در عصر ویکتوریا، هرگاه که فرمول‌های علمی از سخن بازمی‌ماندند، دانشمندان بزرگی چون جیمز کلارک مکس‌ول به چامه‌سرایی روی‌می‌آوردند که اغلب به نتایجی خنده‌آور منجر می‌شد!

عرفان خسروی: «مقصد دانش، بیانی روشن‌تر از امور پیچیده به زبانی ساده است و مقصود شعر، بیانی رمزگون از امور ساده به زبانی پیچیده است» این جمله را پاول دیراک درحالی که مثل همیشه سر رفیق فیزیک‌دان خود یعنی ج. رابرت اوپنهایمر که شاعری ناکارآموزده هم بود، غرولند می‌کرد به زبان آورد و جمله‌اش را این‌گونه کامل کرد: «این دو اموری ناسازگارند».
با این وصف، احتمالاً دیراک کار دانشمندان سلف خود را هم نمی‌پسندید؛ زیرا سنت چامه‌سرایی پیشینه‌ای بسیار دیرین میان طبیعی‌دان‌ها، به‌ویژه دانشمندان عصر ویکتوریا دارد که در روند آموختن دانش، طفیلی حیرت‌های عالمانه و الهامات شاعرانه بارمی‌آمدند. دنیل براون، استاد زبان انگلیسی دانشگاه غرب استرالیا در پرث در این مورد به مجله نیچر (Nature) اشاره‌می‌کند که در نخستین دوره‌ انتشارش تحت سردبیری نورمن لاکِر، هر از چندی اشعاری هم منتشر می‌کرد؛ در آن زمان بسیاری از چهره‌های مشهور علمی در انجمن‌های ادبی گرد می‌آمدند و سروده‌هایشان را قرائت می‌کردند و حتی به خواندن آواز می‌پرداختند.
به گزارش نیوساینتیست، براون برای کتاب جدید خود به نام «ادبیات دانشمندان عصر ویکتوریا: قلم، دانش و مهملات» سرگرم بررسی این سویه منحصربه‌فرد از ادبیات انگلیسی است. کتاب او قرار است سال آینده به دست انتشارات دانشگاه کمبریج منتشرشود. این کتاب تباینی آشکار با کلیه مطالعات پیشین درباره شعر قرن نوزدهم دارد، زیرا پیش از این تنها به اشعار چهره‌های برتر ادبیات این دوره پرداخته‌می‌شد که نگاهی گذرا و سطحی به دانش داشتند و درعوض اشعار علمی‌ شاعران طبع‌آزما (که همان دانشمندان عصر ویکتوریا باشند) جدی گرفته‌نمی‌شد؛ اشعار این گروه، گرچه هرگز به پای قلم پخته کسانی چون تنیسون نمی‌رسند، اما درعوض شوخ‌طبعانه و گرم هستند و خیلی چیزها از تمایلات و سرشت گویندگان خود برملا می‌کنند.
جیمز کلارک مکس‌ول که به خاطر تکمیل نظریه الکترومغناطیس مشهور است، یکی از این دانش‌مندان چکامه‌سرا در عصر ویکتوریا بود. او در کنار کوشش‌هایی مجدانه برای بیان روند دشوار تحقیقات دانشگاهی، آثاری هم دارد که با بیانی طنزآمیز به تشریح مسائل ریاضی می‌پردازد؛ مانند «مسئله‌ای در دینامیک» که در سال 1854 سروده‌شده و این‌گونه آغاز می‌شود (در ترجمه این سطور منظوم و موزون و مقفای انگلیسی، کوشیده‌شده تا بیش از هر چیز «نظم» اثر حفظ‌شود و البته کلام منظوم فارسی حالت طنزآمیز اثر انگلیسی را هم دربردارد):
سیه‌زنجیری از فولاد محکم
بنه بر سطح هموار و منظم
اگر زوری زنی بر یک سر او
بجنبد انتهای دیگر او... (اصل اثر را به قلم خود مکس‌ول در این‌جا بخوانید)
این دنگ‌دنگ شوخ‌طبعانه به‌ویژه در نقیضه‌هایی که او از روی دست شاعران هم‌عصر خود سروده، به‌خوبی شنیده‌می‌شود. چندین نسل از دانش‌جوهای فیزیک درباره شوخی او با شعر رابرت بِرنْز (شاعر اسکاتلندی قرن هژدهم) شنیده‌اند؛ همین‌طور شعری که مکس‌ول برای کارت تبریک روز ولنتاین سروده‌بود و «مغازله آقای تلگرافچی با خانم تلگرافچی» نام‌گرفته‌بود:
بافه‌های جان من در سیم‌های تو تنید
گرچه از هم دور هستیم و جداییم و بعید
سیم‌پیچت که مدارش محور قلب من است
پیچه‌ای از جنس روح است و زغالش از تن است
پرشده در اتصال پیل عشق تو به سیم
خازن قلب من از جریان برقت مستقیم
هم کلید رمزهای نقطه و خطم تویی
هم پیام سیم‌های بسته و در هم تویی... (اصل اثر را به قلم خود مکس‌ول در این‌جا بخوانید)
آن‌‌طور که در این شعر مشخص است (و البته در اصل انگلیسی اثر مشخص‌تر است) مکس‌ول به‌خوبی توانسته با استفاده از نام‌های دستگاه‌های الکتریکی که متناسب کار تلگرافچی‌ها بودند، ابیاتی عاشقانه سر هم کند.
