خاطرات وکیل/ اگر رضا نبود،حاج محمد با چند کیلو مواد مخدر راهی زندان می شد

هر حرفه و شغلی در کنار تجربه های تخصصی و منحصر به فردش،آدمی را با اصول و قواعدی آشنا می کند که در هیچ کتاب و کلاس درسی آموخته نمی شود و تنها راه حصول این امور گذشت زمان و درس گرفتن از تجربه ی سایرین است.

دادخواست مطالبه ایام وکالت علیه حاج محمد از طرف آقا رضا ثبت شعبه شده بود،حاج محمد با چهره ای درهم و عصبی وارد دفتر شد:ببین این هم از رفیق مشترکمون بعد از عمری نون و نمک خوردن آقا رفته دادخواست داده از من حق الوکاله می خواد نمی دونم از کی تا حالا سفید کار ساختمون وکیل شده*

همینطور که حاج محمد با صدای بلند و اندوهی پنهان غر و لند می کرد متن دادخواست را خواندم ،با شناختی که از دو طرف داشتم ،هر خط دادخواست که تمام می شد عرق شرم روی پیشانی ام می نشست و زیر لب به این روزگارو بی معرفتی برخی آدم ها لعنت می فرستادم،حاج محمد فردی متمکن و دست به خیر بود،روزی که آقا رضا از داربست افتاد زمین و به قول خودش علیل شد به واسطه ی امام جماعت مسجد محل به حاج محمد معرفی می شود تا به قولی دست و بال آقا رضا را جایی بند کنه،چند ماهی داخل دفتر حاج محمد سرگرم چای دم کردن و نظافت بوده که بنا به جذبه و توانایی که داشته و نیاز حاج محمد قرار میشود کارهای شهرداری و بانکی و..حاجی را آقا رضا انجام بدهد ،همین موضوع سبب تنظیم وکالتنامه کاری*به نام رضا می شود.

آقا رضا از صبح تا پایان وقت اداری در بانک و ادارات دولتی به عنوان وکیل رسمی*کارهای اداری حاجی را انجام می داده،عصرها هم داخل دفتر حاجی با سرمایه ای که وی بهش داده بود معامله ی ماشین و باغشهر می کرد.به مرور زمان اوضاع مالی رضا  طوری شد که علاوه بر خودرو شخصی یک دستگاه تاکسی خرید و داد اجاره ی شوفر.اهالی محل و رفقا ،رضا و حاج محمد را یک روح در دو بدن می دیدند و همه جا صحبت از خوبی حاج محمد  وقدرشناسی آقا رضا بود.خانواده ی رضا بعد از سال ها رنگ و رویی گرفته بودند و با بزرگان آمد وشد داشتند،همه می دانستند که مهمونی و جشنی اگر حاجی دعوت هست،آقا رضا و خانواده اش صدر آن مجلس باید باشند.

با اوصافی که از رابطه ی رضا و حاجی می دانستم لازم بود قبل از هر قضاوتی با رضا صحبت کنم،لذا حاجی را به آرامش و عدم هرنوع واکنشی دعوت کردم و به وی قول دادم ظرف یکی دو روز آینده با رضا قرار ملاقاتی گذاشته تا ببینم موضوع از چه قرار است.دو سه ساعت پس از رفتن حاج محمد همچنان گیج ومنگ بودم، رفتار رضا با هیچ معیاری باورپذیر نبود،اما در حرفه وکالت یاد گرفته بودم هرگز دیگران را قضاوت نکنم.لذا بدون پیش داوری تصمیم گرفتم به رضا زنگ بزنم.

بدون اغراق بیش از ده مرتبه شماره تماس رضا را گرفتم و قطع کردم،تصور اینکه رضا در پاسخ به تماس و صحبت هایم چه واکنشی نشان دهد برایم سخت بود.نگران واکنش رضا بودم و با خودم می گفتم او که اینگونه بی پروا و هتاک علیه حاجی که به قول خودش ولی نعمت او بود طرح دعوی کرده با من چگونه برخورد خواهد کرد؟ لذا از تماس گرفتن منصرف شده ،احوال پرسی را بهانه کرده در پیامی کوتاه سراغ حاجی و خودش را گرفتم،پاسخ رضا پرسش های ذهنی را افزون کرد :علیک سلام ،اگر منظورت از حاج آقا،مردک کلاهبردار و مال مردم خور هست خبری ازش ندارم و به وقتش پوزه اش را به خاک می مالم.

