عالمی معتبر را مناظره افتاد با یکی از ملاحده لعنهم الله علی حده. و به حجت با او بس نیامد؛ سپر بینداخت و برگشت. کسی گفتش: تو را با چندین فضل و ادب که داری با بی‌دینی حجت نماند؟ گفت: علم من قرآن است و حدیث و گفتار مشایخ؛ و او بدینها معتفد نیست و نمی‌شنود.

به گزارش خبرآنلاین، گلستان سعدی، از جمله آثاری است که خواندن آن برای هر ایرانی اخلاق‌مداری، توصیه شده و می‌شود و از آنجا که نثر متکلف و متصنعی نیز ندارد، خواندن آن که رمزگشایی از خصلت‌های نیک و بد مردمان است، لذتی مضاعف دارد.

استاد عبدالحسین زرین‌کوب درباره گلستان شاعر پرآوازه ایرانی، سعدی علیه‌الرحمه می‌گوید:

سعدی در این کتاب ظریف که هشت باب بیش ندارد و دیباچه آن هم مثل باب هایش از سخنان تکلف آمیز عاری و از نکات اخلاقی و تربیتی مشحون است بین جد و هزل، بین قصه نویسی و مقامه پردازی و بین طیبت وتربیت چنان تلفیق معتدلی به وجود آورده است که در هیچ اثر دیگر همانند ندارد. در واقع با آن که اقوال نویسنده در جای جای کتاب خواننده را به چالش می طلبد و با آن که حکایاتش همه سر تا پا خالی از عیب و ایراد نیست بعد از قرن ها که از تصنیف آن می گذرد چنان می نماید که نویسنده یک انسان عصر ماست. در بین ما سر می کند و از زبان ما سخن می گوید و با لحنی آمیخته به جد و هزل جامعه ما را که مثل جامعه او از ضعف های مزمن انسانی رنج می برد تصویر می کند و زشت و زیبای آن را چنان که هست نشان می دهد. از آن چه در آن انسانی است اظهار خرسندی می کند و از آن چه حاکی از خوی بهیمی ماست با لبخندی آکنده از یأس و ترحم می گذرد و به هر حال از عصر ما و زبان ما و حال ما فاصله زیادی نمی گیرد.

گلستان سعدی دنیا و انسان را چنان که هست تصویر می کند و بر خلاف بوستان وی چندان به این که آنکه هست چگونه باید باشد ناظر نیست از این روست که انشای وی در این کتاب به نحو دهشت انگیزی مبتنی بر واقع نگریست - خاصه در توصیف دگرگونی های عالم و احوال و طبایع انسان. نثر کتاب هم تموج و تحرکی وقفه ناپذیر دارد که گویی با هر خواننده ای پویه ای دگرگون دارد و به نحو دیگر همراهی می کند. در هر حال گاه می جوشد و فوران می کند و به بالا می گراید و گاه در بستر خشک وادی های مطامع و اغراض هر روزینه حیات می غلطد و با کـُندی راه می پوید. اما هیچ جا راکد نیست و حتی در این کندپویی نیز هموراه کسانی را که در تقلید شیوه او پویه می آغازند با فاصله زیادی عقب می گذارد و باز پس نگه می دارد.

در ادامه سه حکایت از باب چهارم گلستان سعدی ـ در فواید خاموشی ـ را می‌خوانیم:

بازرگانى را هزار دینار خسارت افتاد؛  پسر را گفت: نباید که این سخن با کسی درمیان نهی. گفت: ای‌پدر، فرمان توراست، نگویم، ولکن خواهم مرا بر فایده این مطلع گردانی، که مصلحت در نهان داشتن چیست؟ گفت: تا مصیبت دو نشود یکی نقصان مایه و دیگر شماتت همسایه.

مگوى انده خویش با دشمنان
که لا حول گویند شادى کنان

*

عالمی معتبر را مناظره افتاد با یکی از ملاحده لعنهم الله علی حده. و به حجت با او بس نیامد؛ سپر بینداخت و برگشت. کسی گفتش: تو را با چندین فضل و ادب که داری با بی‌دینی حجت نماند؟ گفت: علم من قرآن است و حدیث و گفتار مشایخ؛ و او بدینها معتفد نیست و نمی‌شنود. مرا شنیدن کفر او به چه کار آید.

آن کس که به قرآن و خبر زو نرهى
آنست جوابش که جوابش ندهى

*

یکی از شعرا پیش امیر دزدان رفت و ثنایی بر او بگفت. فرمود تا جامه ازو برکنند و از ده بدر کنند. مسکین برهنه به سرما همی رفت. سگان در قفای وی افتادند. خواست تا سنگی بردارد و سگان را دفع کند، در زمین یخ گرفته بود، عاجز شد، گفت: این چه مردمانند، سگ را گشاده‌اند و سنگ را بسته. امیر از غرفه بدید و بشنید و بخندید، گفت: ای حکیم، از من چیزی بخواه. گفت: جامه خود را می‌خواهم اگر انعام فرمایی. رضینا من نوالک بالرحیل.

امیدوار بود آدمى به خیر کسان
مرا به خیر تو امید نیست شر مرسان
 
سالار دزدان را رحمت بروی آمد و جامه باز فرمود و قبا پوستینی برو مزید کرد و درمی چند.

60

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 138682

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
1 + 2 =