میرکریمی در «یه حبه قند» به بیانی سهل و ممتنع دست یافته ​است.

 مونا‌سیفی، روزبه‌کمالی: «یه حبه قند» همانند یک جعبۀ خاتم، سینی‌ قلم‌زنی، یا قالیچه‌ای ایرانی سرشار است از جزییات ظریف و متعددی است که کلیتی زیبا خلق کرده‌اند.
 

ساخت ‌وساز اینهمه عناصر ریزنقش سهل ‌و ممتنع می‌‌نماید. سهل است از آن ‌رو که مخاطبی را - که بر سر سفرۀ پرنقش‌ونگار و بته‌جقۀ آن نشسته- به‌آسانی قانع می‌‌سازد که صحنه‌‌هایی از زندگی عادی و روزمرۀ یک خانوادۀ سنتی را نظاره‌ می‌کند. دشوار است چون برای نزدیکی هرچه بی‌واسطه‌تر تماشاگران به‌ واقعیت، آگاهانه ریزه‌کاری‌ها و ظرایف لحظات گذرا و لغزان هرروزه را با وسواس و دقت بازسازی کرده‌است. انگار که فیلم‌نامه‌نویس و کارگردان از روی دست واقعیت نگاه‌کرده‌اند، و بار دیگر آن را هم‌چنان‌که یادآور صنعت‌گری و هنرگری و چرب‌دستی و چیره‌دستی و مهندسی و رسامی نگارگران است، نقش‌زده‌اند.

 

دقت‌کنید که رویدادها و مناسبات بازسازی‌شده در «یه ‌حبه‌ قند» گرچه به نیکویی زندگی واقعی را به یاد می‌آورند، اما شهدی حیات‌بخش در رگ‌های آن جاری است - سرشار از حلاوت و سیلانی که شاید در زندگی واقعی یافت نشود. هم چنان‌که سروِ کرشمه‌گرِ نگاره‌های ایرانی درختی اثیری است که  زیبایی فرازمینی دارد ، اما همچنان بر سرو ِبیرون از عالم سرمدی نگارگری نیز دلالت می‌کند.

 

«یه حبه قند» همکاری و تحسین هم‌کسوتان میرکریمی را هم برانگیخته‌است‌: هم کیارستمی برای آن پوستر نقش‌زده، و هم  بنی‌اعتماد آنونسش را ساخته. بهرام توکلی و مجیدی نیز به هم‌وطنی با میرکریمی افتخار‌کرده‌اند، و افخمی هم آن را ایرانی‌ترین فیلمی که تا به‌‌حال دیده خوانده‌است. یادداشت حاتمی‌کیا نیز شهرۀ آفاق است، و از عتاب آن با فرهادی سخن‌ها بر سر زبان‌هاست.
 

میرکریمی در مصاحبه‌اش با خبرآنلاین از زیبایی‌‌ها و شگرد‌های هنرایرانی- اسلامی سخن گفته است. گفته‌های او از تلاش خودآگاهش برای زنده‌ساختن تجربۀ مواجهه با آثار این سپهر از طریق مدیوم سینما خبر می‌دهد. تلاش و پیشنهاد کریمی و همکارانش برای چنین تماشاگه و نظاره و تماشایی ارجمند و محترم است. نکته در گفت‌وگوهایی است که پیرامون این اثر برخاست. هم حاتمی‌کیا و هم افخمی و هم میرکریمی به لسان مختلف بر هویت ایرانی «یه حبه قند» تاکید بسیار ورزیدند. اما حاتمی‌‌کیا  افزون بر این در مدح شیرینی «یه حبه قند»، جدایی تلخ نادر از سیمین را از طعن و قدح بی نصیب نگذاشت. انگار که «یه حبه قند» در نظر او اثری است ایرانی و برخاسته از فرهنگی اصیل، و جدایی... برساخته‌ای از دغدغه‌ها و تالمات جز‌این‌جایی و آلوده به شائبه‌های بیگانگی. این رای را بگذارید کنار نظر افخمی که ‌«یه حبه قند» را ایرانی‌ترین فیلم دانسته است.
 من به درستی درنمی‌یابم که سخن از ایرانی بودن یا ایرانی‌تر بودن در باب «یه حبه قند» چه معنای محصلی دارد؟ چه تفاوتی دارد با این که مثلا «جدایی‌‌ نادر از سیمین» را همان‌اندازه و - نه‌ لزوما همسان- ایرانی بدانیم؟ پیش‌فرض‌های این حکم چیست؟ آیا ایرانیت تنها در شیوۀ زندگی سنتی نمایان است؟ در روش‌های دیگرِ زیستن ایرانی‌ها مشهود نیست؟ آیا مفهوم ایرانیت پدیده‌ای صلب و ابدی و بدون دگرگونی است؟آیا فقط یک نوع هویت ایرانی داریم، و آن یک نوعِ خالص و برتر هم هویت ایرانی متبلور در این گونه از سنت است؟
 

