غلام علی! مبادا جایی بگویی ما توی خانه عکس آقای خمینی را داریم. آن هم عکس آقای بروجردی است. اگر از آن حرفی بزنی ایرادی ندارد. اما عکس آقای خمینی غدغن شده است هر کس داشته باشد جرم دارد...

به گزارش خبرآنلاین، رمان «تالار پذیرایی پایتخت» نوشته محمد علی گودینی که از سوی انتشارات سوره مهر منتشر شده است تا به حال جوایزی از جمله کتاب فصل را از آن خود کرده است. موضوع رمان با تمرکز بر حادثه 6 بهمن 1341 و انقلاب سفید و ماجراهای تقسیم اراضی در رژیم شاه خائن آغاز می‌شود و زمینه‌های شکل‌گیری انقلاب اسلامی را روایت می‌کند.

نویسنده در این اثر به وضعیت خانواده‌های روستایی بعد از انقلاب سفید و مهاجرت آنان به تهران و شهرهای دیگر پرداخته است و تضادهای فرهنگی و اجتماعی روستائیان و اهالی شهرها را مورد بررسی و تحلیل قرار داده و هم‌چنین به نحوه ورود آنان به واقعه 15 خرداد سال 1342 اشاره می‌کند.

به نقل از نگارنده این کتاب از آنجا که تاکنون به بحث شرایط سیاسی و خاطرات افراد در حوادث انقلاب اسلامی پرداخته شده است در کتاب تالار پذیرایی پایتخت، وضعیت افراد جامعه به صورت جزئی ‌نگرانه بررسی شده و هم‌چنین ماجرای جشن‌های 2500 ساله شاه مخلوع از دید یک سرباز آن روز روایت شده است که تا حدود سال 1355 را شامل می‌شود.

ماجراهای داستان این کتاب از 6 بهمن سال 1341 همزمان با طرح انقلاب سفید آغاز و در خلال آن به جریان‌های روابط ارباب و رعیتی و انقلاب رعیت علیه ارباب اشاره می‌شود. مهاجرت روستایی‌ها به شهر و مشکلاتی که از این مهاجرت دامنگیر آنها می‌شود و مسائلی همچون اعتیاد و خواری‌پذیری در شهر‌ها از جمله موضوعاتی است که در رمان تالار پذیرایی پایتخت به آنها اشاره شده است.

وقایع این رمان که قبل از 15 خرداد سال 42 شروع شده و وقایع انقلاب را به طور غیر مستقیم مورد توجه قرار داده پیش از پیروزی انقلاب اسلامی و در سال 53 به پایان می‌رسد. از منظر نویسنده، کارگران به عنوان یکی از ارکان اساسی جامعه نقش تعیین کننده‌ای در شکل گیری پایه‌های انقلاب اسلامی در زمان حکومت طاغوت داشته‌اند.

محمد علی گودینی

گودینی در یکی از مصاحبه‌هایش هم گفته است: «من چون ذاتاً کارگرم، در نوشته‌هایم خواسته و ناخواسته به مسائل و مشکلات کارگری می‌پردازم. طبعاً چیزی را که می‌نویسم از تجربیاتی است که آموخته‌ام. به نظرم، ما باید بخشی از پیروزی انقلابمان را ثمره اعتصابات کارگری بدانیم. در واقع، ظلم‌ و ستم‌هایی که به کارگران می‌شد زمینه را برای فعالیت بر علیه رژیم برمی‌انگیخت، بنابراین رمان من را باید رمانی کارگری ـ انقلابی بنامیم.»

