مدیرکل تبلیغات اسلامی قم: سخنان عباسی دور از حقایق و واقعیتهای حوزوی و علمی است
مدیرکل تبلیغات اسلامی استان قم که از شاگردان درس خارج آیتالله جوادی آملی است در واکنش به سخنان حسن عباسی، اظهارات وی را توهین به مقام علم، اخلاق و معنویت دانست.
حجتالاسلام والمسلمین عباس اسکندری یکی از شاگردان درس خارج آیتالله العظمی جوادی آملی و مدیرکل تبلیغات اسلامی استان قم به نقد اظهارات حسن عباسی پرداخته است که در پی میآید:
حوزههای علمیه در طول تاریخ با مجاهدت عالمان و فرهیختگان و مراجع عظام تقلید، اسلام و به خصوص مکتب نورانی اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام را طی بیش از هزار سال از پیچ و خمها و گردنههای صعب العبور تاریخ عبور دادند و مکتب را به سلامت به دست نسلها - یکی پس از دیگری - سپردند و امروز هم ملتهای مسلمان به خصوص پیروان مکتب اهل بیت بر سر سفره علم و دانش و تقوا و پرهیزگاری و مجاهدتها و زحمتهای طاقت فرسای عالمان راستین شیعه نشستهاند.
علمای اسلام همچون پیامبر و ائمه معصومین علیهم السلام در قبال زحمات و مجاهدتهای علمی و معنوی از کسی چیزی طلب نمیکنند و طالب مزد نیستند. تنها توقع و انتظارشان از امتهای اسلامی به خصوص چهرههای علمی و تاثیرگذار جوامع اسلامی آن است که حافظ و نگهبان اسلام، قرآن و دیانت امت اسلام باشند. از این رو همگان وظیفه داریم که حریم و حرمت عالمان دین و مراجع عظام تقلید را حفظ و حراست کنیم تا از این رهگذر مکتب و تعالیم عالیه اسلامی با همان سلامت کامل به دست نسلهای بعدی برسد.
یکی از ویژگیهای مهم حوزههای علمیه و علمای دینی ما همیشه این بوده است که مبانی و معارف دینی را با بحثها و گفتوگوهای عالمانه و نقدهای مبتنی بر چارچوبهای علمی پیش بردهاند و از این رو شیوههای آموزشی در حوزههای علمیه شیوههای منحصر به فرد و بیبدیلی است که به هر جامعه علمی ارائه شده، تحسین دانشمندان را از این شیوهها به همراه داشته است و آن بحث و گفتوگو، پرسش، پاسخ، مباحثه و جدال علمی بین شاگرد و استاد است. این ویژگی به عنوان یک امتیاز برای محافل درسی حوزوی است که با بحث و گفتوگوهای بیشتری مواجه باشند، اما نکته حائز اهمیت این است که اگر شاگرد میخواهد سئوالی بپرسد یا نقد کند، باید سئوال و نقد او مبنا داشته باشد و سئوال بر اساس یک چارچوب علمی و عقلانی طرح شود. از این رو در مباحث اخلاقی و معارف دینی ما که از سوی ائمه اطهار علیهم السلام صادر شده است بر مسئله رعایت آداب تعلیم و تعلم تاکید شده است. یعنی کسی حق ندارد از دیگری سئوالی کند که جنبه خودنمایی یا اظهار فضل و یا غرضهای نفسانی و غیرالهی داشته باشد. اینها در آداب تعلیم و تعلم اسلامی مردود و محکوم است. در همین راستا به کسی اجازه نمیدهند محفل علمی و درسی حوزههای علمیه را آلوده به اغراض سیاسی کنند و این مکانهای مقدس و محافل ارزشمند را پلکانی برای دستیابی به موقعیتهای اجتماعی قرار دهند.
وی افزوده است: آنچه که در سخنان آقای حسن عباسی آمده است در نگاه اول این معنا به خوبی مشهود است که از آن چارچوب معمول و مطرح حوزههای علمیه برخوردار نیست و ایشان آداب نقد و بررسی مباحث علمی را رعایت نکرده است. آموختههای ما در محضر حضرت آیتالله العظمی جوادی آملی به ما اجازه نمیدهد به کسی توهین و جسارت کنیم اما این حق را برای خودمان محفوظ نگه میداریم که اگر کسی به حریم حوزه، مباحث حوزوی و اساتید برجسته و ارزشمند حوزوی توهین و جسارتی کرد در نهایت ادب پاسخ لازم را به او بدهیم و او را نسبت به اشتباهش متنبه کنیم تا اینکه خدای نکرده دیگران هم دچار این اشتباه نشوند.
