گپ و گفتی با آرش عباسی، نمایشنامه‌نویس جوان

 

سکینه عرب‌نژاد: تاریخ هنر نمایشنامه‌نویسی در ایران دارای فراز و فرودهای بسیاری بوده است. از همان آغاز تاکنون، نمایشنامه‌نویسان این کشور آثاری بسیاری را به‌وجود آورده‌اند. اما به نظر می‌رسد که برای آشنایی با آن‌ها نباید همیشه منتظر زمان ماند.
فرهنگ، تاریخ و ادبیات به عنوان سه چهره اصلی و بنیادین تمدن، همواره بر تجربیات و اندیشه‌های پیشینیان خود بر پای ایستاده است. در این میان، هنر تئاتر و به طور خاص هنر نمایشنامه‌نویسی را می‌توان یکی از بنیان‌های فکری و فرهنگی هر سرزمین دانست. مجموعه متنوعی از فرهنگ، آداب، نگرش، عقاید، باورها، تمنیات و حرمان‌های یک سرزمین در یک نمایشنامه در کنار هم مجموع می‌شوند. مجموعه‌ای که بدون گذشتگان خود نمی‌تواند معنا داشته باشد. بی‌ارتباطی هنر نمایشنامه‌نویسی با میراث ادبی و فرهنگی خود، به درختی می‌ماند که ریشه‌هایش را در آسمان کاشته باشند. علی‌رغم عمر کوتاه نمایشنامه‌نویسی در ایران، هنر نمایشنامه‌نویسی امروز ما نیز بر شانه‌های بزرگان و گذشتگان خود ایستاده و با نیروی آن‌هاست که قد برافراشته است. 

درباره نمایشنامه‌نویسان دوره مشروطه، دهه چهل شمسی، دهه پنجاه و شصت به صورت پراکنده و در معرفی آن‌ها سخن ــ هرچند اندک ــ گفته‌اند. درباره نمایشنامه‌نویسان دهه هفتاد نیز می‌توان اظهار نظر کرد، اگر چه به طور قطعی و همه جانبه نمی‌توان درباره‌شان قضاوت کرد.

بنابراین نسل نویی از نمایشنامه‌نویسان وجود دارند که هنوز فرصت و مجال آن را نیافته‌اند تا آثار خود را به شکلی گسترده ارائه کنند. نسلی که نوشتن را از اواخر دهه هفتاد آغاز کرده و تقریباً از آغاز دهه هشتاد آثار خود را عرضه کرده‌اند. با این غبار و آشفتگی که در فضا و حیطه فرهنگی وجود دارد این نسل نویسندگان هنوز آن چنان که باید امکان آن را نیافته‌اند که به طور مداوم آثارشان را به صحنه ببرند. و تمام این تعویق و تأخیرها بدان سبب نیست که دستانشان خالی است بلکه به آن علت است که روزگار چنین واژگون بر مدار خود می‌گردد. 
برای معرفی آن‌ها نباید منتظر ماند تا این چرخ موافق آن‌ها بگردد و بگردد و آنان را بنمایاند، بلکه باید در حد وسع خود آنان را همراهی کرد و بر نگره‌هایشان تأکید کرد. آینده، همان فردایی است که امروز بود. 

به همین دلیل و به هزار دلیل دیگر سعی می‌شود در این ستون به سراغ نمایشنامه‌نویسان دهه هشتاد برویم و در گفت‌وگویی مختصر با ذهنیات، دغدغه‌ها و خواسته‌های آن‌ها آشنا شویم. البته با توجه به ظرفیت‌ها و گنجایش رسانه قطعا بخش‌هایی ناگفته و همچنان پرسش برانگیز باقی خواهد ماند. 



