شگفتزده پرسیدم: چرا؟ گفت:چون دوستان پشتیبان گفتند که دیگر نمیتوانند از کار حمایت مالی کنند. به همین سادگی.
اول:در این دو روز حسابی خودم را درگیر خواندن دقیق کتاب خاطرات سایه کرده بودم و از دل آن متنی را میخواستم استخراج کنم درباره دیدگاههای سایه درباره استاد محمدرضا لطفی. آخر! هفته بعد قرار بود مصاحبهای که من و سید و علیرنجیپور با لطفی درباره روشنفکری و موسیقی انجام داده بودیم،منتشر شود. با برخی از اهالی موسیقی همانند صدیق تعریف و رامین جزایری هم صحبتی کرده بودم که چیزی برای استاد لطفی بنویسند.
گفت و گو را هم برای ایشان فرستادم تا ببینند،چون عادت منه که همیشه اگر کسی بخواهد گفتوگویش را پیش از چاپ ببیند برایش بفرستم که حرف و حدیثی نشود. استاد هم بدون هیچ حذف و اضافهای گفتند چاپش کنم.
حتی قراری با استاد زمانی(کریم) و استاد دکتر محمدعلی موحد گذاشته بودم که جمیعا برویم به سراغشان برای یک گفت و گوی خواندنی از همه چیز و همه جا درباره این دو بزرگوار.
اکنون اما همه چیز هوا شد.
دوم:چند هفته قبل که سیروس علینژاد را در مراسم دفن بانو فهیمه راستکار در بیبی سکینه کرج دیدم برای لحظاتی از اینور و آنور صحبت کردیم و بحث به مجلات ادبی و فرهنگی رسید که من درباره چند نشریه روی بورس پرسیدم از جمله نگاه پنجشنبه، که آقای علینژاد که آدم باتجربه و دنیادیدهای در این زمینه است و به نوعی پیشکسوت ما روزنامهنگاران حوزه فرهنگ به شمار میآید،گفت:نگاه پنجشنبه از بقیه مجلات با ساختار و تعریفی که از مجله داریم نزدیکتر است.(امید که استاد به انتشار عمومی این نقل ،که در جمعی خصوصی گفتهاند رضایت داشته باشند)
قصد از این گفته تعریف و تمجید از نگاه پنجشنبه نیست که مشک آن است که خود بوید و نه آنکه عطار گوید،اما تاکیدی است بر این نکته که کار خوب از دید اهل فنش پنهان نمیماند. و همین برای بر و بچههای نگاه پنجشنبه بهترین دستمزد است و خواهد بود.
سوم:من از میانههای انتشار روزگار با سیدمیرفتاح آشنایی جدیتری پیدا کردم و به قول برو بچهها قاطی شدیم؛روزی که دو نفری مهمان استاد عزتالله فولادوند بودیم،کدورتی را در دوره اول انتشار هفتهنامه مهر(سال 1375 یا 76) با وی در میان گذاشتم و همانجا سنگهامونو واکندیم تا رفع سوء تفاهم شد.از آن روز به این سو، کارکردن با او برایم لذتبخش بود. او نه تنها روزنامهنگاری آشنا به کار ،بلکه معتقد و ملتزم به اخلاقحرفهای روزنامهنگاری بود و علاوه بر اینها انسانی شریف و صافی اعتقاد است و باور دارد به اینکه به مخالفان و منتقدان میدان و فضایی داده شود برای این که بساط خود را پهن کنند و سخنان خود را بگویند، شاید تنها ایرادش همین بود که وقتی با دکتر مجتهدزاده قول و قرار گذاشتیم قبل از انتشار متن تنظیمشده را به ایشان نشان دهیم،او در شتاب کاری این قول را به فراموشی سپرد ،اگر چه من هم اعتقاد دارم آن نکاتی که باید حذف میشد، حذف شد و بر روح کلی مصاحبه دکتر مجتهدزاده خللی وارد نشد.
