صادق زیباکلام

روابط ایران با بریتانیا هیچ گاه روابطی عادی و طبیعی و مانند رابطه با سایر کشورها نبوده است. این روابط همواره حالتی از سردی و دشمنی را عمدتا از طرف تهران در مقابل لندن با خود همراه داشته است. البته برای بررسی دقیق ماهیت این روابط نیاز به ارزیابی این رابطه از نگاه تاریخی هستیم؛ اساسا نگاه ایران معاصر به بریتانیا هیچ گاه نگاه مثبت و مناسبی نبوده است. وقتی به سال​های قبل از انقلاب باز می​گردیم یا حتی دورتر می​رویم و به زمانی که حتی پهلوی​ها هم روی کار نیامده بودند نگاهی می​اندازیم، شاهدیم که نگاه منفی و بدبینانه ایران نسبت به لندن وجود داشته است.

به نظر می​رسد دلیل تاریخی این موضوع به این مساله بر می​گردد که انگلیس یک قدرت خارجی مسلط بوده و در طول تاریخ بر اساس منافع ملی خود تصمیماتی را اتخاذ کرده که منافع ملی ایران را تهدید می​کرده و اقتصاد، فرهنگ، سیاست و زندگی روزمره مردم ایران را تحت تاثیر قرار می​داده است.

بر این اساس همواره حالت بغض و کینه تاریخی در نگاه ملت ایران نسبت به بریتانیا وجود داشته است. هیچ قدرت دیگری به مانند بریتانیا در ایران از این قدرت و نفوذ برخوردار نبود. به عنوان مثال امریکایی​ها یا فرانسوی​ها یا آلمانی​ها هیچ گاه قدرت و تاثیرگذاری انگلیس را در صحنه سیاسی و اقتصادی ایران نداشتند. انگلیسی​ها از قرن نوزدهم در پیگیری امتیازات و منافع اقتصادی درصدد گسترش نفوذ اقتصادی و سیاسی​شان در منطقه و ایران بر آمدند و در موارد زیادی تصمیمات و سیاست​هایشان علیه مصالح و منافع ملی ایران بوده است. با این حال انگلیسی​ها همچنان منافع و اهداف خود را در ایران برای سال​های درازی پیش بردند.

نکته دوم که از نکته اول ناشی می​شود این است که در موارد بسیاری انگلیسی​ها مجبور می​شدند در امور داخلی ایران دخالت کنند؛ بعضا دخالت​ها صریح و مستقیم بوده و در مواردی هم این دخالت​ها به صورت غیر مستقیم بوده؛ به این صورت که بر برخی از شخصیت​ها و رجال ایرانی نفوذ داشتند و از طریق آنها سیاست​های لندن و سفارت انگلیس در ایران را پیش می​بردند. تاکید دارم که در بسیاری از موارد این سیاست​ها به زیان ایران و مردم کشورمان بود، اما به نفع انگلیس و اهداف و منافع آن​ها بود. این کشور نذر نداشت که در سیاست​های خود مصالح و منافع کشورهای تحت سلطه مانند ایران را هم در نظر بگیرد!

انگلیسی​ها و مشروطیت در ایران
سابقه منفی انگلیس در ایران در جریان مشروطه هم دیده می​شود؛ در این زمان انگلیسی​ها به صورت صریح و علنی از جریان مشروطه حمایت می​کردند و دلیل آن هم روشن بود. چراکه انگلیسی​ها خواهان نظام​های انتخابی و آزاد بودند و برای تحقق ایده نظام لیبرال دموکراسی آزاد در ایران از جریان مشروطیت حمایت می​کردند. اما اشکال از اینجا بوجود آمد که بعد از مدتی سیاست انگلستان نسبت به مشروطه تغییر پیدا کرد به این معنا که روس​ها از همان روزهای آغاز نهضت مشروطه درست برعکس انگلیسی​ها مخالف این جریان در ایران بودند. نظام روسیه یک نظام اقتدارگرا و سرکوب​گر بود و نمی​توانست یک نظام لیبرال دموکراسی را در همسایگی خود یعنی در ایران تحمل کند.