به عنوان سؤال اول می‌خواهم از تو بپرسم که چرا می‌نویسی؟ و چرا از بین انواع نوشتار، به طور خاص نمایشنامه می‌نویسی؟
فکر می‌کنم که در این جماعتی که ما هستیم، منظورم جماعت اهل مطالعه و فکر است، هر کس راهی برای بیان حرف‌هایش دارد، راهی که از طریق آن، چیزهایی را که در درونش است، به دیگران برساند. وارد حوزه تئاتر هم اوضاع به همین منوال است، آن‌جا هم هر کس برای بیان خودش، بخشی را انتخاب می‌کند. من شخصاً در حوزه تئاتر علاوه بر نویسندگی، به بازیگری، موسیقی و کارگردانی هم علاقه‌مندم، اما مشخصاً رفتم دنبال نمایشنامه. من با اینکه می‌دانم نمایشنامه‌نویسی مخاطب کمتری نسبت به کسانی که در حوزه ادبیات یا حتی درام‌نویسی و به معنایی فیلمنامه دارد نمایشنامه‌نویسی انتخاب اولم است. نمایشنامه برای من چیزهایی دارد که با هیچ چیز دیگری نمی‌توانم عوضش کنم، مثلاً با داستان‌نویسی یا حتی با فیلمنامه‌نویسی نمی‌توانم راضی شوم، ولی نوشتن نمایشنامه رضایت کامل را در من ایجاد می‌کند. دلیلش را شاید نتوانم خیلی واضح بگویم، اما واقعیت این است که عمده‌ترین چیزی که من در جریان نوشتن نمایشنامه از آن لذت می‌برم، خلق شخصیت‌های مختلف و به چالش کشیدن روابط آدم‌هاست. به نظرم می‌رسد که در داستان این اتفاق برایم نمی‌افتد. البته این حرف را شاید به این دلیل می‌گویم که تجربه دیگری ندارم.

چند سال است که می‌نویسی؟
از سال 78. اوایل خیلی برایم جدی نبود و فقط در حد تکالیف دانشگاهی، نمایشنامه می‌نوشتم. در این چند سال اخیر برایم جدی شده است. در زمینه‌های دیگر هم چند تجربه داشتم، اما برای اینکه بتوانم بنویسم همه را رها کردم. حسم این است که نوشتن نمایشنامه نسبت به انواع دیگر نوشتن، بسیار سخت‌تر است و شاید همین سخت بودنش باعث می‌شود که کمتر سراغش بروند.

این چیزی که می‌گویی ضرورت شخصی است، چیزی است که تو درگیرش هستی. فکر می‌کنی ضرورت اجتماعی نوشتن نمایشنامه چیست؟
من خیلی به ضرورت اجتماعی‌اش فکر نمی‌کنم. چون معتقدم در مملکت ما تئاتر هنوز به عنوان یک ضرورت اجتماعی شناخته نشده است و اصلا ضرورتی ندارد، نه از نظر جامعه و مردم و نه از نگاه دولتی. پس چیزی که ضرورتی ندارد، خیلی هم نمی‌شود رویش بحث کرد. من شخصا از این کار لذت می‌برم. لذت شخصی است که من را به نوشتن نمایشنامه می‌کشاند.

