مولانا چه دارد که در شرق و غرب عالم این گونه شیفته اش شده اند؟

نیازهای وجودی انسان معاصر و انعکاس آن در کلام مولانا به روایت استاد محمد علی موحد

متن زیر به مناسبت روز بزرگداشت مولانا، از سخنان استاد محمد علی موحد در کتاب «باغ سبز» انتخاب شده است.

شیفتگان مولانا از شرق تا غرب دنیا

درست یک دهه پیش بود که آثار مولانا به عنوان پر فروش ترین آثار در آمریکا معرفی شد و از آن تاریخ تا کنون این علاقه و شیفتگی روز به روز بیشتر گشته، بسیار کتاب ها در باره مولانا نوشته شده، بسیار قطعه های موسیقی و آواز به نام او تنظیم گردیده، بسیار مراکز پژوهشی در گوشه و کنار دنیا برای او تاسیس شده و هنوز پایانی بر این ماجرا به نظر نمی آید.
سوال این است که مولانا از چه راه و چگونه می تواند با انسان امروزی ارتباط بر قرار کند و اقبال عظیمی که مردم در این سالیان اخیر به مولانا کرده اند سرٌش چیست؟ مولانا چه دارد که بر دل مردم امروز دنیا می نشنید یا مردم امروز دنیا چه می خواهند و چه می جویند که پژواک آن را در کلام مولانا می یابند؟
البته نمی توان گفت که این مردم همه آثار مولانا را خوانده اند و یا درست خوانده اند و درست فهمیده اند، اما این قدر هست که یک احساس مبهم همدلی با او دارند.

احساس همدلی با مولانا

روح زمان به گونه ایی مبهم به سوی مولانا جذب می شود. ما در زندگی فردی این تجربه را داریم که گاهی از کسی خوشمان می آید و به سوی او کشانده می شویم، آن گاه می نشنیم و فکر می کنیم که این چه احساس نزدیکی و قرابتی است که با او داریم؟ در زندگی جمعی انسان ها نیز چنین است. اقبال مردم نشان از نوعی احساس همدلی با مولاناست. آن همدلی از چیست و چراست؟ آن همدلی به گمان ما از آن جاست که مردم زمان ما نیازهای وجودی خود را در آثار مولانا منعکس می یابند.

تلاش برای رسیدن به نیازهای وجودی و آرمان ها

مقصود از نیازهای وجودی چیزهایی است که انسان امروزی برای کمال و تمامیت خود آن ها را طلب می کند. بدون دست یابی به آن ها خود را ناقص و ناتمام می بیند. اگر به آن ها نرسد چنان است که گویی یک پارچه از وجودش را از او ربوده اند. بر آورده شدن آن نیازها عطشی است که در درون انسان ها می جوشد و آن ها را به تکاپو وا می دارد. آن نیازها به تعبیری دیگر آرمان های بشر امروزی هستند که بشر امروزی برای رسیدن به آن ها تلاش می کند و حتی حاضر است در راه آن ها قربانی بدهد.
شاید پر بیراه نباشد اگر بگوییم اعلامیه جهانی حقوق بشر نسخه بالنسبه جامعی از سر فصل های مهم نیازهای وجودی بشر امروزی است و نیز شاید اغراق نباشد اگر بگوییم که مباحث گسترده حقوق بشر کلا از سه اصل اصیل که می توان آن ها را ام الاصول خواند متفرع گردیده است و آن سه اصل عبارت است از تاکید برارزش و حرمت و کرامت انسان ها، تاکید بر واقعیت تکثر و پلورالیسم در برداشت ها و رویکردها و آیین ها و شعایر و رسوم و آداب، و تاکید بر مساهله و عدم تعصب در برخورد با عقاید و آرای مخالف، که حافظ از آن به «مروت و مدارا» تعبیر کرده است.

