فردی با یک چماق وارد داروخانه شد، از متصدی داروخانه پرسید: آقا نفت دارید؟» پاسخ متصدی داروخانه منفی بود.مشتری با چوب روی ویترین کوبید و آن را شکست و گفت: مردهشور داروخانهای را ببرد که در آن نفت نمیفروشند.
روز دوم وارد همان داروخانه شد از همان آقا پرسید، نفت دارید؟ و باز هم پاسخ منفی شنید. مشتری دوباره با چماقش بخشی از ویترین را شکست و گفت: مردهشور داروخانهای را ببرد که نفت ندارد.
روز سوم، صاحب داروخانه برای جلوگیری از خسارت بیشتر، مقداری نفت تهیه کرد و در ویترین گذاشت. مشتری وارد شد و گفت: آقا نفت دارید؟ متصدی گفت: بله. او چماقش را محکمتر از دو روز گذشته بر ویترین زد و گفت: این داروخانه است یا نفتفروشی؟ مردهشور داروخانهای را ببرد که نفت دارد!
روز چهارم باز هم مشتری وارد داروخانه شد. تا خواست بپرسد که «نفت دارید؟» متصدی داروخانه گفت: نفت را بهانه نکن. زود باش شیشه را بشکن و برو تا به کارمان برسیم.
حالا حکایت سیدمحمد خاتمی است.
چه از او نقل شود که در انتخابات شرکت میکند، چه گفته شود که او تحریم کرده، چه روایت کنند که میخواهد انتخابات را جدی نگیرد ،چه در دماوند رای بدهد و چه و چه و چه، عدهای در داخل و خارج کشور، به او فحش میدهند. چهجوری رأی دادن و کجا پای صندوق رفتن و دلیل رأی دادن و ندادن هم بهانه است.
کسی که بنایش بر فحش است، بجای نقد و گفتگو ، فحش می دهد.
پس آقایان محترم! فحش تان را بدهید و بروید دنبال کارتان.
نظر شما