بر این اساس روس​ها از همان ابتدای کار بشدت با مشروطه و مشروطه خواهی در تعارض بودند و شاهدیم که کار حتی به حمله نظامی به ایران برای ساقط کردن مشروطیت رسید. مشروطه خواهان اعدام شدند، آذربایجان ایران اشغال شد و حتی تهدید کردند که تهران را هم اشغال می​کنند و مجلس را به توپ خواهند بستند. در آخر هم مجلس را توسط نیروهای قزاق و البته به خواست دولت ایران به توپ بستند.

زمانی که روس​ها به سلاخی مشروطه در ایران پرداختند، ایرانی​ها انتظار داشتند که انگلیس حداقل از مشروطیت دفاع کند اما این اتفاق نیفتاد. علت هم مشخص بود چراکه مناسبات بین​المللی در اروپا به شدت در حال تغییر بود و یک قدرت جدید به نام آلمان در اروپا در حال به قدرت رسیدن بود. این قدرت جدید هم تهدیدی برای روسیه بود و هم انگلیس را تهدید می​کرد. نهایتا جنگ جهانی اول حدود 15 سال بعد از مشروطه در ایران رخ داد و انگلیس و روسیه در یک جبهه در مقابل آلمان متحد شدند. این تغییر در عرصه مناسبات بین المللی موجب شد که انگلیس در مقابل هجمه روس​ها به مشروطیت در ایران سکوت کند. همین امر باعث شد که حتی نگاه مشروطه خواهان ایران هم نسبت به لندن تغییر کند.

نفت و ادامه نگاه بدبینانه تهران به لندن
نکته دیگری که باعث ادامه کدورت میان ایران و بریتانیا شد مساله نفت بود. امتیاز دارسی در 1901 به انگلیسی​ها واگذار شد و بر اساس آن دارسی انگلیسی امتیاز اکتشاف نفت در ایران را بدست آورد. بر خلاف تصور تاریخی ما ایرانیان خیلی معلوم نبود که دارسی بتواند بر اساس این امتیاز به نفت برسد. در شش سال اول فعالیت او در ایران، انگلیسی​ها به نفتی نرسیدند اما بعد از شش سال دستیابی به نفت امکان پذیر شد.

بر اساس قرارداد دارسی ایران هیچ هزینه​ای برای اکتشاف نفت پرداخت نمی​کرد و تنها از 16 درصد نفت حاصله بهره​مند بود. به تدریج با افزایش استخراج نفت، ایرانی​ها متوجه ارزش و اهمیت نفت شدند و تقریبا از همان اوایل ایرانی​ها در فکر افزایش درآمد کشور از بابت نفت بودند. اما قراردادهای منعقده با شرکت​های خارجی و بی​ثباتی دولت​ها در ایران مانع تحقق این خواسته می​شد.

این روند تا آغاز عصر رضاشاه ادامه داشت. در این زمان برای اولین بار دولتی متمرکز در ایران سر کار آمده بود و رضاشاه هم تلاش داشت حقوق ایرانی​ها را با استفاده از ابزار نفت ارتقا دهد. بر این اساس رضاشاه قرارداد دارسی را لغو کرد اما با فشار انگلیسی​ها این قرارداد لغو شده جای خود را به قرارداد 1913 داد. این قرارداد از بسیاری جهات از قرارداد دارسی بهتر بود. بر اساس آن شرکت نفت موظف می​شد که هر ساله درصدی از پرسنل شرکت را به ایرانی​ها اختصاص دهد.

