۰ نفر
۱ اردیبهشت ۱۳۹۱ - ۱۵:۰۹

ازبلاهای روزگار ما رواج تملق و چاپلوسی است و اینکه بازار نقد ، (وبه تعبیر امام صادق(ع) اهدای عیوب) به شدت کم مشتری است.

ازسویی ارتقای متملقان به سرعت ابر وباد، وازسوی دیگر برخوردهای تلخ وبعضاً نابود کننده ای که با ناقدان دلسوزان می شودزمینه ساز پیدایش وضعیتی شده است که بزرگان قوم نباید از آثار ویرانگر آن چشم بپوشند؛ آثاری که فکر نمی کنم نیازی به ارائه مثال داشته باشند، وهر روز عیان تر می شوند؛ خصوصاً در رسانه ها. این گفته البته متوجه همه ما است، اما به آنان که دارای مناصبی هستند متوجه تر است.آنان باید بدانند که «الناس علی دین ملوکهم»، ونباید همه نصیحت ها وخیرخواهی ها را به بهانه سیاه نمایی نا شنیده بگیرند،یا همه چیز را به استکبار جهانی ویا ساده لوحی و بدجنسی رقیبان نسبت دهند.
فرض کنید همین طور باشد؛ اما بازهم دستور دین ما نهی اکید از تن دادن به شنیدن مداحی ها وچاپلوسی ها است.درنقطه مقابل آنچه موردتشویق قرارگرفته، شنیدن نقد، واستقبال از انتقاداست؛ حتی اگر منتقدان انگیزه خیرخواهانه نداشته وبالاتر آنکه دشمن ما باشند!
نقد، چه درحوزه های علمی وادبی وچه درحوزه های سیاسی واجتماعی دارای آدابی است که رعایت انصاف، واقع بینی، خیرخواهی و استفاده از واژه های لطیف ولحن عفیف ازجمله آنها است ؛ همان چیزی که گاه « انتقاد سازنده» نامیده می شود. اما این هم درست نیست که با انگیزه کاوی واتهام پراکنی منتقدان را پشیمان کرده و جامعه را ازبرکات نقدمحروم سازیم. درمجموع به سودهمه مااست که باروی بازازانتقاد استقبال کنیم ؛خصوصاًکسانی که دارای جایگاه ومسئولیت های اجتماعی هستند.
سیره پیامبراعظم(ص)
ازاین رودرسیره پیامبر وامامان سلام الله علیهم اجمعین به کرات شاهد برخوردهای تلخ وتند بامداحان ومتملقان ونیزتشویق افرادبه بازگویی نظرات انتقادی خودهستیم .پیامبرخدا صلی الله علیه وآله توصیه فرموده اند که «بر چهره ستایش‌گران خاک بپاشید» وخودنیز در عمل چنین می کرد. ابوذر گفته است: سلمان و بلال را دیدم که به سوی پیامبر می‌رفتند. چون نزدیک آن حضرت رسیدند، سلمان خود را بر پاهای پیامبر انداخته و آنها را می‌بوسید. حضرت او را به سختی از این کار نهی کرد و فرمود: ای سلمان! با من چنان مکن که عجمان با پادشاهان خود انجام می‌دهند. من بنده‌ای از بندگان خدا هستم، می‌خورم از آنچه بندگان می‌خورند و می‌نشینم همانگونه که بندگان می‌نشیند.».
عبدالله بن مسعود ،یکی دیگر از یاران رسول خدا، نیز می‌گوید: مردی به حضور آن حضرت رسید؛ ولی از عظمت ایشان تحت تاثیر قرار گرفت و نتوانست سخن بگوید. رسول خدا با مهربانی به او فرمود: راحت باش! من که پادشاه نیستم. من فرزند زنی هستم که گوشتِ ماندة خشک شده می‌خورد.»
سیره امیرمومنان(ع)
رفتار امیرمومنان هم دراین باره مثال زدنی است.امام علی علیه السلام در خطبه ای که درصفین خواندند،به حقوق متقابل مردم وحاکمان اشاره کرده وفرمودند:« یکی از واجبات الهی، یکدیگر را به اندازه توان نصیحت کردن، و برپا داشتن حق، و یاری دادن به یکدیگر است. هیچ کس هر چند قدر او در حق بزرگ، و ارزش او در دین بیشتر باشد، بی نیاز نیست که او را در انجام وظیفه یاری رسانند، و هیچ کس گرچه مردم او را خوار شمارند، و در دیده ها بی ارزش باشد، کوچکتر از آن نیست که کسی را در انجام حق یاری کند یا دیگری به یاری او برخیزد. »
دراین هنگام مردی از یاران حضرت برخواست و با سخنی طولانی امام را ستود، ومراتب حرف شنوی و اطاعت از امام را اعلام داشت .امام درپاسخ به اونه تنها از مدح وتمجید او خوشحال نشد وتشکر نکرد،بلکه با کنایه ای حکیمانه فرمود:
«... ای مردم! از پَست ترین حالات زمامداران در نظر صالحان این است که گمان ببرند آنها دوستدار ستایش هستند، و کشورداری آنان بر کبر و خودپسندی استوار است، و من خوش ندارم که در خاطر شما بگذرد که ستایش را دوست دارم، و خواهان شنیدن آن می باشم، سپاس خدا را که چنین نبوده ام.(اما) اگر ستایش را دوست هم می داشتم، به خاطر فروتنی در پیشگاه خدای سبحان و اینکه بزرگی تنها سزاوار او است، آن را رها می کردم .گاهی مردم، ستودن افرادی را برای کار و تلاش روا می دانند. اما من از شما می خواهم که مرا با سخنان زیبای خود مستایید، تا نفس خود را به انجام وظائفی که نسبت به خدا و شما دارم وادار کنم، و حقوقی راکه مانده است بپردازم، و واجباتی که بر عهده من است و باید انجام گیرد،را اداء کنم.