می توان محدودۀ این پرسش‌ها را پیش‌تر برد تا مفهوم هویت را نیز دربرگیرد، و ابهام معنایی و مدلولی مستتر در ذات آن را برآفتاب افکند. ذیل اصطلاحاتی هم‌چون هویت معناهای گوناگون گنجانده شده که برای فهم درست و یکسان از آن به واشکافی و آشنایی‌زدایی نیاز است، تا به کژتابی شناختی دامن نزند.  مثلا یکی از مهم‌ترین نکات در باب هویت کارکرد سلبی آن است: انسان ها با این مجموعۀ رفتارها، عادت‌ها، فرهنگ‌ها، و خرده‌فرهنگ‌ها می‌کوشند وجود یا گروهی مستقل از دیگران پدید‌آورند. «دیگری»ای که ممکن است همسایه، هموطن، بیگانه، یا جز آن باشد. پرسش این است که آیا هر آن‌چه در جایگاه هویت و هنر ایرانی می‌شناسیم همه برساختۀ خود ایرانیان است؟ سلول‌های این موجود همه یکسره از ایرانی‌ها و عناصر ایرانی پدیدآمده؟ آیا مثلا آن‌چه هنر اسلامی می​نامیم – که در حقیقت هنر هنرمندان مسلمان است- همه ابداع جماعت ایرانی بوده‌‌‌است؟ میرکریمی در مصاحبه‌اش از گنبد مسجد شیخ‌‌لطف‌الله و معماری اسلامی مثال آورده است. مگر‌ در معماری اسلامی یا پیش از آن عناصری از یونانی‌ها، رومی‌ها، بابلی‌ها، اعراب، و‌ چینی‌ها وارد نشده‌‌‌است؟ همان‌هایی که در دوران‌های دیگر در برابر ما و هویت ما «دیگری» به‌شمار‌می‌آمده‌اند. ما ازتمدن‌ها و فرهنگ‌های دیگر تاثیرپذیرفته ایم- در دوران‌های گوناگون تمدن‌های یونانی، بابلی، رومی، عربی، یا جزآن- و متقابلا بر آن‌ها تاثیر گذاشته‌ایم.‌ اکنون هم از فرهنگ​های دیگر - مثلا فرهنگ غربی- تاثیر می‌پذیریم و بر آن تاثیر‌می‌گذاریم. تولید آثاری فرهنگی همچون «یه حبه قند» را نیز می‌توان تلاشی ارزشمند در این مسیر ارزیابی کرد.
 

«یه حبه قند» زندگی سنتی ایرانی را به تماشا عرضه‌کرده‌، که خود از سنت‌ها و فرهنگ‌های دیگر- فی‌المثل سنت‌های عربی و ترکی- تاثیر ‌پذیرفته است‌. «جدایی نادراز سیمین» هم مناسبات و اقتضائات زندگی امروزی و مدرن را نمایش‌ می​دهد، که مثلا از فرهنگ غربی هم تاثیر می‌پذیرد. چه دلیلی می‌توان اقامه کرد که تاثیرپذیری از فرهنگی جز فرهنگ غربی نکوست ، و متاثرشدن از فرهنگ غربی نکوهیده. همۀ این فرهنگ‌ها بخش‌های زیبا و نازیبا، اخلاقی و غیراخلاقی دارند. چگونه است که تاثیرپذیری از سنت اقوام دیگر همان ایرانیت است، تاثیرپذیری از مدرنیتۀ دیگران ضدِایرانیت؟
 