نکته اینجاست که مساله نفت هم به دو صورت موجب ادامه خدمت تاریخی ایران و بریتانیا شد؛ اول اینکه ایرانیان همواره احساس می​کردند که در مورد نفت متضرر شده​اند و انگلیسی​ها حق ایران را آنگونه که باید به ایرانی​ها نمی​پردازد و ثروت ایران را غارت می​کند. و دومین مساله آن بود که ایرانی​ها احساس می​کردند لندن بواسطه مساله نفت در امور داخلی ایران دخالت می​کنند.

دخالت انگلیسی​ها در امور ایران تا جنگ جهانی دوم همچنان باقی ماند. در این زمان به دلیل خصومت تاریخی ملت ایران از انگلیس، تهران از آلمان در جنگ پششتیبانی کرد. گرچه دولت رضاشاه در جنگ جهانی دوم اعلام بی​طرفی کرده بود. اما این بی​طرفی واقعی نبود و شمار زیادی آلمانی در ایران فعال بودند. دولت ایران این حضور آلمان​ها را در راستای ساخت راه​آهن و کارخانجات ذوب آهن در ایران می دانست اما انگلیسی​ها معتقد بودند که علی رغم اجرای پروژه​های سنگین در ایران توسط آلمان ها، در میان آنها جاسوسان آلمانی هم وجود دارد. بر این اساس متحدین از ایران خواستند که آلمان​ها را اخراج کند. لذا شاه این خواسته را نپذیرفت و سرانجام انگلیسی​ها تصمیم گرفتند به حکومت رضاشاه در ایران پایان دهند.

بعد از اشغال ایران در شهریور 1920، حضور انگلیسی​ها در ایران بسیار بیشتر شد و سهم بیشتری در شرکت نفت پیدا کردند. آنها همچنین از طریق نفوذ در دربار، بر ملاکین جنوب کشور و روسای قبایل توانستند بر کنترل نفت هم اعمال نفوذ بیشتری کنند. به این ترتیب همچنان بدگمانی تاریخی نسبت به انگلیسی​ها در ایران ادامه پیدا کرد و در تمام 25 سال بعد از کودتای 28 مرداد این بدگمانی​ها استمرار داشت. در دوران پهلوی دوم شاه منظما از انگلیس فاصله گرفت و هر چه بیشتر به سوی امریکا متمایل شد به گونه​​ای که در سال​های 56 و 57 با اوج گیری حرکت​های انقلابی در ایران شاه معتقد بود که انگلیسی​ها در حال انتقام گیری از او هستند.
این بدگمانی نسبت به انگلستان همچنان باقی ماند و مساله جزایر سه گانه ایرانی و بحرین در خلیج فارس بر بی​اعتمادی میان تهران و لندن افزود چرا که بسیاری از ایرانی​ها معتقد بودند که لندن باعث جدایی بحرین از ایران شد.

ادامه بی اعتمادی​ها بعد از انقلاب
بعد از انقلاب اسلامی دید منفی نسبت به انگلستان همچنان ادامه داشت. این بدگمانی مردم ایران نسبت به امریکا ظاهر شد و سفارت امریکا در تهران به اشغال در آمد و روابط دو کشور قطع شد اما در مورد انگلیس این حالت هیچ گاه بوجود نیامد. در عین حال که بسیاری از جریانات رادیکال در ایران همواره خواهان قطع رابطه تهران و لندن بوده اند، اما تاکنون این مساله اتفاق رخ نداده است.

البته دیدگاه این گروه​ها تنها معطوف به سابقه استعماری انگلیس در ایران نیست بلکه آنها باور دارند که لندن همچنان در برخی موارد اقدام به مداخله در ایران می​کند. آنها حوادث پس از 22 خرداد سال 88 را هم به نوعی با دخالت​های انگلیس مرتبط می​دانند و معتقدند که سفارت انگلیس و دولت این کشور در ناآرامی​های پس از انتخابات در ایران بسیار دخیل بوده است.