پس با من چنانکه با پادشاهان سرکش سخن می گویند، حرف نزنید، و چنانکه از آدمهای خشمگین کناره می گیرند دوری نجویید، و با ظاهرسازی با من رفتار نکنید، و گمان مبرید اگر حقی به من پیشنهاد دهید بر من گران می آید، یا در پی بزرگ نشان دادن خویشم. زیرا کسی که شنیدن حق، یا عرضه شدن عدالت بر او مشکل باشد، عمل کردن به آن برایش دشوارتر خواهد بود. پس، از گفتن حق، یا مشورت در عدالت خودداری نکنید، زیرا خود را برتر از آنکه اشتباه کنم و از آن ایمن باشم نمی دانم، مگر آنکه خداوند مرا حفظ فرماید.»
انتقادپذیری؛ یکی از این دوسود
انسان خردمند وهوشیارباتامل درانتقادهاحداقل یکی ازاین دوسود را می برد؛یابرنقص وعیب کارخویش آگاه شده،آن رااصلاح می کندویابردرستی وصحت کارخود اطمینان بیشتری پیدا می کند.برای همین است که امام باقر علیه السلام در وصیتی به جابر بن یزید جُعفی فرمود:
«... اگر از تو تعریف کردند، خوشحال نشو، و اگر از تو بد گفتند بی تابی نکن! در مورد آنچه گفته اند فکر کن؛ اگر دیدی آنچه می گویند واقعیت دارد، پس بدان عصبانیت تو از حرف حق موجب افتادن تو از چشم خدا می شود و این مصیبتش بر تو بزرگتر است از سقوط از چشم مردم، و اگر دیدی آنچه می گویند درست نیست، بدون رنج و زحمت ثوابی برده ای. و بدان که تو از دوستان ما نخواهی شد مگر آنکه اگر همه اهل شهر هم بگویند بد آدمی هستی، ناراحت نشوی، و اگر گفتند آدم خوبی هستی خوشحال نگردی! بلکه خود را بر قرآن عرضه کن، اگر دیدی رهرو قرآن هستی... استقامت کن و بر تو بشارت بادکه آنچه می گویند به تو ضرری نمی رساند، و اگر دیدی جدای از قرآن هستی پس به چه چیز فریفته شده ای؟!»
امام موسی بن جعفر (ع) نیز در پندهایی مشابه به هشام بن حَکَم می فرماید:«... اگر در مشت تو گردویی باشد و همه مردم بگویند لؤلؤیی در دست داری، گفته آنان برای تو، در حالی که می دانی گردو است، سودی ندارد؛ همان گونه که اگر لؤلؤیی در مشت داشته باشی و همه بگویند گردو است، برای تو ضرری ندارد».
وظیفه منقدان؛ وتکلیف ما
نکته پایانی دراین باب اشاره به نقش سازنده انتقادها وحتی تخطئه ها برای کسانی است که می خواهند از هر فرصتی برای تربیت نفس واصلاح خود استفاده کنند.منتقد موظف به پیراستن انگیزه ،تخلیص نیت وطیب کلام به هنگام نقد است،اما مخاطب او نباید به دنبال یافتن انگیزه ومقصودِ وی ودست وپا کردن توجیهی برای خود باشد. فرض کنیم منتقدان دشمنان کینه توزی هستند که هدفی جز عیبجویی وسیاه نمایی علیه ما ندارند. آیا همین نمی تواند فرصتی برای رشد وتکامل ما باشد؟!
پاسخ مردان خدا به این پرسش مثبت است. آنان می گویند:« انسان خودش هم نمی‏تواند بفهمد که چه کاره است. انسان باید یک کسی که دشمن او هست پیش او برود ببیند قضاوت او نسبت به این چه هست، تا عیبهای خودش را بتواند بفهمد. انسان نمی‏تواند از دوستان خودش تعلیم بگیرد. انسان باید از دشمنان خودش تعلیم بگیرد. وقتی که یک صحبتی‏ می‏کند ببیند دشمنها چه می‏گویند؛ و تفکر کند که عیبها را دشمنها می‏فهمند. دوستها هر چه هم شما عیب داشته باشید و ما عیب داشته باشیم، برای اینکه حق را برای حق نمی‏خواهند و باطل را برای اینکه باطل است دشمن ندارند، به ما می‏آیند و به شما می‏آیند و می‏گویند که چه قدر خوب صحبت کردی و چه مقاله خوبی نوشتی؛ چه مقاله کوبنده‏ای بود این؛ چطور حریف خودت را منزوی کردی؛ چطور حرفهای حریف خودت را و لو هم صحیح بود، باطل کردی! دوستان انسان، دشمنان واقعی انسان‏اند. و دشمنان انسان دوستان، واقعی انسان‏اند. انسان باید از کسانی که بر او خرده می‏گیرند از آنها یاد بگیرد. کسانی که از او تعریف می‏کنند بداند که این زبان؛ زبان تعریف؛ خصوصاً در یک اموری که جای انتقاد است تعریف می‏کنند، این همان زبان شیطانی است و آن هم تأییدش تأیید شیطانی است».
این سخنانی است که امام خمینی(ره)،رهبر کبیر انقلاب اسلامی، در روز چهارم اسفندماه 1359 فرموده اند،و انصافاً شنیدنی است....اللهم وفقنا لما تحب وترضی

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 208725

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
6 + 11 =