(حس میکنم که وقت گذشته است
حس میکنم که لحظه سهم من از برگهای تاریخ است)
حس میکنم که میز فاصله کاذبی است
میان گیسوان من و دستهای این غریبه غمگین
حرفی بزن
آیا کسی که مهربانی یک جسم زنده را به تو میبخشد
جز درک حس زنده بودن از تو چه میخواهد؟
حرفی به من بزن
من در پناه پنجرهام
با آفتاب رابطه دارم
«پنجره» فروغ فرخزاد
بخشی از نریشن سیاوش
«شبانهروز» دومین فیلم بلند سینمایی امید بنکدار و کیوان علیمحمدی اثری شاعرانه است که آسیبشناسی عشقهای پنهان و پنهانکاری در عشق را در چهار قصه مجزا روایت میکند.
این دو فیلمساز جوان که در محضر محمدرضا اصلانی کارگردان و مستندساز حرفهای تجربهاندوزی کردهاند، در آثار مستند، داستانی و اولین فیلم بلندشان «شبانه» نیز نشان دادند دغدغه ساختارشکنی در قصههایی شاعرانه با سبک و فرم خاص خود را دارند.
فیلم کوتاه داستانی «عشق تنهاست ...»، مستندهای «چه شگفت است عشق که هم زخم است و هم مرهم»، «چشماندازهای سیاوشآباد»، «MDMA»، «سرخ»، «آسمان سیاه شب» و ... با فاصله گرفتن از الگوهای کلاسیک روایت و تصویرسازی، به پیوندی خاص میان فرمگرایی متناسب با مضمون و تم انتخابی پرداخته و شیوههای نوین داستانگویی را تجربه کردهاند.
«شبانه» نخستین فیلم بلند سینمایی کارنامه آنها که بالاخره به اکران عمومی رسید نشان داد نگاه این دو فیلمساز متناسب با تغییر مدیوم به تکامل رسیده است. تکاملی که از جهت فرم و تصویر و داستانپردازی در ارتباطی کارکردی با محور اصلی قصه قرار دارد. قصه دختری که درگیر با روح برادر شهید، شک و تردید به نامزدش و ... در یک میهمانی شبانه قرص روانگردان مصرف میکند و توهمات ذهن پریشان او با تکیه بر همین تمهید کارکردی، روایت را به پیش میبرد.
«شبانه» با وجود نشانههایی که برای مخاطب با حوصله و هوشمند داشت تا با پیگیری آنها بتواند مرز میان واقعیت و توهم و چالشبرانگیزی این موقعیت را تمییز دهد، به نگاه مستقل و فارغ از دغدغه مخاطب متهم شد.
با این پیشزمینه میتوان «شبانهروز» را به عنوان دومین فیلم آنها تلاشی برای حرکتی رو به جلو در راستای دغدغهها و سبک خاصشان و البته همراهی کردن بیشتر با مخاطب محسوب کرد. تلاشی که بیش از هر چیز از چیدمان داستان، روایت، ساختار فرمی و تصویری، تدوین، فیلمبرداری و ... فیلم میآید.
البته اینها بهانهای نیست که این دو فیلمساز از تلاش بیوقفه خود که همیشه فراتر از ظرفیتهای مدیوم انتخابی است، کوتاه بیایند. در همین راستا است که پنهانکاری و عشق از زاویه نگاه آنها برای همهشمولی در چهار قصه مجزا روایت میشود که به تناسب و ظرفیت بار دراماتیک، چفت و بستی حسابشده دارد.
«شبانهروز» با محوریت چهار شخصیت زن که محوریت دارند، چهار خط داستانی را با ساختار روایی و بصری مختلف پی میگیرد که هر کدام فضا و حال و هوایی خاص دارند و میتواند سلایق مختلف را جلب کند. هرچند میتوان پررنگ بودن شخصیتهای زن کنشمند را در آثار کوتاه، بلند و مستند به عنوان مولفه مشترک آثار این دو فیلمساز در نظر گرفت، اما همانطور که اشاره شد بیش از هر چیز دغدغه پرداختن به قصه انسانهای عاشق مولفه مضمونی مشترک آثار آنها است.
تلاش بنکدار و علیمحمدی برای همراه کردن مخاطب با روایتهای تو در توی فیلم «شبانهروز» علاوه بر شکل روایت، در طراحی فرمتهای مختلف تصویری برای هر قصه تأمین شده که در واقع پلی است برای برقراری ارتباط بین سبک خاص و مورد علاقه آنها و سلیقه مخاطبی که علاقه به کنکاش و زمینهسازی برای کشف کردن دارد.
این چهار قصه از جهت فضای کلی نیز حال و هوایی متفاوت دارند. قصه مرجان (نیکی کریمی) فضایی به شدت عاشقانه با حال و هوای شاعرانه دارد، قصه تاجالسلطنه / حوراء (مهتاب کرامتی) با نگاهی به زندگی یک شاهزاده قاجار و یک بازیگر سینما به فضای سرد زندگی یک زوج امروزی و تعمیم گذشته به حال میپردازد.
