گفته شد که ماه مبارک رمضان، ماه تلاوت کلام الهی است که از مصدر وحی نازل شده و ماه راز و نیاز عبد با ربّ و اظهار نیازها است که از آن به دعا تعبیر میکنیم. ماه مبارک رمضان، ماه تلاوت قرآن و ماه دعا است. بحث ما راجع به مضامین ادعیه بود، چه دعا نسبت به خود و چه نسبت به دیگران باشد و عرض کردیم که انسان بیشتر روی چه دعاهایی باید تأکید داشته باشد.
در آخر جلسه گذشته عرض کردم که حتی در ادعیه مأثوره ماه مبارک رمضان هم حوائج دنیا و آخرت مطرح است. به همین مناسبت، این مطلب را تذکر دادم که وقتی انسان برای امور دنیوی و مادیاش دعا میکند، در ذهنش باشد که خواستهاش نسبت به امور دنیوی، در حد نیازش باشد و بیش از حد نیاز از خدا نخواهد.
بیش از نیاز از خدا نخواه
اما سؤال این است که چرا نباید در امور مادی بیش از مقدار نیاز از خدا درخواست کنیم؟ چون زیادهخواهی بر روی متوسطین از مؤمنین اثر سوء دارد. حس زیادهطلبی در انسان هست؛ اگر این حس در مسیر مادیت ریخته شود و نه معنویت، موجب میشود که انسان هم از نظر تلاش و هم از نظر درخواست از خداوند، در دعاهایش بیش از حدّ نیازش از خدا تقاضا کند. این حالت آثار سوئی دارد که بدترین اثرش، تعلّق قلبی انسان به امور مادّی است.
اگر جایی دیدید که مسائل مادی و دنیوی نکوهش شده، مربوط به تعلق قلب و دلبستگی به دنیا است. هر چیزی که موجب این تعلّق قلبی شود، مضر است. در مورد متوسطین از مؤمنین، بیش از نیاز در دست داشتن، موجب تعلّق قلبی به دنیا میشود. البته آنچه که در ادعیه ما هست، بهطور مطلق نیست؛ یعنی انسان میتواند در حد کفاف، امور مادی را از خدا بخواهد. جهتش هم این است که محتاج و سربار دیگران نشود.
سقف درخواست مادی در روایات
حالا چند روایت میخوانم. در روایتی علی(ع) فرمودند: «أَخْرِجُوا مِنَ الدُّنْیَا قُلُوبَکُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَخْرُجَ مِنْهَا أَبْدَانُکُم»؛ دلهایتان را از دنیا خارج کنید. آیا این یعنی قبل از مرگ آن عضو صنوبری را که درون سینهمان هست، از بدن خارج کنیم؟! نه! یعنی قبل از آن که بمیرید، تعلّق به دنیا را از دلهایتان بیرون کنید.
آنچه که نکوهش شده، تعلّق به دنیا است. بعد میفرماید: «فَفِی الدُّنْیَا حُیِّیتُمْ وَ لِلْآخِرَةِ خُلِقْتُم»(بحارالأنوار، ج70، ص88) یعنی شما اصلاً برای این دنیا خلق نشدهاید؛ شما برای آخرت آفریده شدهاید.
زینالعایدین(ع) روایتی را نقل میکنند که شخصی خدمت علی(ع) آمد و اظهار حاجت کرد. «شَکَا رَجُلٌ إِلَى أَمِیرِ الْمُؤْمِنِینَ الْحَاجَةَ»؛ حضرت دیدند که این شخص محتاج واقعی نیست؛ بلکه زیادهطلبی دارد. لذا به او فرمود: «اعْلَمْ أَنَّ کُلَّ شَیْءٍ تُصِیبُهُ مِنَ الدُّنْیَا فَوْقَ قُوتِکَ فَإِنَّمَا أَنْتَ فِیهِ خَازِنٌ لِغَیْرِکَ».(بحارالأنوار، ج70، ص90) اگر هر چیزی از امور دنیایی را بیش از مقدار نیازت به دست بیاوری، خزینهدار دیگران هستی و برای ورثه میگذاری و میروی!
در روایتی دیگر، حضرت به طور صریح سراغ دعا میآید: «لَا تَسْأَلُوا فَوْقَ الْکَفَافِ».(بحارالأنوار، ج70، ص134) سؤال یعنی دعا و درخواست؛ میفرماید در امور دنیایی بیش از حدّ نیازت نخواه. در نسخه دیگر دارد: «لَا تَسْأَلُوا فِیهَا فَوْقَ الْکَفَاف».(بحارالأنوار، ج70، ص81) یعنی در دنیا زیادهخواهی نکن. در دعاهایتان نسبت به امور مادّی سقف بگذار؛ بگو خدایا، مایحتاجم را به من برسان که محتاج دیگران نشوم.