سخنان آقای عباسی آنقدر دور از حقایق و واقعیتهای حوزوی و علمی است که انسان فکر میکند نپرداختن به آنها ارجح باشد. اما به هر حال چون مطالب ایشان منتشر شده است بر خود لازم میدانیم به نکاتی اشاره داشته باشیم.
نخستین نکته این است که این قطعی که ایشان به آن رسیده است که اگر مرحوم علامه طباطبایی و شهید بزرگوار مطهری چنین چیزی را میدانستند، این گونه برخورد میکردند. این یقین چه در ارتباط با ادعای ایشان که موضوع فلسفه ماده اولیه است و چه نسبت به اینکه آنها به بحث فلسفه اسلامی نمیپرداختند ادعای درستی نیست و فاقد مبنای علمی است. ایشان احتمال نمیدهند که اگر این دو عالم فرهیخته حوزوی میبودند و کسی در برابر آنها چنین ادعایی میکرد آنها با صلابت و قاطعیت جوابهای علمی قانع کنندهای را به منتقدان فلسفه اسلامی میدادند؟
اینکه گفته شود فلسفه اسلامی آکنده از التقاط است و نمیتواند نجات بخش باشد، نکته دیگری است که ایشان فکر نمیکنند چنین اتهامی به یک رشته علمی مطرح در حوزه نیازمند به تشکیل جلسات متعدد عالمانه و بحثهای عمیق علمی دارد؟ انسان از طرح چنین سخنانی که هیچ مبنای علمی ندارد تعجب میکند.
کسی که میخواهد زیربنای فکری و اندیشهای و علمی چهرههای بنامی مثل فارابی، ابن سینا و ملاصدرا را مورد هدف و هجمه قرار دهد حداقل مطلب این است که سخنان آنها را فهمیده باشد و بعد به مقابله برخیزد. ما در مقام این نیستیم که بگوییم آیا این ادعاها درست است یا نیست؛ ما در مقام این هستیم که ایشان نباید چشمش را روی هم بگذارد و دهانش را باز کند و هر چه میخواهد بگوید. قطعا هر مسئلهای پاسخ دارد و هر نقدی از سوی محققان و عالمان راستین پاسخ محکم و به جایی خواهد داشت و ما توصیه میکنیم که آقای عباسی پیش از سخن گفتن، بیندیشد و بیشتر مطالعه کند.
اما در ارتباط با بحثهای تلویزیونی علامه بزرگوار و مرجع عالیقدر حضرت آیتالله العظمی جوادی آملی باید به آقای عباسی گفت که آنچه این عالم فرهیخته با آن اندیشههای بلند و بالنده خود در برنامههای صدا و سیما مطرح میکنند، یا مباحث فقهی است که برگرفته از فقه اهل بیت علیهم السلام است، یا تفسیر آیات نورانی قرآن کریم است و یا سخنان مولای متقیان علی ابن ابیطالب(ع) و ائمه هدی صلوات الله علیهم اجمعین پیرامون معارف دینی و اخلاقی و معنوی است که پخش چنین معارفی در رسانه ملی یکی از ضرورتهای جدی جامعه اسلامی است. ضمن اینکه استقبال فوقالعاده بینندگان برنامههای تلویزیونی معظم له موجب شده که مسئولان رسانه ملی بحثهای عمیق علمی ایشان را پخش کنند. البته باید به اینکه نکته توجه داشت که ارادتمندی جامعه علمی و جوانان به این حکیم و مفسر و مرجع تقلید تنها از روی بحثهای تلویزیونی ایشان نیست. ای کاش آقای عباسی سری به موسسه تحقیقاتی اسراء در قم میزد و در طول هفته شاهد حضور چهرههای مختلف علمی از حوزوی و دانشگاهی تا قشرهای مختلف مردم و از اقصی نقاط کشور تا دورترین مناطق جهان میبود تا میدید جوانان و اندیشمندان چگونه زانوی ادب میزنند و از اندیشههای نورانی و قرآنی این عالم جلیل القدر بهره میبرند.
