سال ۱۴۰۳ هجری شمسی را در شرایطی آغاز کردهایم که آخرش هم نفهمیدیم این سال پربرکت، از آنِ کدامیک از حیوانات محترم یعنی عالیجنابان نهنگ و اژدها است. به هر تقدیر، سال نهنگ باشد یا اژدها، نان بسیاری از ما ایرانیان، امسال هم بر پشت خرگوش است! خرگوش به چابکی میدود و دشوار است دست یازیدن به نان! یکی از نفرینهای قدیمی در ادبیات فولکلوریک ما کُردها، این است که یک پدر دلشکسته و رنجور، فرزند ناسپاس و قدرناشناس یا خاطی را چنین نفرین کند: «الهی رزق تو بر پشت خرگوش باشد روله!» صد البته در این اقتصاد تورم زده و بحرانی، کسی ما را نفرین نکرده و بخش عظیمی از مشکلات امروز ایران، ریشه در رویکردهای نظری و شیوههای عملی در «حکمرانی» دارد. ترجیح میدهم به جای آن که از خود سوال کنم «با این دست فرمان کجا خواهیم رفت؟»، در همین ایستگاه فروردینی، یک بار دیگر، یک پرسش تکراری اما حساس و حیاتی را پیش بکشم: «مهمترین تهدیدات علیه بقای ایران کدامند؟» دقت بفرمایید؛ تهدیدات علیه ایران و نه علیه نظام جمهوری اسلامی.
در این چند سال، حکمرانان، سیاستمداران و نهادهای مرتبط با امر امنیت و قدرت سخت، همواره پاسخهای تکراری و مشخصی به این سوال دادهاند و با درصدهای لَختی بالا اندکی پایین، غالبا به این موارد اشاره میکنند: تهدیدات آمریکا علیه ایران، تهدیدات اسراییل علیه ایران، خطر فعالیت گروههای تجزیه طلب و تهدیدات مربوط به گروههای افراطی. یحتمل، برخی از کارشناسان و شاید بعضی از مسئولین پایه بلند، پس از رویدادهای مرتبط با جنبش اعتراضی سال ۱۴۰۱ هجری شمسی، تظاهرات مردمی و به ویژه احتمال شکلگیری اعتراضات گسترده زنان را هم نیز به لیست تهدیدات پیشین افزودهاند. اما من بر این باورم که این نگرش، نه تنها کوته بینانه، بلکه خطرناک است و زوایای مهمی از واقعیت صحنه را پنهان میکند. عوامل خطرناکتری امروز و فردای ایران را تهدید میکنند که قدرت فرساینده آنها، به مراتب از آمریکا و اسراییل هم بالاتر است. از این گذشته، جستجوی صرف تهدیدات در مباحث امنیتی مرتبط با خطر تجزیه و گروههای افراطی، ما را از خطرات بزرگتری غافل میکند که اتفاقا جلوههای مشهود دارند و هیچکدام از آنها، مستور نیستند. بگذارید به سه تهدید بزرگ اشاره کنم که به زعم من، به مراتب از مواردی که بدانها اشاره رفت، مهمتر هستند:
الف) اقتصاد جهان، وضعیت ایران و تکرار تاریخ
در سال ۱۴۰۲ و در شرایطی که مردم ایران، یکی از سختترین دورانهای تورمی دهههای اخیر را تحمل کردند، مبلغی معادل ۳.۲ میلیارد دلار بابت واردات موبایل، از کیسه رفت. شک نکنیم اگر اوضاع اقتصادی ایران بهتر بود و تعداد بیشتری از شهروندان ایرانی، امکان خرید موبایل داشتند، این مبلغ؛ حتی از ۲۰ میلیارد دلار هم فراتر میرفت. آیا این مبلغ مهم است؟ بله برای اقتصاد کشوری که به شکل قطره چکانی و به زحمت ارز به دست میآورد؛ مبلغ مهمی است و مساله اینجاست که ما فقط موبایل نمیخریم و دهها میلیارد دلار دیگر بابت خرید دیگر محصولات فن آوری، دارو، تجهیزات پزشکی و مهندسی و حوزههای دیگر خرج میکنیم. چه باید کرد؟ آیا باید کل این محصولات را خودمان تولید کنیم؟ البته که خیر. فعلا همان هواپیمای مسافربری سفارشی رییس قوه مجریه را تولید کنیم و کمر بویینگ را بشکنیم؛ کفایت میکند! اتفاقا در بحث حساس و مهم «های تِک»، چاره کار در تلاش برای خودکفایی نیست. بلکه در این است که اولا در حوزه تولید، مزیتهای خود را کشف کنیم و برای جبران کسری و افزودن بر میزان صادرات، قدمی برداریم. ثانیا، تلاش کنیم تا گوشه بسیار کوچکی از بازار را در دست بگیریم. واضح است که با این وضعیت سیاست خارجی و تحریمهای بینالمللی، کار خاصی نمیتوان انجام داد و فعلا فقط نفت را میتوان با پرداخت حق السهم دلالها به فروش رساند و جایی برای صادرات کالا و خدمات فنی مهندسی نمیماند. پس تهدید امنیتی نخست و بسیار جدی علیه ایران، این است که اقتصاد ما، نه تنها تامینکننده توسعه و رفاه، بلکه حتی ضامن بقا نیست و هیچکدام از پانصد برند برتر اقتصاد جهانی از آنِ ما نیستند و چنان وضعیتی داریم که گویی در اقتصاد جهان اساسا «وجود» نداریم و نیستیم.
