مهری رنجبر- فرهاد عشوندی: محمود خسروی وفا ؛ این نام سالهاست با ورزش جانبازان ایران گره خورده است. او اما این روزها از آن مرد همیشه آرام فاصله گرفته بود. مشغله اش در کمیته ملی المپیک و ورودش به دعواهای این کمیته بر سر فروش املاک سبب شده بود تا خسروی وفا دیگر آن مرد آرام و بی جنجال نباشد. این گفت و گو اما اثری از روزهای همراه با حرف های جنجالی خسروی وفا ندارد. او که اخیرا مسئول ورزش همگانی کشور هم شده است برای مان از خاطرات شنیدنی ورزش جانبازان و معلولین می گوید.
* IOC با نامهاش به ایران اجازه انتخابات داد اما آقای افشارزاده معتقد است که نباید عجله کرد. شما موافقید؟
نامه جدید IOC مثبت است. برای ما که نگران بودیم شاید پاسخ منفی دریافت کنیم، این پالس مثبت برای ورزش کشور و بازیهای آسیایی سال آینده میشود چرا که بلاتکلیفی بیشتر آسیب میزد. کار در کمیته ملی المپیک تعطیل نشده بود اما چالشی به نام انتخابات بود. این نامه امیدبخش شد. حالا برای عملیاتی شدن نامه، اساسنامه میگوید اول باید هیأت اجرایی تاریخ اساسنامه را مصوب کند، پس در اولین جلسه هیأت اجرایی اگر دستورالعمل مهمتر دیگری نباشد، تاریخ برگزاری مجمع مشخص میشود. تاریخ مجمع در اساسنامه میگوید حداقل 30 روز. یعنی اگر بخواهیم مجمع عملیاتی شود، چیزی حدود 45 روز دیگر باید انتخابات برگزار شود. البته منعی هم نداریم، میتوانیم برگزار کنیم اما من فکر میکنم کمی صبر کنیم تا بحث مجلس تمام شود و آرامشی که در ورزش هست ثبیت شود، بعد تاریخ انتخابات را تعیین کنیم. همه نگرانی به خاطر نامه بود که اجازه ندهند، حالا حل شده، پس نباید عجله کنیم. البته اگر زمان انتخابات هم دیرتر شود، به طور حتم برای برنامههای سال آینده هم به مشکل میخوریم.
*الان فضا، فضای خاصی است. 45 روز دیگر به احتمال زیاد مجلس در تکاپوی رأی اعتماد به وزیر ورزش است. تداخل این دو با هم مشکلساز نمیشود؟
فراموش نکنیم که کمیته ملی المپیک، نهادی مستقل است.
*البته تأثیرپذیر...
این مسائل را با هم قاطی نکنیم. در فضای جدید فعلی خودمان نقش دولتی بودن را پررنگ کنیم. هیچ کشوری نیست که دولت نظارت عالیه بر ورزش نداشته باشد. همه کشورهای آزاد در دنیا خوب مینویسند اما بد اجرا میکنند. پافشاری ما روی اساسنامه، قسمتی از آن فضاسازی شد، قسمتی هم بیمورد بود. حساسیت روی دو تا سه فدراسیون بود اما ما همه فدراسیونها را درگیر یک بند اساسنامه کردیم. چند تا فدراسیون مشکل داشتند که حل شد. ببینید چقدر خودمان را معطل بند 10 کردیم اما به لطف خدا حل شد. نسبتاً بار برداشته شده. من میگویم تأثیرگذار نیست. ما میتوانیم تأثیرگذارش کنیم. همان روز که گفتم در دنیا اگر چیزی هم هست، نباید در بوق و کرنا کنند. کمیته ملی المپیک نهادی مستقل است اما خارج از چشمانداز سیاسی نظام نمیتواند رفتار کند. مردم قهرمانی میخواهند و کمیته ملی المپیک هم در این راستا حرکت میکند. زمانی که ما رنگ دولتی به آن میدهیم، عملاً کار کمیته ملی المپیک را کند میکنیم.
*قبول دارید که این دو تابعی از هم هستند، ممکن است حالا صالحیامیری کاندیدا شوند یا نشوند. یا از کسی حمایت کنند یا نکنند. به هرحال حق آنهاست و صاحب رأی هستند. معمولاً رؤسای فدراسیونها چه بخواهند و چه نخواهند تأثیر میپذیرند.
ما با این صحبت به نوعی به فدراسیونها اهانت میکنیم. فدراسیونها مستقلند. آنچه مسلم است انتخابات کمیته ملی المپیک بعد از انقلاب همیشه سالم برگزار شده است. شک نکنید.
*تقلب نداشتید اما تخلف داشتید.