با وجود همه مشغلههایی که حضرت علامه جوادی آملی دارند اصرار بیش از حد حامیان و عاشقان موجب شده است که ما برای وقت ملاقات قشرهای تاثیرگذار جامعه با ایشان با محدودیت زمانی مواجه شویم و ماهها در نوبت بمانیم تا بتوانیم وقتی را برای ملاقات تنظیم کنیم.
نکته دیگر اینکه نمیدانیم آقای عباسی چند بار از نزدیک به محضر این حکیم فرزانه و مفسر عالیقدر قرآن رسیده است که نه تنها از بیانات و سخنان ایشان، بلکه از سیره عملی و رفتار و اخلاق پسندیده معظم له تاثیرات عمیقی را در روح و روان خود احساس کند. حقا و حقیقتا آنهایی که به نحوی با ایشان ارتباط دارند و از ذهن و باطن بیغرضی برخوردارند وقتی که با ایشان مواجه میشوند سیره عملی و رفتار و اخلاق ایشان را اسلام مجسم میبینند.
امروز در حوزه عملیه شاگردان فراوانی در گرد شمع وجود ایشان میچرخند و عاشقانه از محضرش کسب فیض میکنند و اگر در این زمینه بخواهیم مطالبی بیان کنیم سخن فراوان است که یقین دارم وجود ذی وجود ایشان راضی به بیان خیلی از ویژگیها و امتیازات و صفات برجسته نیستند.
در پایان چند نکته به عنوان توصیه به همگان چه آقای عباسی و چه دیگرانی که با حوزه علمیه آشنا هستند یا نیستند و علما و مراجع عظام تقلید را میشناسند و یا نمیشناسند عرض میکنم.بیان سخنان بدون مبنا و بیاساس در ارتباط با حوزههای علمیه و مراجع عظام تقلید و شخصیتهایی همچون علامه جوادی آملی به این صورت نه تنها خدمت به دین و دیانت اسلامی نیست بلکه بلاشک دشمنان قسم خورده اسلام را به طمع میاندازد تا اینکه قویترین پایگاه مقابله با ظلم و ستم و استکبار جهانی یعنی حوزههای علمیه را تضعیف کنند.
نکته دیگر آنکه وجود نازنین امام زمان(عج) هیچ گاه خوشحال نخواهند شد از اینکه عالمی از عالمان راستین اسلام مورد هجمه قرار گیرند.
امروز که رهبر عزیز انقلاب اسلامی حضرت آیتالله العظمی خامنهای در این دنیای پرآشوب پرچم عدل و عدالت و مبارزه با ظلم و ستم و مقابله با استکبار جهانی را برافراشتهاند حوزههای علمیه، علمای دین و مراجع عظام تقلید بزرگترین پشتوانههای حرکت توفنده انقلاب اسلامی و رهبر عزیز و فرزانه ما به حساب میآیند. بنابراین تقویت حوزهها و عالمان دین در این موقعیت حمایت از حرکت توفنده انقلاب اسلامی به شمار میآید و مردم ما کاملا باید مراقب باشند که بحمدالله مراقب هستند و از یک هوشمندی فوقالعادهای برخوردارند و اجازه نمیدهند که کسانی دانسته یا ندانسته به حریم عالمان دینی تعدی کنند.
علامه طباطبایی، شهید مطهری و علامه جوادی آملی و بقیه مراجع عظام تقلید و رهبر فرزانه انقلاب اسلامی تربیت شدگان حوزههای علمیه شیعی هستند که یک سابقه بیش از هزار سال را با خود به همراه دارند.
امیدوارم آنهایی که به حساسیت این زمان آگاهی ندارند شرایط زمان را درک کرده و به مباحث مهم و عمده کشور و نظام اسلامی به خصوص در حوزه مسائل فرهنگی بپردازند و با هوشمندی، دشمنان را ناکام کنند و بدانند که شخصیتهایی همچون علامه جوادی آملی به این راحتی به دست نمیآیند. بر حوزه و کشور و امت اسلامی باید سالها بگذرد تا چهره ممتاز و فرهیخته و نوآوری در علم و تقوا و عرفان و اخلاق همچون معظم له پا به عرصه علم گذاشته و نقش آفرینی کنند و بدانیم که حضرت آیتالله العظمی جوادی آملی از ذخائر گرانبهای حوزه علمیه و جهان اسلام است و توهین به ایشان توهین به حوزههای علمیه و علمای راستین اسلام است.