قصه فوژان (مهناز افشار) به عشقهای پرتلاطم و دراماتیک جوانان امروز و قصه سیاوش (حامد بهداد) نیز نوستالژی عشقهای قدیمی را در یک زوج نامتعارف جستجو میکند. عشقی ریشهدار که یک گام در گذشته و گامی در زمان حال دارد که بر کیفیت ویژه آن تأثیر میگذارد.
بنکدار و علیمحمدی تلاش کردهاند با طراحی نقاط اتصالی که حکم نخ تسبیح را پیدا میکنند، این چهار اپیزود را در عین روایتی تو در تو، در تلاقی با هم قرار دهند. به این ترتیب مولفههای اتصال در برخی قصهها به تقابل و در واقع تلاقی گرهگشایی هر دو خط قصه میانجامد که در مورد قصه مرجان و حوراء این گونه است.
هر چند دو قصه روند خطی خود را طی میکنند، اما این حرکت موازی به گونهای هوشمندانه انجام شده که فرخ به عنوان شخصیت مکمل هر دو خط قصه، در یکی غایبی همیشه حاضر (خط قصه مرجان) و در دیگری (خط قصه حوراء) یک غایب تمام عیار است که تنها در موقعیتی کلیدی از او نام برده میشود.
انتخاب همین بزنگاهها برای ارائه اطلاعات است که میتواند به پرداخت هنرمندانه تلاقی گرهگشایی این دو خط منجر شود. جایی که حوراء مقابل در خانه مرجان با او و فرخ رو در رو میشود و غافلگیری خاص را برای مخاطب تدارک میبیند.
اما همین نقطه اتصال در مورد قصه فوژان به نوعی غیر مستقیمتر و با طراحی موقعیت گفتگو در یک کافیشاپ تأمین شده که شخصیتهای اصلی هر دو قصه (حوراء و فوژان) به نوعی گرهگشایی میکنند. همچنین حضور شخصیتهای فرعی نیز این قصهها را به هم پیوند میدهد.
در قصه سیاوش این ارتباط با پس و پیش کردن زمان حاصل شده و قرار گرفتن فیلمنامه داستان زندگی او به عنوان یک پیشنهاد کاری به حوراء که توسط رعنا (نگار جواهریان) نوشته شده، مشخص میکند این قصه چند سال پیش اتفاق افتاده است.
طراحی این نقاط اتصال با مولفههای روایی در کنار وجوه تصویری چون تابلوهای نقاشی، تم رنگی خاص هر قصه، نوع حرکت دوربین در هر قصه متناسب با فضا و حال و هوای حاکم، تدوین و ... که برای جدا سازی قصهها و روایت تو در توی آنها انجام شده، کمک میکند تا مخاطب اگر اندکی حوصله به خرج دهد و فیلمهای سهلالوصول وسواسی برایش باقی گذاشته باشند، آنها را پیگیری کند و در عین حال از کشف جزئیاتی که برای توجه او طراحی شده، لذت ببرد.
واقعیت این است که علیمحمدی و بنکدار «شبانهروز» را برای مخاطبی ساختهاند که اندکی بیشتر از هر چیز را طلب میکند. مخاطبی که خوششانس است ناظر فیلمی است که برای هر سکانس آن به سویههای مختلف سلیقه هنری وی توجه شده و تنها شاهد یک روایت صرف از عشقهای ناکام نیست.
«شبانهروز» رسیدن به سبک و زبانی جدید در سینما برای این دو فیلمساز است، اما تنها در همین ویژگی خلاصه نمیشود. این فیلم از نقاشی، موسیقی، عکاسی، ادبیات، شعر و ... وام میگیرد تا به اثری قابل دفاع نزدیک شود. در عین حالی که زاویه نگاه آنها به مضمون انتخابی نیز قابل تحلیل و بسط به عنوان دیدگاهی خاص است. دیدگاهی که برای محق جلوه دادن یک کاراکتر، دیگری را سیاه نشان نمیدهد و در واقع فرد را قربانی شرایط، موقعیت، انتخاب اشتباه و ... دانسته و در پایان امتیاز نهایی را به عاشقیت میدهد.
«شبانهروز» این نکته را یادآور میشود که این فیلمسازان برای مخاطب خود با سلیقه و گرایشهای مختلف احترام قائلاند و رضایت او را در لایههای درونی اثر جستجو میکنند. فیلمی وامدار همه تجربههای قبلی علیمحمدی و بنکدار در فیلمسازی مستند، کوتاه و داستانی و رسوبیافته نگاه آنها به سینما به عنوان هنر هفتم و نقطه تلاقی همه هنرها.
5858
نظر شما