فکر می‌کنم جدای از کیفیت و مسائل تکنیکی، همین که هنوز هم اجراهایی را بر صحنه می‌بینیم، می‌توان به این نتیجه رسید که تئاتر قطعا ضرورت‌ها و کاردکردهای ویژه اجتماعی دارد که هنوز وجود دارد. در این‌جا نمی‌خواهم از نگاه مسلط بیرون صحبت کنم. تو به عنوان نمایشنامه‌نویس فکر می‌کنی اگر کسانی مثل خودت نمایشنامه ننویسند چه می‌شود؟ اگر نمایشنامه وجود نداشته باشد، چه می‌شود؟ منظور من از ضرورت اجتماعی این است.
به نظرم این‌ها خیلی زنجیروار به یکدیگر گره خورده‌اند. علی‌رغم اینکه ممکن است خیلی از اجراهای نمایشی را ببینیم که متکی بر نمایشنامه کاملی نباشند، اما فکر و ایده‌ای در آن‌ها هست که من اسم آن فکر و ایده را می‌گذارم نمایشنامه. یعنی کسی آن را نوشته است، پس آن هم یک نمایشنامه است. اگر قبول داشته باشید که نمایشنامه پایه و اساس اجرایی است که روی صحنه می‌بینیم، حالا چون ما تئاتر داریم، چون سالن داریم، چون عده‌ای هستند که کارگردانند، عده‌ای هستند بازیگرند، پس طبیعی است که باید نمایشنامه‌نویس هم داشته باشیم. یعنی خوراک اولیه را نمایشنامه‌نویس به گروه اجرایی می‌دهد. از این منظر من فکر می‌کنم وجود نمایشنامه‌نویس ضرورت دارد. البته با اینکه نمی‌توانیم بگوییم درد اصلی تئاتر ما فقط نمایشنامه است و من نیز این حرف را اصلا نمی‌پذیرم، با این حال باز هم نمی‌توان منکر این قضیه شد که با مشکل کمبود نمایشنامه خوب و به تبع آن نمایشنامه‌نویس خوب مواجه‌ایم. 

با نمایشنامه‌نویسان هم نسل‌ات ارتباط داری؟ نوشته‌هایشان را پیگیری می‌کنی؟ و اگر این‌گونه است چه ارزیابی‌ای از نمایشنامه‌نویسان هم نسل خودت داری؟
نمایشنامه‌های هم نسلانم را زیاد می‌خوانم. سعی می‌کنم به هر طریقی که می‌شود کارهایشان را بخوانم. با اینکه نمایشنامه‌نویسان دهه هفتاد خیلی خوب کار کرده‌اند و آثار ارزشمندی ارائه داده‌اند، اما من همیشه گفته‌ام به نظرم آینده نسل ما، نسل دهه هشتاد، بسیار روشن‌تر از نسل دهه هفتاد است.

چرا؟
نمی‌دانم چرا احساس می‌کنم این نسل، نسل پربارتری می‌شود. شاید دلیلش این باشد که نمایشنامه‌های خیلی خوبی از این نسل خواندم. در این بین آثاری دیدم که بی‌نظیر بودند، فوق‌العاده بودند، ولی هیچ وقت اجرا نشدند، هیچ وقت چاپ نشدند.

نمی‌دانم این حرفت را چه طور تعبیر و تفسیر کنم. قطعا منظور من از نمایشنامه‌نویس کسی است که کار مستمر می‌کند و حتی اگر کارش اجرا نشود، می‌نویسد. منتها اینکه یک اثر خیلی خوب باشد، اما به آن بهایی داده نشود، در بازبینی‌های مختلف رد شود، اجرا نشود و اگر هم اجرا شود مخاطب نداشته باشد و دیده نشود و به تبع آن نمایشنامه‌نویس هم دیده نشود، در این روند به نظر می‌رسد که ما یک نمایشنامه‌نویس بالقوه را از دست می‌دهیم. من وقتی با چنین مسائلی مواجه می‌شوم آن آینده روشن را که تو ازش نام می‌بری، نمی‌فهمم. چون با این روند بسیاری از ایده‌های درخشان هیچگاه به بار نمی‌نشیند. می‌خواهم بگویم که فضایی مثل فضای الان که حرفه‌ای‌ها هم شاید بتوانند فقط سالی یا دو سالی یک‌بار کار اجرا ببرند، تکلیف هم نسل‌های شما چیست؟ اگر هر روز دایره تنگ‌تر از این شود، چقدر می‌شود به نوشتن در این فضا ادامه داد؟ زمانی که نتوانی با ارائه اثرت متوجه ضعف و قدرتش شوی، چه طور می توان به یک آینده روشن برای این نسل نمایشنامه‌نویس امیدوار بود؟
با این حرف موافقم. این که الان عرصه واقعا تنگ است و بیشتر انرژی و وقت ما هم صرف کار آثار خارجی می‌شود، واقعیتی است که نمی‌شود از آن فرار کرد. هم کارگردانان به شدت وابسته به این آثار هستند و هم مسئولین. چون این نمایشنامه‌ها بی‌خطر هستند و امتحانشان را پس داده‌اند. شاهکارهایی هستند که مدام اجرا می‌شوند و تماشاچی هم دارند. مطمئنم تا زمانی که این نمایشنامه‌ها اجرا شوند، ما هیچ تئاتر پویایی نخواهیم داشت. زمانی می‌توانیم ادعا کنیم واقعا تئاتر داریم که در «تئاتر شهر» حداقل هفتاد درصد نمایشنامه ایرانی اجرا شود. نمایشنامه‌های ایرانی خوب. درست است که می‌گویم این نسل پیشتاز است، با این حال نمی‌شود به طور قطع و یقین درباره‌اش نظر داد، چون هنوز از این نسل نگذشتیم. شاید ده سال بعد باید در موردشان حرف زد. 