پاسخ عباسی به انتقاد مدیرکل تبلیغات اسلامی قم
حجتالاسلام والمسلمین عباس اسکندری مدیرکل تبلیغات اسلامی استان قم و از شاگردان درس خارج آیتالله جوادی آملی به نقد سخنان عباسی پرداخت و گفت: «سخنان آقای عباسی آنقدر دور از حقایق و واقعیتهای حوزوی و علمی است که انسان فکر میکند نپرداختن به آنها ارجح باشد، اما به هر حال چون مطالب ایشان منتشر شده است بر خود لازم میدانیم به نکاتی اشاره داشته باشیم.»
پس از نقدهای اسکندری، حسن عباسی جوابیهای نگاشته که مشروح آن در پی میآید.
حضرت حجتالاسلام والمسلمین جناب آقای عباس اسکندری
در خبری دیدم جنابعالی فرمودهاید که سخنان عباسی به دور از واقعیت علمی است. از جنابعالی تعجب میکنم که به جای تبیین علمی واقعیت پدیدههای پیرامون خود، چگونه به کتمان آنها میپردازید. شاید باید این«به زعم شما» پدیدههای دور از واقعیت علمی را یکبار دیگر برشمریم تا علمی بودن واقعیتها برای ما بهتر روشن شود:
1- واقعیت نخست این است که حکمت مورد نظر قرآن به عنوان خیر کثیر از فلسفه متمایز است. اساس فلسفه به ما هو فلسفه بر آرخهمداری است و اساس حکمت به ما هو حکمت بر آیتمداری. بدون تقوا و ایمان میتوان فیلسوف شد اما بدون تقوا و فرقان امکان حکیم شدن وجود ندارد. لذا واقعیت علمی نخست این است که حکمت قرآنی به عنوان خیر کثیر، به فلسفه، و آیه به آرخه فروکاست شده است. دیدم جنابعالی پشت نام مرحوم فارابی، مرحوم ابن سینا و مرحوم ملاصدرا پنهان شدهاید. لطفاً از متون فلسفی این سه بزرگوار، متن ریشهشناختی مفاهیم حکمت و فلسفه، به زبانهای مربوطه از یونانی و عربی، و از آرامی و سریانی و عبری را به ما نشان دهید، تا مشخص شود منظور این بزرگان از فلسفه و حکمت چه بوده است. البته تا آن زمان که شما چنین متنی را منتشر مینمایید، انتظار نداشته باشید که ما در برابر فروکاست مفاهیم قرآنی سکوت کنیم.
2- واقعیت دوم این است که فلسفه اسلامی، مانند هر فلسفه دیگری، هست و نیست خود را بر محملی به نام «ذهن» حمل میکند. ذهن واژهای مبهم است که در غرب، تا حد پرستش تقدیس شده است و اکنون نحلههایی در غرب از این که «ذهن» همان خداست یاد میکنند. این واژه مبهم که حبابگونه فلسفه را در خود دارد، در هیچ جای قرآن یافت نمیشود. انتظار نداریم که قرآن در خصوص آسفالت و لامپ و پروژکتور و هر پدیده دیگر دیروزی و امروزی، اشارهای کرده باشد. اما قرآنی که از فطرت و نفس و روح، تا فکر و عقل و ذکر و لب، و از تراب و نطفه و سویت و نفخت در مورد بشر یاد کرده است، چگونه از چنین مفهوم مهمی مانند ذهن که فیلسوفان به آن رسیدهاند غفلت کرده است. ما مدعی هستیم در چهار مفهوم قرآنی صدر و شغاف و قلب و فؤاد، مفهوم فؤاد، و در سطح وسیعتر قلب، رحل حکمت هستند.
لذا معتقدیم که قلب و فؤاد در حکمت قرآنی، به ذهن در فلسفه فروکاست شده است. از این رو از جنابعالی تقاضا داریم که سوای از نسبت حکمت و فلسفه، لطفاً نسبت قلب و فؤاد، با ذهن، که محمل وجود ذهنی در فلسفه است را در اندیشه مرحوم فارابی و ابنسینا و ملاصدرا، برای ما تبیین بفرمائید. البته قبلاً در سخنرانی جلسه 8/11/90 که در محضر جنابعالی و سایر علما بودیم، به طور مبسوط، نقشه کامل انسان در قرآن را تشریح نمودیم. لذا فقط برای یادآوری مجدداً اشاره شد.