مهربانی و مدارا در کلام مولانا

آن کسى که به کرامت و حرمت انسان‏ ها باور دارد و نیز تکثر و تعدد برداشت‏ ها و دیدگاه‏ هاى‏ انسان‏ ها را مى‏ پذیرد و تفاوت آشکار در زبان و روش و منش آدمیان را واقعیتى غیرقابل انکار مى‏ شناسد لاجرم با مولانا هم آواز مى‏ گردد که:

سخت‏گیرى و تعصب خامى است‏       تا جنینى کار خون ‏آشامى است‏

او براى پیشبرد عقاید خود راه جبر و خشونت و زور و فشار را نمى‏ پسندد و در برخورد با عقاید دیگران مهربانى و فراخ حوصلگى و رفق و مدارا نشان مى‏ دهد و همزبان با مولانا مى‏ گوید:

اگر مر تو را صلح آهنگ نیست‏           مرا با تو اى جان سرِ جنگ نیست‏
تو در جنگ آیى، روم من به صلح‏        خداى جهان را جهان تنگ نیست‏
جهانى است جنگ و جهانى است     صلح‏ جهانِ معانى به فرسنگ نیست‏

این‏ها مسائلى است که براى انسان امروزى مطرح هست و مى‏ بینیم که براى مولانا هم مطرح بوده است. انسان امروزى وقتى این شهرهاى درندشت بى‏ در و پیکر و پر ازدحام و پرغوغا و پرتنش و پرگند و دود و دم و آلودگى‏ ها و بیمارى‏ ها را مى‏ بیند بى‏ اختیار مى‏ خواهد چون مولانا فریاد برآورد که:

اندرین شهر قحط خورشید است‏       سایه شهریار بایستى‏

وقتى گروها گروه آدمیان را مى ‏بیند که در چرخه پرتب و تابِ شتابان و بى‏ امانِ زندگى در کمین ‏یکدیگر ایستاده ‏اند و روز و شب براى همدیگر پاپوش مى‏ دوزند، پوستین هم مى‏ بَرند و پوست‏ هم مى‏ درند، دلش مى‏ گیرد و فغان مى‏ کند:

زین همرهانِ سست عناصر دلم گرفت‏      شیر خدا و رستمِ دستانم آرزوست‏
دى شیخ با چراغ همى گشت گرد شهر    کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست‏
گفتم که یافت مى‏ نشود جسته‏ ایم ما      گفت آن که یافت مى‏ نشود آنم آرزوست‏

مولانا را باید از نو خواند

اینگونه درمی یابیم که چگونه و چرا مولانا براى ما در این روزگار کشش و جاذبه دارد؟ چرا و از کجا مردم زمان ما با مولانا همدردى و همدلى احساس مى‏ کنند؟ این مغناطیس القلوب کیست که دل‏ها را مى‏ رباید؟ این مرد که در گوشه‏ اى از جهان هفتصد و پنجاه سال پیش مى‏ زیست در کلام و پیام او چه جوششى و درخششى، چه سرّى هست که جان ‏عارف و عامى را مى‏ شوراند.

هرکس که با دیدى تازه و از سرِ تأمل در مولانا نگاه کند نکته‏ هاى فراوان در او کشف مى‏ کند. مولانا در ساحت ‏آفرینش فکرى و هنرى از سرآمدان و برجستگان عالم است و خصیصه اصلى شاهکارهاى تفکر و هنر آن است که سر از چنبره زمان و مکان برمى‏ کشند و در هر دور و زمان مى‏ توانند با مردم آن‏دور و زمان همزبان گردند. قابل بازخوانى و بازشناسى هستند. مولانا را که شهسوار عرصه‏ خلاقیت است باید از نو خواند و از نو شناخت.

/6262

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 315498

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
6 + 3 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 3
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • رها A1 ۱۵:۱۵ - ۱۳۹۲/۰۷/۰۸
    32 1
    به به، مولانا هم دم از مدارا و رفاقت و احترام به عقاید می زنه... چقدر جهان با این صفت ها زیبا می شه
  • امیر A1 ۱۶:۲۷ - ۱۳۹۲/۰۷/۰۸
    21 0
    چونکه گل رفت و گلستان در گذشت/نشنوی زان پس ز بلبل سرگذشت. شخصیت پاک، معصوم و زلال بمانند کودکان.
  • بی نام IR ۱۸:۱۲ - ۱۳۹۲/۰۷/۰۸
    21 1
    واقعا ما چه قدر به دید مولانا در دنیای خودمون نیازمندیم.