تخلف نداشتیم، تقلب هم نداشتیم. من به آن افتخار میکنم اما وقتی عدهای کانون تشکیل میدهند برای جمعآوری رأی، خلاف نیست. این نفس انتخابات است.
*پنج سال قبل که به امیر خادم اجازه ندادند یک امضا بگیرد تا به مجمع بیاید، کاملاً همهچیز قانونی بود؟
بله.
*هیچ توصیهای نشده بود؟
انتخاب نماینده ورزشکاران، حق هیأت اجرایی است. البته در اساسنامه جدید این قضیه اصلاح شده. یعنی کمیسیون ورزشکاران نماینده را انتخاب میکند. به هیأت اجرایی دیگر ربطی ندارد. تا زمانی که اختیارات من هست، دوست دارم به یک نفر رأی دهم و به یک نفر رأی ندهم. شما نگو چه کسی گفته و چه کسی نگفته. جزو حقوق من است. وقتی این حقوق را دارم چرا از آن استفاده نکنم. در اساسنامه جدید، اصلاً کسی نقش ندارد. خودشان رئیس و دبیر دارند که چند نماینده را معرفی میکنند.
*مثلاً در همان انتخاباتی که شما هم یکی از اعضای هیأت اجرایی آن شدید، خیلی از آنهایی که رأی نیاوردند، اعتقاد دارند که انتخابات جور خاصی بود. روی حرفشان هم هستند.
انصافاً انتخابات تمام دورههایش سالم برگزار شده. سالم آن نیست که کانون برای رایزنی تشکیل نشود و رأی جمع نکنند.
*مکانیزم انداختن رأی به صندوق قانونی بوده؟
نه، رایزنیها، چیدن تیمها و جمع کردن رأی قانونی بوده. میدانی من به چی میگویم غیرقانونی؟ رأی مخدوش شود که جور دیگری خوانده شود. خدای ناکرده کسی را تهدید کنند. به کسی رشوه دهند. این مسائل را میگویم غیرقانونی.
*تابع بودن همین است. هرکس وزیر باشد، رئیس فدراسیون چشمش به اوست.
وقتی رأی مخفی است شما چرا این کار را میکنید؟ وقتی شما رئیس فدراسیون x هستید و میدانید که رئیس هم نظرش این است، چرا رأی میدهید؟ همه میدادند به جز تو، از کجا میخواهند ثابت کنند. اتفاقاً من میگویم شما رأی ندادید. میگویم همه رأی دادهاند به جز تو، میتوانی ثابت کنی؟
*وقتی کسی با صددرصد آرا انتخاب میشود همین است دیگر؟
نه. اگر یک رأی آمد. اگر من ادعا کنم که من بودم. چه کار میخواهی کنی؟ چه جور ثابت میکنی؟
*پس چهجوری است که معمولاً در انتخابات فردی که وزیر میخواهد رئیس میشود؟ به جز انتخابات کفاشیان در فوتبال.
میشود. نمیگویم راهکار ندارد. من میگویم سلامت انتخابات را زیر سؤال نبرید. با زیر سؤال بردن سلامت انتخابات، عملاً دموکراسی ورزش خودمان را زیر سؤال میبریم. روی ما که حساس هستند رسماً هم به ما میگویند بین شما اختلاف هست. ما هم رسماً این اتفاقات را تأیید کنیم، دیگر چه میماند؟ من نایبرئیس کمیته ملی المپیک که تأیید کنم، این سند نیست؟ من میگویم همیشه انتخابات در سلامت برگزار شده. در کجای دنیا هست، کسی که رأی نیاورده، اعتراض نکند؟ کاندیدای انتخابات ریاستجمهوری آمریکا هم وقتی رأی نیاورد گفت من راضی نیستم اما به قانون احترام میگذارم.
*پروسهای که طی شده برای بازنگری قواعد دموکراسی چقدر مؤثر بوده و چقدر میتواند چالشهای ورزش را برطرف کند؟
اساساً نگاه IOC که اصلاح اساسنامه کپنهاگ را مطرح کرده، میخواهد در درازمدت اساسنامه ایدهآل را پیاده کند. در درازمدت نه حالا. یعنی از حالا شروع کردند. بعضیها را ابلاغ میکنند، میگویند این بند را بردارید و تغییر دهید. مثل انتخاب ورزشکاران اما حالا هم همه کشورهای جهان جواب نمیدهند. کمکم میرسند به نقطهای که حداقل دخالت سیستمی در آن باشد. انتخابات در همهجا آزاد است. چطور در این انتخابات آزاد همیشه خانوادههای سلطنتی آمدهاند و در NOC نشستهاند؟ در کشورهای 200، 300 و 500 میلیونی همیشه خانوادههای سلطنتی انتخاب میشوند. خانوادههای وابسته به رئیسجمهور و شاه. مثل انگلیس، سوئیس. قبول کنید که انتخابات در کشور ما آزاد است. افرادی آمدهاند که به حکومتیها وصل نبودهاند. سلامت انتخابات در کشور ما به مراتب جلوتر از بقیه کشورهاست. فقط آنها خوب مینویسند، هرچند در اجرا این کار را نمیکنند.
