۰ نفر
۲۰ بهمن ۱۳۹۱ - ۱۳:۴۴

سه گزینه برای بررسی داشتم؛ برخی در واشنگتن پیشنهاد کردند که با ایران مستقیم مذاکره کنیم، بر این باور بودم که مذاکره با احمدی نژاد او و دیدگاه های او را تایید می کند و جنبش آزادی خواهی ایران را دلسرد می کند و ساعت تغییرات را کند می کند.

به گزارش خبرآنلاین، کتاب «خاطرات جرج بوش- لحظات تصمیم» با ترجمه‌ محمد حسین اسماعیل‌زاده  توسط انتشارات هژبر منتشر ودر 520 صفحه و با قیمت 12هزارتومان روانه بازار نشر شده است. این کتاب در 16 فصل با عناوینی چون « نامزدی، سلول های بنیادین، روز آتش، دوران جنگ، افغانستان، عراق، توفان کاترینا، پروژه آزادی، بحران مالی و...» تدوین شده است.

 

در بخشی از کتاب در فصل «پروژه آزادی» می خوانیم:
« در ژوئن 2005 همه چیز تغییر کرد. در ایران انتخابات ریاست جمهوری برگزار شد. شورای نگهبان که تنی چند از روحانیون اسلامی هستند تصمیم می گرفتند باید چه کسانی در انتخابات به عنوان نامزد بیایند. محمود احمدی نژاد شهردار تهران به عنوان برنده معرفی شد. احمدی نژاد ایران را در مسیر هجومی جدیدی قرار داد. رژیم در عراق آشوب بیشتری ایجاد می کرد و در بی ثبات کردن لبنان، اراضی فلسطین و افغانستان فعال تر شد. احمدی نژاد به اسرائیل یک جسد بدبو گفت که باید از نقشه جغرافیا حذف شود. او هولوکاست را به عنوان یک افسانه رد کرد.
احمدی نژاد در یکی از اولین اقداماتش اعلام کرد که ایران تبدیل اورانیوم خود را ادامه خواهد داد. او ادعا کرد که این کار قسمتی از برنامه استفاده غیرنظامی از انرژی اتمی است. اما جهان این را کاری در راستای غنی سازی برای سلاح ارزیابی می کرد. ولادیمیر پوتین با حمایت من به ایران پیشنهاد کرد که غنی سازی اورانیوم برای رآکتورهای غیرنظامی ایران در خاک روسیه انجام شود که ایران مقداری هم تولید کرده بود. بنابراین دیگر به تجیزات غنی سازی خود نیازی پیدا نمی کرد. احمدی نژاد این طرح را رد کرد. اروپایی ها هم به ایران پیشنهاد دادند در صورت متوقف کردن برنامه مشکوک اتمی اش از برنامه اتمی غیرنظامی ایران حمایت می کنند. احمدی نژاد این یکی را هم رد کرد. تنها یک توضیح منطقی وجود داشت، ایران تنها به این دلیل غنی سازی می کند که بمب بسازد. من با یک تصمیم حساس مواجه بودم. آمریکا نمی توانست اجازه دهد ایران سلاح اتمی داشته باشد. رژیم دینی ایران می توانست با این کار بر خاورمیانه توفق یابد. از جهان باج سبیل بگیرد. تکنولوژی سلاح های اتمی خود را به تروریست های تحت حمایتش بدهد یا از این بمب ضد اسرائیل استفاده کند. من این مشکل را با دو ساعت سنجیدم. اولین ساعت پیشرفت ایران را به سوی داشتن بمب اندازه می گرفت. دومین ساعت قدرت اصلاح طلبان را برای انجام تغییرات بررسی می کرد.
هدف من این بود که سرعت اولین ساعت را کند کنم و دومی را افزایش دهم. سه گزینه برای بررسی داشتم؛ برخی در واشنگتن پیشنهاد کردند که با ایران مستقیم مذاکره کنیم. بر این باور بودم که مذاکره با احمدی نژاد او و دیدگاه های او را تایید می کند و جنبش آزادی خواهی ایران را دلسرد می کند و ساعت تغییرات را کند می کند.