نگاهپنجشنبه با زبان و نثر صمیمیتری که در فضای کلی کاریاش ایجاد کرده بود، خلائی را در میان نشریات جدی عرصه فرهنگ پر میکرد. خلایی که نه به سمت نشریات زرد گرایش پیدا کرد و نه همانند برخی دیگر از نشریات شبهروشنفکری عصاقورت داده بود.
جایش هم دم دست بود، کوچه اول بعد از خیابان مطهری در تقاطع ولی عصر.برای منی که تقریبا کمتر به صورت حضوری به نشریهای سر میزنم و عمده مطالبم از طریق ای میل ارسال میشود، سر راه بود و به همین دلیل هر از گاهی ( حداقل هفتهای یکبار) به جمع صمیمی آنها میرفتم. جماعت سیگارکش که اتاق را پر دود میکردند و تامن وارد میشدم سیگارها غلاف میشد و البته غرولند که بابا مگه میشه روزنامهنگار غیر سیگاری باشه.
از هر دری صحبت میشد، فضایی باز برای انتقاد از نوشتههای همه افراد از خود سیدمیرفتاح گرفته تا عبدالجواد موسوی و بقیه دوستان فراهم بود.کسی هم احساس کدورتی نمیکرد، و این البته وامدار سید میرفتاح بود که همدلانه و مشفقانه فضای روانی کار را فراهم میکرد تا جمعی همدل پا بگیرد و از هر دری سخنی رود و از دل آن البته سوژهها و موضوعات متنوعی سربرکشد.
یاد باد آن صحبت شبها که با نوشینلبان
بحثِ سِرّ عشق و ذکر حلقهٔ عشاق بود
چهارم:در دورهای به دلیل ارتباطی که با ناشران داشتم، سید از من خواست بار گرفتن آگهی از ناشران را بر عهده بگیرم. من هم از چند ناشر شناختهشده که دوستی دیرینهای با آنها داشتم و دارم ،درخواست کردم به این نشریه آگهی دهند تا بتواند اندکی سرپا بماند، که خورد به ماجرا و بحران کاغذ که نفس هر ناشری را برید و چیزی به نشریه نماسید.
یکی دو شرکت هم شعار دادند که ما حمایت مالی میکنیم و آگهی میدهیم و ال و بل ،اما هیچ کس گام عملی در این مسیر برنداشت و علی! ماند و حوضش.
متاسفانه حامیان و سیاستگذاران این نشریه نتوانستند هیچگاه پاشنهآشیل آن را برطرف سازند. نگاه پنجشنبه نشریهای بود که هر کسی که یکبار میخریدش ، تقریبا به سمت خرید هفتگی آن میرفت،اما توزیع بد، تعویض چندباره شبکه توزیع و حتی یکبار قطع توزیع در شهرستان برای چند ماه ، سبب شد تا این نشریه نتواند به دست مخاطبانش برسد و توزیع شد استخوان لای زخم آن و در نهایت سَقَطِش کرد.
به نظر من تعطیلی این نشریه زود بود، چرا که تازه داشت جا میافتاد و ای کاش جماعت حامی که البته حق دارند به فکر درآمدزایی کارشان باشند، اندکی سیستم توزیع را سامان میدادند. شاید دلایل دیگری در میان باشد که ما ندانیم، چرا که توقف و تعطیلی موقت یک نشریه بهتر از این است که همیشه تعطیل بماند. در میانههای انتشار هم یک هفتهای نگاه پنجشنبه در نیامد تا برخی غضبها فروخسبد.
پنجم:نگاه پنجشنبه نشریهای بود که وقتی خریده میشد، عمده مطالب آن خوانده میشد و این را من از خیلیها شنیدم؛ از خوانندگان عادی که نمیشناختم تا افرادی که میشناختم. حتی یک بار استاد عبدالرحیم جعفری را دیدم که گفت حروفش ریز است و برای چشم من مشکل. که این ایراد را هم تا حدودی در شمارههای اخیر برطرف کرده بودند.