* ظاهرش را خوب حفظ میکنند.
ظاهرش را خوب حفظ میکنند اما بسته است. خیلی دیکتاتوری برخورد میکنند. کسی بخواهد اعتراض کند در سیستم حکومتشان حذف میشود. آنها یاد گرفتهاند. ما نه تنها بد عمل میکنیم که بد هم تبلیغ میکنیم علیه خودمان. ما کار را خوب انجام میدهیم اما طوری صحبت میکنیم که مجامع و سازمانهای جهانی را روی خودمان حساس میکنیم که دارد اتفاقات بدی میافتد. به آنها خوراک میدهیم.
*دقیقاً 6 سال پیش وقتی دادکان میخواست به نهاد بینالمللی شکایت کند متهم به وطنفروشی شد اما چند سال همان افراد، خودشان از این ابزار استفاده کردند.
اینکه استفاده کردند من اطلاعی ندارم اما راجع به محمد دادکان فکر میکنم محمد دادکان هم مظلوم واقع شد و هم اینکه ما حقوق یک مدیر ورزشکار باسواد تمامعیار را سوزاندیم. به او ظلم شد. حرفهایی که دادکان در رسانهها میزند، درست است.
*در حقیقت عمر مدیریتی او را هم تمام کردیم.
نه. من برعکس شما، معتقدم محمد دادکان قهرمان شد. بخشی از فرصتها را ما از دست دادیم، نه دادکان. او که کنار رفت قدیس شد اما قهرمان شد. چرا قهرمان شد؟ برای اینکه در این جریان مظلوم واقع شد. کسی که زحمت کشیده پای نظام، حکومت، ورزش و تحصیلات همیشه نفر اول بوده و بعد هم به او انگ بد زدیم. ما میخواستیم محمد دادکان را بسوزانیم، به خاطر اینکه مظلوم واقع شد، قهرمان شد. از نظر من او یک مدیر قهرمان است. من وقتی عضو هیأتمدیره پرسپولیس بودم از نزدیک با او کار کردم. انصافاً همه خصوصیاتی که گفتم را داشت. یکسری مسائل را در جلسات از او یاد گرفتم. بیان صریح جسورانهاش به من درس میداد.
*بعضی وقتها در صحبتهایش گلایه میکند که کسی از او حمایت نکرد.
من به او حق میدهم. در مصاحبهام هم گفتم که حق با دادکان است. حالا دیر شده اما 6 ماه پیش گفتم بهتر از این است که بگویم اشتباه کردیم. آنچه مسلم است اینکه آن زمان نگذاشتند حقایق درست بازگو شود. وقتی حقایق درست مطرح نمیشود شما هم سخت دفاع میکنید چون نمیدانی چه اتفاقی میافتد.
*خوشبختانه طولانی شدن پروسه انتخابات کمیته ملی المپیک، وزارت ورزش و کمیته و دولتها زمانش با هم یکی شدند.
درست است. من معتقدم این اتفاقات به رغم اینکه کمی فضای ورزش را تلخ کرد اما نتیجهاش نزدیکی کمیته ملی المپیک با وزارت ورزش بود که همیشه با هم اختلاف و فاصله نداشته باشند. هماهنگی این دو تشکیلات، رکن ثبات ورزش قهرمانی است.
*بقیه کشورهای دنیا در ورزش قهرمانی چه کار میکنند که اینقدر چالش ندارند؟ اگر یونان، هند و کویت را مستثنی کنیم، در بقیه اتفاقی نمیافتد.
این همهاش تقصیر شماست. اگر خبرنگاران روزنامهها و خبرگزاریها را به سوئیس صادر کنیم، همهچیز آنجا از هم میپاشد. (با خنده). ما گهگاه در مسائل افراط و تفریط میکنیم. بعضی مواقع آنقدر بسته عمل میکنیم که به دادکان ظلم میشود. بعضی وقتها آنقدر مسائل را باز میکنیم که به واقعیتها و نیازها نمیرسیم. آنها یک مدیریت پشتپرده دارند به نام سیستم. سیستم است که تشکیلات بزرگ را هدایت میکند نه فرد. هرجا فردی در رأس کاری باشد، آنجا از هم میپاشد. یک فرد میتواند مغازه را اداره کند، یک محله سخت میشود، شهر سختتر و کشور هم سختتر میشود. ما هنوز در قسمت سیستم کار نکردهایم. وقتی سیستم کار نکردهایم، یک دفعه هم وارد انتخابات ورزش شدهایم، به خاطر عدم آشنایی، افراط و تفریط کردیم. فکر میکنم امروز بلوغ سیستم را پیدا کردهایم. ببینید، انتخابات حالا نسبت به هشت سال پیش کمتر چالش دارد. در فدراسیونها هم دیگر چالش آنچنانی ندارند چون یاد گرفتهاند چه کار کنند. کسی که رأی میآورد طبق آییننامه از او تبعیت میکنند. مقداری در ورزش اول طبیعی بود که چالش داشته باشیم.