ماجراهای داستان از زاویه نگاه شخصیتی به نام غلامعلی روایت می‌شود که از اهالی روستای به نام «پامیل» است. او روایت‌گر درد و رنج اهالی این روستای دور افتاده است که در ماجرای انقلاب سفید و اصلاحات ارضی زندگی ثابت و معمولی گذشته‌شان دچار تغییر اساسی می‌شود. روستاییان توان برقراری ارتباط با شرایط جدید را ندارند بنابر این به سمت دنیای جدید و ناشناخته‌ای روی می‌آورند که مهارت زندگی و بقا در آن دنیای تازه را ندارند. شهر به عنوان یک پدیده تازه که در جذب تکنولوژی جدید توانمند است، برای روستاییان دنیای غریبی است که ابعاد ناشناخته آن بیش از نشانه‌های شناخته شده خودنمایی می‌کند. در چنین شرایطی است که مهاجرانی که از روستا به شهر آمده‌اند، خود را به انجام کارهای حاشیه‌ای و پیش پا افتاده مثل دستفروشی، گارگری در سطوح پایین مانند ظرف‌شویی در رستوران‌ها و مشابه آن قانع می‌کنند و به این وسیله شکل جدیدی از زندگی آن‌ها شروع می‌شود.

این کتاب در جشنواره داستان انقلاب مورد تقدیر قرار گرفت و در ادامه توانست جایزه دهمین دوره کتاب فصل را هم به دست آورد. همچنین در سومین دوره جایزه ادبی جلال مورد تقدیر داوران این جشنواره ادبی قرار گرفت.

به گزارش خبرآنلاین در بخشی از این رمان می خوانیم: «چراغعلی به حالت قهر توی اتاق نمانده بود. گنجشک ها هنوز دعوای‌شان بود. بی بی با پر چارقد اشک هایش را پاک کرد. تاج ماه و نیم تاج دست از کار کشیده بودند، ایستاده بودند و زل زده بودند توی اتاق. نسیم خنکی می ریخت توی اتاق. آقا مشی به حال خودش نبود. از اتاق زدم بیرون. با استفاده از فرصت رفتم اتاق تاپوخانه. در را پشت سرم بستم. ایستادم سر یخدان و یواشکی درش را برداشتم و از زیر بقچه ها، پیراهن کهنه آبی رنگم را بیرون آوردم و یک اسکناس دوتومانی را که برای روز مبادا توی جیبش پنهان کرده بودم، برداشتم. جلو در را نگاه کردم؛ کسی نبود.

اسکناس را گذاشتم توی جیب شلوارم. در یخدان را آهسته بستم. برگشتم به اتاق. دو قطره اشک توی چشم های بی بی شکسته بود. احساس بیقراری داشت. توی تازه اتاق احساس خفقان داشتم. خواستم برم حیاط؛ جلو در اتاق، آقا مشی دست جلو آورد. نگاهش مهربان شده بود. اشک در چشم هایش می لغزید. نگاهش پر از رضایت بود. صدایش خش دار شده بود: «صبر کن غلامعلی، بگذار بی بی قرآن را بیاورد!»

بی بی باز هم اشک هایش را پاک کرد. برگشتم رو به طاقچه بزرگ که قرآن با جلد مخمل سبزرنگش جلو آیینه بود و عکس آقای بروجردی هم به شیشه آیینه چسبیده بود. بی بی قران را برداشت. زیر لب چیزی گفت و قرآن را بوسید و لحظه ای رو به عکس، دعایی خواند و با کف دست روی عکس کشید و به صورتش مالید و صلوات گفت.

بی بی آمد جلو در اتاق، قرآن را بالا برد. قرآن را بوسیدم و از زیرش رد شدم. چشمم افتاد به آقا مشی. سیگار نصفه-نیمه دم دهانش بود و لوله خاکستر سیگار کج شده بود. بی بی دست دیگرش را انداخت گردنم و هق هقش بلند شد. دلم برایش سوخت. کمی دستش لرزید و عکسی از داخل جلد قرآن رها شد. آقا مشی عکس را توی هوا گرفت و با نگاهی به عکس، صلوات گفت و بر آن بوسه زد و دوباره گذاشتش لای قرآن. به سیگارش پک زد. لوله خاکستر سیگار از سیگار جدا شد. آقا مشی به سرفه افتاد. خلط راه نفسش را بست. براتعلی گفت: «چی شد؟»