ظاهرا یک بار دیگر و به یک شکل کاریکاتوری، شاهد تکرار تاریخ هستیم. زمانی که انقلاب صنعتی از مرزهای بریتانیا گذشته و به اروپا رسیده بود، ما در دوران قاجاریه، مقطع بسیار تلخی را سپری میکردیم و قبل از آن هم در دوران صفویه و در شرایطی که عثمانی، به تجهیزات و تسلیحات نظامی توپخانهای و سلاح گرم دسترسی داشت، ما به طرز اندوهباری، عقب مانده بودیم. گویی اکنون هم در یک چرخه تکراری و در شرایطی که ببرهای آسیایی و برخی از کشورهای عربی به تکاپوی اقتصادی افتادهاند، ما باید سرگرم این باشیم که کدام آقازاده و کدام عروس و داماد در حال لمباندن منابع کشور هستند. اگر از این سیکل معیوب خارج نشویم و در اقتصاد منطقه و جهان، جایی دست و پا نکنیم، دوران تیرهتری در انتظارمان خواهد بود.
ب) تغییرات اقلیمی، امنیت غذایی و شرایط زیستی ایرانیان
تغییرات اقلیمی، گرم شدن کره زمین، خشکسالیهای مکرر و گسترده، فروچالهها و کاهش شدید راندمان تولید محصولات کشاورزی، مشکلات بزرگی هستند که تمام بشریت را تهدید میکند. اما در این میان، تهدید علیه خاورمیانه به مراتب جدیتر است و از فلسطین و مصر تا ایران و عراق و ترکیه و سوریه، کل خاورمیانه در معرض تهدید خشکسالی است و علاوه بر این، ریزگردها و آلودگی مداوم هوا، کُشندهتر از آن چیزی است که تصور میشود. با این حال، شواهد نشان میدهد که هنوز هم کسی در ایران، این موضوعات حیاتی را جدی نگرفته است. هنوز هم الگوی کشت غلط و پرهزینه و کم درآمدی داریم، آب را به شدت هدر میدهیم، چاه غیرمجاز حفر میکنیم، رود و چشمه پمپاژ میکنیم، هزاران روستایمان تخلیه شده، آلودهترین بنزین را با قیمت پایین، با آلایندهترین خودروها میسوزانیم، تغییر کاربری مزارع و شالیزارها و تبدیل آنها به خانه و ویلا ادامه دارد و همچنین، کوه خوار و ساحل خوار و دریا خوار و بستر رودخوار هستیم! فقدان سیاست گذاری دوراندیشانه و موفق در حوزههای کشاورزی، محیط زیست، سوخت، انرژی و مدیریت امنیت غذایی، برای آینده ایران، چنان تهدید عظیمی است که گروه مهد علیا رجوی و داعش و تجزیه طلب، همگی در برابر آن، تعظیم نموده و لُنگ اندازانند!
ج) یکی بلیط در دست و اشک در چشم، آن یکی بر چند کرسی
از شواهد متعدد پیداست که هنوز هم موضوع مهاجرت گسترده جوانان و به ویژه نخبگان ایرانی؛ برای حاکمیت تبدیل به دغدغه نشده است. اتفاقی که در دانشگاههای ایران روی داده، بیشباهت به دوران انقلاب فرهنگی نیست. استادان قدیمی و توانمند را وادار به رفتن میکنند و کرسیهای تدریس و کمیتههای جذب، وضعیتی دارند که اساسا بینیاز به توضیح اضافی است. علاوه بر آن که نخبگان در دانشگاهها، در طرح نظرات انتقادی خود آزاد نیستند و رواداری دولت و مقامات به درجات زیر صفر نزدیک شده، فضای کار و کسب در بازار آزاد روز به روز غیررقابتیتر شده و کارتلهای قدرتمند دولتی و خصولتی با پشتیبانی بانکهای حامی خاصه خواری در حال فتح تمام خاکریزها هستند. مساله حتی از این نیز فراتر رفته و بسیاری از جوانان عادی دانشگاه نرفته و دبیرستانی هم سودای رفتن دارند. این وضعیت، بدون شک در کوتاه مدت، منجر به شادی و پیروزی هواداران گفتمان «هر کی دوست نداره جمع کنه بره» میشود. چرا که در چنین فضایی است که به عنوان مثال، یک گوینده کم مایه، به راحتی نه تنها استاد مهمترین دانشگاه کشور میشود، بلکه در صدر لیست برندگان کرسیهای مجلس مینشیند و لبخند پبروزمندانه میزند! ولی این شادی دیرپا نخواهد بود و در میان مدت، برای اغلب حوزههای علمی، تخصصی، فنی و حتی خدماتی، ایران را با مشکلات بزرگ روبرو میکند.
۳۱۱۳۱۱
نظر شما