حاتمی‌کیا که «یه حبه قند» را در تقابل با «جدایی نادر از سیمین» قرار داده، هم از نکته‌ای مهم درباب فیلم اخیر غفلت کرده، و هم در سخنان پیش‌‌ترش در سیما نیتی را به فرهادی و اثرش نسبت داده است که با واقعیت سازگار نیست. نخست این که در جدایی... با یک گزینه روبه‌رو نیستیم، بلکه با دو انتخاب مواجهیم: سیمین انتخاب می‌کند که برود، اما نادر بر‌می‌گزیند که بماند، و هر دو تصمیم نیز قابل احترام است. حاتمی‌کیا تا کنون تنها با تکیه بر عزم سیمین به این اثر اعتراض کرده، اما از دیدن انتخاب نادر و سخن‌گفتن در‌باب آن غافل مانده است.دیگر این‌که خواستۀ سیمین را به غلط پیشنهاد فرهادی و فیلمش به تماشاگران وانمایانده.  نادر به خاطر پدرش می‌ماند، سیمین به خاطر دخترش می‌رود. کدام تصمیم انسانی و اخلاقی، یا انسانی‌تر و ‌اخلاقی‌تر است؟ این سئوال فیلم نیز به‌شمار می‌آید، و پاسخ به آن بسیار دشوار به نظر‌ ‌می‌رسد. مگر به آسانی می‌توان به این پرسش استخوان‌سوز پاسخ- وضرورتا فقط و فقط یک پاسخ – داد؟ دقت کنید پرسش درباب امر اخلاقی است؟ کدام اخلاقی و انسانی است، و نه این که کدام ایرانی است؟ این همان نکته و نقطه‌ای است که باید کانون توجه قرار‌گیرد. 
 

 «جدایی نادر از سیمین» هم همان اندازه ایرانی است که «یه حبه قند». نخستین گونه‌ای از زندگی ایرانیان را روایت می کند، و دومی نوع دیگری از آن را. تازه مگر  اثر میرکریمی یکسره ایرانی است؟ سینما یک مدیوم غربی است. تکنیک دوربین متحرک روی شانه ابداع غربی است. بسیاری از تجهیزات فیلمبرداری و تکنیک​های بازیگری و کارگردانی غربی​اند. حتی قالب خرده‌پیرنگ و مینی مال -که ماجرای فیلم در چارچوب آن روایت شده-  غربی هستند. اما هیچ کدام این‌ها از اهمیت برخوردار نیستند، مهم آن است که این اثر تلاشی است هنرمندانه و احترام‌ برانگیز. مهم انسانی بودن و اخلاقی بودن و هنرمندانه بودن است.
 

همۀ هواهای سنت همچون شکرپاره و قند شیرین نیست، و همۀ آسمان مدرنیت ناصاف و کدر نیست، اما تماشای «یه ‌حبه‌ قند» تجربۀ فرح‌بخش تنفس در هواهای پاکیزۀ سنت است در زندگی و مناسباتِ امروزی. پاره‌های شیرین و قندی سنت که حلاوتش تلخی‌های این‌جا واکنون را التیام می‌بخشد. تجربه‌ای به مثل همچون گذر از زیرِ طاق‌ضربی‌ها نقش آجری. یا به‌مانند سیاحت عابری در کاشی‌کاری زیرطاقیِ بالکن کوچک مشرف به خیابان. آن که بی‌خبر و گرفتار از خیابان می‌گذرد و ناگهان و بی‌اختیار آنی سر به آسمان می کند، ناغافل به ضیافت رنگ و نقش و موزونیت فراخوانده‌ ‌می‌شود، گویی او را خوانده‌اند که میهمان باغچه‌ای از بهشت باشد.
  5757