3- واقعیت سوم این است که فلسفه اسلامی سوای از عدم انطباق چهارچوب مفهومی آن با قرآن در مثلث فلسفه و آرخه و ذهن، در چهارچوب نظری و چهارچوب تصوری نیز محل بحث است که قبلاً دلایل آن را توضیح دادهایم.
لذا واقعیت سوم را اینگونه میتوان بسط داد که نسبت فلسفه اسلامی با قرآن، نسبت عموم و خصوص منوجه است و نمیتوان نسبت این دو را عموم و خصوص مطلق دانست. در این صورت چه اصراری است که اسلام و قرآن به فلسفه اسلامی فروکاست شود و فلسفه اسلامی عین اسلام معرفی شود؟!
فروکاست قرآن به شفاء ابنسینا و اسفار ملاصدرا، و القای این نکته که فهم اسلام و قرآن منوط به عبور از دروازه فلسفه اسلامی است، واقعیت مذمومی است که برخی بر آن پای میفشرند و دیگران را به فلسفهستیزی و نفهمی متهم میکنند. در واقع، همانگونه که فرمود قرآن کتاب انقلاب است، ما باید متعهد به این باشیم که قرآن کتاب ادامه انقلاب و استمرار حرکت نظام نیز باشد. اما چرا آنقدر که برخی نگران فلسفه هستند، نگران قرآن نیستند!؟
4- واقعیت چهارم این است که ما شیعه علی(ع) هستیم و در مکتب فقه جعفری تنفس میکنیم. در سلسله ولایت فقیه از ابن قولویه و شیخ صدوق تا حضرت امام خمینی(ره) و امام خامنهای، ولایت فقها دیده میشود نه ولایت فلاسفه. ولایت فقیه که استمرار حرکت انبیاء(ع) خوانده شد، انقلاب را در جهت اسلام ناب محمدی(ص) رقم زد و امام راحل(ره) بارها بر اسلام ناب محمدی(ص) تاکید نمودند. اکنون واقعیت علمی چهارم این است که انقلاب اسلامی مبتنی بر ولایت فقیه و معطوف به اسلام ناب محمدی(ص) رقم خورده است و از آنجا که نسبت فلسفه اسلامی و به ویژه فلسفه صدرایی با قرآن که اساس اسلام ناب است، نسبت عموم و خصوص منوجه است، ادعای فلسفی و صدرایی بودن انقلاب به جای اسلامی بودن آن، در واقع فروکاست انقلاب اسلامی به انقلاب صدرایی است. چنین فروکاستی، ظلم به انقلاب است. موضع شفاف شما چیست!؟
5- واقعیت پنجم این است که اکنون تئوریهای پایه برای اداره دستگاهها و نهادها در نظام، اغلب از مشربهای فکری ناخالص یا حتی مغایر با اسلام ناب برگرفته شده است. یکی از مهمترین آنها، مقوله اقتصاد است که امروز با حداکثر ضریب لیبرالیسم مواجه است. واقف هستید که اگر معاش مردم را لیبرالیزه نمودیم، یقیناً معاد مردم به فلاح آنان منتج نخواهد شد. در شرایطی امروز در دستگاههای دولتی، اقتصاد فریدمنی اعمال میشود که مجمع تشخیص مصلحت نظام در مرکز تحقیقات استراتژیک خود الگوی نئوکینزی را در اسناد منتشره خود تجویز میکند. این واقعیت عمیقاً علمی، به معنی استحاله نظری و تئوریک انقلاب اسلامی است. شما در فعالیتهای بر حق خود در حوزه تبلیغات اسلامی نگران استحاله فرهنگی نظام هستید، اما استحاله تئوریک و نظری نظام، به معنی استحاله نظام به یک جمهوری لیبرال اسلامی است، آیا نباید نگران شد؟!
