شاید «نارنجی‌پوش» اعتراض داریوش مهرجویی باشد به محدودیت فضا و این‌که در حال حاضر نمی‌توانم حرف دیگری جز این‌ها بزنم.

فاضل ترکمن: می‌توانستم تیتر منفی بزنم و بعد مهملات ببافم که: «آه! ‌از تو بعید بود داریوش جان!»، یا: «خسرو! کجایی که هامونتو کشن!» و از این چیز‌ها! می‌توانستم حتی مثل مسعود فراستی بگویم: «این یک فیلم عقب‌افتاده است!» و خلاص! دیدم اما حرف زدن بر حسب جو، بسیار آسان‌تر است و می‌شود به‌جای تعصب، کمی علمی‌تر به فیلم نگاه کرد، برای همین تیتر زدم «بر خلاف تمام منتقدان!»، چرا که خیلی از منتقدان درباره این فیلم، متفق‌القول بودند که داریوش مهرجویی خراب کرده و این‌ها! مگر آن‌هایی که مثل من این کارگردان را دوست دارند زیادی و برای همین زود از کوره درنمی‌روند و اعلام برائت نمی‌کنند!
 

فیلم آخر داریوش مهرجویی را دیدم؛ «نارنجی‌پوش». چه اسم خوبی هم دارد! قبل از این‌که بروم بلیت بگیرم و فیلم را تماشا کنم، خودم را آماده کرده بودم برای دیدن یک فیلم سفارشی و تبلیغاتی در راستای اهداف شهرداری و می‌دانستم که در ساخت یک فیلم تبلیغاتی، کارگردان موظف است سفارش سفارش‌دهنده را به‌اجرا دربیاورد و شعارزدگی در چنین فیلم‌هایی، به‌شدت طبیعی است!
 

نمی‌خواهم بگویم همه فیلم‌های سفارشی شعاری هستند و این‌طوری ضعف فیلم را توجیه کنم. می‌خواهم بگویم اگر مخاطبین با تصور دیدن یک «هامون» یا یک «لیلا» دیگر نرفته بودند برای تماشای فیلم، شاید تحمل «نارنجی‌پوش» آسان‌تر می‌شد. درست است که در همین کشور خودمان، در مقوله فیلم‌های سفارشی، مثلا «خون‌بازی» رخشان بنی‌اعتماد را داریم که از همه جنبه‌های سینمایی، قابل توجه است، اما نباید این نکته را فراموش کنیم که اهداف و خواست سفارش‌دهنده‌ها با همدیگر فرق دارد.
 

سفارش‌دهنده فیلم «خون‌بازی» تنها فیلمی داستانی می‌خواسته راجع به اعتیاد و معضلات آن و برایش مستقیم یا غیرمستقیم بودن فیلم اهمیتی نداشته. شهرداری اما از داریوش مهرجویی فیلمی می‌خواسته مستقیم و شعاری و حتی گل‌درشت! و هیچ بعید به‌نظر نمی‌رسد که دوست داشته «نارنجی‌پوش»‌ها نیز، بیایند برای تماشای فیلم و آن را درک کنند. بنابراین طبیعی است که مهرجویی این‌جا فلسفه‌بافی نکند و رک و پوست‌کنده حرف بزند. من «نارنجی‌پوش» داریوش مهرجویی را با همچین دیدی تماشا کردم و اذیتم نکرد. به‌خصوص که در همین راستا، قبلا یک اپیزود فیلم «طهران، ‌ تهران» را هم دیده بودم که شکل مستند داشت و آن فیلم هم باعث تکدر خاطرم نشد اتفاقاً! فکر می‌کنم فیلم مهرجویی خیلی بالا‌تر از یک فیلم سفارشی است.
 

بازی حامد بهداد در بیشتر سکانس‌ها بی‌نظیر و طبیعی است و همچین سکانس مشترکی که لیلا حاتمی با میترا حجار در خانهٔ خودش دارد، بسیار تاثیرگذار از آب درآمده. در لابه‌لای فیلم طنزی زیرپوستی جریان دارد و بعضی قاب‌بندی‌ها از جمله، سکانس آخر فیلم که پرنده‌ها را بر انبوه زباله‌ها نشان می‌دهد، چشم‌نواز است.
 

این‌ها را اضافه کنید به موسیقی کریستف رضاعی بزرگ! و دیگر غر نزنید! من هم می‌دانم فیلمنامه چفت و بست مشخصی ندارد و نمی‌خواسته داشته باشد! داریوش مهرجویی هم می‌داند بعد از این‌همه سال، برای همین می‌گوید: «می‌خواستم فقط پیامدهای آشغال‌زایی را نشان بدهم». شاید مقصر بالا بردن توقع مخاطب، جشنواره فیلم فجر باشد! جشنواره‌ای که فیلم‌های خوب مهرجویی را یا تحسین نمی‌کرد یا کم می‌کرد! یا به‌زور!، اما حالا برای یک فیلم بی‌رنگ و بو هنوز دارد دست می‌زند!
 