با در نظر گرفتن مشترکات و خط و ربط‌های زیادی که در آثار نمایشنامه‌نویسان نسل جدید وجود دارد و صرف نظر از قدرت و ضعف تکنیکی نمایشنامه‌هایشان، تو به عنوان یک نمایشنامه‌نویس جوان فکر می‌کنی مطالبات نسل جدید نمایشنامه‌نویس چیست؟ 
راستش من از یک چیز خیلی ناراحتم و همیشه عذاب می‌کشم، متلسفم از اینکه عرصه برای کار اجتماعی وجود ندارد. در تئاتر امروز ما نقد اجتماعی به شدت مفلوک است. یعنی اثری که یک نگاه تلخ اجتماعی یا حتی فقط یک نگاه منتقدانه اجتماعی داشته باشد خود به خود مطرود است و اجازه اجرا و چاپ و ارائه ندارد. این مساله برای کسانی مثل من که دغدغه اصلی‌شان مسائل اجتماعی است اصلا خوشایند نیست و خیلی دردناک است. بهترین نمایشنامه‌های من، آثاری با جهت‌گیری‌های اجتماعی هستند که نه چاپ شدند و نه اجرا شدند. از این بابت واقعا ناراحتم و امیدوارم شرایطی پیش بیاید که این فضا بشکند.

روند نقد را چگونه می‌بینی؟ نقد خیلی رسمی اجازه انعکاس در روزنامه و سایت‌های رسمی را دارد؟
همه می‌گویند وضعیت نقدمان خیلی وضعیت خوبی نیست و به اعتقاد من این یک واقعیت است. متاسفانه بعضی از کسانی که نقد تئاتر می‌نویسند، مطالعه تئاتری ندارند. من می‌توانم نقدهایی را به شما نشان دهم که اصلاً نقد نیست. الان نوشتن خلاصه نمایشنامه با نقد اشتباه شده است. فاجعه‌ترین‌اش بولتن‌های جشنواره‌هاست. به نظر من کسانی که دارند بولتن درمی‌آورند، دارند خیانت می‌کنند. چون منتقد ساعت هفت شب کار را می‌بیند و تا ساعت یازده شب باید نقد همان کار را بنویسد، این‌که دیگر نقد نیست. اصلا هیچ اسمی نباید رویش گذاشت و نباید چاپ کنیم و منتقد نباید اصلا چنین چیزی را بنویسد. از سوی دیگر با اینکه منتقد خوب خیلی کم داریم، با این حال نمی‌شود منکر نقدهایی هم شد که واقعا هوشمندانه است. بر خلاف نقدهای بسیار سطحی که هیچ تفکری پشتشان نیست، تعدادی هم منتقد جوان هستند که با نگاهی نو نقدهای بسیار خوبی می‌نویسند.

