کارگردان فیلم سینمایی «بوسیدن روی ماه» می‌گوید نگاه سازندگان فیلم به شهدا رسمی و خشک نیست و اعتقاد دارد شکاف میان نسل‌ها به خاطر این نوع نگاه است.

الهام نداف: «بوسیدن روی ماه» داستان زندگی یک هفته‌ای دو خانم مسن به نام فروغ و احترام‌سادات است. رفاقت این دو سبب می‌شود احترام در یک ایثار بی‌مثال فرزند شهید خود را به جای فرزند مفقودالاثر فروغ معرفی کند.

 

داستانی که همایون اسعدیان در هفتمین تجربه کارگردانی خود دنبال می‌کند، یادآور لطافت‌های «طلا و مس» است. اگرچه کارگردان معتقد است این دو فیلم با هم قابل مقایسه نیست و باید داستان هر کدام را به صورت جداگانه‌ای بررسی کرد.

 

پرداخت به جزئیات و ترسیم یک قهرمان مسن زن نکات قابل تامل است که در تازه‌ترین فیلم همایون اسعدیان دیده می‌شود. کارگردانی که در این سال‌ها ترجیح داده است سراغ بازیگرانی برود که در سینما چهره نیستند و به همین دلیل هم دو فیلم اخیرش باورپذیر شده است.

 

همایون اسعدیان کارگردان، منوچهر محمدی تهیه‌کننده و رابعه مدنی بازیگر فیلم «بوسیدن روی ماه» به همراه مهرزاد دانش منتقد سینما با حضور در کافه خبر در خصوص چگونگی شکل گرفتن فیلمی با دو بازیگر مسن و جذب کردن مخاطب با روش پرداختن به جزییات به گفت‌وگو پرداختند.

 

در مقایسه‌ بین «طلا و مس» و «بوسیدن روی ماه» به لحاظ محتوایی، به نظرم تمرکز «طلا و مس» روی اخلاق است. اخلاق در معیشت، اخلاق در معاشرت، اخلاق در دین و اخلاق در خانواده و عوامل سازنده فیلم سعی می‌کنند در فضای فیلم این مسائل را بازتعریف کنند. در «بوسیدن روی ماه» بحث ایمان مطرح است. فرمایشی هم از حضرت علی (ع) داریم که ایمان چند رکن دارد، صبر توکل و... تک تک این ارکان در شخصیت‌های فیلم مطرح است. این مساله تعمدی بود؟ یعنی شما می‌خواستید که ابتدا در یک فیلم به موضوع اخلاق بپردازید و بحث ایمان را که به مراتب از اخلاق گسترده‌تر است در فیلم بعدی نشان دهید، یا اینکه همینطوری چنین بحثی اتفاق افتاده است؟

همایون اسعدیان، کارگردان: اینطور نبوده که ما بخواهیم یک فیلم درباره اخلاق بسازیم و یکی درباره ایمان. شرایط ساخت این را ایجاب کرده است و ما هم تابع شرایط بودیم. یک چیزی را صادقانه بگویم که من فکر نمی‌کردم یک فیلم درباره ایمان می‌سازم، فکر می‌کردم که می‌خواهم یک فیلم درباره ایثار بسازم. اتفاقا ممکن است خیلی از چیزهایی که به آن فکر نکردم، از جای جای آن بیرون بکشید. من تجربه 50 سال زندگی را در فیلمم نشان می‌دهم و به خاطر همین شما یک چیزهایی را از فیلم من بیرون می‌کشید. شما آگاهانه به این مسائل توجه می‌کنید.

اگر بگویم به همه این حرف‌هایی که زدید فکر کرده بودم در واقع غلو می‌کنم. در واقع می‌خواستم یک فیلم در مناسبات آدم‌ها و در این شرایط اجتماعی بسازم و بگویم چه چیزهایی از بین می‌رود و اخلاق اجتماعی را هم در این فیلم ببینم، مثل صحنه‌ای که در اتوبوس دختر‌ها نشسته‌اند و خانم مسنی ایستاده است. ولی به این شکل کلانی که شما تعبیر کردید و جمله‌ای که از حضرت علی (ع) آوردید، در ذهن من نبوده و اصلا قشنگی این اتفاق هم به این است که شما فیلم را ببینید و تعبیر کنید.


شاید اینطور هم بشود تعبیر کرد که همایون اسعدیان که در یک دهه‌ای «نیش» و «مرد آفتابی» را به اقتضای فضای اجتماعی می‌ساخت و به یک اقتضایی در دهه دیگری «آخر بازی» را می‌ساخت، الان این درک را دارد که فضای کنونی نیاز به بحث اخلاق دارد. جامعه امروز ما خیلی از مناسبات ایمانی و اخلاقی را کم دارد و باید به آن پرداخته شود.
اسعدیان: بر خلاف حرف‌هایی که این روز‌ها درباره رانت خواری در سینما می‌زنند، من سینما را با فیلم فارسی و فیلم «نیش» شروع کردم. یعنی با پایین‌ترین بخش بدنه سینما چون هیچ حمایت خصوصی و حمایت حکومتی نداشتم. می‌خواستم بگویم من فیلمسازی بلد هستم و اصول آن را می‌شناسم و فقط برای اثبات خودم سینما را با «نیش»، فیلمی که دوست نداشتم شروع کردم. بعد از سه چهار فیلم در «آخر بازی» فیلم خودم را می‌سازم که ضرر هم می‌دهد. البته معتقدم فیلم خوبی است و آن را دوستش دارم. اولین فیلم دلم بود. من این مسیر را طی کردم و حالا که یکی دو ارگان دولتی از فیلم‌های من حمایت می‌کنند، شده‌ام رانت‌خوار. جالب است که دوستانی که اولین فیلم‌هایشان را با رانت‌خواری شروع می‌کنند، هیچ اتهامی به‌شان وارد نیست. این مسئله یکی از عجایب سینمای ما است. شروع کردن فیلمسازی با رانت‌های حکومتی که در کشور ما عجیب نیست، اما این دوستان داد سینمای مستقل داده‌اند. من فیلمساز نمی‌دانم سینمای مستقل چیست. این‌ها گول‌زنک است. بار معنایی سینمای مستقل در سینمای اروپا و آمریکا را نمی‌دانیم و آن را به کار می‌بریم.