*در بحث کلانتر، یکی دیگر از اتفاقات خوشایند طولانی شدن پروسه انتخابات کمیته ملی المپیک، این بود که کاندیداهای ریاست جمهوری درباره دموکراسی در ورزش حرف میزدند. حتی استقلال فدراسیونها و بخش بخش شدن ورزش جزو برنامههای سلطانیفر بود و حالا هم صالحی امیری روی آن تأکید دارد.
این حرف شما، حرفهای مرا تأیید کرد. البته باورمان شد که ادبیات دموکراسی ورزش، یک زبان رسمی در دنیاست. شناختیم، پذیرفتیم، داریم به آن احترام میگذاریم و اجرا میکنیم.
*یعنی دیگر جنون قدرت از دست رئیس از بین میرود.
خدا نکند این از دست من برود (با خنده).
*قبول دارید هرکس روی صندلی مینشست، خیلی برایش سخت بود آن را از دست بدهد.
این قضیه درونی آدمهاست. در وجود همه هم هست. باور کن شما هم در کار خودتان دارید. در کارهای اجتماعی و حتی در من هم هست. بخشی از آن هم طبیعی است. آنچه که این مسائل را جمع میکند، چارچوبهاست، قانون است. ورزشکاران حرفهای در دنیا را ببینید، خودش نیست که کارها را انجام میدهد بلکه چارچوبهای قانونی او را جلو میبرد. سیستم، کارها را پیش میبرد نه فرد. در خارج اگر ورزشکاری در زمین لگد میخورد، بلند میشود و عکسالعمل زشتی انجام نمیدهد. تربیت اخلاقی نیست، بلکه پایه تربیت قانونی است که شکل اخلاقی به خود میگیرد که اشکال ندارد اما حیف است که این کار را انجام دهیم. چرا که ما زیربنای فرهنگی درازمدت اصیل ایرانی با فرهنگ اسلامی داریم. ما نباید از این یکجور دیگر استفاده کنیم. یعنی مثل کسانی باشیم که حتماً برایشان چارچوب بگذارند تا حرکت کنیم.
*ورزش همگانی ویژگیای دارد که رهبر بالغ بر سه، چهار بار در چند سال اخیر بر ورزش همگانی تأکید داشتند اما در اصل بیهویت و متولی مانده. آقای صالحیامیری هم خیلی ویژه درباره ورزش همگانی صحبت میکنند. یکی از تأکیدات او این است که متولی ورزش همگانی خود مردم هستند. وزارت ورزش هم تنها برنامهریز است و بس.
من راجع به کار خودم صحبت نمیکنم اما میگویم که در ورزش همگانی قدم برداشته شده است. خیلی کارها کردیم. یعنی نهادها، وزارتخانهها، شهرداریها و فدراسیونها هم به نوبه خود کار کردهاند. ما در فدراسیون جانبازان و معلولان کار همگانی کردیم. در سال 2005 به خاطر کار توسعه ورزش همگانی در کشورمان به سازمان ملل به عنوان کشور برتر از طریق فدراسیون جهانی معلولان معرفی شدیم. چرا میگویید کار همگانی نشده. کار همگانی شده، همسویی جمع مهم است؛ همسویی زیر نظر سیاست واحد. پس زحمتکشیده شده. آنها آمار و ارقام دارند، فیلیپ کرون به تهران آمد و دید در یک جشنواره پنج هزار نفر شرکت کردند. همانموقع در مصاحبه رسمی گفت: «در 20 سال آینده چنین اتفاقی در دنیا نمیافتد. من چند سال جوان شدم اینجا را دیدم. ایرن، برزیل و چین برای توسعه ورزش کار کردهاند.» بعد ما میگوییم ورزش همگانی در ایران کار نشده است. کار شده اما باید برای همسویی آن کار شود.
*فقر حرکتی بچهها و بانوان؛ امکانات و زیرساخت داریم اما برای تشویق خانوادهها موفق نبودهایم.
من نمیگویم چهکار میکنم اما حرف شما را تأیید میکنم.
*مهم نیست چه کسی میآید، مهم همگن شدن است.
