بعد از هماهنگی با یک مدرسه به اتفاق به آنجا رفتیم و مدیر آن مدرسه ما را برای دیدن از کلاس ها راهنمایی کرد. در گوشه ای از حیاط دراندشت مدرسه تعدادی از دانش آموزان بساط باربکیو را گسترانده بودند و به همراهی معلم خود در حال تهیه و پخت کباب بودند. مدیر ایرانی پرسید در ساعت درس و تحصیل چرا این دانش آموزان پیک نیک رفته اند؟ مدیر مدرسه جواب داد این پیک نیک نیست و کلاس درس جامعه شناسی است. در واقع معلم در حال تدریس مهمترین درس جامعه شناسی به دانش آموزان است یعنی ترجیح منفعت جمعی بر منفعت فردی. دانش آموزان که هر کدام به چند تیم تقسیم شده اند یاد می گیرند که اگر هر نفر کار خود را در تیم خود که مثلا تیم آماده کردن گوشت و آمیخته کردن آن با مواد غذایی دیگر است به خوبی انجام دهد، نتیجه بهتری خواهد گرفت و مثلا گوشت خوبی برای کباب کردن آماده می شود و اگر بقیه تیم ها تا تیم کباب کردن گوشت کار خود را به درستی انجام دهند نهایتا همه بچه های کلاس با همدیگر غذای خوشمزه ای را تناول خواهند کرد و این به نفع همه است.
دوستم می گفت بعد از آن روز فهمیدم که چرا مردم این کشور بدون اعمال جریمه و فشار قانون را مراعات می کنند. فهمیدم چرا در این کشور کمتر کسی به سراغ کلاهبرداری می رود تا جیب خودش را پرپول کند و به فکر منفعت بردن همه است و از آن مهمتر فهمیدم چرا آموزش ابتدایی در این کشور بالاترین بودجه را دارد و حقوق یک مدیر مدرسه هم طراز مدیران عالی کشور و معلمی از مشاغل پردرآمد است. و همینطور فهمیدم چرا در ایران کلاهبرداری، اختلاس، عادی شدن تخطی از قانون و فرار از قوانین راهنمایی و رانندگی همه در کنار بودجه پایین آموزش و پرورش و حقوق ناچیز معلمی است.
دوستم می گفت تازه می فهمم چرا می گویند تفاوت جهان اول با جهان سوم در وزارتخانه آموزش و پرورش است. این ها را دوستم می گفت و گرنه به قول آن طنز قدیمی ما که به چشم خودمان ندیدیم...
233233
نظر شما