به گزارش خبرآنلاین، یادداشتهای اکبری و مقیمی را در ادامه میخوانید:
صداوسیما و زلزله پنهان
سعید اکبری
آقای ضرغامی، از چند روز پیش تا به حال، براداران و خواهران شما در شمال غرب کشور زیر آوار، نفس بریدهاند. دیگر صدایی از آنها در نمیآید. از چند روز پیش تا به حال، پسران، فرزندان، دختران و پدر و مادران من، شما و این مرز، در عزای بزرگی نشستهاند.
آنکه زیر آوار جان داد، پدر ما بود و مادر ما. آنکه در اوج جوانی، زیر خروارها سنگ و آهن ماند و چشم بست، یکی بود مثل پسران شما، دختران شما، پارهای از تن شما. اینجا مصلحت معنایی ندارد، آنها که در خون غلطیدهاند، هم خون ما هستند. بخشی از وجود ما که جریحهدار شده است. با هر نگاه کوچک به تصاویر این زلزله خانمان سوز، غمی تا اعماق وجود، از دورن تکانمان میدهد. این حس استثناء ندارد. در ذات ماست. همانگونه که وقتی مسلمانی در ینگه دنیا به دست فردی غیر مسلمان کشته میشود، در وجودمان رخنه میکند. همان حسی که بعد از زلزله هائیتی، تکانمان داد. به اینکه، زندگی چه کوتاه است،گاه با یک تکان،گاه با یک ضربه و گاه با یک... قدم، تمام میشود. برای ما فرقی نمیکند؛ مرگ هر آدمی میتواند غم انگیزمان کند. اگر در تهران باشد، در تبریز، در هائیتی، در بم، در میانمار، در سوریه، در چین، در سومالی و... شما موظف هستید در رسانه ملی به آن بپردازید.
آقای ضرغامی، تمام بیگناهانی که در این کشورها به مرگ سلام کنند، حس مشترکی در ما میآفرینند. در شما نیز و در وجود تکتک آدمهای این سرزمین. از قدرتمندان تا معمولیترین انسانها. تا آنها که زیر خط فقر، مجبورند خانهای از گل بسازند، بدون ایمنی و بدون پیریزی، تنها برای اینکه سقفی بالای سر داشته باشند. سقفی که ایمن نیست و در شمال غرب کشور، بدین گونه فرو میریزد و عزیزانمان را به کام مرگ میبرد.
این نکات در رسانه ملی پنهان است؛ همانگونه که زلزلهای با این ابعاد، با این تعداد کشته، از دوربینهای پر تعداد شما پنهان میماند. اغلب بخشهای خبری، در آستانه شهریور ماه، گویا دوربینهای خود را خاموش کردهاند که با این «درد بزرگ» همدردی نکنند.
شرکتهای مخابراتی که برای انواع و اقسام کمکهای مردمی به گرسنگان این کشور و آن کشور، هر روز ایده میآفرینند، حالا سکوت کردهاند. پیامهای کوتاه آنها، در نطفه خفه شده است. تنها جامعه ورزش، در ایام برگزاری المپیک، در روز برگزاری اردوی تیم ملی فوتبال در مجارستان، در روزهای تعطیلی لیگ برتر و بازگشت قهرمانها از لندن، مردانه با خانوادههای زلزله زده، همدردی کردهاند.