نکته دوم این است که همایون اسعدیان که «نیش» را ساخته و 20 سال پیش هم فیلم «آخر بازی» را کارگردانی کرده، جوان‌تر بوده است. اگر من‌‌ همان ذهنیت «آخر بازی» را داشتم، درجا زده بودم و باید از خودم نا‌امید می‌شدم. اسعدیان که خیلی دوست داشت فیلم‌های تکنیکی بسازد و دوربینش را به رخ بکشد حالا می‌گوید، دوربین که مهم نیست چون همیشه هست. در بخش ذهنی هم خوشحالم به جایی رسیدم که دغدغه‌های اجتماعی امروزی را نشان می‌دهم. ما دغدغه‌های دیگری هم داریم اما «طلا و مس» و «بوسیدن روی ماه» دغدغه‌های روز جامعه ما است. من از طی کردن این مسیر خوشحالم. ممکن است فیلم بعدی‌ام به هیچ وجه در این حال و هوا نباشد، اما تجربه‌های همایون اسعدیان به عنوان کارگردان در این فیلم‌ها هست. اگر این تغییر نبود فکر می‌کنم خیلی درجا زده بودم.


همایون اسعدیان


آقای محمدی فکر کنم از معدود تهیه‌کنندگان مولف سینمای ما هستید. تک‌چهره تهیه‌کننده مولف شما هستید. با توجه به فضایی که در سینمای ایران داریم، چرا در سینمای ایران تهیه کننده مولف کم داریم؟
منوچهر محمدی، تهیه‌کننده: من می‌دانم که همکاران شما در حوزه نقد در خصوص مولف بودن تهیه‌کننده دیدگاه‌های مختلفی دارند. از این عبارت بگذریم. دغدغه داشتن برای من روشن‌تر از مولف بودن است. آدم گاهی دغدغه‌هایی دارد که باعث می‌شود بعضی کار‌ها را انجام بدهند و بعضی کار‌ها را انجام ندهند. این تعریف بی‌حاشیه‌تر و رسا‌تر است.

شما گاهی به موضوعاتی فکر می‌کنید که همه جا با شماست و یک لحظه ر‌هایتان نمی‌کند. این می‌شود دغدغه شما. آدم دغدغه‌مند می‌تواند شاعر، نویسنده، فیلمساز یا خبرنگار باشد. ابزاری هم در دست دارد که فکر می‌کند می‌تواند با این ابزار می‌شود این دغدغه‌ها را بیان کرد. نه در مقام اجرایی است که باید این مشکلات را از بین ببرد و نه می‌تواند بی‌تفاوت از کنار آن بگذرد. این دغدغه می‌تواند درباره حقوق شهروندی، حقوق زنان و... باشد.

البته آدم‌هایی هم هستند که می‌توانند از کنار این مسئله بگذرند و با گفتن دشنام مسئله‌شان را حل می‌کنند. وقتی کسی حرفه‌اش فیلمسازی می‌شود می‌تواند انتخاب کند به کدام موضوع بپردازد. این مسئله به واقع درون یک قلعه‌ای است که باید از درش وارد شوید. یعنی باید قصه قابل شنیدن و تاثیرگذار داشته باشید و نسبتی با زمانه خودتان بتواند برقرار کند. حالا اگر من بگویم انسانی هستم که می‌توانم دغدغه داشته باشم و تاثیرگذار باشم، بعضی از دغدغه‌ها را از بین می‌برم چون نمی‌توانم به زبان سینما بگویم. بعضی وقت‌ها شرایط دست به دست هم می‌دهند و کنار هم هماهنگ می‌شوند که می‌توانیم رویشان حساب باز کنیم.

تعامل گسترده‌ای که شما با عوامل و به خصوص فیلمنامه‌نویس و کارگردان دارید با تهیه‌کنندگان دیگر متفاوت است. در آثاری که شما تهیه کردید می‌توان نخی را گرفت و جلو برد و به یک جا رسید. در تعابیر عمومی تهیه‌کننده سرمایه گذار محسوب می‌شود یا کسی که سرمایه‌گذار را جذب می‌کند. چرا این موضوع در سینما ما کم به چشم می‌خورد و چرا تهیه‌کنندگان از یک فضای واحد فکری برخوردار نیستند؟
محمدی: پاسخ دادن به این سئوال یعنی ایجاد کردن 10 دشمن جدید، به همین دلیل تجریح می‌دهم این سئوال را جواب ندهم. من می‌دانم دوستان دنبال چه چیزی هستند، اما فکر می‌کنم من نباید جواب این سوال را بدهم. به خاطر اینکه جنبه خودستایی پبدا می‌کند و وممکن است به همکاران بر بخورد.