موافقم.
*فدراسیون جانبازان حالا مدالهایی میگیرد که شاید آخرین نسل جانبازان را دارد. زمانی میگفتند جانبازان ما در شرایط نابرابر مسابقه میدهند اما حالا این جایگزینی به وجود آمده. حالا بچههای معلول مدال میگیرند. در پارالمپیک لندن یک ورزشکار محکی مدال گرفت که باعث افتخار ماست.
فکر میکنم دو مدالآور لندن جانباز بودند. بچهها از نسل گذشته خوب تربیت شدند. حتی نسل جانباز خوب تجربیاتشان را به نسل معلول انتقال دادند. نسل جدید هم خوب گرفت. یعنی دوی امدادی که چوبش خوب دست بهدست شد، آن هم از پارالمپیک آتن. حالا دیگر این اتفاق از دست من هم خارج است. این اتفاق افتاده و برای بعدی هم همینطور است. 48 ساعت بعد از برگشت از لندن ما مسابقات استعدادیابی را در مشهد داشتیم. شدنی نیست. مسابقهای که همه ورزشکارانش زیر 20 سال بودند. ورزشکاران 12 و 14 ساله بودند که بعضی از آنها آذرماه برای بازیهای جوانان به مالزی میروند. پس میشود گفت نسل قبلی خوب تجربیاتشان را انتقال دادهاند.
*چهره خانوادههای آنها خیلی دیدنی است. زمانی داشتن معلول در خانواده افسوس بود. حتی پنهان میشدند اما حالا که قهرمان میشوند، خانوادهها امید دارند.
چقدر ما حالا ورزشکار ملیپوش داریم که میگویند من مسابقه فلانی را در لندن دیدم و به ورزش آمدم. حالا دیگر کسی از معلول بودن احساس تلخی گذشته را ندارد. باور کرده معلولیت پدیدهای است که برای هرکس ممکن است پیش بیاید. معلولیت بنبست نیست. حرکت مسیر زندگی تغییر میکند. اتفاقات خوبی افتاد.
*روزی که شروع کردید برای همرزمانتان شروع کردید؟
نه. زمانی که من مجروح شدم، خانوادهام هم این حس بقیه خانوادههای معلول را پیدا کردند که با این معلول چهکار کنیم. من خیلی زود مجروح شدم. اوایل جنگ که هنوز فرهنگ واقعی جا نیفتاده بود، این مسئله میتوانست برای خانواده یک بحران و مشکل باشد. اولین امید را خودم به خانواده دادم. روی تخت بیمارستان. بعد به توصیه مصطفی داودی رفتم به ورزش معلولان. گفتم من ورزشکارم اما دوست ندارم حسی به معلولان نزدیک شوم، عاطفیام. من رفتم اردوی تیمملی برای اولین اعزام، زیر پلههای ورزشگاه شیرودی. در نگاه اول برای کار با معلولان پشیمان شدم. به خاطر اینکه عاطفیام، دوست نداشتم انسانی را ببینم که برای حرکتش محدودیت دارد. با اولین سفر رفتیم خدمت شهید رجایی، او صحبتی کرد که حالا در آرشیو هست. میگفت: «اگر به من میگفتند شما را در پر قو نگه میدارند، خوشحال نمیشدم. اینکه دیدم شما در میدان هستید و حرکت میکنید برایم خیلی مهم است. حتی توپی که در سبد میاندازید هم برایم مهم نیست.» بعد که همراه بچهها سفر رفتم، دیدم چه انسانهای شریفی بودند و هستند. یعنی امروز اصلاً نگاهم تغییر نکرده. انسانهای قدرشناس، عاطفی، باهوش و خانوادهدار. من از آنجا علاقه پیدا کردم. سه رئیس در سمتهای مختلف به من گفتند بیا فدراسیون فوتبال، من هم گفتم یک متر از فدراسیون جانبازان و معلولان را با فوتبال عوض نمیکنم. نه اینکه فدراسیون فوتبال برایم کوچک است، فدراسیون فوتبال در حد وزارتخانه است اما کار کردن با این بچهها آنقدر زیباست، زیباییهای انسانی زیادی را میبینی. جوکار قهرمان پارالمپیکی است و پرچمدار ما در لندن. وقتی نقره گرفت، گفت به خاطر خجالت توی صورت خسرویوفا، بچههای کاروان و مردم نمیتوانم نگاه کنم. چرا؟ چون نقره گرفته. بعد که من دیدمش آنقدر گریه کرد و منقلب شده بود که من او را آرام کردم. چند تا ورزشکار میشناسید که وقتی نقره گرفتند، گریه کردند که من وظیفهام را خوب انجام ندادم. من باید در این تشکیلات افتخار کنم که کار میکنم. پس این همان یک متر است که آن روز در آن جلیل باقری قرار گرفت. روزی ورزشکار بوچیا قرار میگیرد که فرشتهاند آنها. بچههای بوچیا مثل فرشتهاند. چرا باید آنجا را از دست بدهم؟ البته گفتهام که تا ابد نمیتوانم رئیس فدراسیون باشم اما اول زیرساختها را خوب درست کردهام اما اگر روزی نبودم، دوست دارم به عنوان کارمند یا مستخدم و خدمتگزار با بچهها باشم.