 

بد نیست در مقام مقایسه شعری از دکتر محمدحسین قائمی بیاوریم که همه‌جا به اشتباه به زنده‌یاد پروفسور محسن هشترودی منسوب شده و البته اغلب با غلط‌های فراوان بازگو شده‌است؛ دکتر قائمی این شعر را به تضمین تک‌بیتی (بیت نخست: منحنی قامتم...) سروده که شاید تنها همان تک‌بیت از پروفسور هشترودی باشد. نام این شعر «با تو در عالم ریاضیات» است:
منحنی قامتم تابع ابروی توست
خط مجانب بر آن، طره ی گیسوی توست
حد رسیدن به تو، مبهم و بی انتهاست
بازه‌ تعریف دل، در حرم کوی توست
بی تو وجودم بود یک سری واگرا
ناحیه همگراش دایره روی توست
مهر تو چون می‌دهد سمت به بردار دل
هر طرفی روکنی، هم‌جهت و سوی توست
پرتو خورشید شد مشتق از آن چشم تو
گرمی و جان‌بخشی‌اش جزئی از آن خوی توست
چون به عدد، یک تویی، من همه‌ صفرها
آن چه که معنا دهد قامت دلجوی توست
گر شود آن دم که ما زوج مرتب شویم
سر به رهت می‌نهم، چون که سرم گوی توست
هجر و فراقت شکست قائمه قائمی
نقطه پرگار عشق واله و پی‌جوی توست
محمدحسین قائمی، تهران، یک‌شنبه 24 تیر 1369

 

چنین دست اشعار عاشقانه‌ای، جزء طبیعی‌ترین اشعار مکس‌ول به‌شمار می‌روند. همین باعث‌می‌شد تا او در میان رفقای کسل‌کننده‌اش، سرگشته به‌نظر بیاید. مکس‌ول در نامه‌ای به سال 1983 این‌گونه نوشته است: «من مردان بسیاری سراغ‌دارم که همه‌جای طبیعت انگ‌ و نماد و علامت می‌بینند، از هفت و چهار دائم اندر تفت‌اند یا که در پی ثابت‌ها و هم‌نهشت‌ها بر باد رفتند».
البته مکس‌ول بیش از این‌ها، به خاطر منظوم‌ساختن فرمول‌های علمی با تخیل شاعرانه‌اش درقالب اشعاری تکان‌دهنده شهرت دارد. گاهی هم مکس‌ول از این توانایی ادبی برای نقره‌داغ‌کردن همکاران دانشگاهی‌اش استفاده‌می‌کرد؛ نمونه‌اش، شعری به نام «چکامه تیندالی» که در هجو شیوه سخن‌رانی پرشور همکار فیزیک‌دانش جان تیندال سرود و در سال 1871 در مجله نیچر منتشرشد.
البته تمام دانشمندان چکامه‌سرا، شعرهایشان را این‌گونه اسباب تمدد خاطر نمی‌دانستند. جیمز جوزف سیلوِستر، ریاضی‌دان و پیش‌گام نظریه گراف‌، درباره شعر غیرت زیادی داشت. کارن پارشال که زندگی‌نامه سیلوستر را نگاشته درباره این حمیت شاعرانه می‌گوید: «سیلوستر همان‌قدر که در ریاضیات جدی بود، در شعر نیز جدیت داشت و پس از آن‌که به توصیه دوست ادیبش ماتیو آرنولد، کتابی به نام «ناموس نظم» (The Laws of Verse) منتشرکرد، آن‌قدر از این موفقیت خوشنود بود که حتی پس از رسیدن به سمت استادی هندسه در دانشگاه آکسفورد، نامه‌هایش را با عنوان «ج.ج. سیلوستر، نگارنده ناموس نظم» امضا می‌کرد».