اسعدیان: این مسئله به خصوصیات شخصی یک نفر بر می‌گردد. تهیه کننده‌ای یا دل مشغولی و دغدغه دارد یا اینکه به عنوان یک تجارت به آن نگاه می‌کند. این به خصوصیات شخصی مربوط است. 

 


منوچهر محمدی


شخصیت فروغ یکی از سخت‌ترین نقش‌های فیلم بود. دو جنبه در این شخصیت هست که شما تعادل را به خوبی درآوردید. یکی جنبه شوخ‌طبعی است که تماشاگر را جذب می‌کند و همدلی او را برمی انگیزد و سمپاتی ایجاد می‌کند و فضای طنزآمیزی به وجود می‌آورد. دیگری هم جنبه غصه‌ای است که در این آدم وجود دارد و مناسبات با آدم‌های اطرافش و بیماری که از آن رنج می‌برد و همچنین پسری که مفقودالاثر شده است. این کار خیلی سخت است که من تماشاگر با خنده او بخندم و با خوشی او خوش و با ناراحتی او ناراحت باشم.
رابعه مدنی، بازیگر: همه این‌ها همت آقای اسعدیان بود. من نابازیگر بودم. از ابتدا که فیلمنامه را خواندم فهمیدم باید چه کار کنم و کار را پذیرفتم. بیشتر خودم را فروغ می‌دانستم تا رابعه. یعنی همه لحظاتم با فروغ بودم. بی‌اغراق آقای اسعدیان هم همت زیادی کرد و من را یاری کرد. فیلمنامه را روز به روز خواندم چون اگر قرار بود همه را با هم بخوانم و در ذهن جاسازی بکنم دیگر از ذهنم پاک نمی‌شد.

شما نمونه بیرونی از شخصیت فروغ را دیده بودید؟
مدنی: خیلی زیاد. مادران شهید زیادی دیدم. من همدانی هستم. اوایل جنگ ما وظیفه می‌دانستیم یکی که شهید می‌شد هم در تشییع او شرکت کنیم و هم در ترحیم او. آن موقع مراسم را در مسجد برگزار نمی‌کردند و باید همه مراسم را در خانه برگزار می‌کردند. من از نزدیک با مادران شهدا همراه بودم. خیلی‌ها هم برایم تعریف می‌کردند. ما از نزدیک احساساتی که آن زن نشان می‌داد می‌دیدیم و قدم به قدم با آن‌ها پیش می‌رفتیم. کار احترام در مقابل فروغ خیلی بالا بود. سرمشقی بود برای همه انسان‌ها که در روابط خودشان می‌توانند از آن استفاده کنند. ایثاری که احترام در مقابل فروغ انجام می‌دهد و واقعا ارزشمند است. اگر کسی بتواند از خودش بگذرد تا دیگری در راحتی باشد، این کار ارزشمند است. مادر به چنین درجه‌ای رسیده و حاضر است خار به چشم خودش برود، اما به پای فرزندش نرود.

 

آقای رضویان هم در جبهه حضور داشتند؟
مدنی: بله. من هیچ وقت وسایل شخصی بچه‌ها را نمی‌گشتم. یک بار اتفاقی در کمد پسرم امیر شهاب را باز کردم و دیدم تعداد زیادی عکس از جبهه و بچه‌های مجروح در آن کمد است. گفتم شهاب این عکس‌ها را از کجا آوردی؟ گفت برای جبهه است و واقعا روی من تاثیر گذاشت و گریه زیادی کردم.


آقای اسعدیان سبکی که در کارگردانی دارید بخصوص در دو فیلم اخیر با توجه به نوع ریتم و پرهیز از بازیگران ستاره و فیلمنامه‌ای با فراز و نشیبی نه چندان بالا را ادامه می‌دهید؟
اسعدیان: اگر منظورتان ریتم است خیر. به نظرم این فیلم‌ها ریتم تندی هم دارد. اما نگاه به جزییات و نگاه به مسائل کوچک را در آینده هم خواهم داشت. سال‌ها پیش در ایران دو فیلم همزمان ساخته می‌شد. برای یکی هفت، هشت دوربین قرار داده بودند که قرار بود انفجاز یک پمپ بنزین را نشان بدهد و از چند زاویه هم گرفته می‌شد چون باید استرس موجود در فیلم را نشان می‌داد.