در واقع این بغض و کینه همواره نسبت به انگلیس در ایران ادامه داشته است. کینه​ای که از دخالت​های انگلیس در امور داخلی ایران تا موضوع نفت و جزایر سه گانه را شامل می​شده و از قرن نوزدهم همواره ادامه داشته است. در عین حال از این واقعیت نباید فرار کرد که انگلستان عقلا، منطقا و طبیعتا باید بدنبال حفظ مصالح و منافع خود در ایران می​بود. همچنین بسیاری از مسائل که به انگلیس نسبت داده می​شود کاملا منطق با واقعیت نیست.

به نظر می​رسد بسیاری از نقش​هایی که برای انگلیسی​ها در نظر گرفته​ایم بیش از واقعیت بوده است. اینکه به طور تاریخی ما انگلیسی​ها را در هر مساله​ای در ایران دخیل می​دانیم، چندان درست نیست. حکومت در ایران قبل و بعد از انقلاب تلاش کرده هر مخالفتی را به نوعی به انگلیسی​ها نسبت دهد. معتقدم که اینگونه نبوده و ما برای نقش انگلیس در ایران بیش از اندازه اغراق کرده​ایم.  در مجموع به نظر می​رسد ما ایرانی​ها بروی نقش انگلیس در ایران بیش از حد واقعی حساب باز کردیم و متقابلا در سایه این تصور، بغض و کینه ایرانی​ها نسبت به انگلیس هم در طول یک قرن گذشته استمرار داشته است.

نوع برخورد اخیر تهران نسبت به حوادث هفته گذشته در لندن هم ریشه در همان بغض و کینه تاریخی ایرانی​ها نسبت به انگلیس دارد. این بغض و کینه آمیخته​ای از حقیقت و مجاز و تصورات ذهنی و واقعیت​هاست. به نظر من روزی مورخین ایرانی باید یک بار دیگر به روابط ایران و لندن نگاه کنند و این توهمات و تصورات را کنار زده و واقعیت​ها را کالبدشکافی کنند.

*استاد دانشگاه و تحلیل گر مسائل سیاسی

/29213

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 168342

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
1 + 8 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 4
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • بدون نام IR ۱۳:۳۲ - ۱۳۹۰/۰۵/۲۷
    0 0
    ايشون برعكس حرف مي زنند بجاي اينكه از كينه انگليس و تلاش بي وقفه اش براي نابودي ايران و ايراني حرف بزنند همه اش از كينه ايراني ها به انگليسي هاي معصوم سخن رانده اند
  • amir IR ۱۶:۰۴ - ۱۳۹۰/۰۵/۲۷
    0 0
    هرچند دکتر زیباکلام انسان متفکری است ولی به نظر من اشتیاه نتیجه گیری کرده است. گربه برای رضای خدا هیچ وقت موش نمیگیرد.
  • بدون نام IR ۱۸:۵۰ - ۱۳۹۰/۰۵/۲۷
    0 0
    خدا این انگلیسهای خبیث و بد نهاد را لعنت کند همیشه مثل زالو خون دیگران رو میمکند
  • 6269!!! IR ۰۸:۵۷ - ۱۳۹۰/۰۵/۲۹
    0 0
    واقعا" جاي تعجب است ! اگه بر فرض با نظرات آقاي دكتر بتوان در بسياري موارد هم راي باشيم ولي نميتوان از دخالتها و عواملي كه انگلستان در طول تاريخ با ترفند بكار برده و ضررهاي زيادي از لحاظ اجتماعي و سياسي و اقتصادي به كشورمان زده غافل باشيم و برآنها چشم ببنديم!؟اي كاش از اينهمه عوامل عبرت ميگرفتيم ، بهرحال فقط از اين نقطه نظر قبول دارم كه اگه دخالت ، از هر نوعي بوده مقصر خودمانيم كه با ضعفها و ناپختگيها زمينه مناسب را براي ماهي گرفتن از آب گل آلود و شرايط كشورمان مهيا كرده ايم