خوشبختانه میل به یافتن و رفتن در مسیر وحدت و تفاهم در جامعه، به خصوص نزد نخبگان، بیش از پیش دیده میشود. اما مساله این است که اگر گرایش به وحدت متناسب با الزامات و واقعیتهای اجتناب ناپذیر جامعه سالم نباشد به نتیجه پایدار و دلخواه نخواهد رسید. در اینجا دو مساله مهم وجود دارد:
مساله اول: اینکه برداشت نگارنده این است که در بحث وحدت ما با دو معضل مواجه هستیم، به این معنا که یا نگاه به وحدت از بالا به پایان و اجبارگرایانه است و یا اینکه اعتقاد بر این است وحدتی مطلوب تلقی میشود که هیچ اختلافنظر و سلیقهای در میان نباشد.در حالی که هر دو نگاه مذموم است. در واقع اعتقاد به وحدت با تکیه بر قدرت معنایی جز غالب کردن این پدیده سیاسی - اجتماعی ندارد که با اساس وحدت در تعارض است. بنابراین باید درک فلسفی و جامعهشناختی خود را نسبت به این پدیده تعمیق بخشیم تا از حوزه شناخت موثر و کارآمد وحدت محروم نمانیم. آنچه اکنون مشاهده میشود روزمرگی سیاسی و بیتوجهی به ابعاد ظریف و عمیق فلسفی و جامعهشناختی است که بر درک سطحی، قشری و تنک تکیه دارد.
در حالیکه اگر فلسفیتر، جامعهشناختیتر و حتی دینیتر به این مقوله بنگریم در مییابیم که وحدت بدون تکثر امکانپذیر نیست، همانطور که تکثر بدون وحدت کارآمدی ندارد و متاسفانه جامعه ما در پی افراط و تفریط هنوز نتوانسته به نقطه اعتدال برسد. البته طبیعی است که عوامل زایش افراط و تفریط را باید در هر مقطع با بسترها و زمینههای خودش بررسی کرد. اکنون اگر از تکثر سیاسی درون گفتمانی استقبال نشود در مقابل، امواج تکثر برون گفتمانی ظهور خواهد یافت.
در این مقوله خوب است به دیدگاههای حکیمان اسلامی بنگریم و ببینیم که آنها چه نگاهی به جامعه مطلوب داشته و دارند. تدبر در سیره عملی بزرگان دین در امر حکومتداری و آموزههای قرآنی نشان میدهد که جامعه ساکت، صامت، بدون اختلاف عقیده و سلیقه مورد نظر نیست. بنابراین آن دیدگاهها و این مشکلات در جامعه نشان میدهد که ریشه اصلی مساله به مباحث تئوریک و نظری برمیگردد که حاصل آن، گاه سیاستگذاریهای ناموجه و برنامهریزیهای نامناسب است.
مساله دوم: هم این است که شرط قرار گرفتن در مسیر وحدت مطلوب، عبرتگرفتن از اشتباهات گذشته است. برخلاف انتظار علایمی دال بر این وجود دارد که نشان دهنده عدم عبرتگیری از وقایع گذشته است. عدم پرهیز از برخوردهای هیجانی و احساسی از جمله این نشانههاست. در مقابل رفتارهای هیجانی، باید رخدادها را به عنوان یک مساله، ریشهیابی و ابعاد داخلی و خارجی آن را تحلیل کنیم به گونهای که مبادی ورودی خطاها و اشتباهات سد شود. نه اینکه به دلیل برخی توهمها و ذهنیتهای غلط، تهدیدی بر تهدیدهای موجود بیفزاییم.
بهتر این است که نباید از ریشهیابی مسائل تلخ غفلت و صرفا به متهم کردن یکدیگر بسنده کنیم واگر قرار است فضا عوض شود راهی جز عبرتگیری از گذشته نیست و آنچه باید اکنون در دستور کار قرار گیرد شناخت مسیر درست حصول وحدت و تفاهم است زیرا جامعهای که نیاموزد از خطاهای خود درس عبرت بگیرد، قطعا نمیتواند کمال خواهی را برای خود رقم بزند و تاکید من بر این مقوله نیز به دلیل اهمیت ویژه آن در ترسیم فضای آتی و پیشروست که امید است مورد توجه و هر گونه تلاشها و کوششها در این زمینه برمدار آن قرار گیرد.
* دکترای جامعهشناسی دانشگاه تربیت مدرس و عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی
نظر شما