شهرِ بی ترانه یِ من که درایِ بسته داره
زیرِ سقفایِ قدیمی ستونایِ خسته داره
شهرِ بی ترانه یِ من خالی از کوهه و دشته
دیواراش بس که بلنده از سرِ دنیا گذشته
طاقِ ضَربیا شکسته ، حوضِ کاشیا کبوده
مثِ برجِ مِه گرفته ، سرِ هر مناره دوده
خیسِ گریه یِ شبامه ، گُلدونایِ پشتِ شیشه
شهرِ بی ترانه با من دیگه مهربون نمی شه
خیلی وقته از تو دورم ای اتاقِ رو به ایوون
حوضِ آبیِ قدیمی ، سایه ریزِ بیدِ مجنون
ای هوایِ کوچه باغت ، عطر خوابِ ناتمومم
عمریه بی تو هلاکم ، عمریه بی تو حرومم
خیلی از تو دورم اما ، هنوزم برام یه رازه
عطر ترمه هایِ کهنه ، بویِ بقچه هایِ تازه
کاشکی می شد از تو ایوون پا رویِ ابرا بذارم
با یه بارونِ بهاری دنیا ر' تنها بذارم
بیا و ستاره یِ من تو شبایِ گُم شدن باش
ای ترانه یِ قدیمی عابرِ کوچه یِ من باش
نظر شما