۰ نفر
۳۱ مرداد ۱۳۹۱ - ۰۹:۵۹

همان متغیرهایی که سوریه را به آشوب کشانده می تواند لبنان را نیز بار دیگر صحنۀ تعارض نیروهای مختلف سیاسی کند.

*سیدجواد صالحی


از قدیم گفته اند:" سوریه که سرما بخورد، لبنان ذات الریه می کند". همین بیان ساده در این ضرب المثل به خوبی گویای ماهیت تأثیرپذیری سوریه و لبنان از یکدیگر در بستر تحولات تاریخی و همچنین تحولات معاصر است. واقعیت اینست که لبنان را باید به لحاظ تاریخی در متن و بطن تحولات خاورمیانۀ بعد از جنگ جهانی اول تحلیل و تفسیر کرد. سایکس پیکو، سور و سان ریمو از جمله قراردادهای سرنوشت سازی هستند که از سال 1916 به بعد زمینۀ تجزیۀ لحظه به لحظۀ منطقه و بسیاری از واحدهای سیاسی واقع در این حوزه را فراهم آورده و حتی ریشۀ بسیاری از بحرانهای امروزی منطقه را باید در همین تقسیم بندیها جستجو کرد. جدایی عربستان، استقلال عراق، اردن، سوریه، لبنان در بطن همین تحولات تحقق یافت و حضور دو قدرت بزرگ انگلستان و فرانسه و سهم طلبی آنها سبب شد منطقۀ خاورمیانه جامه ای را به تن کند که امروز شاهد آنیم.
بعد از واگذاری ادارۀ سوریه و لبنان به فرانسه، دو کشور به لحاظ اهمیت ژئوپولیتیک و ژئواستراتژیک فراز و فرودهای بیشماری را پشت نهادند. در حالیکه در این روند، سیر دولت-ملت سازی دو کشور همواره با مشکلات و چالش های زیادی روبرو بوده که در موضوعات مختلفی همچون تدوین قانون اساسی، اعلام استقلال، تنوع قومیت ها و نحوۀ وابستگی آنها به دولت ملی به خوبی نمایان بوده و تا به امروز دو کشور را در مقاطع مختلف با بحران ها و چالش های زیادی روبرو کرده است.
نگاهی دقیق تر به تحولات لبنان نشان می دهد که بعد از سال 1943 و تدوین اولین پیمان قانون اساسی لبنان، این کشور باز هم شاهد مداخلات منطقه ای و بین المللی بود. فقدان انسجام ملی، عدم وابستگی دولتها به سطح بازیگری ملی و یا به نوعی ارجحیت قومیت بر ملیت، تعارض نقش مداخله گران منطقه ای، ورود ایدئولوژی های جدید در قالب ایدئولوژی های چپ، پان عربیسم، ورود متغیرهای اسلامگرایانه ناشی از انقلاب اسلامی، سهم طلبی کشورهای بزرگ در منطقه، ورودی های آشوبسازی همچون مهاجرین فلسطینی و شکل گیری مبارزات فیزیکی در اطراف لبنان همه از جمله مولفه هایی بوده که لبنان را به "کشور همیشه در بحران" تبدیل کرد. نگاهی به مقاطع مختلف تاریخی لبنان نیز بیانگر آنست که این کشور همواره مستعد تلاطمات و ورودی های آشوبسازی بوده که بیش از همه متأثر از بافت متکثر و عنصر خارجی بوده است.
از این رو تاریخ مدرن لبنان را می توان به سه مرحله تقسیم کرد:
*مرحلۀ اول: از سال 1920 تا 1943 یعنی بعد از فروپاشی امپراطوری عثمانی که بسیاری از مرزهای خاورمیانه توسط قدرتهای فرامنطقه ای در حال شکل گیری بود.
*مرحلۀ دوم: از سال 1943 تا 1975 که اندکی ثبات نسبی در این کشور شکل می گیرد.
* مرحله سوم: از سال 1975 تا 1990 که مرحلۀ بحران و آشوب سازی در لبنان بود و در نهایت با امضای پیمان طائف در سال1990 تلاطمات فروکش می کند و ثبات مجدداً به لبنان باز میگردد.