می‌خواهم مسیر بحث را کمی تغییر دهم. یکی از سؤال‌های من از تو به عنوان یک نمایشنامه‌نویس این است که چه طور به سراغ موضوع‌هایت می‌روی؟ موضوع‌هایت را چه طور پیدا می‌کنی و چه می‌شود که در یک مقطع خاص آن موضوع آن‌قدر برایت مهم می‌شود که آن را تبدیل به نمایشنامه می‌کنی؟ و وقتی موضوعی را پیدا کردی چگونه به سراغش می‌روی؟ می‌خواهم روش نوشتنت را بدانم.
من در نوشتن نمایشنامه صرفا به یک شیوه نمی‌نویسم و از یک روش استفاده نمی‌کنم. این برمی‌گردد به نگاهم به موضوعات مختلفی که درباره‌شان می‌نویسم. من عموما راجع به مسائل اجتماعی می‌نویسم. گاهی ایده‌ای که به ذهنم می‌رسد را پر و بال می‌دهم. شخصیت‌های نمایشنامه‌هایم را از زندگی روزمره خودم می‌گیرم. زبان شخصیت‌هایم هم در واقع همین زبانی است که خودم دارم حرف می‌زنم. به همین دلیل گاهی وقت‌ها از یک شخصیت واقعی به خلق یک نمایشنامه می‌رسم. یعنی در زندگی روزمره با کسی روبه‌رو می‌شوم، این شخصیت به من ایده می‌دهد، آن را در یک موقعیت قرار می‌دهم و برایش قصه می‌نویسم. از این نوع نگاه تجربه‌های بسیار خوبی دارم. ممکن است آن قصه‌ای که دست آخر نوشته می‌شود اصلا ارتباطی به این شخصیت نداشته باشد ولی همین شخصیت است که تخیل من را به راه انداخته است و آنقدر برایم جذاب بوده که وادارم کرده در موردش بنویسم. این یکی از معمول‌ترین راه‌هایی است که من به وسیله‌اش می‌نویسم. راه بعدی هم این است که من آدمی هستم که خیلی فکر می‌کنم...

تخیل می‌کنی؟
بله. تخیل می‌کنم. مدام به شخصیت‌های مختلف فکر می‌کنم. من قبل از اینکه نمایشنامه بنویسم، دلم می‌خواست نمایشنامه بنویسم ولی نمی‌توانستم. دوست داشتم بنویسم اما واقعا نمی‌دانستم از کجا باید شروع کنم. به همین دلیل ابتدا برای خودم دیالوگ سر هم می‌کردم. از زبان یک آدم توی ذهن خودم دیالوگ‌هایی را مرور می‌کردم. این خیلی به من کمک کرد. زمان زیادی هر خلوتی پیدا می‌کردم فقط دیالوگ می‌نوشتم. بعد دیدم که از دل این دیالوگ‌ها چه چیزهای خوبی می‌شود درآورد و کم‌کم فکر کردم که برای این دیالوگ‌ها قصه‌ای بسازم. اولین کاری هم که نوشتم یک مونولوگ بود. کم‌کم آدم‌های دیگری هم وارد قصه کردم. این آدم‌ها باید در جایی به هم می‌رسیدند و روبه‌روی یکدیگر قرار می‌گرفتند و بعد نمایشنامه شکل گرفت. آن‌وقت بود که فهمیدم این انگار راه نوشتن نمایشنامه است. البته من هم مثل خیلی‌های دیگر طبیعتا از قصه‌ها، از روزنامه، از اخباری که می‌شنوم، از حوادث روزنامه و ... الهام می‌گیرم و همه این‌ها در نوشتن نمایشنامه به من کمک می‌کنند.