*هرکس پا به فدراسیون جانبازان و معلولان میگذارد، فضای دلی را حس میکند.
ما از اعضای هیأترئیسه فدراسیون خواهش میکنیم با تیمها سفر بروند اما نمیروند. ما برای اعزام مدیران با تیمها گاهی عاجز میشویم. میگویند سفر نمیرویم. ما آمدهایم کمک کنیم، قرار نیست سفر برویم. آنها قبلاً کوچک دیده شدهاند. اگر میخواهی بزرگ شوی باید خودت را به آنها بچسبانی.
*ورزشکاران جانباز هنوز روحیه سربازیشان را دارند.
ما در پکن وقتی بسکتبال با ویلچر را حذف کردند، گفتیم بابت این قضیه افتخار میکنیم و هزینهاش را هم پرداخت میکنیم. تعارف هم نداریم. ما تا روز آخر هم گفتیم که هزینه میدهیم. گفتند مشکل ایجاد میشود، گفتیم ایراد ندارد. حرف زدهایم، پایش میایستیم. جالب است که بعد از پنج سال محرومیت تیم جوانان در اولین مسابقه قهرمان آسیا میشود.
*این قهرمانی یعنی اینکه بسکتبال با ویلچر ایران بهرغم دوری از مسابقهها افت نکرده.
از دید کلی بینالمللی آنها فکر کردند ما را برای همیشه گذاشتهاند کنار. در اولین مسابقه که حاضر میشویم، تا این سطح میآییم بالا. گلبال و فوتبال پنج نفره، تیر و کمان بانوان که ورزشکار ما رکورد پارالمپیک را میزند، بهترین ورزشکار سال دنیا میشود. در مراسمی از او تقدیر میکنند که فیفا و فیلا هرکدام یک غرفه دارند. حتی NOCو IOC غرفه دارند. بعد برای اینکه سرشان کلاه نرود از خانم نعمتی به خاطر بهترین ورزشکار تقدیر کردند. در رسانهها هم احتمال دارد که بین دو، سه کشور جزو بهترینها باشند. ما تیمی به اینجا رسیدیم. یعنی رسانه مرا خوب معرفی کرد و مجلس هم همینطور.
*الان خانوادهها خودشان برای ورزش کردن بچههایشان استقبال میکنند یا شما میروید؟
هر دو بوده و هست. ما نمیرویم. فدراسیون نمیرود اما استانهای ما واقعاً با همکاری بهزیستی در خانه معلولان میروند. جذب میکنند، میآورند. جذب آنها کار سختی است. حمل و نقل و سرویس بهداشتی، کار سختی است اما بعد از دو، سه هفته فرد معلول احساس میکند کانون گرمی به نام ورزش دارد. پدرش مشکل مالی دارد یا ندارد. آنجا که ندارد یکجوری خودش را میرساند. آنجایی که دارد، متوجه میشود که این همه هزینه درمان و فیزیوتراپی و دارو داده اما حالا روحیهای که با ورزش پیدا کرده با 10 سال پیش خیلی متفاوت شده، هزینه میکند. همه جای دنیا هم ورزش را اینطوری میبینند. ورزش هزینه نیست، سرمایه است چرا که وقتی هزینه ورزش میکنی، هزینه درمان کم میشود. پس اگر دولتها بستر ورزش را توسعه میدهند، به خاطر این نیست که دلشان برای مردمشان میسوزد، دید اقتصادی دارند که این خوب کار میکند، از طرفی سرانه هزینه تخت بیمارستان میآید پایین.