شما که در قم مقدسه مشرف هستید از مراجع عظام تقلید وضعیت بانک و بورس را بپرسید. کافی است برای درک واقعیت علمی، به بخشی از سخنان امام خامنهای در دیدار خبرگان رهبری در 17/6/90 توجه شود:
«قضیه این است که یک حالت انعطافی در دست کلیددار اصلی نظام وجود دارد که میتواند در آن جایی که لازم است، مسیر را تصحیح و اصلاح کند، بنا را ترمیم کند. البته در اینجا هم خطری که وجود دارد، که باید از این خطر برحذر بود، این است که ما تصور کنیم این انعطاف بایستی تحت تاثیر فشارهای بیرونی و تغییر در جهت انعطاف به قالبهای غربی باشد.... انعطاف به این معنا باشد، نه، این انحراف است؛ این انعطاف نیست.... ما بیائیم بگوئیم حالا تجدید نظر کنیم برای این¬که با دنیا هماهنگ شویم؛ نه، این خطاست؛ به این انحراف نباید دچار شد.
در عین حال مسائل جدیدی وجود دارد، در زمینه اقتصاد، مسائل تازهای وجود دارد. مثلاً ما بانکداری اسلامی را به وجود آوردهایم. امروز مسائل تازهای در زمینه پول و بانکداری وجود دارد؛ اینها را بایستی حل کرد؛ باید اینها را در بانکداری اسلامی- بانکداری بدون ربا، دید. کی باید اینها را انجام بدهد؟ فقه متکفل این چیزهاست. البته من همین جا عرض بکنم که نیاز ما به کرسیهای بحث آزاد فقهی در حوزه قم، که مهمترین حوزههاست، برآورده نشده است. من این را الان اینجا عرض میکنم، آقایانی هم از قم اینجا تشریف دارند، این نیاز برآورده نشده. در قم باید درسهای خارجِ استدلالیِ قویای مخصوص فقه حکومتی وجود داشته باشد تا مسائل جدید حکومتی و چالشهایی را که بر سر راه حکومت قرار میگیرد و مسائل نو به نو را که هی برای ما دارد پیش میآید، از لحاظ فقهی مشخص کنند، روشن کنند، بحث کنند، بحثهای متین فقهی انجام بگیرد؛ بعد این بحثها میآید دست روشنفکران و نخبگان گوناگون دانشگاهی و غیردانشگاهی، اینها را به فرآوردههایی تبدیل میکنند که برای افکار عموم، برای افکار دانشجویان، برای افکار ملتهای دیگر قابل استفاده است. این کار بایستی انجام بگیرد، ما این را لازم داریم. محصول این کاوشهای عالمانه میتواند در معرض استفاده ملتها و نخبگان دیگر کشورها هم قرار بگیرد.»
ایشان نظامسازی را به فلسفه احاله ندادند بلکه فقه را متکفل دانستند. آیا میدانید تعداد«زیر نظام»ها که تنها به یکی از آنها یعنی به بانک اشاره شد، چند مورد است؟! کف سابسیستمها یا زیر نظامها، 140 مورد است. نظامسازی یعنی اینکه در این 140 مورد، بایستی از طریق فقه استدلالی، به «بازمعماری» و«بازمهندسی» جمهوری اسلامی پرداخت.
ترس و نگرانی ما که هر روز در دستگاههای گوناگون در حال مشاوره در طرحهای تحول هستیم این است که به اسم انعطاف، به انحراف برسیم، یعنی همان هشداری که حضرت آقا در دیدار خبرگان فرمودند و تحذیر دادند که مبادا «تغییر در جهت انعطاف به قالبهای غربی باشد.»
واقعیت علمی این است که اقتصاد لیبرالی در غرب به چالش کشیده شده و جنبش اشغال وال استریت در هفت ماه گذشته در آمریکا علیه بورس قیام نموده است. این حرکت در انگلیس و ایتالیا نیز با نیّت اشغال بورس لندن و رم، شکل گرفت. هنگامی که ریشه این جنبش را در جامعه آمریکا و اروپا بررسی کنید، به یک نکته میرسید و آن «شورش علیه طمع» است. در پلاکاردهای معترضین میبینید که آنها بر کلمه طمع Greed یک علامت ممنوع قرمز رنگ کشیدهاند. اقتصاد کاپیتالیستی با اصالتبخشی به طمع، در آمریکا و اروپا به این فلاکت افتاده است و اکنون در اقتصاد ایران امروز، ما راه دهههای گذشته آنها را میرویم. وقتی هشدار میدهیم که در غرب اساس بانک بر ربا و اساس بورس بر قمار است و عملکرد پایهگذاران بورس غرب از گذشته تا به حال، از «جان لو»، تا «پونزی» و تا «میداف» را مبتنی بر اسناد غربیها نشان میدهیم، مسؤولان بورس جمهوری اسلامی، شورای فقهی خود را به رخ میکشند و ما را به مناظره میطلبند. غافل از این که تبلیغ معطوف به طمع برای بانک و بورس در رسانههای جمهوری اسلامی، و سوق دادن مردم به زندگی بورژوایی که در آن بانک و بورس بالاترین ضریب نفوذ را دارد، نتیجهای جز لیبرالیزه نمودن جمهوری اسلامی در پی نخواهد داشت و یقیناً سبک زندگی مردم را آمریکایی خواهد نمود.
