لندن هر زمان احساس کند که کفگیرش ته دیگ خورده است، برای جبران آثار تبلیغاتی و رسانهای ناتوانیشان، یک سلسله اقدامات تبلیغاتی انجام میدهد. چنین پیشنهادی که از سوی دولت بریتانیا برای تشکیل ائتلاف نظامی در خلیج فارس مطرح شده، یک اقدام فاقد بستر و اصالت است، چرا که برای تامین منافع منطقه نیست، بلکه فقط و فقط برای حل مشکلات فوری و حفظ ظاهر نیروهای فرامنطقهای طراحی شده است.
در نتیجه درون منطقه کسی از آن استقبال نمیکند. همزمان در میان متحدان بریتانیا هم ساختار و بستر لازم برای ایجاد چنین ائتلاف فراهم نیست. برای تشکیل یک ائتلاف نظامی نیاز به وجود مقدمات زیادی است؛ ساختار، سازمان، طراحی، لجستیک، آموزش، تاکتیک، مانورهای مشترک، ادبیات نظامی مشترک، ساختار نظامی مشابه، تمرینهای هماهنگ، تامین هزینه همگی پیشزمینههای تشکیل یک ائتلاف نظامی هستند. بدون وجود چنین بسترهایی اصولا ایجاد یک ائتلاف نظامی ناممکن است و حتی اگر هم به صورت سطحی مورد موافقت قرار گیرد، عملا بلااستفاده و بدون اثر است.
اعلام لندن در مورد تمایل برای ایجاد یک ائتلاف نظامی در منطقه، فقط یک اقدام تبلیغاتی است. عکسالعمل بریتانیا به رویدادهای جاری در منطقه، مانند همیشه استفاده از شانتاژهای تبلیغاتی برای خروج آبرومندانه از شرایط و تاثیرگذاری بر عزم و اراده طرف مقابل است. بعید است که حتی در صورت تشکیل چنین ائتلافی، شاهد اثری مثبت از جانب آن برای منطقه باشیم. حتی به فرض تشکیل چنین ائتلافی، چیزی جز مشکل جدید به معضلات منطقه اضافه نخواهد شد. وقتی به سابقه تشکیل ائتلافهای اینچنینی نگاه میکنیم، میبینیم که ائتلافهای تبلیغاتی و واکنشی، همچون پیمان ورشو یا ائتلاف سپر جزیره که تجربه ناموفق شورای همکاری خلیج فارس بود، به دلیل فقدان برنامهریزی و بستر امکانپذیر نیست. حتی تنها نمونه موفق از تشکیل چنین ائتلافهای فراگیر چندجانبهای همچون پیمان آتلانتیک شمالی هم با مشکلات و معضلات جدی مواجه شده است. ناتو بر بستر مقابله با یک تهدید مشترک و با وجود زمینههایی مانند اتحادیه اروپا، ارزشهای ادعایی بلوک غرب و فرهنگسازی چند دههای تشکیل شده است.
با وجود همه سرمایهگذاریهایی که بعد از جنگ جهانی دوم برای چندجانبهگرایی و همکاریهای بینالمللی انجام شده است، ناتو در دهههای اخیر با مشکلات موجودیتی مواجه شده است. در سالهای اخیر بحث ارتش اروپایی به عنوان جایگزینی برای ناتو از سوی اروپاییها مطرح شده و به یک محل اختلاف جدی میان اروپا و امریکا تبدیل شده است.
وقتی که پیشنهاد یک ائتلاف نظامی، نه بر مبنای یک تهدید مشترک، بلکه به خاطر حل مشکل خودساخته یک طرف مطرح میشود، قطعا تشکیل آن دور از دسترستر و ناممکنتر میشود. قرار نیست همه سرمایهگذاری کنند تا مشکل بلافاصله بریتانیا را حل بکنند. حتی نزدیکترین موتلف بریتانیا، یعنی ایالات متحده امریکا هم گفته است که مشکل لندن را خودش باید حل بکند. من بعید میدانم که کشور دیگری اصولا حاضر باشد برای رفع دردسر شخصی انگلیس، سرمایهگذاری کند.
