما به کشور خود به عنوان "زندان" یا "محصور" نگاه کنیم که رستگان از آن را "فراری" بدانیم؟
فرض کنیم روزی تصمیم جدی و قطعی داشته باشیم که از همه ی ایرانیان در خارج از کشور دعوت کنیم فارغ از پیشینه و سابقه به آغوش میهن باز گردند. همه از مهاجر سیاسی گرفته تا سرمایه داران، صاحبان فن و دانشمندان و شهروندان معمولی... تعداد این ها در برخی از آمارها بین سه تا چهار میلیون نفر بر آورد می شود، در آن صورت آیا امکانات و زیر ساخت های لازم برای جذب این همه نیروی کار و سرمایه با شرایط کنونی در ایران وجود دارد؟ آیا می توان همه را راضی کرد تا به حد اقل ها رضایت دهند و فقط به فکر خدمت به میهن خود باشند و آیا چنین چیزی امروز شدنی است؟ تجربه های کشور های سقوط کرده ی کمونیستی را به خاطر بیاوریم که تا مدت ها با همین فکر ها سر خود و دیگران را گرم کردند و سرانجامشان آن شد که شد.
ایرانیان مهاجر در سال های اخیر دانش و تجربیات خود را از زندگی در محیط های کاملا متفاوت در خارج از کشور به ایران منتقل کرده و زمینه ساز ورود مفاهیم و اشکال گوناگون مدرنیته به کشور بوده اند. در واقع یکی از علت هایی که باعث شده با وجود تحریم های سنگین و دراز مدت شاهد برخی تحولات فردی و اجتماعی در کشور باشیم رفت و آمد ایرانیان به کشورهای دارنده ی ابزارهای توسعه ی اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی است.
برای مثال گردشگر یا مهاجر ایرانی با سفر به کشورهای اطراف مانند امارات و ترکیه به راحتی در می یابد که فرهنگ روابط فروشنده با مشتری در این کشورها فاصله ی زیادی با نوع مشابه آن در ایران دارد و گزاف نیست اگر بگوییم همین رفت و آمد ها موجب تغییر رفتار قابل توجه اما آهسته ی فروشندگان ایرانی با مشتریانشان در فروشگاه ها، رستوران ها و سایر مراکز خدماتی در سال های اخیر شده است. حالا دیگر دیدن فروشندگان و ارائه دهندگان خدمات در ایران که برخلاف گذشته رفتار محترمانه تری با مشتریان خود دارند، کار سختی نیست.
ایرانیان مهاجر می توانند در فرهنگ سازی درک مسئولیت ها و حقوق اجتماعی در داخل ایران موثر باشند و با تشریح واقعیت های زندگی در کشوری که در آن اقامت دارند و مقایسه ی آن با شرایط کشور به روند انجام برخی مسئولیت ها و همین طور مطالبات اجتماعی کمک کنند. مثلا پرداخت مالیات برای ایرانی ساکن اروپا، کانادا... یک موضوع حیاتی و البته جا افتاده ای است که با انتقال آن به جامعه ی ایران می توان این تصور را از بین برد که در دنیای غرب دولت ها با گشاده دستی خوان نعمت گسترده اند و مردم در حال ارتزاق هستند! برعکس درصد بسیار بالایی از درآمد شهروندان در اروپا، کانادا و آمریکا صرف پرداخت مالیات می شود و البته بخش عمده ی هزینه های درمان و تحصیل نیز توسط دولت پرداخت می شود و نهاد تامین اجتماعی بسیار بهتر از کشور نفت خیزی مانند ایران و همین طور سایر کشورهای منطقه وجود دارد و کار می کند.