شبکههای خارجی در نخستین ساعات بروز این فاجعه و در روزهای بعد از آن، جدیدترین تصاویر را مخابره میکنند. سایت «یورونیوز» یکشنبه شب، به صورت متوالی، خبرهای جدید زلزله شمال غرب ایران را زیرنویس میکرد، اما در تهران، اخبار ساعت 20:30 حتی یک کلمه از زلزله، وضعیت مجروحان، تعداد کشتهها، وضعیت خانوادههای زلزله زده و شرایط امدادرسانی نگفت. بعضی از رسانههای جمعی و گروهی در ایران، به جای تهییج، به جای هم دردی و انگیزش عمومی، به پنهان کردن واقعیتها میپردازند که پیدا نیست، به چه دلیل میباشد. به چه علت نامبهمی که باید مرگ چند صد عزیزمان، از ما پنهان بماند؟
آقای ضرغامی، پیام همدری رهبر معظم انقلاب به خانوادههای تبریزی، تنها عاملی شد که بخش خبری پایان روز یکشنبه شبکه تهران، گریزی به زلزله بزند و اولیهترین اطلاعات را به خورد مخاطبها بدهد. چه فرقی دارد، یک نفر در سوریه کشته شود، در میانمار، در چین، در مصر، در روسیه، در اروپا، آمریکا و هر جای دنیا. وقتی این فرد مثل عزیزان آذری، بدین شکل غمگنانه دار فانی را وداع گوید، برای ما آزار دهنده خواهد بود. برای ما، شما و تمام مسولان این کشور. حتی برای تک تک خبرنگارانی که رسانهشان، به جای پرداختن به این حادثه ناگوار، اخبار سیاسی را تبدیل به تیتر یک خود میکنند. وقتی جان انسانها در میان باشد، اخبار سیاسی برای ما اهمیتی ندارد. همانگونه که وقتی انسانهای بیگناه زیر آوار میمانند، تمام دنیا جدا از رویکردها و مواضع سیاسی، برای لحظاتی دشمنی را فراموش میکنند و با مردمی از جنس پوست و گوشت، هم دردی میکنند.
آهِ دلشکسته ترس دارد!
مرسده مقیمی
داشتم فکر میکردم که برای رسانهٔ ملی شاید شادی مردم اهمیت ویژهای دارد و به همین سبب است که تصاویر دلخراش زلزلهزدگان آذربایجان را نشان نمیدهد. فکر کردم شاید بر هم نخوردن شادی مردم مهمتر از پوشش خبری باشد (همدردی پیشکش) مثلا کوروش باقری را میآورند تلویزیون و از موفقیتهای وزنهبرداری میپرسند، گپ میزنند، بیتوجه به آنهایی که دیگر سقفی بالای سرشان نیست؛ یا به جای عزاداری برای از دست دادن خیل هموطنانمان همچنان تصاویر حمید سوریان را پخش میکنند.
داشتم فکر میکردم شاید شادی مردم اینقدر برای صداوسیما اهمیت دارد که میخواهند مردم کامشان با مدالها خوش بماند و با زلزلهای که اتفاق افتاده است و بالاخره پیش میآید! تلخ نشود. همینطور که به رسانه ملی و عملکرد جالبش فکر میکردم، برای فرار از فکر کردن به بچههایی که احتمالا حالا بزرگترها در آذربایجان دارند برایشان مفهوم یتیم شدن را تشریح میکنند شروع کردم به تمیز کردن کمدم تا بلکه سرگرم شدن به کاری فکرم را اندکی از تلخیها خالی کند!
آرشیو فیلمهایم را که مرتب میکردم چشمم خورد به «جدایی نادر از سیمین» یاد جدایی افتادم و شادیهای پی در پی که نصیبمان کرده بود، باز یاد رسانه ملی افتادم، صدا و سیما در زمان شادی هم سکوت کرده و به مسائل دیگر پرداخته بود. فکر کردم و ته ذهنم گشتم دنبال ردپایی از صداوسیما در شادیام برای جدایی و جز تبریک دلچسب و به هنگام عادل فردوسیپور هیچچیز به یادم نیامد، خوب به خاطر دارم اخبار صبح آن روز در خبر چندم و نه اول گفت که «جدایی نادر از سیمین» اسکار گرفت و تمام درست مثل خبر زلزله که خبر چندم بود و در حد یک خط! در مورد دومی هم در ذهنم دنبال عادل فردوسیپور گشتم و یادم آمد که او بعد از زلزله هنوز روی آنتن نرفته است و هرگاه که پیدایش شود محال است سکوت کند و بیتفاوت باشد و به این ایمان داشتم.
پس غم یا شادی تفاوتی نداشت و صداوسیما به خاطر ابطال شادی مردم اخبار زلزله را کمرنگ نکرده بود که اگر این بود باید مراسم اسکار را تا هفتهها بازپخش میکرد تا مردم هربار وقتی فرهادی به فارسی بهشان سلام کرد از ذوق تا آسمان پرواز میکردند، اما صداوسیما این کار را نکرد در نتیجه شادی مردم هم اهمیت نداشت.