دو علاقه متضاد سیلوستر، گه‌گاه در مواردی نابه‌جا با یک‌دیگر تلاقی می‌کردند. مثلاً در هنگام یکی از سخنرانی‌هایش در آکسفورد، سیلوستر ناگهان به خواندن شعری روی‌آورد به نام «برای عضوی گمشده از خانواده‌ای از اصطلاحات در یک فرمول جبری» (اصل اثر را در این‌جا بخوانید)؛ آن‌گاه پس از سرآمدن شعر، به‌طور ناگهانی دوباره به سخنرانی خود در برابر چشمان حیرت‌زده مستمعان ادامه‌داد. با وجود کوشش‌ها و پی‌گیری‌های سیلوستر، هرگز ریاضیات و شعر با هم یکی نشد. کتاب ناموس نظم او طبقه‌بندی پیچیده‌ای داشت و هنر شعر را به مباحث «روان» (Pneumatic)، «زبان» (Linguistic) و «بیان» (Rhythmic) تقسیم‌می‌کرد که به ترتیب پیرامون مفهوم شعر، واژگان شعر و موسیقی شعر بودند. تنها در مبحث بیان، او به کیفیاتی مانند «وزن» (Metric)، «فام» (Chromatic) و «آفرینش» (Synetic) می‌پردازد؛ سپس همین کیفیت آخری، یعنی «آفرینش» را به انواعی مثل «تقارن» (Syzygy)، «برخه» (Symptosis) و «تلاقی» (Anastomosis) تقسیم‌می‌کند. نگاه او به شعر در این کتاب، غامض‌تر از آن بود که توسط کسی دیگر درک شود، بنابراین ناموس نظم از روشن‌نگاه‌داشتن آتشی که سیلوستر افروخته‌بود، درماند. زمانی که او در دانشگاه جانزهاپکینز بود، مزاحم رهگذران بی‌اشتیاقی می‌شد که ناچار بودند به احترام او بایستند تا ببینند استاد ریاضیات چه می‌گوید؛ او هم نسخه‌ای چهارصد-پانصد مصرعی از قصیده‌ای با مصرع‌های مقفا برای آن‌ها می‌خواند، درحالی که هر روز به مطبعه می‌رفت و با اضافه‌کردن ابیات جدید و اصلاح ابیات قبلی، برای چاپ اثرش استمهال می‌کرد. سرآخر نسخه غول‌آسای نهایی او گم‌وگور شد و اکنون جز چند تکه کوتاه از این شعر، چیزی به‌جا نمانده‌است. به قول سعدی «نزدیک رای عاشقان، خلق مجنون‌اند و مجنون عاقل است».
5353

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 192500

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 9 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 20
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بدون نام IR ۰۷:۵۰ - ۱۳۹۰/۱۰/۱۴
    20 1
    ترجمه شعرها خوب بود
    • بدون نام CH ۱۰:۰۶ - ۱۳۹۰/۱۰/۱۴
      15 1
      بسیار عالی
  • بدون نام IR ۱۲:۵۷ - ۱۳۹۰/۱۰/۱۴
    11 1
    یاد سیاستمداران خودمون افتادم!!
  • محمود حاج زمان IR ۱۶:۵۰ - ۱۳۹۰/۱۰/۱۴
    10 2
    ما فکر می کردیم دوست عزیزمون عرفان خسروی فقط در زمینه جانورشناسی تخصص دارند، نگو شاعر چیره دستی هم هستند!! انصافا ترجمه های منظوم بسیار زیبایی در خصوص اشعار ماکسول ارائه کرده بودند. واقعا آفرین
  • حامد IR ۲۰:۱۸ - ۱۳۹۰/۱۰/۱۴
    8 1
    کلا عرفان خسروی یکی از نوابغ ما در زمینه جانورشناسی هستند. من بعضی از کارهای ایشان را که دیده‌ام واقعا در سطح جهانی کار می‌کنند. من حتی اسم‌ش را به‌طور مستقیم از چندنفر شنیده‌ام که در سطح عالی دایناسورشناسی فعالیت می‌کرده‌اند.
  • بدون نام IR ۲۰:۲۳ - ۱۳۹۰/۱۰/۱۴
    5 13
    از قدیم گفتند: خوراک شاعرا نون و پنیره!! با این حرفها می خواهید به کجا برسید!! همین الان هم صد سال از دنیا عقب افتادیم و فقط در جا میزنیم کم نیست!! ...خیلی الکی خوش هستید :-)
    • ن IR ۰۰:۳۷ - ۱۳۹۰/۱۰/۱۵
      10 3
      مكر جا ي شما رو تنك. كردند؟!؟!؟!!؟!
    • بدون نام IR ۱۸:۱۰ - ۱۳۹۰/۱۰/۲۳
      3 1
      خب الان به نظر شما مقاله نوشتن حرامه ?!!?!?!