از طرفی در شمال کشور فیلمی در حال ساخت بود که در یک صحنه آن پسر بچه‌ای دم در خانه ایستاده بود و به یک لباس خیس روی بند نگاه می‌کرد که ببنید شلوار دوستش است یا نه. استرسی که در نگاه آن پسربچه بود به مراتب بیشتر از انفجار آن پمپ بنزین بود. من به این نتیجه رسیدم نگاه به جزئیات و نگاه به لحظات کوچک که ما در سینما متاسفانه به آن فکر نمی‌کنیم، وجود ندارد. همین چیزهای بزرگ اتفاقات مهم زندگی است. من به این باور رسیده‌ام که برای رسیدن به اضطراب به دنبال آن انفجار نباشیم و به دنبال نگاه عاطفی پسر بچه باشیم. در فیلم‌های دیگر هم حفظش می‌کنم، اما اینکه با چه ساختار و نگاه و ریتمی، معلوم نیست. اینکه از چه بازیگرانی استفاده کنیم، خود قصه به ما می‌گوید و از الان نمی‌توانیم این تصمیم گیری را داشته باشیم که از ستاره استفاده کنیم یا نابازیگر. من شاید دیر به این نگاه رسیدم، بعد از 20 سال. اما جای خوشحالی دارد که بالاخره به این نوع نگاه کردن به داستان رسیدم.


رابعه مدنی

اتفاقا به نظرم «بوسیدن روی ماه» از «طلا و مس» فیلم دشوارتری است. در «طلا و مس» شخصیت‌ها پیچیدگی‌های درونی و بیرونی دارند که روایت را خود به خود پیش می‌برند و منحی دراماتیک را در پی دارد. «بوسیدن روی ماه» هم الگوی سید فیلدی دارد، اما به نظر می‌آید فضای فیلم به لحاظ استاندارد گره‌هایش کم است. گره‌اش این است که احترام‌سادات پسرش را که از جبهه برگشته با توجه به بیماری فروغ چه کند؟ چطور توانستید داستان را با توجه به داشتن این گره‌های کم و به صورت دراماتیزه پیش ببرید؟
اسعدیان:
«طلا و مس» داستان یک درام عشقی است و در آن دو آدم با هم کلنجار می‌روند. در «بوسیدن روی ماه» احترام سادات دردش را به کسی نمی‌گوید و به صورت درونی پیش می‌برد. ما قطب منفی هم ندارم. این را کاملا یک نفر درونی با خودش پیش می‌کشد و می‌برد. برایم درآوردن این فضا کابوس بود. بعد از فیلمبرداری یک سفر 40 روزه رفتم تا خانم صفی‌یاری کار خودش را شروع کند.

بعد که آقای محمدی با من تماس گرفت و گفت نگران نباش و فیلم در مونتاژ اولیه خوب شده است، تازه یک نفس راحت کشیدم که ظاهرا در آمده چون نمی‌دانستم در می‌آید یا خیر. تجربه به من نشان داده که فیلم را نمی‌شود سکانس به سکانس و پرده و به پرده دید. باید به صورت کامل دید و ببنیم که آیا داستان اتفاق افتاده است. کجا فیلم بالا می‌آید و کجا پایین می‌رود. خیلی از فیلم‌ها را ما پرده به پرده دیدیم و به نظرمان فیلم‌های درخشانی بوده یا نه. ما فیلم را دو بار برای دوستانی که به آن‌ها اطمینان داشتیم نمایش دادیم. از ایده‌های آن‌ها استفاده کردیم و فیلم را بر اساس گفته‌های آنان کم کردیم و به نظرشان اعتماد کردیم. قشنگی سینما هم همین است که آدم از یک عده نظرخواهی کند. اما به هر حال یک بخش مشکل روایت یک خطی و ساده ما بود.


مشکل دیگر هم همین خانم مدنی عزیز بود. شما گاهی با بازیگرهایی طرف هستید که ممکن است با یک تلنگر بشکنند. یکی از دلایلی که خانم مدنی برای نقش فروغ انتخاب شد نزدیکی شخصیت خانم مدنی به فروغ است. ارتباطی که ایشان با همسر مرحومشان داشتند و نوع زندگی و نازپروده بودنشان شباهت زیادی به شخصیت فروغ «بوسیدن روی ماه» داشت.

یک بار در صحنه قلیان کشیدن سر اینکه چادری که قرار بود در آن صحنه باشد یک مقدار با ایشان بد صحبت شد، بعدش خانم مدنی انگار یک آدم دیگری شده بود. من یک ساعت و نیم با ایشان صحبت کردم که موضوع را فراموش کنند و واقعا راحت هم فراموش می‌کردند. یا اینکه در ستاد معراج به من گفت من را نبر که آن تابوت‌ها را ببنیم. البته درست هم گفت. چون اگر آن تابوت‌ها را می‌دیدید حالش بد می‌شد. آن تابوت‌ها را ما ساخته بودیم و درونشان هم خالی بود، اما مجبور بودیم آن صحنه را با یک برداشت بگیریم. اگر برداشت دیگری می‌گرفتیم همه چیز خراب می‌شد. همه این‌ها کار را سخت و در عین حال جذاب هم می‌کرد.

در مورد مقایسه «بوسیدن روی ماه» و «طلا و مس» راستش را بخواهید دوست ندارم این دو فیلم را با هم مقایسه کنم چون به نظرم هر کار ویژگی‌های خاص خودش را دارد. برای من ادامه تجربه «طلا و مس» در «بوسیدن روی ماه» این بود که چقدر می‌توانیم تماشاگر را با جزییات نگه داریم و چقدر می‌توانیم با نگاه مینی مالیستی تماشاگر را درگیر کنیم و با دو خانم مسن فیلم جذاب بسازیم. اینجا مثل سینمای آمریکا نیست که تماشاگر را با دو پیرمرد خنداند. آن‌ها شوخی‌های آنچنانی را در فیلم‌هایشان می‌گذرانند. اما با این جزییات «بوسیدن روی ماه» و اینکه چقدر می‌توانیم فیلم را 90 دقیقه بکشانیم، به نظرم ناموفق نبودم.