نگاه ما به مهاجرت باید از "فرار" به ایجاد فرصت های بیشتر تغییر پیدا کند. اگر پرتغالی ها، هلندی ها، اسپانیایی ها و انگلیسی ها هم در قرون گذشته قرار بود به مهاجرت به عنوان فرار نگاه کنند که امروز این همه فرهنگ و نام خود را در جهان گسترش نداده بودند! البته امروز دیگر زمان آن گذشته که با دریانوردی و تسخیر با زور به فتح جهان پرداخت اما هنوز فاتحین جهان را کسانی تشکیل می دهند که از خانه و کشورشان می زنند بیرون و در آنجا به کار و زندگی مشغولند و برای وطن اصلی خود فایده می آفرینند. یک مثال برای روشن شدن بیشتر این ادعا مطرح می کنم: کارگران آسیای جنوب شرقی را در کشور های حاشیه ی جنوبی خلیج فارس بنگرید. آنها در همه جا هستند، عمان، امارات، عربستان، قطر، کویت...البته در شرایط رقت باری هم زندگی می کنند و کار طاقت فرسا و سختی دارند اما وقتی به این فکر کنیم که این صد ها هزار کارگر هندی، بنگلادشی، پاکستانی, فیلیپینی...چه ارقام نجومی را در مجموع در طول سال های کارشان از این کشورهای ثروتمند به سرزمین های مادری خود روانه می کنند و به اقتصاد میهن خود رونق می بخشند در می یابیم که برنده ی واقعی آن پروژه های عظیم ساختمانی، برجها ی سر به فلک کشیده و اغلب خالی شهری مانند "دبی" صد ها هزار خانواده های آن کارگرانی هستند که هم در طول اجرای پروژه ها پول نقد به اقتصاد کشورشان تزریق کردند و هم به واسطه ی سرمایه گذاری های انجام شده در آن کشور های نفت خیز با فناوری های مدرن دنیا آشنا شده اند که شاید در کشور خود چنین امکانی را به سادگی نمی توانستند داشته باشند.
مهاجرت اگر باعث ایجاد شدن "شخصیت بین المللی" در آدم شود می تواند خیلی هم مثبت باشد و توان فهم و بینش او را بالا ببرد اما وقتی هنوز خیلی تعلق داری و قادر به پذیرش واقعیت های اطرافت نیستی مهاجرت می شود بلا، گرفتاری، نارضایتی و ناراحتی درونی!
آدمی که تا به حال از شهر یا روستای خود به هیچ جای دیگری نرفته، به اینترنت دسترسی ندارد، روز نامه نمی خواند...دنیایش ابعادی به وسعت خودش دارد و نه بیشتر! حالا همین آدم وقتی پا به جهان اطراف خود می گذارد به تدریج با واقعیت های جدیدی رو به رو می شود که قبل از آن حتی فکرش را هم نمی کرد. این آدم در این مرحله به دفاع از آنچه که بوده می پردازد و امکان دارد به تمامی بر علیه دنیای جدیدی که بنا به شرایطی در آن قرار گرفته به پا خیزد و آداب و رسوم آنها، زبانشان، فرهنگشان، لباس پوشیدنشان و هر چه که این مردمان جدید انجام می دهند را به باد سخره بگیرد که این چه غذاهایی است؟ این چه لباسی است؟ و...این طور آدمی به درد زندگی در خارج از کوچه ی خود هم نمی خورد! و فقط خود و اطرافیانش را آزار خواهد داد . زندگی در این جهان به هم پیوسته ی نزدیک به هم نیاز به درک بیشتر از آدم ها و فرهنگ ها را دارد. فرصت کار و سرمایه گذاری در هر گوشه از جهان امروز برای هر انسانی کم و بیش و با میزان مختلفی از محدودیت بسته به وضعیت گذرنامه ی کشور متبوع و قوانین محلی وجود دارد و ما همه می توانیم از این امکان به اندازه و کیفیت مختلف استفاده کنیم اما شرط اساسی و اولیه ی آن احترام به سایر فرهنگ ها و مردمان است. داشتن "شخصیت بین المللی" را شاید شرط لازم برای موفقیت در زندگی خارج از کشور دانست. البته این به معنای فراموشی سنت و فرهنگ بومی آدم مهاجر نیست بلکه هدف تلاش برای افزایش قدرت درک تفاوت هاست.
