بعد از مرگ همسر اولم، احساس کردم دیگر نمی‌توانم چیزی بنویسم. بیشتر اوقات آنقدر احساس خستگی و درماندگی می‌کردم که حتی نمی‌توانستم نوشتن مطلبی را کامل کنم اما کمابیش و به طور پراکنده یادداشت‌هایی می‌نوشتم. اصلا فکر نمی‌کردم که بتوانم زنده از آن دوران بیرون بیایم تا اینکه بالاخره زندگی‌نامه همسر مرحومم را تکمیل کردم.


یگانه وصالی: کمتر نویسنده‌ آمریکایی این روزها به اندازه‌ جویس کرول اوتس پر کار بوده و آثارش مورد توجه طیف گسترده‌ای قرار گرفته است. او فقط در ماه اخیر، دو رمان منتشر کرده و نوشتن یک کتاب زندگی‌نامه را هم به پایان رسانده است. جویس کرول اوتس 71 ساله، اطراف نیویورک بزرگ شده و نخستین رمانش را سال 1964 منتشر کرده است. او یک بار برنده‌ جایزه‌ کتاب ملی و همین‌طور برای کتاب «بلوند»، نامزد جایزه‌ پولیتزر شده است. اوتس نویسنده‌ای پر کار در تمام ژانرهای ادبی است، چه در نوشتن رمان،‌چه داستان کوتاه، و چه در شعر و نمایشنامه. دو رمان اخیر او «دوشیزه زیبا» و «پرنده‌ کوچکی از بهشت» بهانه‌ گفت و گوی الکساندرا آلترا با او بوده است که علاوه بر این دو داستان در آن، به زندگی و علایق شخصی او هم پرداخته است. این گپ و گفت در 14 ژانویه‌ی 2010 در روزنامه‌ وال استریت ژورنال منتشر شده است که بخشی از این گفت و گو را با هم می‌خوانیم:

کارهای شما ژانراهای مختلفی دارد، از ژانر وحشت گرفته تا حوزه ماورایی یا حتی داستان‌هایی برای کودکان. ایده‌ این داستان‌ها از کجا می‌آید؟

خیلی سخت است که دقیقا بگویی ایده یک داستان از کجا می‌آید. پیش از آنکه بخواهی داستانی بنویسی، گاهی باید چندین موضوع در ذهنت داشته باشی تا ایده‌ اصلی را با به هم آمیختن آنها به دست بیاوری. فقط داشتن یک ایده در ذهن، کافی نیست. مثلا «پرنده‌ کوچکی از بهشت» داستان دختر نوجوانی است که پدرش را از دست داده است. در واقع طرح اصلی‌اش را از پدر خودم گرفته‌ام و همین‌طور از دست دادنش، که در نیویورک اتفاق افتاد و من هم در داستانم از آن استفاده کردم. در واقع از اتفاقی که در واقعیت رخ داده بود، داستانی خیالی ساختم. من همیشه دوست داشته‌ام که همه‌چیز را همان‌طور که برایم رخ داده، بنویسم.


در مورد «دوشیزه‌ زیبا» چطور؟ طرح اولیه‌ این داستان از کجا آمد؟

ایده‌ اصلی بعد از موقعی که به ساحل جرسی رفته بودم، به ذهنم خطور کرد. این داستان در واقع اثری است هم ادبی و هم سمبلیک. جایی واقعی که در عین حال، جایی است غرق در رویاهای درخشان و فریبنده. همان موقع بود که این دو، در تخیل من با شعری عاشقانه از باربارا آلن، که برایم خیلی نوستالژیک و خاطره انگیز است و من اغلب خیلی ناخودآگاه آن را زیرلب زمزمه می‌کنم، همراه شدند و همه با هم موضوع این داستان را شکل دادند. این داستان در مورد دختری است 16 ساله که در خانه‌ مردی متمول کار می‌کند.


- نوشتن داستان «دوشیزه‌ زیبا» را چه زمانی شروع کردید و چقدر طول کشید؟

شاید بتوان گفت که طرح کلی و یادداشت‌های اولیه «دوشیزه‌ زیبا» همه در یک سال اخیر به وجود آمد. من حتی وقتی که به سفر می‌روم، همه‌ یادداشت‌ها و ایده‌های جدید داستان‌هایم را همراهم می‌برم. وقتی داستان را شروع کردم، نوشتن طرح اولیه دو ماه بیشتر طول نکشید و بعد از آن بیشتر وقتم را به بازنویسی آن اختصاص دادم. من اغلب خیلی فشرده می‌نویسم و بعد زمان زیادی را برای بازنویسی اثر می‌گذارم.