یکی از آن جزییات نوه احترام سادات بود. من قبول دارم که قرار بود این‌همانی بین نسل قبل و نسل جدید پیش بیاید، اما فکر می‌کنم مقداری الصاقی به نظر می‌آید و با متن درام خیلی منطبق نیست. این صحنه‌ها فضای بیرونی است و انگار برای اینکه هر چند وقت یک بار خنده‌ای بکنیم نقبی هم به فضای آن جوان می‌زنیم. برای اینکه باورپذیر هم به نظر بیاید نوه احترام در خصوص عاشق شدن آن دو جوان شهید، با دو خانم مسن حرف می‌زند.
اسعدیان: اینجور وقت‌ها مصاحبه شونده نمی‌تواند پاسخ بدهد. من نمی‌توانم بگویم این جزییات درآمده است. ما ذهنیت این را داشتیم که نگاه بدی که به جوان‌های امروز است کنار بگذاریم و بگوییم اگر آن‌ها را درک کنیم می‌توانیم ارتباط خوبی با آن‌ها داشته باشیم.


هر نوه‌ای دوست دارد پیش مادربزرگش بماند، اما در این خانه چه جذابیتی وجود دارد که نوه احترام را نگه داشته است؟
اسعدیان: خوب می‌خواهد از دست پدر و مادرش فرار کند. ما بعضی وقت‌ها قلابمان به بعضی سکانس‌ها می‌افتاد و به بعضی سکانس‌ها نمی‌افتاد. ممکن است این شخصیت نتوانسته باشد شما را توجیه کند. من فکر می‌کردم زمینه‌هایش را چیده‌ام اما اگر موفق نبوده‌ام خوب نظر شماست که موفق عمل نکرده‌ام.


در سایت‌های مختلف از زمان اکران این فیلم در جشنواره فجر نوشته بودند که این فیلم به شهیدان توهین کرده است چرا که شهید با یک مثلث عشقی مواجه بوده است و به ترانه‌های خواننده‌های طاغوتی گوش می‌کرده و با شهیدان ما جور درنمی آید. نقطه قوت این فیلم این است که از شهیدان شمایل باور پذیری ساخته است. اتفاقا این فیلم دقیقا برعکس سایت‌ها و فیلم‌هایی است که از شهید شمایل باورناپذر ساخته است. شما هم این شمایل را از شهدا باور داشتید؟
محمدی: زمان نوشتن فیلمنامه این مسائل بین من و آقای اسعدیان به بحث گذاشته می‌شد. به واقع این شاخ و برگ‌های فرعی قصه که مکمل تنه اصلی که دو زن هستند به بحث گذاشته شد و یکی هم بحث نسل جوان بود. شما اشاره‌ای در سئوالتان کردید و آقای اسعدیان هم با فروتنی پاسخ داد. اتفاقی که در آن خانه برای نوه می‌افتد به خاطر این است که متوجه بشود و کشف کند که او خیلی با آدم‌های سال 57 فرقی ندارد و تازه یک نقاط مشترک هم دارد.

بالاخره همه ما انسان هستیم و شهدا هم مثل همه انسان‌ها غمگین، ناراحت، خوشحال، شاد و مایوس می‌شدند. حضور این نوه اتفاقا خیلی به جا بود و پیشنهاد آقای اسعدیان هم بود. به نظرم در صحنه شام خوردن نوه و دو خانم مسن مفهوم ایرانی و شرقی بین این‌ها رد و بدل می‌شود. این عشق دو شهید هیچ وقت به زبان آورده نشده، اما مادرانشان آن را حس کردند. این یک حس عاطفی و انسانی است. از یک عشق توام با شرم حرف می‌زنند که برای ماست و مختص ایرانی هاست.

نوه کاملا با اشتیاقی که برای شنیدن داستان دایی و دوستش دارد انگار دارد پله‌های تکامل و بلوغ فکری را طی می‌کند. این تاثیر را روی او می‌بینیم و در ‌‌نهایت جایی که آن دختر پی به راز احترام برده است و می‌فهمد مادربزرگ چه می‌کند می‌خواهد آن راز را نگه دارد و آن عروسی پابرجا بماند. قصه «بوسیدن روی ماه» از یک جمعه تا یک جمعه است و مادرشهید برای اینکه عروسی را بر هم نزند نمی‌گوید پسر شهیدش پیدا شده است. خیلی‌ها می‌گویند چرا مادرشهید در این فیلم دروغ می‌گوید. او می‌خواهد عروسی پابرجا بماند. در ضمن وقتی آخرین بار از ستاد معراج برمی گردد و پسرش از او می‌پرسد چه خبر؟ می‌گوید مثل همیشه و دروغ نمی‌گوید این شناخت فرهنگ ایرانی ماست و یک سری ملاحظاتی که ما مورد نظر قرار می‌دهیم.