*قهرمانی والیبال نشسته برای شما ارزشمندتر است یا بوچیا؟
والیبال نشسته. والیبال نماد است. که بوچیا را میبینیم. شما هم اول بوچیا را نمیدیدی. اول آمدید والیبال را دیدی و مصاحبه کردی، رفتی طبقه بالا بوچیا را دیدی و منقلب شدی. وقتی یکی، دو مدیر مسئول بوچیا را دیدند، نگاهشان به زندگی تغییر کرد نه اینکه عاطفی باشد. بحث اراده است. بعضی افراد سالم هستند که برای ورزش حرکت نمیکنند اما یک ورزشکار با چانهاش، با پیشانیاش، با انگشت کوچکش، با زبانش حرکت میکند. شما درس زندگی میگیرید. اینکه خدا چقدر به ما نعمت داده و چقدر کم داری نسبت به آنها. اگر ما جای آنها بودیم تا الان مرده بودیم اما او با این شرایط آنقدر اراده دارد که مسابقه میدهد، عصبانی میشود، از باخت ناراحت میشود، از برد خوشحال میشود، دنیایی است. بعد متوجه میشویم ما همه چیز داشتیم در مقابل او که به ظاهر چیزی ندارد، آدمهای کوچکی هستیم. آنها آدمهای بزرگی هستند. اینجا بزرگی و کوچکی را متوجه میشویم. بین والیبال و بوچیا، من میگویم والیبال، بسکتبال، وزنهبرداری، رشتههایی هستند که انگیزه میشود برای اینکه بوچیا به میدان بیاید. اما اگر روزی قرار شد رئیس جدیدی برای فدراسیون بیاید، خدا کند مرا برای بوچیا نگهدارد. چون بوچیا برای همه جامعه خوب است و به دید سلامت نگاه میکنم. ولی والیبال را به دید ملی نگاه میکنم. بچههای بوچیا خیلی بزرگند. کار با آنها سختی هم دارد. ورزشکاری داشتیم که با کیبرد صحبت میکرد. از خانهاش بیرون نیامده و بدون مادرش هم تا به حال نبوده، او بدون مادرش آمد شب اول، برای زندگی بدون مادر به او کمک کردیم. از شب دوم کمکم با مادرش فاصله پیدا میکرد، تا جایی که بدون مادر اردو را تحمل میکرد و میرفت ژاپن، در مسابقات میبرد یا میباخت، فرقی نمیکرد، وقتی توی چشمانش نگاه میکردی، قدرشناسیاش تو را میزد زمین. او تو را زمین میزد. کم نمیآورد. به خاطر همین بعضی مواقع کارهای خدماتی راحت است. مثلاً اگر قرار باشد کیسه ادرار آنها را خالی کنی دیگر به تو برنمیخورد. راحت خالی میکنی. وقتی برگشتیم در فرودگاه به مادرش گفتم این بچه تو 6 ماه قبل طوری بود که بدون تو اسپاسم میکرد و نمیتوانست نفس بکشد. حالا بدون تو زندگی کردن را یاد گرفته است. ورزش به بوچیاییها یاد داد میتوانند انسان بااراده اثرگذار باشند. روی من و شما هم اثر فعالیتی میگذارد. قدرشناسی آنها باورنکردنی است. در دنیا روی بوچیا سرمایگذاری زیادی شده اما نگهداری و حملونقل آنها سخت است. ما برای این بچهها در سفر بلیت First Class میگیریم. طبق قانون کنار این مسافران یک مسافر سالم هم باید باشد، که بار هزینه دو نفر آنها میشود پنج بلیت معمولی. سرانه هزینه ما هم بالا میرود اما وقتی آدمی میرود مسابقه که تا دو سال پیش ایزوله بوده، حالا برای برد و باخت عرق میریزد، گریه میکند، شما را ذله میکند.
*معلولین سندروم دان هم پتانسیل ورزش قهرمانی دارند؟
یکسری Ngo در دنیا هست که بیشتر از باشگاهها هزینه میکنند. در ایران هم هست و ما هم کار میکنیم. یک مسابقه خاص برای آنها برگزار میشود که رؤسای جمهور شرکت میکنند. در دنیا شاخص حقوق بشر آنها هستند. ما از دید ما میگوییم؛ i. d با ضریب هوشیهای مختلف. هوش میانی. یک بار تیمی میروند دیدار با مرحوم علامه جعفری، میگویند ما با عدهای کار میکنیم با این نوع گروه معلولیت، توضیح میدهند که آنها میزان هوششان، میانی حساب میشود. علامه میگویند: «ما هم اگر پیش بوعلی سینا بودیم، ما هم هوش میانی بودیم.» در دنیا فهمیدند که در مقابل افراد دیگر ضریبهوشی میانه دارند.
*دوست دارید هیأت دولت را ببرید تا تلاش بچههای بوچیا را ببینند به عنوان نماد حرکت در کشور.