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 183546

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
6 + 6 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 6
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • علی US ۱۶:۵۷ - ۱۳۹۰/۰۸/۱۶
    5 5
    هر دو فیلم بی نظیر بودن
  • امیر IR ۱۸:۴۷ - ۱۳۹۰/۰۸/۱۶
    5 4
    بحث ایرانی بودن یا نبودن نیست بحث اینجایی بودن یا نبودنه. فرهنگ شرق اینجاییه اما فرهنگ غرب از جنس ما نیست. تو جدایی سیمین از نادرم اونچیزی که مهمه نه انتخاب سیمینه نه نادر. انتخاب دخترشونه که مهمه. برداشت منم این بود که دختر میخواد بره هرچند فرهادی اینو علنا نشون نمیده. درهرحال منم مثل شما بعد از دیدن یه حبه قند احساس خوبی داشتم و اعصابم خورد نشد.
  • بدون نام IR ۱۹:۰۳ - ۱۳۹۰/۰۸/۱۶
    7 5
    برای چی واقعیت های امروزی رو ول کنیم و بریم سراغ فکر و خیال و ارزوها؟
  • امیر IR ۲۰:۳۸ - ۱۳۹۰/۰۸/۱۶
    10 6
    من شخصا "فرهادی" رو بهترین فیلم ساز ایران میدونم که در همه کارهاش کلی حرف برای گفتن داشته! ایشون یک فیلم رو با شناسنامه ایرانی دارن معرفی میکنن به تمام دنیا اونوقت عکس العملهارو ببینید! یکی از مسئولین فرمودن که در برلین تنها به خاطر اینکه سیاسی کنن مطلب رو خرس طلایی رو به این فیلم دادن و اینم حرفهای " حاتمی کیا" و ... !!!! انگ گدایی بیگانه کردن اونم رو پیشانی کسی مثل " فرهادی" ؟!!! جز تاسف چیزی ندارم بگم !!! تنها اینکه با اینکه فیلم ساز نیستم حضرات برن و ببینن که سال قبل فیلم " قفسه درد " از امریکا با انتقاد وحشتناکش از جنگ عراق 7 اسکار رو برد! و اینکه خدا رو شکر که داوران اون رویداد مثل فیلم سازای ما نیستن و برای کسانی که واقعیت راشجاعانه میگن ارزش قائلن!!!!!!!!!!!
  • سایه IR ۰۹:۰۱ - ۱۳۹۰/۰۸/۲۸
    1 2
    (اغلب)ایرانی ها دوست دارن خودشون رو فریب بدن و چشمشون رو به واقعیت ببندند به خاطر همین حبه قند! تو دهنشون اب شده و جدایی نادر از سیمین تلخ . تهش واقعیته که می مونه . چه جوریاش اگه غربیا از شرقیا یه چیزایی رو عاریت بگیرن نشونه ی شعور و فهمشونه اما ایرانیا (بر فرض) اگه چیزی رو که از جامعه شون هم جدا نیست اما به سمت غرب میل می کنه نشونه ی بیگانگی و این جور چیزا می دونند؟؟؟ همیشه تعصب ایرانی جلوی پیشرفتشو گرفته. واقعن (اغلب) ما جز یه عده آدم که همه جا ی زندگیشون پر از گره ی روانی ـ شخصی و اجتماعی ـ چی هستیم؟ ضمنن چه اصراریه این دو تا فیلمو این دو تا آدمو هی با هم مقایسه می کنند؟ .... هر وقت ما یاد گرفتیم هر چیزی به جای خود اون وقت شاید زندگی کمی قشنگ! شه برامون....
  • مريم از يزد IR ۱۰:۳۸ - ۱۳۹۰/۰۸/۲۸
    1 0
    فيلم يه حبه قند جالب بود ولي آقاي ميركريمي بايد كمي بيشتر در باب سنت هاي يزد بررسي مي كردند. آوردن خونچه و نشستن سرسفره عقد نشان از تمام شدن ماجرا و عقد كردن دختر دارد ولي در پايان فيلم خانم تازه مي خواهد بعد از چهلم دايي خبر دهد. از كي تاحالا براي شيريني خوردن و خواستگاري خونچه مي برندو سفره عقد مي ا ندازند؟