درواقع شاید جشنواره قصد تخریب مهرجویی را داشته! یک جور مدح شبیه به ضم! یعنی با این تشویق‌ها و سیمرغ‌ها مخاطب عام‌تر را به سینما کشاند، تا او را دلسرد کند که: «بفرما! داریوش مهرجویی شما خودش تمام شده! به ما و ارشاد و این‌ها مربوط نیست! ما به او جایزه هم دادیم تازه!». این‌هاست که برای من هم آزاردهنده است و حالا که روزهاست از اکران «نارنجی‌پوش» می‌گذرد، آدم را به فکر فرو می‌برد. این آزاردهنده‌ است که هنرمند روشنفکری (برعکس فراستی، من به روشنفکری مهرجویی هم اعتقاد دارم!) مثل داریوش مهرجویی به‌جای ساختن فیلم‌های قابل تامل و شاهکارهایی نظیر فیلم‌های قبلی‌اش که تعدادشان کم هم نیست، برود و نه یک فیلم ‌که برای سومین بار بعد از فیلم «طهران، تهران» و «آسمان محبوب»، باز هم کار سفارشی بپذیرد. جوان هم نیست که بگوییم مشکل معاش دارد!
 

نمی‌دانم. این شاید نوعی اعتراض باشد. شاید اعتراض داریوش مهرجویی باشد به محدودیت فضا و این‌که من نمی‌توانم حرف دیگری جز این‌ها بزنم در حال حاضر. یا شاید انتقام باشد. انتقام ورشکسته‌گی فیلم «سنتوری» و درگذشت تهیه‌کننده‌اش در‌‌ همان گیرودار‌ها. هر چه هست، ما را غصه‌دار می‌کند. به‌خصوص که می‌دانیم با یک کارگردان باسواد طرف هستیم که در زمینهٔ کتاب (تالیف و ترجمه) قابل اعتناست و همه از او انتظار داریم و... انتظار دیدن فیلم‌های خود خودش را می‌کشیم، «حتی آن روز که دیگر نباشیم»؛ به‌قول احمد شاملو!
 

5858
 

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 214462

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
3 + 9 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 6
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • میثم IR ۱۸:۴۵ - ۱۳۹۱/۰۲/۳۱
    17 4
    ضم نه ذم منتقد عزیز. غلط املایی از شما بعیده. امیدوارم نقدت مثل املات نباشه!
    • شخص سوم IR ۱۱:۰۲ - ۱۳۹۱/۰۳/۰۱
      7 13
      معلومه هرفش رو که نفحمیدی که نزرت فقت راجع به غلت املایی بود . شما اگر طونستی مسل این اقا با انثاف باشی و با احترام و انثانی بنویصی اونوغت 4 تا غلت املایی هم داشطه باشی ما غبول داریم دوثط اذیذ.
  • ایمان ساکتی CA ۲۳:۳۴ - ۱۳۹۱/۰۲/۳۱
    6 7
    خیلی دوست داشتم که از یک دریچه تازه نگاه شده بود به فیلم. یادداشت بسیار خوبی بود
  • پریناز محسنی CA ۱۹:۱۴ - ۱۳۹۱/۰۳/۰۵
    4 4
    دقیقاً همان سکانس‌هایی را که من هم دوست داشتم، اشاره کرده بودید. ممنون از یادداشت خوب شما.
  • بی بی US ۱۰:۱۶ - ۱۳۹۱/۰۳/۰۷
    2 2
    قول میدم این شخص سوم خود منتقده!
  • احسان ناظم بکایی IR ۰۰:۲۶ - ۱۳۹۱/۰۳/۱۰
    3 0
    کشف یک یا دو غلط املایی در متنی که در سایت پرخبر و سریعی مثل خبرآنلاین منتشر میشود.مطمئنا کار شاقی نیست. در نقد بالا هم غلط املایی ایجاد شده تغییری در فحوای کلام ایجاد نمی کند. نهایتا اینکه نگاهی که نگارنده بالا به فیلم داشته، آنقدر برای مسئولان سایت، قابل قبول بوده که آن را منتشر کرده اند. به نظرم در خواندن هیچ مطلبی نباید وسواس گونه در قید ایرادات سهوی املایی گیر افتاد ( البته اگر کم و قابل گذشت باشد) و البته از نگارنده هم انتظار دقت بیشتر می رود.