...دومین گزینه این بود که دیپلماسی دوگانه هویج و چماق را به کار بریم. ما می توانستیم به اروپایی ها در ارائه یک بسته تشویقی به ازای رها کردن فعالیت ها مشکوک ایران بپیوندیم. اگر رژیم از همکاری سرباززد آنوقت ائتلاف تحریم های سختی را بر ایران از طریق خود و همچنین سازمان ملل تحمیل می کند. تحریم برای ایران به دست آوردن تکنولوژی مورد نیاز را برای ساختن سلاح مشکل تر می کند. و ساعت بمب را کند می سازد...
آخرین گزینه حمله به تجیزات نظامی ایران بود. هدف این بود که ساعت بمب را کامل متوقف کنیم. حداقل به طور موقت. تاثیر این کار روی ساعت اصلاحات نامعلوم بود. برخی فکر می کردند که خراب کردن پروژه با ارزش ایران، مخالفان را جسورتر می کند. دیگران نگران این بودند که یک عملیات نظامی خارجی حس ملی گرایی ایرانیان را برمی انگیزاند و مردم را علیه ما متحد می کند. به پنتاگون گفتم که مطالعه کند چه چیز برای یک حمله مورد نیاز است. گزینه نظامی همواره روی میز خواهد ماند، اما این، آخرین انتخاب من خواهد بود.
در بهار سال 2006 درباره این گزینه ها با تیم امنیت ملی به شکلی گسترده صحبت کردم. حتی از نزدیک با ولادیمیر پوتین، آنجلا مرکل و تونی بلر مذاکره کردم. آنها من را مطمئن کردند که اگر ایران رفتار خود را تغییر ندهد، از تحریم های قدرتمندی حمایت می کنند...
راضی کردن اروپایی ها، روس ها و چینی ها برای موافقت با تحریم یک دستاورد سیاسی محسوب می شود. اما این اعضا با وسوسه انحراف به خاطر منفعت مالی روبه رو بودند. مدام به شرکایم خطرهای یک ایران هسته ای را گوشزد می کردم. در اکتبر 2007، در یک کنفرانس مطبوعاتی، یک گزارشگر درباره ایران پرسید. گفتم: «گفته ام که اگر می خواهید از جنگ جهانی سوم جلوگیری کنید، باید آنها را از داشتن علم ساخت سلاح اتمی، منع کنید.»
حرف من درباره جنگ جهانی سوم، چیزی نزدیک به هیستری ایجاد کرد. تظاهرکنندگان در بیرون محل سخنرانی ام با پلاکاردهای «ما را به ایران نبر» صف کشیدند. روزنامه نگاران داستانهایی ترسناک و پر از اراجیف می نوشتند که آمریکا را در آستانه یک جنگ نشان می داد. آنها اصل مطلب را نگرفته بودند. من دنبال جنگ نبودم...

به رغم اینکه ایران موشک هایی آزمایش می کرد که می توانست یک موشک حمل کننده باشد و اعلام کرد که غنی سازی اورانیوم را از سر می گیرد، آژانس بین المللی انرژی اتمی، یک گزارش کورکورانه داد: «ما به طور حتم بر این باوریم که در پاییز 2003 تهران برنامه تولید سلاحهای اتمی خود را متوقف کرده است.» نتیجه گیری آژانس آنقدر مایوس کننده بود که مطمئن بودم که به زودی به مطبوعات درز پیدا می کند. با اینکه از این عقیده، زیاد، خوشم نمی آمد، تصمیم گرفتم که یافته های مهم را از طبقه بندی خارج کنم تا بتوانیم حقایق را به مطبوعات بدهیم.
واکنش، بسیار سریع بود. احمدی نژاد از این گزارش آژانس با خوشحالی تمجید کرد و آن را «یک پیروزی بزرگ» نامید. نیروی حرکت برای یک تحریم جدید علیه ایران بین اروپایی ها، روسیه و چین رنگ باخت. دیوید سنگر، روزنامه نگاری در نیویورک تایمز به درستی گفت که: «اطلاعات جدید، فشار بین المللی بر ایران را کاهش داد...»
 

6060

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 275838

برچسب‌ها