وقتی مادربزرگ به نوه جوان می‌گوید تو دیگر جزیی از ما هستی و متوجه می‌شوی چه می‌گویم، بلوغ فکری برای دختر جوان پیش می‌آید. نسل جوان به جای سرزنش نیاز به بلوغ فکری دارند. می‌توانستیم این قصه را اینطور دنبال کنیم که نوه می‌آمد خانه مادربزگ و شیطنت می‌کرد و مادربزرگ زمانی که متوجه می‌شد زنگ می‌زد به دخترش و می‌گفت که دختر تو فاسد شده، اما مادربزرگ این کار را نکرد و ترجیح داد طور دیگری برخورد کند. در این فیلم دختر 16 ساله احساس شخصیت می‌کند و می‌فهمد می‌تواند عاشق بشود، اما عشق بی‌حیا و دریده نداشته باشد و همه این‌ها از مادربزرگ یاد می‌گیرد.

 


مهرزاد دانش

اسعدیان: اگر قرار بود ما به شهدا نگاه رسمی داشته باشیم دلیلی برای ساخت این فیلم نبود. ما می‌خواستیم بگوییم در این سی سال نگاهی که به شهدا شده است نگاه کاملا رسمی است. این شکافی که میان نسل‌ها ایجاد شده است به خاطر نگاه رسمی و خشک و اشتباه است. ما می‌خواهیم بگوییم اینطور نبوده است. ما می‌خواستیم مخاطب همذات‌پنداری کند با همه خانواده و با مادربزرگ نوه. تکثری که در ایران داریم مثل شخصیت‌های خانواده احترام سادات است. به فیلم ما هر ایرادی وارد باشد نمی‌توانند بگویند باورپذیر نیست. مشکل آن‌هایی که با این فیلم مسئله دارند هم این است که این فیلم باورپذیر است. به ما می‌گویند تقدس‌زدایی می‌کنید. اصلا مگر تقدسی وجود داشته است؟ شما این تقدس را گذاشته‌اید. قرار نیست من تابع نگاه غلط شما باشم. ما در نگاه رسمی و غلطی که وجود داشت، شکاف ایجاد کردیم.
 

مدنی: عشق و نفرت اکتسابی نیست. آنجایی که من وصیت‌نامه می‌نویسم و به نوه احترام سادات می‌گویم نامه دخترهای مدرسه را هم من می‌نوشتم زمینه‌ای برایش فراهم می‌شود که احساس کند دور از نسل ما نیست. بچه‌هایی که شهید شدند آیا از گهواره مومن بودند؟ آن‌ها هم تجربیاتی دارند. گناهی مرتکب نشدند که کسی را دوست داشتند تازه آن هم با آن حجب و حیا و نجابت که حتی نتوانستند عشقشان را به زبان بیاروند.
 

حتی از مادر شهدا و خانواده‌شان هم تصویری واقعی می‌بینیم.‌‌ همان که می‌نشینند قلیان می‌کشند خیلی فرق دارد با تصویر عصا قورت داده‌ای که از مادر شهید در دیگر فیلم‌ها دیده‌ایم.
محمدی:
لازم است همین جا یک چیز را اضافه کنم که حق مطلب ادا شود. ما اینجا صحبت از نگاه رسمی کردیم. باید نگاه رسمی تبیین شود. ما یک نگاه دینی در راس بزرگان فرهنگی کشور داریم که اصلا اینطور نیست. من در پاره‌ای موارد اظهارنظر‌ها را دیدم و دیدشان اینطور نبوده است. شاهد مثالی از بزرگی می‌آورم که معذورم اسم او را بیاورم. او یک بار در نقد برنامه‌های صدا‌و‌سیما می‌گفت که به مدیران وقت صدا‌و‌سیما سال‌ها پیش گفتم که خدا قوبارغه نر و ماده را همینطور آفرید و شما برای چرا سر قوراغه ماده روسری می‌کنید؟ ما یک مفهوم دینی را اینطور برمی گردانیم. 


نگاه رسمی یعنی نگاه پاره‌ای مدیران فرهنگی که میزشان را بیشتر از فرهنگ کشورشان دوست دارند. ما در حیطه فرهنگ تعداد زیادی آدم‌های فرهنگی داریم که از پاپ کاتولیک‌تر هستند. یک مدیری هفته گذشته سر فیلمبرداری یک فیلم رفته و ابتدا از موضع قدرت و بعد خواهش و التماس و بعد هم تو بمیری، من بمیرم گفته فلان شخصیت فیلم یک حدیثی نقل کند. سازندگان فیلم هم قبول کردند و گفتند شما چیزی دارید که به قصه ما بخورد؟ ما وقتی صحبت از نگاه رسمی می‌کنیم منظورمان نگاه حاکمیتی و نگاه دینی نیست.


قهرمان فیلم «بوسیدن روی ماه» در واقع یک خانم مسن است. استفاده از این قهرمان و قرار دادنش در فیلم کار سختی است.
اسعدیان: گاهی تو رفاقت را عام می‌بینی و از مسائل بزرگ درش می‌آوری. تو نمی‌خواهی بگویی که می‌خواهم به خاطر تو کسی را بکشم. من نمی‌دانم اگر با هنرپیشه معروف کار کنم باز هم کار‌هایم باورپذیر بشود یا نه. با این دو فیلم مرز بین سینمای رایج و سینمای واقع گرایانه را تفکیک کرده‌ام. در آن نوع فیلمسازی که سینمای رایج هم هست، همه چیز سر جای خودش است و همه خوش‌تیپ هستند و قهرمان‌ها هم درست هستند.