نصیحت لقمان به فرزندش
در روایتی از امام صادق(ع) است که فرمود: «قَالَ لُقمَانُ لإبنِهِ»؛ لقمان به فرزندش چنین نصیحت کرد. معلوم میشود که امام صادق(ع) این حرف را قبول داشتند که دارند نقل میکنند. «وَ خُذْ مِنَ الدُّنْیَا بَلَاغاً»؛ از دنیا و امور مادی به مقدار بلاغ برگیر. «بلاغ» در لغت، به معنای کفایت و بسندگی آمده است. البته «دنیای بلاغ» یعنی دنیایی که من را به اهداف معنویام برساند. این بحث جداگانهای است که قبلاً بیان کردهایم. اما اینجا بلاغ به معنای کفایت است و در لغت هم همینطور است.
در ادامه میفرماید: «وَ لَا تَرْفُضْهَا فَتَکُونَ عِیَالًا عَلَى النَّاسِ»؛ از آن طرف هم دنیا را آنطور رها نکن که محتاج دیگران شوی؛ طوری نباش که سربارِ دیگران شوی. «عِیَالًا عَلَى النَّاسِ» به این معنا است. بعد هم فرمود: «وَ لَا تَدْخُلْ فِیهَا دُخُولًا یُضِرُّ بِآخِرَتِک».(بحارالأنوار، ج13، ص411) یعنی آنگونه داخل در امور دنیا نشو که به امر آخرتت ضربه بخورد.
جلسه گذشته عرض کردم که ما در اولین دعا از اعمال مشترکه ماه رمضان، بحث «جمیع حوائج دنیا و آخرت» را داریم؛ اما مسأله این است که این حوائج مادی سقف دارد. انسان نباید در امور دنیایی از خدا زیادهطلبی کند. چون اثر سوء دارد و بدترین اثر سوئش، تعلّق قلبی به دنیا است.
وقتی انسان میخواهد از این دنیا برود، دلبستگی به دنیا او را بیچاره میکند. این تعلق است که مورد نهی قرار گرفته و نکوهش شده است. اما از آن طرف دستور داده شده که اگر نیاز مادی داری، دعا کن و از خدا کمک بخواه؛ هم خودت تلاش کن و هم از خدا کمک بخواه.
عمل ائمه(علیهمالسلام) در تعیین سقف خواستههای مادی
این از نظر روایی قولی بود؛ حتی از نظر عملی هم میبینیم که گاهی ائمه عملاً نسبت به دیگران همین کار را میکردند. شما این ماجرای امام زینالعابدین(ع) را شنیدهاید؛ یک سال که ایشان حج مشرف شده بودند، همان سال هشام بنعبدالملک هم به حج آمده بود. هشام شخصیتی است که همه مردم متوجه او هستند و با شکوه و جلال و عظمت راه میرفت.
در مطاف دید با این که خلیفه است، اصلاً کسی به او اعتنا نمیکند؛ اما امام سجاد که آمدند، مردم متوجه ایشان شدند و ایشان را تکریم کردند. از هشام پرسیدند که این شخص کیست؟ او برای این که از حضرت تعریف نکرده باشد، گفت: «لا أعرِفُه»! او را نمیشناسم! این جمله معروف است و همه تواریخ هم نوشتهاند که فرزدق، شاعر معروف گفت من او را میشناسم! این اشعار فرزدق معروف است، که میگوید:
«هَذَا الَّذِی تَعْرِفُ الْبَطْحَاءُ وَطْأَتَهُ وَ الْبَیْتُ یَعْرِفُهُ وَ الْحِلُّ وَ الْحَرَم »(بحارالأنوار، ج46، ص121)
او کسی است که سرزمین مکّه او را میشناسد و با جایجای گامهای او آشنا است. کعبه و حرم، همه او را میشناسند! شروع کرد و شعر مفصلی گفت. وقتی فرزدق این شعر بسیار بلند را گفت، هشام ناراحت شد و دستور داد او را بگیرند و به زندان بیاندازند و اسمش را از دیوان و دفتر عطایا حذف کنند. چون اینها کسانی بودند که از خلیفه حقوق میگرفتند؛ لذا حقوقش را هم قطع کردند.
وقتی خبر به امام زینالعابدین(ع) رسید که با فرزدق این کار را کردند، حضرت برای او صله فرستاد. در اینجا وقتی که آن شخص صله حضرت را به او داد، او در جواب گفت: «مَا قُلْتُ ذَلِکَ إِلَّا دِیَانَةً». من این اشعار را به خاطر اعتقادم گفتم، نه برای صله. بعد هم صله امام زینالعابدین را برگرداند. وقتی که فرستاده حضرت برگشت و ماجرا را نقل کرد، حضرت او را چنین دعا کرد: «وَ قَالَ قَدْ شَکَرَ اللَّهُ لَکَ ذَلِک»؛ خدا به خاطر این اشعار به تو پاداش دهد! «فَبَعَثَ بِهَا إِلَیْهِ أَیْضا»؛ حضرت دو مرتبه این صله را برگرداند و او گرفت.