برای تو نوشتن یک نمایشنامه چقدر زمان می‌برد؟ 
بستگی دارد. مثلا نمایشنامه «زیرزمین» را دو سال نوشتم و نمایشنامه دیگری هم دارم که سه ماهه نوشتم. هر نمایشنامه‌ای که می‌نویسم یک پروسه طولانی مدت را طی می‌کند چون مدام در حال بازنویسی‌اش هستم.

چقدر برای نمایشنامه‌هایت تحقیق می‌کنی؟ درست است که می‌گویی آدم‌هایی را که می‌نویسی از دور و برت هستند، آدم‌هایی که راحت‌تر می‌توانی بشناسی؛ در مورد همین آدم‌ها چقدر تحقیق و پژوهش می‌کنی؟
خیلی. تحقیق و مطالعه عنصر اصلی کار من است.

چون من می‌شناسم کسانی را که واقعا در مورد نوشته‌شان تحقیق نمی‌کنند، هر نوع نوشته‌ای که باشد، چه نمایشنامه، چه داستان، چه فیلمنامه. حتی وقتی سراغ یک موضوع کاملاً تخصصی مثلاً یک موضوع جنایی یا فلسفی هم می‌روند در مورد آن هیچ پژوهشی انجام نمی‌دهند و با پیش‌فرض‌هایی که احیانا خوانده و یا شنیده‌اند شروع به نوشتن می‌کنند. 
من واقعا آن‌قدر دل و جرئتش را ندارم که بدون مطالعه و تحقیق وارد گود بشوم. به همین دلیل قبلش خیلی خودم را آماده می‌کنم. راجع به شخصیت‌ها و دوره‌های تاریخی که آثارم در آن‌ها می‌گذرند تحقیق و پژوهش می‌کنم و این تحقیق و پژوهش گاهی تغییر و تحول اساسی در روند نوشتن یک نمایشنامه برایم پدید می‌آورد.

مطالعاتت چیست؟ آیا صرفاً در زمینه تئاتر مطالعه می‌کنی؟ 
یکی از عمده‌ترین مطالعات روزانه‌ام، روزنامه خواندن است. اخبار سیاسی و اجتماعی را دنبال می‌کنم. صفحات و گزارش‌های اجتماعی را خیلی دوست دارم. اخبار هنری را هم می‌خوانم. در حوزه تخصصی هم نمایشنامه زیاد می‌خوانم. هیچ معلمی بهتر از نمایشنامه‌هایی که خواندم، نداشتم. با خواندن نمایشنامه بوده که فهمیده‌ام چه طور باید بنویسم و با خواندن نمایشنامه بوده که فهمیده‌ام چه طور نباید بنویسم. یعنی نمایشنامه‌هایی را خوانده‌ام که به شدت ترغیبم کرده و حس نوشتن را در من عجیب و غریب تقویت کرده است و از سوی دیگر بعد از خواندن نمایشنامه‌هایی هم با خودم گفته‌ام که هیچگاه چنین کارهای نمی‌نویسم و وارد چنین فضاهایی نمی‌شوم.

غیر از حوزه تئاتر چی؟
داستان می‌خوانم. داستان کوتاه و رمان.

در زمینه فلسفه، جامعه‌شناسی یا مثلاً آثار سیاسی و تاریخی هم مطالعه داری؟ مثلاً تئوری‌ها و فرضیه‌های فلسفی و جامعه‌شناسی را می‌خوانی؟ و اصلا سراغ چنین حوزه‌هایی می‌روی؟
به آثار تاریخی خیلی علاقمندم. آثار سیاسی را هم دنبال می‌کنم. اما تا به حال نتوانسته‌ام سراغ بحث‌های فلسفی بروم. دلیلش هم این است که فراغت بالی می‌خواهد که من هیچ وقت نداشته‌ام.

