شروع سال تحصیلی و انتشار عکسی ار روز اول مدرسه، خاطرات قدیمی و نوستالژی مخاطبان خبرآنلاین را زنده کرد. هرچند برخی از انها تلخ بود.

کاربری نوشته است: "به معصومیت کودکان کلاس اولی فکر کردم و اینکه آینده آنها را تا حدودی به ما سپرده اند. با خود فکر کردم چگونه از محیط زیست برای آنها حفاظت می کنیم؟ چگونه در مصرف منابع صرفه جویی می کنیم تا آنها هم برخوردار باشند؟ چگونه آنها را به بهترین ابزار با بهترین آموزش مجهز می کنیم حتی اگر آموزگارشان برای تامین مخارج زندگی بعد از کلاس مسافر کشی یا آشپزی کند اما از آموزش بچه ها کم نگذارد. از دولت که ناامیدیم، اما فکر کنیم چگونه می توان برای این امیدهای آینده اشتغال و بهداشت و رفاه و سعادتمندی فراهم کرد. تصمیم بگیریم فقط در محدوده توان و عملیاتی خودمان عمل کنیم و منتظر دولت نمانیم!"

و مخاطبی هم از خاطرات مدرسه رفتن در روزهای جنگ نوشته: "من متولد انقلاب و جنگم.به خاطر شغل پدرم و نزدیکی مدرسه ما به 4 مرکز استراتژیک ،از مدرسه تنها آژیر وضعیت قرمز و رفتن به سالن و راه پله ها و صدای بمب و موشک و دلهره و رفتن پالایشگاه و نیروگاه رو هوا که نزدیک مدرسمون بود یادمه.تعطیلی مدرسه و لغو امتحانات بخاطر تشدید جنگ یادمه.ریختن تو حیاط و نگاه کردن به بالای سرمون که هواپیماهای دشمن ویراژ میداد و جیغ و داد بچه ها که میگفتن الان مدرسه رو میزنه یادمه و تنها صدای دلنشین زندگی برایمان صدای هرچند گوشخراش شلیک گلوله ضد هوایی دور و اطراف مدرسه بود و شاید هم پرواز جنگنده های ایرانی در آسمان از فرودگاه نزدیک مدرسه و اعلام وضعیت سفید!!!!قابل توجه جوانهایی که بر طبل جنگ میکوبند و درحالیکه از جنگ چیزی به یاد ندارند!خدا اون روزها رو دوباره تکرار نکند."
مخاطی هم که البته پرطرفدار بوده است، نوشته چندان ازمدرسه دل خوشی ندارد: "مهر رو دوست دارم.....اما نه واسه مدرسه رفتن،بلکه شاید واسه اینکه دیگه مدرسه نمیرم دوسش دارم."

یکی از کاربران هم به کم شدن جمعیت اشاره کرده است: یاد کلاس های 40 نفره و میزهای با 4 سرنشین! البته این بچه ها فکر کنم کلاس هاشون به 20 نفر هم نرسه"
مخاطبی هم نوشته: "دهی60 ای هستم و این عکس منو یاد خط کش بلند و چوبی خانم معلم عصبی ای میندازه ...منو یاد سیستم غلط و تحمیلی میندازه...منو یاد اون معلمی می اندازه که به خاطر اینکه فقط یه مشق شب و اشتباه نوشتم منو برد دمه تخته و تا میتمنست دستای کوچولوی شاگرد اولشو با خط کش کبود کرد......بازم بگم براتون..."

برای خواندن نظرات بیشتر، رای و پاسخ به آنها اینجا را کلیک کنید.

نکته: نظراتی که در خبر اصلی و یا این خبر منتشر شده است؛ هیچ کدام نظر و عقیده خبرآنلاین نیست؛ خبرآنلاین تنها نظرات کاربران خود را منتشر می کند.