تا وقت دادگاه دو هفته فرصت داشتیم تا حاج محمد کل اسناد و مدارک مالی که بابت عمکرد رضا به وی حقوق و پاداش پرداخت کرده جمع آوری کند،گفتن این حرف به نظر ساده می آمد اما با شناختی که از حاجی داشتم می دانستم که حتی ممکن بود بابت مطالبه مستندات از من هم دلخور شود و تصور کند این خواسته ی من ناشی از شک به وی و محق  دانستن رضا است.لذا باید جانب احتیاط را رعایت می کردم ، طوری که با حرف و کلامم به شخصیت و موقعیت حاجی خدشه ای وارد نشود،مستندات لازم را مطالبه کنم.لذا خارج از ساعت کاری دفتر با حاج محمد قرار ملاقاتی گذاشته،خیلی با احتیاط بحث و گفتگو را به سمتی هدایت کردم تا ضرورت ارائه مستندات در جهت اثبات بی حقی رضا برای محکمه از سوی حاجی احساس شود،طوری که پایان مکالمه با حسابدار مجموعه اش تماس گرفت و گفت:ببین اقای وکیل چه دستوری دارند و گوشی را به من داد.

مدارک و رسیدهای دریافت وجه ممضی به امضاء رضا موید این موضوع بود که برخلاف تصور رضا،وی بابت مساعده  وپول های دستی که خارج از روال و قاعده از حاجی قرض*گرفته بدهکار است و میزان بدهی رضا چندین برابر مبلغی است که وی در خواسته ی خویش اعلام کرده است*اما موضوع اصلی که سبب این چالش برای حاج محمد شده بود برداشت اشتباه وی از مفهوم وکیل رسمی و تبعات تفویض*وکالت کاری به دیگری است.لذا تا جایی که ممکن بود به زبان ساده راجع به مسائل و مشکلاتی که ممکن است در نتیجه اعطای وکالت کاری برای موکل*پیش بیاید برای حاج محمد توضیح دادم تا جایی که وی توجیه شد اگرچه موقعیت و جایگاه حقوقی وکیل رسمی با وکلای دادگستری متفاوت است اما بنا بر قانون و قواعد حقوقی وکیل رسمی نیز مستحق دریافت حق الزحمه است،به عبارتی مستند به ماده336و337قانون مدنی*  هر کس انجام کاری را به دیگری واگذار کند می بایست اجرت و دستمزد می را بدهد.لذا علیرغم اینکه رفتار رضا در پاسخ به محبت های حاجی به شدت غیر اخلاقی و خارج از معرفت بود اما از منظر حقوق و قانون دادخواست رضا مبتنی بر قانون تعریف شده بود که البته همان قانونی که به رضا حق طرح دعوی را می داد به حاج رضا نیز امکان دفاع موثرو حتی طرح دعوی بابت مطالبه ی طلب هایش و الزام رضا به استرداد مبالغ دریافتی را می دهد.

پیش از جلسه دادرسی مستند به ماده141تا143*قانون آیین دادرسی مدنی دادخواستی به خواسته ی مطالبات حاج محمد علیه رضا در قالب دعوی تقابل*طراحی و از طریق دفتر خدمات قضایی*مراتب ثبت دادخواست را انجام دادم.اگرچه جلسه رسیدگی به جهت طرح دعوی تقابل به روز دیگری موکول شد اما همین دادخواست و دفاعیات ابتدایی در قالب توضیحات مقدماتی، حکم تلنگری داشت برای آقا رضا که بداند دنیا اینقدرها بی حساب و کتاب نیست.

پرونده که منتج به حکم محکومیت رضا شد،منتظر واکنش آقا رضا بودم که یک روز بیخبر آمد دفتر،دسته گل و جعبه ی شیرینی را همراه با گوشی موبایلش گذاشت روی میز  گفت:بی زحمت خوب گوش کنید تا امانتی من و با این گل و شیرینی برسونید به ولی نعمت،حتما آنقدر متعجب نگاهش کرده بودم که گفت:حق دارید تعجب کنید اما این صدا را که گوش کنید متوجه می شید:

حاجی جان،برادر و بزرگترم،می دونم خوش نداری که صدات کنم ولی نعمت اما هستی بلکه بیشتر از ولی نعمت که اگر کفر نبود صدات می کردم خدای رضا، نه من که کل خانواده ام  تا آن سر دنیا مدیون مرام و معرفت شما هستیم و توان جبران خوبی ها و مشتی گری هات و نداشتم اما خوب هر نوکر و برده ای دلش می خواد برا اربابش قدمی برداره ،چند وقتی بود حس می کردم حاج کریم و سید قاسم بد جوری توی کار شما هستند و دست رو هر ملک و باری که می ذاشتم بلافاصله دلال ها و نوچه هاشون کاری می کردند که معامله سر نگیره،این شد که فکری شدم تا کاری کنم،رفتم سراغ حمید بارکش و شروع کردم از شما بد گفتن و گلایه از حقوق کم و چه و چه،یک هفته نشده که حاج کریم پیغام پسغام فرستاد که برم پیشش،دور از جون شما هرچه لایق خودش و شریک نامردش بود به شما بست اما صبوری کردم تا ببینم آخر قصه اش چی هست،یک ماهی شد که قبل و بعد از کارگاه شما،پاتوقم گاراژ حاج کریم وسید بود و یواش یواش بهم اعتماد کردن و قرار شد قبل از هرکاری از وکالتی که شما بهم دادی سوء استفاده کنم و چند جا علیه شما ازش استفاده کنم البته اینقدری از شما یادگرفته بودم که چطور کاری کنم که براتون عواقب بدی نداشته باشه و اعتماد اینها جلب بشه،تا مرحله ی شکایت کردن که رسید گفتم خوب همه ی این کارها من میکنم آخرش چی گیر شما میاد؟گفتند تو کاری به این کارها نداشته باش فقط پولت و بگیر و کاری که میگیم کن...

در ادامه ی صحبت های آقا رضا مشخص شد که رقبای حاج محمد قریب به یکسال در صدد زمین زدن حاجی بودند،زمانی که به هم زدن معاملات و بالا و پایین کردن صوری قیمت کالاهای سفارشی حاجی جواب نداده درصدد ایجاد مشکلی حاد برای وی از طریق آلوده کردن مجموعه ی حاجی و حتی جاساز کردن مواد مخدر در مرسولات شرکت بوده اند که رضا جهت اطلاع از نقشه های ایشان و جمع آوری ادله ،خودش را دشمن حاجی نشان می دهد تا بتواند به تشکیلات ایشان ورود کند...

همینطور که مشغول گوش کردن صدای ضبط شده رضا بودم به حاجی پیام دادم تا خودش را به دفتر برساند و شاهد شاهکار آقا رضا و معرفت وی باشد. در همان جلسه با ادله ی جمع آوری شده  توسط آقا رضا شکواییه ای مستند به ماده699قانون مجازات علیه حاج کریم و...تنظیم،جای شما خالی ناهار سه نفره ی ما نقطه شروع مجدد رفاقتی شد که تاکنون ادامه دارد.  

* وکیل دادگستری

*اینکه در دفتر اسناد سندی تحت عنوان وکالتنامه تنظیم می شود وشخصی وکیل دیگری می شود را با نام وکیل رسمی تعریف می شود و هیچ شباهتی با وکالت دادگستری نداشته  اشخاص با این قسم وکالتنامه ها در مراجع قضایی  به عنوان وکیل پذیرفته نمی شوند.اصطلاح وکیل مدنی شامل همین موارد است.

*در حقوق مدنی ایران قاعده ای داریم به نام استیفا که منظور از این عبارت آن است که هر شخصی از کار یا مال دیگری استفاده کند(استیفا)باید پولی معادل ارزش آن کار یا مال را بپردازد

قرض:در قانون مدنی عقد و قراردادی تحت عنوان قرض داریم که :عقدی که به موجب آن شخصی مالی به دیگری تملیک می کند تا طرف مقابل در تاریخ مقرر عین یا مانند آن مال را به قرض دهنده مسترد کند،اگر مثل و مانند مال مورد عقد وجود نداشت قیمت آنرا باید بدهد=ماده648قانون مدنی

دعوی تقابل:ماده141قانون آیین دادرسی مدنی راجع به موقعیتی است که شخصی علیه شخص دیگری ادعایی مطرح کرده و طرف مقابل هم علیه وی ادعایی دارد که به دعوی وی ربط دارد.

*ماده699قانون مجازات راجع به موقعیتی است که شخص یا اشخاصی برای مجرم معرفی کردن شخص دیگری وسایل یا اشیایی که داشتن آن جرم هست را در وسایل وی یا منزل وی و...می گذارد.

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 1528798

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
3 + 1 =