بسیاری از فعالان سیاسی و اعضای احزاب کشور، جمله آشنایی دارند و آن این است که ما بهدنبال قدرت نیستیم . اساسا غایت احزاب سیاسی، دستیابی به قدرت است تا با مدد چنین قدرتی، برنامههای ایدئولوژیک خود را با هدف بهبود وضع جامعه پیاده کنند. درواقع اصل و اساس تشکیل احزاب، گرفتن قدرت سیاسی از طریق معرفی کاندیدا و کسب رای مردم برای نامزد مورد نظرشان است و لازمه این امر آن است تا احزاب قادر باشند تا خود شایستگی و صلاحیت نامزدان مورد نظر را احراز کرده و در برابر آن هم پاسخگو باشند. کاندیدای هر حزب، متعهد به اصول و مبانی و مانیفست حزب بوده و برنامههای او هم باید منطبق بر اصول حزب متبوع باشد. احزاب برای تحقق اهداف خود نیاز دارند تا پایگاه اجتماعی داشته باشند. پس برای گسترش پایگاه خود وارد تعاملی موثر با اصناف و مجامع صاحب نفوذ شده تا رای آنها را به نفع خود جلب کنند و بدین ترتیب پیروزی خود را در پای صندوق رای تضمین کنند. تضمین یک حزب، برنامهها وهدفهای قابل اجرا و حصول است که بتواند تغییر وضع جامعه، از حاضر به مطلوب را تحقق بخشد.
در ایران، سابقه تحزب، کوتاه بوده و همان هم فقط در حد یدک کشیدن نام حزب بوده، چرا که احزاب، اساسی ترین کارکرد خود را، که همان داشتن کاندیدا برای ورود به عرصه قدرت است نه تنها نداشته بلکه اقرار به آن هم تابویی است که آنها را وا میدارد که کلا انکارش کنند.
با روی کار آمدن سید محمد خاتمی، احزاب جان تازهای گرفتند آنگونه که احزاب اصلاح طلب توانستند با کمک جامعه روزنامه نگاری کشور، کاندیداهای خود را که بخشی از آنها از همان روزنامه نگاران بودند، به مجلس بفرستند. اما با قدرت گرفتن احزاب اصلاح طلب که کماکان بر خلاف قاعده اصلی احزاب، در زیر تیغ نظارت استصوابی به فعالیت خود ادامه می دادند، جریان مقابل احساس خطر کرد تا جایی که همین حد از کار حزبی هم تحمل نشد. تا پیش از آن، اگرچه جریانهای سیاسی سعی داشتند تا با بستن لیستهای انتخاباتی، فرم کار حزبی و تشکیلاتی را در شاکله خود حفظ کنند، اما شاید جامعه هم آنچنان دغدغه سیاسی نداشت تا بخواهد تغییر جدی در ساختار سیاسی کشور ایجاد کند، ناگفته نماند نیاز جدیای نیز به خلق گفتمان جدید، وجود نداشت زیرا تا پیش از خرداد 76، معمولا تکلیف رئیس جمهور بعدی بقدری مشخص بود که رقابت جدی شکل نمیگرفت. اما خرداد 76، فضای سیاسی
کشور را آنقدر تغییر داد، تا نیاز به حزب، وضع متفاوت تری به خود بگیرد و همانجا بود که پایگاه رای هم معنای تازهای یافت و جریانهایی که یکباره متوجه شده بودند قادر بهساخت چنین عقبهای نیستند، با وجود کار تشکیلاتی، تلاش کردند تا همان روزنه کوچک تحزب را ببندند که میتوان گفت با انتخابات 1400 این روزنه، بالکل بسته شده است. انتخابات 1400 نشان داد که در نبود احزاب، مشارکت سیاسی هم فروکش خواهد کرد. اما حوادث رخ داده پس از فوت مهسا امینی آشکار کرد که نبود مشارکت سیاسی، انسجام ملی را دچار شکنندگی کرده میتواند کشور را با بحران مواجه کند. بعد از اعتراضات پائیز 1401 و به دنبال دو انتخابات با میزان