۰ نفر
۲۱ شهریور ۱۳۹۰ - ۱۱:۵۹

نزهت بادی

گاهی فکر می‌کنم اگر از من هم مثل تروفوی عزیز بپرسند که زندگی بیشتر برایم اهمیت دارد یا سینما، بی‌تردید سینما را انتخاب می‌کنم، چون طعم واقعی زندگی را در ارتباطم با سینما یافتم و زندگی زمانی برایم لذت‌بخش شد که سینما به آن معنا و مفهوم بخشید و سرو شکلش را تغییر داد.

وقتی به عمر رفته‌ام نگاه می‌کنم، می‌بینم این‌قدر که درون جهان فیلم‌ها زندگی کرده‌ام، در دنیای واقعی نزیسته‌ام، این‌قدر که شخصیت‌های سینمایی را می‌شناسم و دوست دارم، با دوست و آشناهای اطرافم رابطه نداشتم، این‌قدر که به آنچه در فیلم‌ها اتفاق افتاده ایمان دارم، به آنچه به چشم خود در واقعیت دیده‌ام اعتماد نکرده‌ام و این‌قدر که از سینما تاثیر پذیرفته‌ام و چیزهای مهم یاد گرفته‌ام، تحت تاثیر هیچ چیز دیگری نبوده‌ام.

همه آدم‌ها در این دنیا فقط یک‌بار زندگی می‌کنند و معلوم هم نیست در این تجربه دشوارشان به آنچه می‌خواهند برسند یا نرسند، اما ما که در سالن تاریک سینما عمرمان را گذارنده‌ایم، شانس این را پیدا کرده‌ایم که بیشتر از بقیه مردم زندگی کنیم و همه چیزهایی را که دلمان می‌خواست به دست آوریم.

غول چراغ جادوی سینما تمام آرزوهای محال ما را برآورده کرد و رویاهایمان را تحقق بخشید و حالا مدت‌هاست دیگر چیزی برایمان نمانده که بخواهیم در زندگی واقعی‌مان به دنبالش بگردیم و وقتمان را برایش تلف کنیم.

آن‌قدر به زندگی درون فیلم‌ها ادامه داده‌ایم که به تدریج جزئی از آن شده‌ایم و به هر چه در زندگی واقعی‌مان رخ می‌دهد، به عنوان بخشی از یک فیلم نگاه می‌کنیم. به همین دلیل است که حتی اتفاقات ناگوار و تلخ هم دیگر برایمان اهمیتی ندارد و و بدون اینکه عصبانی و ناامید شویم، دنبال فیلم بعدی می‌رویم که شاید لذت و جذابیت بیشتری داشته باشد و این بار شانس بیاوریم و بهتر زندگی کنیم.

مهمترین دلیل دوست داشتن سینما همین است که درک و تحمل دنیا را برایمان ساده‌تر می‌کند و از زندگی با همه سختی‌ها و رنجهایش تجربه‌ای دوست‌داشتنی می‌سازد و راه‌های بیشتری برای لذت بردن از آن را یادمان می‌دهد.

آن احساس خلا، تنهایی، ناامیدی و پوچی که غالبا افراد از آن شکایت دارند مخصوص کسانی است که هنوز به سینما ایمان نیاوردند. از زمانی که سینما کشف شد، همه ضعف‌ها، کمبودها و نواقص پایان گرفت، چون رویاها بر واقعیت‌ها غلبه کردند، خواب و خیال‌ها تعبیر شدند و آرزوهای محال برآورده گشتند و انسان این امکان را یافت که اگر در جهان واقعی زندگی‌اش را دوست ندارد، آن را در دنیایی دیگر به شکل دلخواهش درآورد و ناکامی‌ها و شکست‌هایش را بر روی پرده نقره ای سینما جبران و ترمیم کند و احساس بهتری نسبت به خود و اطرافیانش بیابد.

شاید خیلی‌ها قبول نداشته باشند، اما به نظرم کسانی که سینما را دوست ندارند و مدام از تحریم و محدودیت و قرنطینه آن حرف می‌زنند و مدام می‌کوشند تا دیگران را از آن بر حذر بدارند، حتما از این آدم‌های جدی، سختگیر و غیر قابل انعطاف هستند که چون خودشان همواره در دنیایی بسته و کوچک زیسته‌اند و هرگز نتوانستند به رویاهایشان دست یابند و همان‌طور که دوست دارند زندگی کنند، تحمل دیدن لذت دیگران را ندارند و تلاش می‌کنند تا آن‌ها را از آن محروم کنند.

در حالی که افرادی که از سینما لذت بیشتری می‌برند، آدم‌های آرام‌تر و قابل اعتمادتری هستند که از زندگیشان رضایت بیشتری دارند و در دنیای بزرگتری به سر می‌برند که می‌تواند برای همه جا داشته باشد. پس دلشان می‌خواهد تا لذتهایشان را با دیگران شریک شوند و شور و انرژی زندگی‌شان را با دیگران تقسیم کنند.

به همین دلیل فکر می‌کنم که عشق به سینما یک جور مرض واگیردار دست داشتنی است که آدم‌های درگیر آن می‌خواهند آن را به دیگران منتقل کنند تا لذت آن شیوع بیشتری بیابد و همه‌گیرتر شود، چون به این شکل به خودشان هم بیشتر خوش می‌گذرد و احساس بهتری خواهند داشت. این حکایت همه ماست که سینما را بیشتر از زندگی دوست داریم. پس عاشقان سینما متحد شوید. امروز روز ماست، روز سینما!

5858

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 172839

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
5 + 11 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 2
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • nasim IR ۲۱:۲۱ - ۱۳۹۰/۰۶/۲۲
    0 0
    خیلی مطلب قشنگی بود...با حس نوشته شده بود....مرسی
  • راد IR ۱۲:۱۶ - ۱۳۹۰/۰۶/۲۴
    0 0
    مطلبی خوب که آدم را به ادامه راهش امیدوار میکنه.ممنون