سعی کردم فکر کنم و دلیل دیگری برای این مسامحهکاری پیدا کنم؛ شاید پخش تصاویر زلزله که به شدت دردناک و منقلبکننده است از تلویزیون خوب نباشد نه به دلیل غمگین بودنش بلکه به دلیل تأثیری که روی افکار عمومی میگذارد برای همین است که سایتها پوشش خبری خوبی دارند، اما تلویزیون نه، شاید چون تلویزیون رسانه ملی و همگانیتر است مراعات حال بیماران قلبی یا حساسیت کودکان و بانوان را میکند!
من اصلا دلم میخواهد همین دلیلی را که گفتم باور کنم و از صداوسیما ممنون باشم چون راستش تصاویری که در اینترنت از زلزله دیدهام از طاقت من هم که در سلامت به سر میبرم خارج بود چه رسد به بیماران، گمانم عکس کودکان بیجانِ رویِ زمین افتاده اشک پدرم را هم دربیاورد مادرم که جای خود! میخواهم هرطوری شده برای این آبرویی که از صدا و سیما و وجههٔ خبررسانیاش رفته دلیلی بتراشم اما نمیگذارد این رسانهٔ ملی! نشان دادن سیل و زلزله و انواع بدبختیهایی که اروپا و آمریکا با آن دست در گریباند کار را خراب میکند!
این اخبار و تصاویر شادی مردم را در ماه مبارک و در آستانه عید فطر ابطال نمیکند؟! پخش این تصاویر با این درجه از خشونت انسانی که طبعا رقتبارتر از خشم طبیعت است تأثیر بدی بر افکار عمومی نمیگذارد؟!
چه بهانهای میشود تراشید برای این همه بیتفاوتی؟! چه بهانهای میشود آورد برای پخش «خندهبازار» به جای زدن نوار سیاه کنار لوگوی هر شبکه؟! چه پاسخی میشود داد به آن آذریزبانها، آنهایی که در دل حادثهاند به کنار چه جوابی میشود داد به آن آذریزبانی که مدتهاست در آذربایجان زندگی نمیکند و چون دیگر هیچکدام از اعضای خانوادهاش هم ساکن آن شهر نیستند مطمئن است همخونی را از دست نداده ولی با این وجود همه حواسش پی آذربایجان است اما دل ندارد برود و ویرانههای شهرش را ببیند، دائم تلویزیون را این کانال و آن کانال میکند و کلافه زنگ میزند به دوستش در نزدیکیهای حادثه، با صدایی خفه و توأم با دلهره و البته با استناد به رسانه ملی میگوید: «مثل اینکه دیگه خبری نیست» هیچکداممان نمیدانیم او آن طرف خط دقیقا چه میشنود اما بغض میکند: «درست میشه، درست میشه» خداحافظی نکرده گوشی را قطع میکند، بیخیال مرد بودنش میزند زیر گریه، سیگار دود میکند و میگوید: «ما آذربایجانیها برای اینکه این ایران، ایران بشه خون دلها خوردهایم...»
هر اشتباهی را نمیشود بخشید هنگام شادی، خبرِ مایه سرور و افتخارمان را نادیده گرفتید، جز گلایه چند خبرنگار و منتقد و نوشتههای عدهای در فضای مجازی دَم نزدیم، اما ندیده گرفتن از بین رفتن هموطنانمان و شریک نشدن با درد عظیمشان قابل گذشت نیست، احساس میکنم اقدام نسنجیده رسانه ملی دل شکسته است آن هم نه فقط دل مردم زلزلهزده آذربایجان و ایران در سوگ نشسته را بلکه دل ستار خان و باقر خان را...
حالا دارم فکر میکنم اگر دل آنهایی که ایران مدیون آنهاست بشکند و آه بکشند سر آنهایی که با جسارت دلشان را نشانه رفتند چه خواهد آمد...؟!
5858
نظر شما