معاون احمدینژاد ،همان کسی که به خاطر بیماری و تصادفش در مرخصی به سر میبرد، بدون اجازه وارد روزنامه شد و در دفتر مدیرمسئول روزنامه «شرق» بیتوته کرد تا به پرسنل روزنامه فحشهای رکیک بدهد. او به اموال روزنامه هم خسارت زد. تنها نیامده بود، همراهان و مریدانش هم در بیرون ساختمان روزنامه منتظرش بودند. ابتدا با فردی که به نظر میرسید راننده او باشد، وارد ساختمان شد.
آن فرد میگفت که بقایی اسنپ گرفته و بیخبر به سمت «شرق» آمده و او هم تعقیبش کرده تا به این ساختمان رسیده است.
زمانی که بقایی به «شرق» آمد، مهدی رحمانیان، مدیرمسئول «شرق»، در مجموعه حضور نداشت. هنوز ساعت کار رسمی روزنامه آغاز نشده بود و چند نفری برای انجام کارهای مقدماتی روزنامه، در محل کار حاضر بودند که با حضور ناخوانده معاون احمدینژاد روبهرو شدند. با شخص مدیرمسئول کار داشت و به صحبتهای مسئول دفترش توجهی نمیکرد. به همه فحاشی میکرد و مرد و زن برایش فرقی نداشت. کمی که دعوا بالا گرفت، عبدالرضا داوری، مشاور رسانهای احمدینژاد، وکیل بقایی و چند نفر دیگر از بیرون به بقایی ملحق شدند. فردی که از ابتدا همراه بقایی بود، اصرار داشت که او مریض است. قرص مصرف میکند و حالت طبیعی ندارد. اگر اجازه بدهیم هرچه میخواهد فحش بدهد و فریاد بکشد، قطعا «شرق» را ترک خواهد کرد!
اعتراض به گزارشی که نخوانده بود
ماجرا از اینجا شروع شده بود که حمید بقایی عکس خود را در صفحه یک «شرق» میبیند. گزارشی کوتاه درباره ماجرای شایعه فرار حمید بقایی در صفحه دو روزنامه 29 تیر منتشر شده که در این گزارش با وکیل او هم صحبت شده بود. بحث کلی گزارش درباره شایعه فرار بقایی به خارج بود که وکیل او تکذیب کرده بود که بقایی قصد فرار داشته است. طبق معمول بسیاری از گزارشهای ژورنالیستی، برای چنین مطلبی تیتری انتخاب میشود که محتوای مطلب لو نرود. شاید طبق همین رویه، آن تیتر برای گزارش انتخاب شده بود. درحالیکه مشخص بود بقایی و یارانش این گزارش را نخواندهاند، «شرق» را متهم میکردند که گزارش دروغ منتشر کرده است. بقایی اصرار داشت که مهره چهار و پنج کمرش شکسته است و دخترش در زمان تصادف در غرب کشور، از پنجره ماشین به بیرون پرتاب شده است؛ درحالیکه هیچیک از موارد اعتراضی بقایی، جایی در گزارش «شرق» نداشت.
حمله بقایی به پرسنل
فردی که ضعف جسمانی عامل معافیت او از حضور در زندان بود، با عصا به «شرق» آمده بود؛ عصایی که گویا صرفا برای شکستن و خردکردن آورده بود.
با عصایش صفحه LED اتاق مدیرمسئول را شکست و با همان عصا به خبرنگار «شرق» که به حضور او در دفتر مدیرمسئول معترض بود و میگفت باید برای اعتراض به یک مطلب، جوابیه به دفتر روزنامه ارسال شود، حمله کرد و به او ضربه زد. او همچنین به دو خانم دیگر یعنی کارشناس امور مالی و مسئول دفتر مدیرمسئول هم حمله کرد که خوشبختانه عصایش به هدف برخورد نکرد. بقایی با عصا به در و دیوار میکوبید و تماس با پلیس 110 برای برخورد با رفتارهای غیرقانونی بقایی هم با تأخیر پاسخ داده شد.
تأخیر پلیس
فریادهای بقایی تمامی نداشت. از تمام توان حنجرهاش برای ایجاد رعبووحشت استفاده میکرد. فحشهای رکیک توسط بقایی و همراهانش به آدمهایی که اصلا در عمرشان آنها را ندیده بودند، حواله میشد. بقایی اصرار داشت که میهمان است و باید از او پذیرایی شود؛ اما با عصایش به طور مداوم به زمین میکوبید و میز و مبل موجود در آن محیط را بینصیب نمیگذاشت. نیمساعتی از حضور غیرقانونی او در روزنامه میگذشت. ماشین پلیس را میدیدیم که وارد کوچه روزنامه شده و روبهروی دفتر روزنامه توقف کرده است. نیروهای پلیس از ماشین پیاده شدند؛ ولی کسی وارد روزنامه نمیشد. هماهنگی پلیس برای ورود به روزنامه نیمساعتی طول کشید و پلیس حاضر نبود اقدام به جلب بقایی کند و در نهایت هم از جلب خبری نبود. فضا کاملا برای ادامه فعالیت روزنامه مختل شده بود؛ ولی برای معاون سابق رئیسجمهور مهم نبود که در یک محیط فرهنگی باید آداب را رعایت کند.
خودقانونپنداری بقایی
بقایی به گزارشی که نخوانده بود، اعتراض میکرد. گزارشی که صرفا یک شایعه را بررسی کرده بود و به نقل از وکیل او این شایعه را رد کرده بود. بقایی اصرار داشت که از سرپلذهاب به جایی نمیتواند فرار کند. قانون مطبوعات را قبول نداشت که باید برای مطلبی که نخوانده، جوابیه بنویسد. فحاشی میکرد و فحشهای رکیک میداد. خود و همراهانش نسبتهای ناروا به خبرنگاران «شرق» و بقیه میدادند. از مزدور گرفته تا فحشهای رکیک جنسی در لابهلای فریادهایشان شنیده میشد.
حوالی ساعت یکونیم بود که سردبیر روزنامه، از راه رسید. به طبقه آخر رفت که غائله را تمام کند. از بقایی پذیرایی کردند تا حرفهایش را بزند. همه را از طبقه آخر بیرون کردند تا آنجا خلوت شود؛ اما یاران بقایی همچنان طبقه آخر را ترک نمیکردند.
بعد از تداوم فحاشیهای بقایی و یارانش در حضور سردبیر، پلیس با احترام او را به خارج از مجموعه و به سمت کلانتری هدایت کرد. او با پلیس رفت که از «شرق» شکایت کند!
1717