  • عرفان IR ۰۸:۳۹ - ۱۳۹۰/۱۰/۱۵
    10 1
    بنده خودم از این ترجمه‌ای که مرتکب شده‌ام رضایت ندارم. به رغم لطف دوستان، اسم این تکه‌پاره‌ها شعر نیست. یعنی باید این تفاوت میان «شعر» و «نظم» برای ما جا بیافتد. وقتی دوست عزیزم، آقای دانشی پیش‌نهاد دادند این متن را ترجمه کنم، و من وسوسه شدم، فکر نمی‌کردم نتیحه کار تا این حد ناامیدکننده باشد. به‌هرحال، این‌ها شعر نیستند و هدف من هم از ترجمه این مقاله، صرفاً مطایبه بوده و قصد برگرداندن چیزی به گذشته را ندارم. خودم هم خیلی با شاعرها و با خوراک آن‌ها که گویا نان و پنیر باشد، میانه‌ای ندارم. درواقع بنده پیتزا را ترجیح می‌دهم!
    • The Wall IR ۱۴:۴۶ - ۱۳۹۰/۱۰/۲۴
      2 1
      آره ... مخصوصا قارچ و گوشت !!!
  • علی IR ۰۹:۲۷ - ۱۳۹۰/۱۰/۱۵
    5 2
    ببخشید موقعی که من دانشجو بودم (درسال 1368 فارغ التحصیل شدم) دراوایل دانشجویی استادی داشتیم دردانشگاه فردوسی مشهد که این شعر رامیخواند ومیگفت مربوط به پروفسور هشترودی است البته این راهم بدانید که پروفسور هشترودی استاددانشگاه فردوسی مشهد بوده است . حال چگونه آقای قائمی درسال 1369د آنرا سروده است
    • مهدی PL ۲۰:۴۱ - ۱۳۹۱/۰۵/۲۰
      0 0
      مطمئن باشید که این شعر نبوده است. من هم شاعر را می‌شناسم هم با آثار پروفسور هشترودی آشنایی کامل دارم. تنها بیت اول این شعر از دکتر قائمی نیست که خودشان هم نوشته‌اند غزلشان تضمین این بیت اول است.
  • دوست ِ ... شما IR ۱۲:۰۰ - ۱۳۹۰/۱۰/۱۵
    5 1
    جناب خسروی تا آنجا که به یاد دارم شعرهای شما همه شعر بود و شور بود و ادبیات ! بلا به دور شود اگر روزی بخواهید تلفیقی از شعرو دایناسور داشته باشید ! در دفتر اشعار جمع آوری شده دوران نوجوانیم (از شاعران دیگر)شعری ریاضی وار یافتم ، آن را برایتان نوشتم اما محدودیت 700 کلمه کامنت ، دست و پایم را بست .
  • احسان حاجیان IR ۱۱:۵۳ - ۱۳۹۰/۱۰/۱۶
    3 1
    سلام امان از دوست ناباب پیشنهاد می کنم شما هم دبیر سرویس را مجبور کنید چند تا تصویر تشریحی از اون سگ دایناسورنما بکشند و بعد هم توی خبرآنلاین... بذارید تا این طوری تلافی کرده باشید.انتقام جوانمردانه ایه،نه؟
  • TATAR IR ۱۲:۲۵ - ۱۳۹۰/۱۰/۱۶
    2 2
    سلامه به همه. میگم کسی ترجمه ی کامل شعر ماکسول رو داره.برا مخیلی زیبا بود. خیلی لازمش دارم. «مغازله آقای تلگرافچی با خانم تلگرافچی»
  • بدون نام US ۲۳:۳۸ - ۱۳۹۰/۱۰/۱۹
    1 1
    عکس جالبی برای مقالتان انتخاب کرده اید.علاوه بر ترجمه زیبایتان
  • محمد شریفی فرد IR ۱۸:۰۷ - ۱۳۹۰/۱۰/۲۳
    3 1
    بصورت کاملا ساختاری با اون قسمت "در عصر ویکتوریا، هرگاه که فرمول‌های علمی از سخن بازمی‌ماندند، دانشمندان بزرگی چون جیمز کلارک مکس‌ول به چامه‌سرایی روی‌می‌آوردند که اغلب به نتایجی خنده‌آور منجر می‌شد!" موافقم...در کل همانگونه که پیش از این دیده بودیم ترجمه ی زیبایی داشت .
  • بدون نام US ۱۳:۲۵ - ۱۳۹۰/۱۰/۲۸
    2 1
    like ! mesle hamishe karet doroste.
  • جیم IR ۱۱:۰۴ - ۱۳۹۰/۱۱/۱۱
    0 1
    یک بزرگی گفت شاعر این اشعار را باید مورد عنایت قرار داد
  • بدون نام US ۲۳:۴۶ - ۱۳۹۱/۰۷/۱۹
    0 0
    0