دقیقاً بعد از امضای پیمان طائف در سال 1990 بود که الگوی دمکراسی انجمنی(دمکراسی انجمنی) در لبنان شکل گرفتن آغاز کرد. نوع خاصی از دمکراسی که همواره در جوامع متکثر و یا چندقومیتی کشور را همیشه شکننده و آسیب پذیر نموده و راه را برای دخالت عناصر خارجی هموار کرده است، به گونه ای که هر ورودی آشوبسازی می تواند زمینه ساز یک بحران منطقه ای باشد. همانگونه که متغیرهای آشوبسازی همچون گروههای فلسطینی در لبنان، گروههای چپ، گروههای طرفدار سوریه در لبنان، لائیکها، سلفی های وابسته به عربستان، شیعیان طرفدار ایران، توانست وزنۀ معادلات را در این کشور برهم زند، هم اکنون نیز این استعداد در این کشور کوچک وجود دارد که این بحران ها را به دلِ جامعۀ متکثر لبنان باز گرداند.
از آنجایی که دمکراسی انجمنی مبتنی بر کارتل نخبگان، سهم قومیت ها، اجماع و تساهل است، تزلزل و تغییر در هریک از این مولفه ها، می تواند بحران را به دلِ جوامع برگرداند و سایۀ ترس و اضطراب و آشوب را به آن جامعه تحمیل کند.
خوشبختانه از سال 1990 به بعد و امضای پیمان طائف، قومیت ها به دل قانون اساسی بازگشتند و بازنگری در قانون اساسی تاحدودی رضایت نخبگان و قومیت های لبنانی نسبت به نقش و جایگاهشان را به همراه آورد و تاحدی در مقابل تغییرات از خود انعطاف نشان دادند. در این میان مداخلات کشورهای منطقه ای نیز کمتر و کمتر شد و از زمان تغییر قدرت در سوریه و روی کارآمدن بشار اسد و افزایش فشارهای بین المللی از نقش سوریه در لبنان نیز کاسته شد. این روند تا پیش از ترور رفیق حریری در لبنان وجود داشت، تا اینکه ترور نخست وزیر سابق به عنوان آشوبساز جدید بر روابط سوریه و لبنان سایه افکند؛ تروری که در واقع فضای منطقه را دو قطبی و به طبع دو قطبی شدن نقش بازیگران منطقه ای در داخل لبنان نیز گروههای سیاسی دو دسته شدند. همین دودستگی تا به امروز هم کارکرد دولت را معیوب ساخته و هم وفاداری گروههای سیاسی نسبت به دولت ملی را تا حد زیادی آسیب پذیر کرده است. از سویی متأثر از همان مولفۀ آشوبساز نوعی بغض و کینه و توسل به کشورهای مداخله گر منطقه ای و فرامنطقه ای و سازمانهای بین المللی برای انتقام جویی هایی که شکل شخصی، خانوادگی و مذهبی به خود گرفته در این کشور در حال مشتعل شدن است که این امر می تواند در بلندمدت همانطور که آشوب و بحران را به سوریه آورده است، برای لبنانی ها نیز خطرناک و جامعه را در نوعی نابسامانی و آشوب فرو برد.

 

*استادیار علوم سیاسی دانشگاه شیراز

 

263
 

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 237300

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
1 + 12 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 1
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بدون نام IR ۱۲:۵۰ - ۱۳۹۱/۰۶/۰۱
    0 3
    هر چی جنگ در منطقه ما بشه بدون شک کار صهیونیست هاست چون کمر بسته اند به اینکه در جهان هیچ مسلمانی باقی نماند... هر اتفاقی می افتد یک سرش اهل سنت هستند که از بین میروند و یا شیعیان هستند که کشته میشوند... یکی نیست بگه به قول امام(ره): مردمتان کم است ؟ ثروتتان کم است؟ نیروی جوان ندارید؟ لیکن همه چیز دارید و لیکن ایمان ندارید....