- شما در عین حال مشغول نوشتن زندگی نامه‌ای از همسر اولتان و مرگ او هستید تا کجا پیش رفته‌اید؟

شاید شگفت‌زده شوید، اما حدودا 10 روز پیش نوشتن آن را تمام کردم و نامش را گذاشتم «خاطرات یک بیوه». نوشتن چنین داستانی از نظر روحی و احساسی خیلی برایم دشوار بود، اما الان خیلی خوشحالم که از پس آن برآمدم.


- به چه انگیزه‌ای شروع به نوشتن چنین زندگی‌نامه‌ای کردید؟

سال گذشته، بعد از مرگ همسر اولم، احساس کردم که دیگر نمی‌توانم چیزی بنویسم. اصلا نمی‌توانستم روی چیزی تمرکز کنم. بیشتر اوقات آنقدر احساس خستگی و درماندگی می‌کردم که حتی نمی‌توانستم نوشتن مطلبی را کامل کنم. اما کمابیش و به طور پراکنده یادداشت‌هایی می‌نوشتم. نه برای داستان خاصی، برای روزنامه‌ای یا در دفتر خاطراتم. اصلا فکر نمی‌کردم که بتوانم زنده از آن دوران بیرون بیایم. گردش زمان در این زندگی‌نامه هم مربوط به سه ماه از آن روزهای پرغم می‌شود؛ سه ماهی که برای من به اندازه‌ سه سال گذشت. زندگی‌نامه بیش از 400 صفحه شد. درست با شروع نوشتن آن خاطرات، انگار دوباره توان نگارش را به دست آورده بودم؛ اما فقط در حد یادداشت‌ها و داستان‌های کوتاه. در همان دوره چندین داستان کوتاه در مورد از دست دادن، غم فقدان و تلاش برای زنده ماندن هم نوشتم ـ انگار همین دیروز بود ـ همان‌طور که همیشه تصور می‌کردم، این ما نیستیم که موضوع را برای نوشتن انتخاب می‌کنیم، بلکه این خود موضوع است که سراغ  ما می‌آید و ما را انتخاب می کند.


- در زندگی از چه چیز بیش از همه می‌ترسید؟

ترسی که همه دارند، وحشت اینکه زندگی‌ام معنا و اهمیتش را از دست بدهد.


- نخستین خاطره‌ای که همیشه به آن فکر می‌کنید چیست؟

تب و سرخک. من تقریبا نیمه جان روی تخت افتاده بودم و پدر و مادر جوان و مضطربم را می‌دیدم که دور من پر پر می‌زدند و نمی‌دانستند چه کار باید بکنند. آن موقع من حدودا چهار ساله بودم.


- کتاب مورد علاقه‌تان؟

گزیده شعرهای امیلی دیکنسون.


- آیا تفریح خاصی هست که بعد از آن احساس گناه کنید؟

بله! از پنجره بیرون را دید زدن و وقت تلف کردن.

- اگر می‌توانستید گذشته‌تان را ویرایش کنید، چه چیزی را تغییر می‌دادید؟

یک نویسنده هیچ وقت نمی‌تواند قسمتی از گذشته‌اش را پاک کند یا تغییر بدهد. چون در واقع با این کار بخشی از دوران خلق آثارش را پاک کرده است. مثلا من و همسر اولم ـ ریموند ـ 9 ماه اول زندگی‌مان، جهنمی‌ترین روزهای ممکن را داشتیم. اما در طول آن دوران که به نوعی می‌شد گفت که انگار تبعید به جایی دور از هر گونه تمدن بود، من طرح اولیه‌ نخستین رمانم را کامل کردم.

- مهم‌ترین درسی که از زندگی گرفته‌اید چه بوده است؟

اینکه مرا طوری تربیت کرده که همیشه در برابر دیگران دلسوز باشم و همدم.

***

شایان ذکر است اوتس دانشنامه فوق لیسانس خود را در رشته ادبیات با درجه ممتاز از دانشگاه ویسکانسین گرفت و در همان جا با ریمون جی. اسمیت آشنا شد. سال 1962 پس از ازدواج با وی در دیترویت اقامت کرد و از سال 1968 به تدریس در دانشگاه وینسدور کانادا پرداخت. او در سال 1976 برای تدریس رشته ادبیات خلاقه در دانشگاه پرینستون به نیوجرسی رفت و در همان جا به عنوان استاد ممتاز در علوم انسانی معرفی شد. 

کد خبر 46650

خدمات گردشگری

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 0 =

آخرین اخبار

پربیننده‌ترین