نباید شعاری بگویم که دوست دارم آنها بیایند بچهها را ببینند. دوست دارم آنها حس کنند، هرکسی. شما هم باید حس کنید. شما هم همکار دارید که حس نمیکند و شما خودت به او انتقال میدهید که حس کند. اگر بیایید و ببیند به نفع شماست. هر کسی که این حس را پیدا کند که انسانها تواناییهای نهفتهای دارند که در جسم خلاصه نمیشود، باعث پیشرت ورزش، دانشگاه، کار و شخصیت معلولین میشود. باور کنند که خدا تواناییهای نهفتهای گذاشته که حداقل آن را ما در فیزیک و حرکت میبینیم. پیام افتتاحیه بازیهای پارالمپیک لندن برای نابغه انگلیسی بود که هیچ حرکتی ندارد اما با گرانترین کامپیوتر روی چالههای فضایی کار میکند. خیلی از معلولین در روستاها هستند که باید حس آنها را پیدا کرد. باید باور کرد که افرادی معلول در شهرها و روستاها هستند که بهرغم نابغه بودن، میدان پیدا نکردند. ما در فدراسیون هرکسی اسم کمتوان ذهنی را بیاورد جریمه میشود. کمتوان ذهنی نداریم. ضریب هوشی داریم. بعضیها ایزولهاند با او کار نداریم. نصیری را ببینید در لندن 4 هزار متر را میدود، 100 متر آخر دویی میزند که کسی باور نمیکند. تنها مسابقهای که مرا احساساتی کرد، مسابقه نصیری بود. من مثل بازیگر فیلم لیلی با من است هیجانزده شده بود. صبح مسابقه به نصیری گفتم پیمان تو برندهای. من شک ندارم اما اگر دو را مدیریت کنی. یعنی انرژیات را برای دور آخر نگهدار. گفت باشه. گفت. در مسابقه فقط به فکر تو بودم. گفته مدیریت کن انرژیت را نگهدار. 100 متر آخر چه دویی زد. بهترین دوندههای آمریکایی بیچاره میشوند. فاصله زیادی با رقبایش داشت. باورکردنی نبود. مشکل جامعه ما این است که با مدال ورزشکاران را میبینیم. من برای لندن گفته بودم 20 روز از دهکده بیرون نمیآیم. گفته بودم فقط به بازندهها سر میزنم. چراکه بازنده هم پدر خودش را سه سال درآورده، هشتم شده. سهمیه گرفته. ما فکر میکنیم ورزشکاری که مدال نگرفته تمام شده. ما خیلی راحت میگویم چهارم شد. در حالی که نمیدانیم چه فشاری تحمل کرده. نمیدانیم چهار سال با خانوادهاش و جسم خودش چه کار کرده. برد و باخت فلسفه ورزش است از باخت نترسیم. ترس از باخت ورزشکاران را زمین میزند. استرس پدر ورزشکار را درمیآورد. به بخارایی در پکن گفتیم چی شد که مدال نگرفتی؟ گفت پرچم را که به من دادید، فهمیدم که من باختم. استرس اینکه مردم از من طلا میخواهند. نتوانستم قهرمان شوم.
*خانم نعمتی از برخوردها گلایه کرده بود.
من مصاحبهاش را خواندم مثبت بود. منفیاش بلد شده بود. در دنیا همه او را قبول کردند. در فرودگاه چند نفری به او گفتند ما شما را در تلویزیون دیدیم. او گلایهاش بعد معنوی داشت نه مادی. حق دارد. من به او حق میدهم. بحث مادی نیست انتظار دارد مسئول ورزش بانوان کشور به استقبالش برود. در مراسمی رفته که ژاک روگ افتتاحش کرده و جایزهاش را از او گرفته و روز اختتامیه هم پوتین حضور داشته. آن وقت هیچکس برای استقبال او به فرودگاه نمیآید. او گلایه معنوی کرد که به جاست.
*فکر کنم حکم معاونت شما برای ورزش همگانی وزارت ورزش ورزشکاران را خیلی نگران کرده باشد؟
بله. به آنها حق میدهم. بالاخره ما گروه هستیم نه فرد. مثل خانوادهای که یکی از اعضای آن برای تحصیل میخواهد به خارج از کشور برود، میدانند که برای پیشرفت، خانواده میرود اما ناراحت هستند. خود منم این خلاء را حس میکنم. به خاطر همین وقتم را چندین برابر کردم در فدراسیون امیدوارم طوری مدیریت شود که آسیب نبیند اما اگر قرار باشد، آسیب ببیند تصمیمی میگیرم که برای ورزش کشور مفیدتر است. نه برای من.
*یعنی حتی اگر این تصمیم به قیمت کنارهگیری از سمت جدید باشد؟
* نه. برای من مهمتر کمک به ورزش کشور است. مسند ملی برایم مهمتر است تا مسئله صنفی. اگر صنفی شود دکان میشود. الا و بلا من باید باشم. خب خوب نیست دیگر. اگر روزی رسیدم به اینکه شما یا یکی دیگر بهتر از من کار میکند باز هم باید وایستم. این میشود صنفی. پس تصمیمی را میگیرم که به نفع ورزش کشور باشد.
43 43
نظر شما