روزی محمد قائد درباره یکی از نشریات گفته بود،همانند کبابی صد و بیست سانتی است که وقتی روی سفره قرار میگیرد ، به بهات به هوا بلند میشود، اما تنها بیست سانتش را میخوری و بقیه را حریف نمیشوی و به دور میندازی.نگاه پنجشنبه اینگونه نبود و عمده مطالبش خوانده میشد و به روز و فرصتی که هیچگاه نمیرسید، حواله نمیشد. از این منظر در برهوت کتابخوانی، سهمی هر چند اندک در افزایش مطالعه شهروندان داشت، ضمن این که خوشدست بود و هرجایی میتوانستی بازش کنی و به مطالعه بپردازی.
بعد از این هم روده درازی یک پیشنهاد هم داشتم و آن این که همین تیم را حداقل در فضای مجازی حفظ کنند، و نشریه را به صورت هفتگی در فضای مجازی انتشار دهند،این گونه هم هزینههای کار خیلی پایین میآید و هم مخاطبان میتوانند به آن دسترسی داشته باشند و هم فضایی تعاملی و به قول زعمای قوم فضای مجازی، اینتراکتیو، ایجاد میشود ، البته اگر سید میرفتاح دل و دماغی برایش مانده باشد و حامیان کار هم راضی باشند که این تیم ادامه همکاری دهد.
* سخن دکتر مجتهدزاده که در نوشته اش آورده است ما توافق کرده بودیم متن مصاحبه را پیش از انتشار به ایشان نشان دهیم ، سخن درستی است و کوتاهی از ماست. البته قرار بود متن در اختیار من قرار بگیرد و من برای دکتر مجتهد زاده ببرم،اما متن روزی برایم ایمیل شد که فردایش نشریه کل مصاحبه رامنتشر کرده بود و من عملا کاری نمی تونستم بکنم. من همان شب و زمان به اقای میرفتاح معترض شدم و گفتم که کار درستی انجام ندادید و این از قواعد اخلاق حرفه ای روزنامه نگاری به دور است که وقتی با فردی توافق می کنیم که مصاحبه را قبل از انتشار ببیند به قولمان عمل نکنیم. در هر حال این اتقاق افتاد و این چیزی از کلیت ماجرا کم نمی کند و از این بابت شخص من از دکتر مجتهد زاده پوزش می خواهم اگر چه با آرایی که در زمینه های مختلف دارند موضع جدی و مخالف دارم.
بعد از تحریر: دکتر مجتهدزاده در نوشته خود آورده اند که هنگام خداحافظی روی پله های منزل ایشان گفته ام«به امید این که دکتر مجتهدزاده و دکتر موحد را به مناظره ای جنجالی وادار کنیم» این حرف از من نیست. اگر چه همان جا گفتم که وقتی این گفت وگو منتشر شود احتمالا ما با دکتر موحد در پاسخ به این گفت وگو مصاحبه ای خواهیم داشت که فضا را چالشی خواهد کرد و سخنی از مناظره میان این دو بزرگوار مطرح نبود چون اصولا دکتر موحد در سن وسال و وضعیت جسمی نیست که وارد چنین دیالوگ های مستقیم و دو طرفه حضوری شود.پیش از این هم از دکتر موحد و همزمان با سالروز 28 مرداد چند گفت وگو گرفتم اولی در ویژه نامه 50 سالگی کودتای 28 مرداد در 28 مرداد 1382 در همشهری منتشر شد. دومی در نشریه شهروند سال 1390 منتشر شد که پاسخی بود به ادعای کسانی که 28 مرداد را کودتا نمی دانستند و ضمن این که خود دکتر موحد هم در انتهای جلد دوم کتاب خواب اشفته نفت بحثی مبسوط در این زمینه انجام دادند با اسناد و مدارک و گفته های فراوان که دوستان و علاقه مندان را به آن ارجاع میدهم والبته شاید در فرصتی دیگر آن گفت گوی شهروند را در جایی در فضای مجازی بنهم.
نظر شما