ادعای تشکیل ائتلاف نظامی در خلیج فارس به یک ابزار فشار و اهرم تاثیرگذاری بر ایران تبدیل شده است. امریکاییها پیش از بریتانیا این پیشنهاد را مطرح کردند که استقبال زیادی از آن نشد. چه درون منطقه و چه بیرون منطقه، مخالفتهای جدی با چنین پیشنهادهایی وجود دارد. اگر لازم باشد در منطقهای امنیت ایجاد شود، باید عوامل امنیتزدا را حذف کرد. کسانی که خودشان امنیت منطقه را به هم میزنند و تخطی میکنند، نمیتوانند عامل تامین امنیت باشند. دولتهایی که به صورت پیوسته نظم، امنیت، توازن و تعادل منطقه را به هم میزنند، نمیتوانند عامل تامین امنیت باشند. بزرگترین مشکل منطقه خلیج فارس و غرب آسیا، دخالتهای خارجی ناروا و مداخلات ثباتزدای خارجی است، قطعا با افزایش این مداخلات نمیتوان امنیت و ثبات را به منطقه برگرداند.
قدرتهای خارجی به جای پیشنهاد افزایش عوامل ثباتزدا و ضدامنیتی در منطقه باید اجازه دهند که کشورهای منطقه، همپای هم الگوی مشترک توسعه سیاسی- اجتماعی ایجاد کنند. یک توسعه پیوسته و پایدار مشترک برای همه کشورهای منطقه، در کنار و همزمان با یکدیگر، زمینه ایجاد تعادل و امنیت در منطقه میشود. یکی از اصلیترین مشکلات منطقه غرب آسیا و حوزه خلیج فارس این است که دولتهای خارجی با سرمایهگذاری کلان، رقابتها در منطقه را به دشمنی بدل میکنند و با سوءاستفاده از رقابتهای عادی میان همسایگان، آنها را به خطرهایی علیه یکدیگر تبدیل میکنند.
در منطقهای مانند خلیج فارس، مدلهای امنیت منطقهای سنتی دیگر جواب نمیدهد. در ادبیات و دانش همکاریهای امنیتی در مناطق مختلف، خلیج فارس به عنوان یک نمونه ویژه مطرح میشود. نخست به این دلیل که خلیج فارس یا خاورمیانه تامینکننده بخش اعظم انرژی مورد نیاز جهان است. دوم اینکه منطقه ما با وجود اهمیت بینالمللی و وابستگی جهان به آن، به توسعه یافتگی نرسیده است. سوم به دلیل خرده فرهنگها، اختلافهای قومی، مذهبی و نژادی، همچنان همافزایی منطقهای به یک اصل تبدیل نشده است. چهارم اینکه به دلیل منافع متکثر خارجی در منطقه، دخالتهای خارجی متنوع و متکثری در سراسر منطقه شاهد هستیم.
اروپا بعد از صدها سال و صدها جنگ خانمانسوز به توازن و همکاری قارهای و منطقهای رسید. کشورهای منطقه غرب آسیا و حوزه خلیج فارس، با قطع دخالتهای خارجی میتوانند با استفاده از تجربه تاریخ بشری و نمونههای جهانی، الگوهای مشترک برای توسعه اقتصادی و فرهنگی در منطقه ایجاد کنند. اجرای متعادل الگوهای توسعه بر بستر همکاریهای اقتصادی میتواند نیاز مشترک امنیتی را در منطقه تقویت کند، لزومی ندارد که از ابتدا عزم منطقهای برای ایجاد ائتلافهای امنیتی و نظامی باشد، بلکه صرف وجود منافع مشترک اقتصادی و توازن منطقهای بر اساس رقابت منصفانه، میتواند نیاز به امنیت مشترک و همکاری بر اساس منافع همگانی ایجاد کند.
* منتشر شده در روزنامه اعتماد مورخ ۳ مرداد ۹۸
نظر شما