مدت حبس فرزدق طول کشید؛ مدت خیلی زیادی در زندان بود و از آن طرف هم هشام او را تهدید به قتل میکرد، تا این که به امام زینالعابدین(ع) گفت که هشام با من اینطور رفتار میکند. حضرت برای خلاصی او از زندان دعا کردند. «فَدَعَا لَهُ فَخَلَّصَهُ اللَّهُ فَجَاءَ إِلَیْهِ»؛ خداوند هم عنایت کرد و او از زندان آزاد شد. بعد خدمت زینالعابدین(ع) آمد و گفت: «یَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ إِنَّهُ مَحَا اسْمِی مِنَ الدِّیوَانِ»؛ هشام دستور داده است که اسم من را از دفتر حذف کنند و دیگر درآمدی هم ندارم.
حضرت به او فرمود: «کَمْ کَانَ عَطَاؤُکَ قَالَ کَذَا»؛ تا پیش از این، چهقدر به تو میداد؟ گفت فلان مقدار. «فَأَعْطَاهُ لِأَرْبَعِینَ سَنَةً»؛ امام زینالعابدین حقوق چهل سال او را داد! بعد هم فرمود: «وَ قَالَ لَوْ عَلِمْتُ أَنَّکَ تَحْتَاجُ إِلَى أَکْثَرَ مِنْ هَذَا لَأَعْطَیْتُکَ». اگر میدانستم تو به بیشتر از این احتیاج داری، به تو میدادم؛ ولی تو بیشتر از این احتیاج نداری.
در ادامه روایت آمده است: «فَمَاتَ الْفَرَزْدَقُ بَعْدَ أَنْ مَضَى أَرْبَعُونَ سَنَةً».(بحارالأنوار، ج46، ص121) فرزدق چهل سال زندگی میکند و بعد هم میمیرد! حضرت به او گفت من به مقدار نیاز تو دادم؛ او هم واقعاً به همان مقدار نیاز داشت. یعنی ائمه(علیهمالسلام) عملاً هم برای حاجات مادی دنیوی سقف تعیین میکردند.
تعیین سقف در خواستههای معنوی
حتی گاهی میبینیم که نسبت به امور معنوی هم اینطور است. وقتی امام هفتم(ع) بصره بودند، حمّاد بنعیسی خدمت حضرت میآید و سلام میکند و بعد رو میکند به حضرت و میگوید: آقا! نه خانه دارم، نه زن دارم، نه بچه دارم، نه زندگی دارم! برای من دعا کنید! هم خانه میخواهم، هم زن میخواهم، هم بچه میخواهم و هم خادم میخواهم! ضمناً میخواهم هر سال به مکّه مشرّف شوم! همانجا حضرت دستشان را بلند میکنند و صلواتی میفرستند و برایش دعا میکنند که خدایا به او خانه بده، همسر بده، بچه بده، به او خادم بده و پنجاه بار او را به مکّه ببر!
حمّاد بنعیسی میگوید چه شد که آقا در این یک خواسته دست بردند و سقف پنجاه ساله برای آن معین فرمودند؟! همه حاجات مرا طبق خواسته من گفتند، اما در این یکی دست بردند! جریان چیست؟! وقتی حمّاد این را نقل میکرد، گفت خدا به من هم خانه داد، هم همسر خوب داد، هم فرزند پیدا کردم، هم خادم داد و هم تا الآن چهل و هشت بار به مکّه رفتهام! راوی میگوید حمّاد دو بار دیگر به مکه مشرف شد و از دنیا رفت! یعنی ائمه(علیهمالسلام) حتی گاهی راجع به امور معنوی هم سقف می گذاشتند. البته من این را به عنوان مثال گفتم.
من دنبال این مطلب بودم که آخر جلسه گذشته نرسیدم این را توضیح دهم. وقتی که دعا میکنید، به خصوص نسبت به امور مادّی، مراقب باشید چیزهایی نخواهید که بعداً برای شما اثر سوء داشته باشد. چیزی نخواهید که اثر سوء داشته باشد و پیامدش تعلّق قلبی به دنیا و دلبستگی به دنیا باشد که بدترین چیزها همین است. روایت از پیغمبر اکرم است که فرمود: «حُبُّ الدُّنْیَا رَأْسُ کُلِّ خَطِیئَة»(بحارالأنوار، ج51، ص258) دنیادوستی، سرآمد همه خطاها است.
/6262
نظر شما