مثلا قهرمان‌بازی فردین به گونه‌ای بود که تماشاگر حسرت می‌خورد که می‌توانم یک مقدار رفتار و منشم را مثل فردین کنم و چشم و دل پاک باشم، اما قهرمان فیلم‌های این دهه انگار دیگر شدنی نیست. اتفاقا در مواردی تعمد داشتم. از اینکه خانم یزدان‌بخش کوچک و ریز نقش بود خوشحال بودم. می‌خواستم او در شهر و بین آدم‌ها و ماشین‌ها گم شود و از این ریز نقشی آن قهرمان را بیرون بکشم.

 
در فیلم ارجاعاتی به تغییرات جامعه داده می‌شود. آدم‌ها عوض می‌شوند و مکان‌ها هم در حال تغییر کردن است. مثل ستاد معراج شهدا و حتی رفتگر پیر که رفتگر جوانی جایش آمده و مصطفوی که عوض شده است. یکی از نابسامانی فضا‌ها هم همین جا به جایی هاست. فیلم فرزند زمانه خودش است. آدم‌ها در حال گفت‌و‌گو هستند که فضایمان با قدیم جور نیست. کم پیش می‌آید که فیلمی با فضای زمانه ساخته شود.
محمدی: ما به عنوان کسانی که با فیلم و سینما و از آن طرف با جامعه سر و کار داریم می‌توانیم این را به طرز ملموسی احساس کنیم. جامعه ایران دچار یک حالت تعلیق شده است. این تعلیق در شرایط اقتصادی و سیاسی و اجتماعی در زمان خودش خیلی جدی نیست. اما اگر زمانش بیشتر شود آسیب به وجود می‌آید و مسئله بی‌هویتی ایجاد می‌شود. هر جامعه‌ای از جدید التاسیس تا دارای تمدن‌های طولانی مثل یونان بالاخره تمدن داشتند. اگر ما این‌ها را در سبد حراج بگذاریم جامعه را دچار فضایی می‌کنیم که تکیه گاه‌های خودش را از دست می‌دهد. هر جامعه‌ای تکیه‌گاهی دارد که بر آن بنا شده است.


هر انسانی هم این تکیه‌گاه را می‌خواهد. وقتی ما شروع می‌کنیم به بر هم زدن و زمین زیر پا می‌لرزد، هر کس در آن لحظه به خودش فکر می‌کند و خودخواهی‌ها شروع می‌شود و شما دیگران را نمی‌بینید. این‌ها شعارهایی است که در باورهای دینی و فرهنگی ما دیده می‌شود. اتفاقا در «بوسیدن روی ماه» به نظرم یکی از بسترهایی که سعی شده نشان داده شود این است که زمین دارد زیر پای انسان‌ها می‌لرزد. این زمین‌لرزه اثراتی در باورهای ما ‌به وجود می‌آورد. باوری که ما به غلط در مورد نسل جوان داریم، آن‌ها این زمین‌لرزه را بیشتر احساس می‌کنند. بازتاب این لرزه‌ها در در رفتار نسل جوان بیشتر منعکس می‌شود.


احترام سادات و فروغ دو درخت کهنسال هستند که ریشه‌های عمیقی دارند و در تندباد تکان آنچنانی نمی‌خورند. اما ممکن است کمر نوه‌شان در این تندباد خم شود. نسل جوان در این شرایط پاره‌ای از واکنش‌هایی که نشان می‌دهد بازتاب این احساس ناامنی و زمین لرزه است که زیر پای خودش به وجود می‌آید و گرایش به اعتیاد و هنجارشکنی‌ها بروز می‌کند. اگر کسانی قرار است به سلامت روانی جامعه بیشتر توجه کنند باید این شرایط را درک کند. درک این شرایط باعث از بین رفتن ناهنجاری‌ها می‌شود.


بخش‌هایی از فیلم به نظرم یک مقدار رو‌تر از حد تصور من است و معنایش خیلی ساده توی صورت آدم می‌زند و دچار نوسان می‌شود و یکدستی که در فیلم دارد از بین می‌رود. انگار شعارهایی به فیلم چسبیده شده است. مثل صحنه‌هایی که بیرون از اتوبوس مدام دعوا است. این صحنه‌ها توی ذوق می‌زند. یا بخش‌هایی که از خط اصلی قصه دور می‌شود و به هیچ دردی هم نمی‌خورد مثل صحنه‌های بازی آقای پورصمیمی که از حرکت اصلی فیلم بیرون می‌زند. شاید تمهید دیگری می‌توانستید برای این قسمت‌ها بیاندیشید. در مورد تغییر شغل آقای مصطفوی هم خیلی متوجه نشدم که چه اتفاقی افتاد که از ستاد معراج به گورستان ماشین‌ها منتقل شد. این انتقال هم بار مفهومی نمادینی دارد؟
اسعدیان: این تغییر که در مراکز دولتی اتفاق می‌افتد. خیلی وقت‌ها جا به جایی‌ها تا این حد متضاد است. بعد از جشنواره من چند بخش را از فیلم درآوردم. اگر مشکلی در ریتم و کندی آن است به خاطر فیلمنامه است و ما نمی‌توانیم همه عیب‌ها را در مونتاژ برطرف کنیم. اگر در مقدمه فیلم کند رفتم به خاطر نگارش فیلمنامه است. من آنچه در مورد آقای پورصمیمی خواستم محقق نشده و چند سکانس از بازی ایشان را درآوردم. دیگر نمی‌توانستم چیزی را از فیلم درآوردم که فیلم مشکل دار نشود.