مشارکت بسیار پائین، امکان بازگشت به شیوه گذشته وجود ندارد. دیگر احزاب نمیتوانند با انتخاب از بین کاندیداهای تایید صلاحیت شده مردم را بهپای صندوقهای رای بکشانند. بهنظر میرسد وقت آن است تا انتخابی ضروری اتفاق بیفتد؛ یا نظام تصمیم بگیرد با بهرسمیت بخشیدن به احزاب، به انتخاب جامعه اعتماد کند یا قید مشارکت گسترده وانسجام ملی را بزند و روش نوینی در حکمرانی بدون نیاز به صندوق رای را اتخاذ کند. امروز احزاب ایران، بیش از آنکه حزب باشند، جریانهای سیاسی گعده گون هستد که به شکل طیفی میتوانند بخشی از جامعه را نه نمایندگی که هدایت کنند. آنها بهدلیل نداشتن یک مانیفست مشخص و نامزد برآمده از برنامههای حزبی با انتخاب نامزد از بین تائید صلاحیت شدههای شورای نگهبان نمیتوانند مسئولیت منتخبان را بهعهده بگیرند و علیالاصول مردم هم نمیتوانند به چنین انتخابهایی اعتماد کنند. احزاب باید بتوانند کاندیدای مشخص، با برنامه مدون داشته باشند تا فرد منتخب نتواند در طی دو دوره ریاست جمهوری مشکلات را به گردن رئیس جمهور پیشیین بیندازد چرا که فرد منتخب با اشراف به وضعیت حال، وعده بهبود داده است. جامعه ایران نیز به سطحی از سواد سیاسی رسیده که برای خود حق انتخاب وسیع تری قائل باشد و خود را محق بداند که در دایره قدرت دست به انتخاب نزده از مرکز به پیرامون گرایش بیشتری داشته باشد.
مرکز در این سالها امتحان خود را پس داده و کارنامه موفقی هم بجا نگذاشته تا انتظار داشته باشد کماکان قیم مابانه برای جامعه تصمیم بگیرد اگر این تغیر سیاست از مرکز به بیرون در اولین انتخابات پیش رو اتفاق نیفتد ممکن است دیگر زمان برای جبران آن نباشد. در یک محاسبه هزینه- فایده با توجه به انتخاباتی که با مشارکت گسترده مردم صورت گرفته، میشود فهمید که بهدلیل مقبولیت افراد منتخب با رای بالاتر امکان وفاق ملی پس از اعتراضات سریعتر بوده هرچند تعدد اعتراضات در دو دهه اخیر و نزدیکتر شدن فاصله زمانی آنها این زنگ خطر را بهصدا درآورده که جامعه با تغییر نسلی، رویکردهای متفاوتی به حاکمیت یافته و حاکمیت نیز باید با فهم این رویکردها، گفتمانی متناسب با آن ایجاد کند والا اینکه فاصله بین جامعه و حاکمیت افزایش یابد، از بدیهیات وضع موجود است. قطعا نیازهای نسل جدید همخوانی زیادی با نسلهای پیشین خود ندارد و حکومت با عدم به رسمیت شناختن نیازهای جدید و بازخوانی آنها و با افتادن در حلقه محافظه کاران جدید که کماکان بر سر تخاصم با مظاهر مدرنیته هستند جامعه را به بن بست خواهد کشاند که به نفع هیچ دلسوزی نیست. احزاب از مظاهر مدرنیته و مقوم بروز جامعه در ارکان قدرت است در واقع قدرت جامعه در نوک هرم قدرت با قدرت احزاب رابطه مستقیم دارد. بخشهای تندرو سنتی که کماکان مایلند تا روش و منش خود را دیکته کنند اما به دلیل عدم مقبولیتشان امکان این امر را از طرق دموکراتیک ندارند پس با فرایندهای ایجابی آن هم در تعارضند. برای توسعه سیاسی نیاز است تا با تحدید دامنه نفوذ گروههای تندرو به احزاب مجال بیشتری داده شود.
*روزنامه نگار
216216
نظر شما