«عمر گرانمایه درین صرف شد»
شام چه باید بپزم بهر ِ او؟!
رخت و لباسش همه چرکی شده
شستن و سابیدن و بعدش، اتو
بچه و بیماری و بیداری اش
تربیت و پخت و پز و شستشو
آینه سرکوفت به من می زند،
بس که ندیده ست مرا پیش رو!
پیر شدم در دل من مانده است
حسرت یک خسته نباشید ِ او
گاه که از بخت گله کرده ام،
خنده زنان گفته به من: غرغرو!
همسر من گشته و گردیده ای
مجتمع و مرکز پرهای قو!
گر تو از این بار گران خسته ای،
منزل باباست همان روبرو!
گفتم: اگر قیصر من می شدی...
گفت: جنیفر لوپز بنده کو ؟!
یاد بگیر از زن همسایه آن
خط لب و فرمژه و رنگ ِ مو!
پیر شدی رفته از اندام تو
جاذبه و شورو شرو عطرو بو!
«عمر گرانمایه درین صرف شد»
آه مبادا که بیاید هوو...!
6060
نظر شما