در این میان، در نسبت با واقعیت علمی پنجم دو پرسش مطرح است:
الف- نتیجه مطالبه امام خامنهای در خصوص کرسیهای آزاداندیشی فقهی برای مسأله نظامسازی عموماً و مقوله بانکداری بدون ربا خصوصاً چه شد؟! چه در قم مقدسه، و چه در شورای فقهی بانک و بورس؟
ب- جنابعالی به عنوان مدیر کل تبلیغات اسلامی استان قم، چه موضعی نسبت به تبلیغات ضد اسلامی و طمعمحور بانک و بورس در کشور دارید؟! وقتی پول که باید معیار معاملات باشد، خود به بازار سرمایه تبدیل میشود و مردم برای ثروتمند شدن، نه صنعت و کالا و کار و خدمات، که «پول» خرید و فروش میکنند، و این رویه غلط، از دستگاههای رسمی تبلیغ میشود و روحیه سوداگری را در میان مردم رواج میدهد، شما در نهاد رسمی تبلیغات اسلامی، این رویه تبلیغ ضد اسلامی که مخل تبلیغ اسلام است را چگونه ارزیابی میکنید؟! اینها به عنوان واقعیتهای علمی مطرح هستند و بسیاری از افراد سعی در کتمان آنها دارند. اینها نمونههای همان انحراف هستند.
جناب آقای اسکندری! به تعبیر هگل، فیلسوف آلمانی، «وقتی برای پرسش جدید پاسخ کهنه فراهم نمودید، شما با بحران مواجه هستید.» واقعیت علمی این است: بسیاری از پرسشهای جدید که امروز مطرح هستند، پاسخهای کهنه برای آنها تجویز میگردد، یا اساساً پاسخی برای آنها ارائه نمیشود. لذا ما از جنابعالی که هم در تبلیغ و نشر حقایق اسلام مسئولیت رسمی حکومتی در قم مقدسه دارید، و هم اینکه به محضر بزرگان دسترسی و امکان تشرف دارید، در خواست عاجزانه داریم برای عناوین مطرح شده که به زعم جنابعالی، دور از واقعیت علمی هستند، پاسخهای نو و درخور ارائه نمایید که در غیر این صورت قضاوت امروزیان و آیندگان نسبت به من و جنابعالی این خواهد بود که با بحران مواجه بودهایم، زیرا برای پرسشهای جدید، پاسخ نو و مناسب نداشتهایم.
براندازی نرمافزاری جمهوری اسلامی، از راه استحاله نظری آن صورت میگیرد. حوزههای علمیه، در شرایط کنونی در تنگه احد این میدان منازعه قرار دارند و باید نظام و انقلاب و کشور را از طریق اسلام، از این گردنه حساس عبور دهند. دلسوزان انقلاب اسلامی نمیتوانند نسبت به نفوذ اندیشههای امانیستی و لیبرالیستی در مبانی نظری دستگاهها و نهادها، بیتفاوت و نظارهگر باشند. زیرا در آن صورت در صحرای محشر، پاسخگوی ائمه(ع)، شهدا، و امام شهدا نخواهند بود. ما برای پاسداری از انقلاب اسلامی، در برابر استحاله نظری و براندازی نرمافزارانه آن، سالهاست که کفن پوشیدهایم و هر صبح، با غسل شهادت روز را آغاز میکنیم. لذا مطمئن باشید که ما تا آخر ایستادهایم. انشاءالله.
/6262
نظر شما