نزهت بادی: فیلم «باید درمورد کوین صحبت کنیم» ساخته لین رمزی یک اثر به شدت تلخ و تکاندهنده است که شاید تماشای آن برای خیلیها آزاردهنده و دردناک باشد.
فیلم با اینکه اساسا از نمایش آشکار هر گونه صحنه کشتار و خشن خودداری میکند، اما چنان عریان و بیپرده شرارت و خشونت درونی انسان را به رخ میکشاند که احساس میکنیم آدمی چقدر میتواند موجود هولناک و هراسانگیزی باشد!
روایت فیلم به طرز غیر منتظرهای بجای تمرکز بر شخصیت کوین به عنوان مسبب و مقصر فاجعه، به سراغ مادر وی میرود که هرچند خود قربانی شرارت فرزندش است، اما تاوان گناهان او را پس میدهد و مجازات میشود.
فیلم با سکانسی از جشن گوجه فرنگی اسپانیا شروع میشود که اگرچه فضای شاد و سرخوشانهای به نظر میرسد، اما در ذات خود نوعی توحش و خشونت بدوی را القا میکند که کاملا در تناسب با حس خفقان، فشار و تنگی است که شخصیت مادر در کل فیلم تحمل میکند.
از همان ابتدا که با انعکاس نور تند رنگ قرمز پاشیده بر در و دیوار خانه بر روی صورت مادر از کابوس غوطه ور شدنش در میان گوجه فرنگیهای لهشده بیرون میآییم، با زنی روبرو میشویم که مدام میکوشد تا خود را از آثار خونین جنایت فرزندش برهاند، اما نمیتواند. تلاش خودآزارانه مادر برای پاک کردن رنگ قرمز از ناخنها و یا تکهای از مویش، بر پیوند جدانشدنی او با فرزند جنایتکارش که از پوست و گوشت و خونش است تاکید میکند.
در ابتدا تصور میکنیم مادر قربانی جنایت فرزندش شده و به طرز بیرحمانهای کفاره گناه او را پس میدهد، اما در طول رفت و برگشتهای میان گذشته و حال و مرور روابط غیرعادی او و فرزندش به تدریج با نقاط تاریک و سیاهی در شخصیت مادر روبرو میشویم که معلوم میشود چرا مادر خود را در گناه فرزندش شریک میداند و نمیتواند از عقوبت اعمال او رهایی یابد.
بعد کم کم متوجه میشویم ناسازگاری، خصومت و شرارتی که کوین از کودکی تا نوجوانیاش از خود بروز میدهد، واکنشی در برابر خشم، نفرت و کینه فروخورده مادری است که فرزند ناخواستهای را که به وی تحمیل شده، دوست ندارد. درواقع کوین این خوی خشن و وحشیانه را از مادری به ارث برده که هرچند در ظاهر تمام وظایف مادریش را انجام داده اما هرگز به فرزندش عشق نورزیده است.
قابهایی که صورت کوین نیمی از چهره مادر را پوشانده، اشاره به همین پیوستگی و مشارکت دارد که هر دو را دو نیمه مکمل شمایل یک هیولا ترسیم میکند و مادر را به اندازه کوین مقصر میداند.
در پایان وقتی کوین به مادرش میگوید که فکر میکردم دلیل کارهایم را میدانم، اما الان دیگر مطمئن نیستم چرا انجامشان دادهام، معصومانهترین جملهای است که از شرورترین بچه عمرمان شنیدهایم. تازه معلوم میشود آن شرارت درونی که کوین را به خشونت وا میداشته، آنقدر که ما فکر میکردیم خودخواسته و خودآگاه نبوده است. انگار هیچ راه دیگری جز جنایت بلد نبوده مادرش را وادارد او را در آغوش بگیرد و دوست بدارد.
درواقع آنچه در فیلم ما را به وحشت میاندازد و حالمان را بد میکند، رویارویی با جنایت وحشیانه رخ داده نیست، بلکه درک تاثیر مخرب و ویرانگر همین بدیهای کوچکی است که به آن عادت کردهایم و به سادگی از کنارش میگذریم، ولی هر کدام از آنها میتوانند به نتیجه وحشتناکی منتهی شوند.
5858
نظر شما