فکر «طلا و مس» و «بوسیدن روی ماه» ناشی از یک شرایط خاص اجتماعی بود. این دو فیلم دغدغه من و آقای محمدی بود. من خیلی خوشحال می‌شوم اگر ده سال بعد «بوسیدن روی ماه» را ببیند بگوید فیلم ما برای آن زمان بوده است. چون اکثر فیلم‌های ما هویت زمان و مکان ندارند. این را اشتباه نگیریم که هنر نباید وابسته به یک زمان و مکان باشد. اکثر فیلم‌های سینمای ایران با نوع حجابشان مشخص است که در جمهوری اسلامی ساخته شده است و این عیب است که ما از شرایط اقتصادی و اجتماعیمان دور شدیم.

نکته دیگر اینکه همه چیز عوض شده، به معنی این نیست که من حسرت گذشته را می‌خوردم. اینکه همه چیز باید تغییر کند شکی نیست و ما باید رو به جلو حرکت کنیم. اشکال این است که ما چیزی جایگزین نمی‌کنیم. مسئله این است که ما در مورد ناصرالدین شاه راحت‌تر می‌توانیم فیلم بسازیم تا سه، چهار دهه اخیر. چون شما خیابان انقلابی دارید که ظاهرا با خیابان انقلاب سال 57 فرقی ندارد، اما به کل هم عوض شده است.

ما متخصص تخریب تاریخ معاصرمان هستیم. ما هیچ نمادی از انقلاب را حفظ نمی‌کنیم. ممکن است روزی این شهدا تمام شوند اما باید ستاد معراج به عنوان بنیه تاریخی ایران حفظ شود. حالا به شکل موزه. نه اینکه کنارش را گودبرداری کنیم. یا اینکه میدان انقلاب را تا به حال پنج بار تخریب کردیم و الان هم هیچ نمادی از انقلاب در این میدان نمی‌بینیم. ما ارتباطمان را با تاریخ مدام قطع می‌کنیم.. بعد می‌گوییم چرا نسل امروز هیچ ارتباطی با گذشته ندارد. ما خودمان این کار را می‌کنیم. یک بخش از این قطع ارتباط به معماریمان مربوط است. یک بخش به جامعه‌شناسی و جایگزین نشدن چیزی به جای آنچه داشتیم مربوط است. من نمی‌توانم بگویم که امروز می‌توانیم در خانه‌هایی زندگی کنیم که حوض داشته است، اما می‌توانم حسرت مناسبات انسانی در آن خانه‌های قدیمی را بخورم. اگر می‌گویید همه چیز دراین فیلم عوض شده است ناشی از حس نوستالژیک نیست.


ارتباط من و همسرم اصلا مثل ارتباط زهرا سادات و آقا سید «طلا و مس» نیست، اما ظرایفی در رفتار آن‌ها وجود دارد که کاش ما هم رعایت می‌کردیم. من نمی‌توانم به جوان امروزی بگویم مثل آن دو شخصیت رفتار کند، اما می‌توانم بگویم در جزییات شبیه آن دو نفر باشد. مشکل سر دوره گذار ما به مدرنیته است. در زمان شاه به شکل بد و با سرعت مدرنیته وارد و منجر به انقلاب 57 شد. امروز هم با این مدرنیته به شکل بدی برخورد می‌کنیم.

 

58246

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 250877

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
5 + 1 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 5
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بدون نام IR ۱۴:۳۳ - ۱۳۹۱/۰۷/۲۵
    2 9
    یه سوال؛ چرا این تهیه کننده و کارگردان لحن شون اینقدر طلبکارانه و خودشیفته است ؟
    • بدون نام IR ۱۱:۱۵ - ۱۳۹۱/۰۸/۰۹
      0 1
      چون کلا شخصیتشون اینطوریه
  • بدون نام IR ۱۶:۲۰ - ۱۳۹۱/۰۷/۲۵
    0 5
    دانشجو، رئیس دانشگاه آزاد اسلامی، اعلام کرده است که این دانشگاه به سمت تک‌جنسیتی شدن حرکت می‌کند.دانشجو در دیداری با آیت‌الله امامی کاشانی، امام جمعه موقت تهران، بر روند تک‌جنسیتی شدن دانشگاه آزاد تاکید کرده است.
  • مریم IR ۱۶:۵۰ - ۱۳۹۱/۰۷/۲۵
    1 5
    به علت نوع سوالایی که ازشون پرسیدن!
  • بدون نام IR ۱۷:۲۹ - ۱۳۹۱/۰۷/۲۵
    1 5
    گوشزد کردن این نکته ضروری است که تاریخ معاصر کشور از زاویه ایی که شما ها مطرح می کنید در کتاب های مثل مستندات دفتر ادبیات و هنر مقاومت و دفتر ادبیات انقلاب با مدیریت عزیزانی مثل آقایان سرهنگی و بهبودی رقم می خورد نه با تفسیر به رای افرادی که برای توجیه فیلم شان هر چیزی را خراب می کنند.