"سلطان قابوس بن سعید" که از چهل و سه سال پیش بر کشور عمان حکمرانی می کند شاید نمونه ی بارز یک حاکم در قدرت دارای "شخصیت بین المللی" باشد که با تسامح و تساهل در زمینه های دینی، مذهبی، جنسیتی، قومی، سیاسی، اجتماعی ...توانسته با ایجاد تعادل بین فرهنگ بومی و فرهنگ های متعدد و متنوع جهانی فضایی برای مهاجران و افراد بومی ایجاد کند تا بتوانند در کنار یکدیگر کار کرده و در نتیجه ی همه ی این کارها کشور به توسعه ی اقتصادی و اجتماعی دست یابد. در این کشور زنان و مردان از نگاه دولت از بخت مساوی برای کار برخوردار هستند و محدودیتی برای فعالیت های اجتماعی آنها وجود ندارد البته به طور قطع محدودیت های عرفی در جامعه وجود دارند اما تلاش دولت برای کاهش این محدودیت ها در جامعه است. به همین طریق پیروان مذاهب اسلامی نیز به دلیل عقیده اشان تحت فشار یا محدودیت نیستند کما اینکه پیروان مذهب شیعه می توانند در کابینه ی دولت هم حضور داشته باشند. بسیاری از سرمایه داران صاحب نام این کشور از شیعیان هستند. پیروان سایر ادیان هم در این کشور از حقوق خود برخوردار هستند و می توانند آزادانه به مناسک دینی خود بپردازند.
امروزه ایرانیان مهاجر در کشور عمان با استفاده از امکاناتی که این طرز فکر "سلطان قابوس" برای مهاجران ایجاد کرده به کار و زندگی آرام و آبرومندانه در این کشور مشغول هستند. در عمان برنامه ای به نام "عمانی سازی مشاغل" توسط دولت در حال انجام است که شرکت ها و موسسات را موظف می کند تا درصد مشخصی از کارمندان خود را از افراد بومی انتخاب کنند که ضمن ایجاد مشکلاتی در کوتاه مدت برای شرکت ها و پیمانکاران اما در دراز مدت به توانمند سازی جامعه عمانی کمک می کند. برنامه ی عمانی سازی اما مشکل زیادی برای ایرانیان مهاجر ایجاد نکرده چرا که در این کشور عربی حاشیه ی خلیج فارس و دریای عمان به نیروی کار متخصص و البته نه چندان گران ایرانی نیاز وجود دارد.
این نوع تفکر سلطان اعتدال گرای کشورعمان در راستای احترام به فرهنگ های مختلف مهاجران از اروپا، آمریکا، شرق آسیا... موجب شده تا مهاجران نیز به فرهنگ بومی این کشور احترام بگذارند. البته این فقط حاصل تفکر شخصی سلطان نیست که برآمده از فرهنگ این مردم است که پر است از تسامح و تساهل.
رفتار و منش مبتنی بر "شخصیت بین المللی" امری است لازم و ضروری برای هر انسانی که قصد دارد خارج از کشور خود زندگی کند یا اینکه در کشور خود پذیرای خارجیان باشد.
نقطه ی مقابل داشتن شخصیت بین المللی این است که ما خیلی زیاد عمانی، ایرانی، ایتالیایی، آمریکایی، ژاپنی، برزیلی...باشیم و به هیچ روی قادر به پذیرش تفاوت میان فرهنگ ها و مهمتر از آن درک این تفاوت ها نباشیم در این صورت است که زندگی در خارج از کشور یا با خارجی ها در کشور خودمان برایمان به مصیبت تبدیل خواهد شد و البته این منافی این نیست که هویت هر انسانی به فرهنگ بومی اوست و در واقع حفظ تعادل بین فرهنگ بومی و فرهنگ های دیگر است که رمز آسایش و دوستی در جهان پیچیده ی امروز است.
ما انسان ها نیاز به همدلی داریم همان که به گفته ی مولانا از همزبانی خوش تر است...
نظر شما