معلوم نیست زنده یاد گل آقا خیلی تیز تشریف داشتن و اوضاع و احوال کشور را خوب رصد می​کرده​اند یا اینکه ما خیلی کند تشریف داریم و بعد از 20 سال تقریبا همان جای قدیم ایستاده​ایم!

 

لفت دادن!

به جراید وزیر درمان گفت:
«روستایی بود بسی مظلوم
بعد از این روز و شب کمر بندم
بهر خدمت به مردم محروم
دهم از حیث دارو و دکتر
بهترین امتیاز را به عموم
ناخوشی ریشه‌کن شود ز دهات
علت از جسم و جان شود معدوم»
گفتم: «این وعده‌ها پسندیده‌ست
گر که اجرای آن بود محتوم
نه که از «لفت دادن» و تأخیر
نسل محروم ما شود مرحوم!»
*

کلاس اول 10
ماشین چاپ ندارم!
من از کجا،
کجا
بیاورم آخر؟!

آغاز مدرسه،
یعنی پس از دو روز
یک نامه داد به دستم ز مدرسه،
طفلم
خواندم
دیدم،
با احترام فائقه باید
قدری برای رنگ در دفتر
بسته به همتم!
سلفیدنی شوم!
که شدم.

یک روز بعد از آن،
طفلم دوباره نامه به دستم داد
دیدم برای «قفل در دستشویی پایین»
باید دوباره بسلفم
- سلفیدم!-
این هم گذشت،
تا این که شد دوماه
یک روز عصر،
وقتی که بچه از مدرسه آمد،
از نو دوباره داد به دستم
در آن نوشته بود:
«آقای محترم، ولی فلانی:
لطفاً دوباره جیبهای مبارک را
محض رضای خدا جستجو کنید!
زیرا که توپ مدرسه ترکید»!
و نامه‌های پس از آن:
- «از سقف یک کلاس کمی آب می‌چکد»!
- «چاه بزرگ مدرسه پر شد»!
- «آقای جبر مدرسه برگشته از سفر»!
- «دندان کرسی بابای مدرسه
لق است»!
- «یک شیشه از کلاس اول 10،
یک کمی ترک دارد»!

اینجا بود که مثل شاعره مشهور
دیدم «دلم گرفته است»!
رفتم درون اتاقی
در را به هم زدم
و فوت کردم به «گردسوز» کله خود
با مشت
و آهسته زیر لب گفتم:
این حرفها را به گوش وزارت
آیا کسی، رسانده است؟!
در جیب‌های خالی بنده
آیا دلار شناور آزاد
از باقی حقوق ثابت من
مانده است؟!

*

زن خوب!

مرد: آه همسر عزیزم، چطور می‌توانم محبت‌هایت را جبران کنم؟ چرا تو این‌قدر نسبت به مادیات بی‌توجه هستی! آخر چرا نمی‌گذاری یک پالتو بهتر از پالتوی اقدس‌خانم و یک کفش، بهتر از کفش بهجت‌خانم برایت بخرم؟
دکتر: آرام باشید آقا! درجه حرارت بدنتان از 40 هم گذشته! شما دارید در تب می‌سوزید! حرف زدن برایتان ضرر دارد! خانم پرستار، لطفاً یک آمپول خواب‌آور به این بیمار تزریق کنید!

*
چرا؟!
شوهرم ظاهراً مرد خوبیست
آدمی ساکت و سربه‌زیر است
لیک عیب بزرگی که دارد
عیب جویست و ایرادگیر است
دائماً خرده می‌گیرد ارمنن
گویی از کار خود ناگزیر است:
«شام دیشب چرابی نمک بود
نان امروز خیلی فطیر است
آن چرا سفت مانند سنگ
این چرا نرم‌تر از خمیر است
آن عدس‌ها چرا سبز رنگند
رنگ این نان چرا مثل قیر است
زن داداشت چه بد شکل و اخموست
باجناق عمویت چه پیر است
خاله‌هایت چرا دیر جوشند
دائی‌ات شکل پطر کبیر است»
کاش این عادتش ترک می‌شد
آدمیزاده عادت پذیر است
ترسم این مرد روزی بداند
زشتی کار خود را که دیر است

 

 

 

 

گل آقا. شماره . بهمن 1372

6060

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 278988

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
3 + 7 =