4747

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 245532

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
3 + 13 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 10
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بدون نام IR ۲۲:۰۷ - ۱۳۹۱/۰۷/۰۲
    26 2
    اگه خودت تجربه های تلخ دوران کلاسهای 40 نفره رو لمس کرده بودی... تنبیهای دسته جمعی. سرما های کشنده ... حیات شلوغ... بخاریهای نفتی دودزا... و وجود دانش آموزان با دوبرابر سن معمول کلاس.. ترس از ضدوخرد.. تجاوز.. اون وقت اینجور با حسرت آه نمی کشیدی برای اون دوران مزخرف
    • بدون نام IR ۱۶:۵۲ - ۱۳۹۱/۰۷/۰۳
      0 0
      خوب درس نخوندی، هنوز مینویسی زد و خرد، باید بنویسی زد و خورد. معلوم میشه همه اونا که برشمردی هنوز هم برای یاددادن بتو کافی نبوده، ناراحت نشی، میخواستم شوخی کنم، من خود اشتباهات از آن ساده تر خیلی میکنم.
  • دلال مرکزی EU ۰۱:۰۱ - ۱۳۹۱/۰۷/۰۳
    26 2
    کجاش یادش بخیر داره، آموزش ضعیف ، جای کافی نداشتن برای نشستن و معلمهی خسته که برای کنترل 40 تا 60 دانش اموز مجبور به خشونت فیزیکی بودند و هزاران مورد دیگر هنوز ما نسل دهه 50 داریم تاوان اونا رو پس میدیم شما میگویید یادش بخیر مثل اینکه کسی بگوید یاد دوران قحطی و خشک سالی بخیر چه دوران خوبی بود! از نظر روانی باید به دکتر مراجعه کنید.
  • بدون نام IR ۰۷:۲۸ - ۱۳۹۱/۰۷/۰۳
    6 7
    چه شد آن روزهای خوب وبه یاد ماندنی . اما با توجه به امکانات امروزه دانش آموزان ، دانشجویان ... فقط به فکر تقلب ،کلک برای کسب نمره قبولی
  • بدون نام IR ۱۱:۲۱ - ۱۳۹۱/۰۷/۰۳
    7 0
    یادمه روز اولی که میخواستم برم مدرسه چه شور و شوقی داشتم ولی بعد..... متولد 58 نسل سوخته ای که از درس و مدرسه و دانشگاه هیچ خیری ندید. :(
  • بدون نام IR ۱۱:۲۹ - ۱۳۹۱/۰۷/۰۳
    10 0
    کلاسهای شلوغ و بدون امکانات، بخاریهای نفتی چکه ای که هر وقت زیاد میکردی از سرمای زیاد شمال چنان قرمز میشدو آتیش میگرفت که همه بچه هارو از کلاس بیرون میکردن،معلمهای عصبانی و بی حوصله که با کوچکترین چیزی سر بچه ها داد میزدن و تنبیه میکردن و و وووووو خیلی چیزهای دیگه. سال سوم دبیرستان ما یه کلاس 40 نفره بودیم که کلاس ثابت نداشتیم هر ساعت یه جا میرفتیم. چه روزهای سختی رو پشت سر گذاشتیم واقعا که چه بلاهایی سر ما اومد یکی از هزار گفتم...
  • بدون نام IR ۱۲:۱۴ - ۱۳۹۱/۰۷/۰۳
    5 0
    آقا الان هم من کلاس 40 نفره دارم با سیستم 633 و کمبود معلم. خود من در کلاسی تدریس میکنم با 37 دانش آموز- بقیه کلاسهای مدرسه مان هم همین وضع را دارد.
  • بدون نام IR ۱۳:۳۲ - ۱۳۹۱/۰۷/۰۳
    10 0
    لوله میشدیم تو نیمکت بوی نفت گرسنگی سرما دلم نمی خواست زنگ تفریح بشه تا دوباره کز کنم کوشه حیاط تا شلوار و کفش پارم کسی نبینه همش بخودم می گفتم خدایا کاش بجای 3 خواهر برادر دیگه پدر مادرم کمتر بچه دار می شدن
    • Meek IR ۱۷:۰۰ - ۱۳۹۱/۰۷/۰۳
      1 0
      با همه بدبختی ها که بعض دوستان برشمرده اند، زمانی که حزن پائیز در هوای همدان حس میشد، با برادرم باقیمانده گردوی روی درختان کهنسال منزل وسیعمان را با هزار ابتکار می کندیم و میفروختیم و برای خرید لوازم مدرسه راهی "صحاف خانه" میشدیم. یاد آن روزها، که برای ما مشکلات بسیار بیشتر از آنچه شما گفتید بود، چنگ بدلم میزند و برای یک لحظه اش حاضرم یک هفته از آنچه از عمرم مانده بدهم. و بعد تعطیل خردادماه که همیشه برایش میخواندیم : خرداد زیباتربود از مهر و از آبان مرا - کزکودکی یاد آورد، تعطیل تابستان مرا آه ای روزهای طلائی کودکی که یادتان بغضم را میترکاند، تمام کنم قبل از اینکه اشکهایم روی کی بورد بریزد، خداحافظتان.
  • بدون نام IR ۱۵:۲۳ - ۱۳۹۱/۰۷/۰۳
    1 0
    در کل دوران سختی بود و امیدوارم کاهش رشد کنونی نتایج خوبی شامل افزایش کیفیت را موجب شود. جمعیت در حد 25-40 میلیون خوب است و نه بیشتر زیرا امنیت تهیه امکانات شامل خوراک-پوشاک-رفاهی و ... با وضع موجود که قابل اطمینان و تکیه باشد نیست.