نگاه آقا مشی برگشته بود رو به من:
غلام علی، مبادا جایی بگویی ما توی خانه عکس آقای خمینی را داریم.
بعد هم با اشاره به عکس روی آیینه گفت: «آن هم عکس آقای بروجردی است. اگر از آن حرفی بزنی ایرادی ندارد. اما عکس آقای خمینی غدغن شده است. هر کس داشته باشد جرم دارد.» براتعلی چشم دوخته بود به آیینه؛ به عکس آقای بروجردی. بی بی قرآن را گرفت بالا. براتعلی از توی آیینه دید. برگشت رو به در. بی بی قرآن را بالاتر برد. براتعلی هم از زیر قرآن گذشت. چراغعلی همراه تاج دولت از گوشه حیاط آمدند. نیم تاج و تاج ماه و تاج دولت با پیراهن های بلند و چارقدهای توری کنار هم ایستاده بودند و با حسرت نگاهم می کردند. چراغعلی باد افتاده بود توی رخت گشادش و انگار که گنده تر شده بود. می دانستم آنها هم دلشان می خواهد مانند من به پایتخت می رفتند...»

بنابراین گزارش، پایان داستان هم به شکل نمادین به انتظار شخصیت‌های داستانی برای آزادی آسید شجاع‌الدین از حبس ختم شده که با آزادی و آمدن او، افراد کسب تکلیف کنند که آیا به روند زندگی جدیدی که برای آن‌ها رقم خورده ادامه دهند یا راه تازه‌ای را در پیش بگیرند: «به نظرم دیگر هیچ راه برگشتی نداشتیم. باید در همین وضعیت طاقت می‌آوردیم و می‌سوختی و می‌ساختیم و توی پایتخت مملکت با روزگار می‌ساختیم. به گمانم تنها راه پیش روی انتظار بود. می‌بایستی منتظر می‌ماندیم تا آسید شجاع الدین، از محبس آزاد بشود. مانند گذشته دوباره به جلسه هیئت جانبازان حسین ابن علی بیاید. حدیث بگوید. مسئله بگوید. از سید راهنمایی بخواهیم و کسب تکلیف کنیم برای رفتن یا ماندن در پایتخت مملکت.»

ادامه این رمان در کتابی دیگر با عنوان «زنی با کفش‌های مردانه» به وقایع سال 1357 و ماجرای شرکت‌های چند ملیتی و داستان فعالیت گروهک‌ها برای تحریک کارگران علیه انقلاب اسلامی می‌پردازد. این کتاب وقایع 7-6 ماه پیش از انقلاب را در برگرفته و تا یک سال پس از جنگ ادامه پیدا می‌کند. فضا و ماجراها هم دنباله کتاب قبلی است اما با تغییر شرایط جامعه، فضای داستان نیز کاملا متفاوت شده است در واقع «تالار پذیرایی پایتخت» جلد اول از یک سه گانه بود و «زنی با کفش های مردانه» جلد دوم آن به حساب می آید. نویسنده برای جلد سوم عنوان «دار بلوط مقدس» را انتخاب کرده و تاکنون نیمی از آن را نوشته‌است و به گفته نویسنده احتمالا کار نگارش آن 1-2 سال دیگر زمان می برد. «دار بلوط مقدس» تا زمان حال ادامه پیدا می‌کند اما با فلش‌بک‌هایی به دوران قاجار هم اشاره می شود. این نویسنده «زنی با کفش‌های مردانه» را برای انتشار به سوره مهر سپرده است.

محمدعلی گودینی سال 1335 در شهرستان کنگاور استان کرمانشاه متولد شده است و تاکنون کتاب‌های سیلاب، لبخند تلخ، دستی بر آسمان و روز سی و چهارم و هم‌چنین چند مجموعه داستان کوتاه از وی منتشر شده است.

191/60

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 129345

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
1 + 12 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 2
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • حسن IR ۱۹:۲۱ - ۱۳۸۹/۱۱/۲۱
    0 0
    غدغن؟
  • بدون نام GB ۱۹:۲۷ - ۱۳۸۹/۱۱/۲۱
    0 0
    بی سواد قدغن نه غدغن