وبلاگ هم داری، ضرورتش برای تو چه بوده است؟ آیا صرفاً جنبه اطلاع‌رسانی دارد؟
بله. تا به حال فقط جنبه اطلاع‌رسانی داشته و آن را برای آرشیو اخباری که در مورد کارهایم هست، در نظر گرفته بودم. اما حالا دوست دارم گاهی هم نوشته‌ای از خودم در وبلاگ منتشر کنم.

تو سرپرست گروه «موج» هستی. این گروه چند سال سابقه فعالیت دارد؟
از سال 71 که اولین کارگردانی را در جشنواره استانی همدان کردم، این گروه را راه‌اندازی کردم و از آن موقع داریم کار می‌کنیم.

«گروه» داشتن چقدر در روند نوشتن نمایشنامه کمکت کرده است؟
داشتن گروه برای نمایشنامه‌نویس در بسیاری از موارد تبدیل به انگیزه او برای نوشتن می‌شود. گروه من خیلی کوچک و جمع و جور است، اما تا به حال خیلی کمکم کرده است.

فکر می‌کنی نمایشنامه‌نویسی را به عنوان یک حرفه تا آخر ادامه خواهی داد؟
صد در صد. در جایی از صحبتمان گفتم که تا چهار، پنج سال پیش این تصمیم را نداشتم، ولی الان مطمئنم که هیچ راه دیگری ندارم و این تنها کاری است که تا پایان عمر به آن ادامه خواهم داد، حتی در شرایط سخت. چون معتقدم که من خیلی از شرایط سخت‌تر از این را پشت سر گذاشته‌ام. دوره‌ای که می‌نوشتم، نه خوانده می‌شد، نه دیده می‌شد و نه کسی تحویلش می‌گرفت. حالا این دوره را پشت سر گذاشته‌ام. الان احساس می‌کنم که مخاطب دارم. به همین دلیل فعلا خیلی فرار می‌کنم از اینکه بنویسم. چون نمی‌خواهم به ورطه تولید مداوم بیفتم. زمانی مجبور بودم این کار را بکنم برای اینکه دلم می‌خواست شناخته شوم. دلم می‌خواست همه طرح و ایده‌هایی را که دارم بیاورم روی کاغذ و این کار را هم کردم. ولی الان مطمئنا دیگر با آن عجله نخواهم نوشت و سعی خواهم کرد با طمأنینه بیشتری بنویسم، کمتر بنویسم، در عوض بهتر بنویسم. 

و حرف آخر؟
آروز می‌کنم روزی برسد که اهمیت نمایشنامه ایرانی برای همه و به‌خصوص کارگردان‌های ایرانی بیشتر شود. الان انگار بی‌اهمیت است. جدی گرفته نمی‌شود. شاید خیلی خودخواهانه باشد، ولی هر بار که اثری از نویسندگان خارجی به صحنه می‌آید و شش دانگ تئاتر ما را قبضه می‌کند، من ناراحت می‌شوم. احساس می‌کنم ما الان به این‌ها نیاز نداریم. به آدم‌ها و حرف‌های دیگری نیاز داریم. ولی متأسفانه حرف اصلی را آن‌ها می‌زنند. نمی‌دانم ما تا کی باید زیر سایه این شاهکارها زندگی کنیم؟ واقعا احساس می‌کنم این در حق نسل ما یک جور جنایت است. تازه من از آن دسته آدم‌هایی هستم که خیلی شانس دارم که بیشتر نمایشنامه‌هایم اجرا شده‌اند، ولی هنوز هم شصت، هفتاد درصد کارهایم امکان اجرا ندارند. حداقل در حرفه‌ای‌ترین نقطه تئاتر این مملکت امکان اجرا ندارند. اگر می‌گویم بی‌عدالتی است، صرفا در مورد خودم نمی‌گویم، در مورد نسلی می‌گویم که به شدت دارند می‌نویسند و خوب هم می‌نویسند، اما کسی به آن‌ها اعتقادی ندارد و دیده نمی‌شوند.

 

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 3246

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
3 + 15 =