چهارمین نشست پنجشنبه‌های خودمانی با حضور خسرو سینایی‌ در فرهنگسرای ابن سینا برگزار شد.

به گزارش خبرآنلاین، در این نشست علاوه بر خسروسینایی، ‌محمدعلی کشاورز، بازیگر پیشکسوت کشورمان و ناصروحدتی، نویسنده و پژوهشگر حوزه موسیقی نیز حضور داشتند.

خسروسینایی، ‌با ابراز خرسندی از میهمانی پنجشنبه خودمانی، سپاس خود را ‌از طراحان و برگزارکنندگان محفلی ساده و مردمی بیان کردو گفت: «تاکنون برای بیست ساله‌ها سخن بسیار گفته‌ام و پای حرف‌ها و شنیده‌ها و ناشنیده‌هایشان بوده‌ام. امشب اما خوشحالم در جمعی هستم که گپ خودمانی، ‌محور و موضوعی اصلی آن است آنهم نه برای یک گروه سنی خاص بلکه برای شنوندگانی که خود، ‌دغدغه هنر را دارند. پس می‌دانم که ناچار نیستم سخنرانی کنم یا نصحیت. دوم اینکه من با حضور استاد ارجمند، ‌آقای محمدعلی کشاورز، ‌ احساس راحتی می‌کنم.»

سینایی سپس ‌به کارنامه هنری ساخت فیلم‌های داستانی‌اش اشاره کرد. گفت: «کمتر کسی می‌داند که من درسال‌های ۱۳۴۹ تا ۱۳۵۷ تعداد زیادی فیلم داستانی برای انجمن اولیا و مربیان ساختم. آن فیلم‌ها متاسفانه تنها در محافل کوچک‌تر انجمن اولیا و مربیان نمایش داده شد.»

سپس محمدعلی کشاورز با بیان اینکه سال‌های زیاد همکاری و دوستی با سینایی به من ثابت کرده سینایی‌، شهروندی است که همواره دغدغه فرهنگ داشته، ‌گفت: «من به ‌مسئولان فرهنگسرای ابن سینا، که پایه ریزی چنین برنامه‌ای را برعهده داشته‌اند‌، تبریک می‌گویم که سرانجام این امکان فراهم آمده تا آدم‌هایی که برای سرزمینشان کار هنری می‌کنند، بتوانند در یک فضای فرهنگی، ‌ حرف بزنند، بشنوند و بگویند.»

سینایی

سینایی، شاعر تصویرهاست
محمدجواد بشارتی که اجرای برنامه را برعهده داشت، با اشاره‌ای کوتاه به سوابق خسروسینایی، ‌بحث را ادامه داد و یادآور شد: «بسیاری، خسرو سینایی را به عنوان فیلمساز مستندساز می‌شناسند. این درحالی است که وی در وین موسیقی و معماری خواند، ‌با هنرهای تجسمی و نقاشی هم آشناست و این تبحر در هنرهای مختلف را در صحنه‌های مختلف فیلم‌های مستند و داستانی‌اش می‌بینیم.» 

وی برای این گفته خود به صحنه‌هایی از فیلم عروس آتش اشاره کرد: «دو صحنه در عروس آتش هست که اگر سینایی همین دو صحنه را کار می‌کرد، ‌ه‌مان، نیمی از سینمای داستانی ایران را کفایت می‌کرد. شاید غلوآمیز باشد؛ اما شما صحنه‌هایی از فیلم را که خاله شخصیت دارد با گاو حرف می‌زند و صحنه‌ای که خاله با فرهان حرف می‌زند، ‌تجسم کنید بعد به سخن من پی می‌برید. در فیلم‌های مستند هم برخی‌ها فرا‌تر از فیلم و تصویر است. به استناد همین تصاویر شاعرانه من‌، سینایی را شاعر تصویر می‌دانم.»

بشارتی با طرح یک سوال، ‌سخنان خود را ادامه داد. سوال این بود: «آقای سینایی، ‌ چه عواملی جز تحصیلات آکادمیک اثر گذاشت تا شما به این درک عمیق برسید؟ تکنیک را می‌توان آموخت اما اندیشه داشتن است که سخت است. می‌خواهیم یک مسیری را بازسازی کنید: شخصیت‌هایی که بر شما اثر گذاشتند چه کسانی بودند؟ مرجع مطالعاتی شما چه کتابهایی بود؟ آیا می‌توان مسیری را نشان داد؟»

سینایی در پاسخ به سوال یکی از حاضران در نشست پیرامون آغاز فعالیت هنری‌اش گفت: «کار من در حوزه هنر در ۱۴سالگی و با شعر شروع شد. مطالبی می‌نوشتم و برای همکلاسی‌ها می‌خواندم تا اینکه خبر به مرحوم زین‌العابدین موتمن رسید. شعر‌هایم را خواند و گفت هر هفته موظفی شعر بیاوری. اما می‌خواهم به تاثیر یک گفته، ‌یک تشویق اشاره کنم و بگویم با همین توجه و تشویق من شعر را ادامه دادم تا اینکه یکروز مرحوم موتمن به من گفت «یادت نرود تا وقتیکه جوانی، ‌این اشعار می‌جوشد.» من آنوقت‌ها ۱۳-۱۴ ساله بود. همین تشویق سبب شد تا من به سرودن ادامه دهم. اما وقتیکه در سال ۱۳۳۷ دیپلم گرفتم و از ایران خارج شدم، از فضای ادبی ایران دور افتادم.»

سینایی به علاقه‌اش به موسیقی در دوران نوجوانی‌اش نیز اشاره کرد و گفت: «همزمان، ‌موسیقی هم علاقه دیگر من بود و حتی در آن سال‌ها که دانش آموز مدرسه البرز بودم، ‌ عضو ارکس‌تر جوانان غیرحرفه‌ای مدرسه هم بودم. خب شعر و موسیقی در دوران رشد جا افتاده بود اما وقتی خواستم به وین بروم نمی‌خواستم خانواده را دچار شوک کنم.

گفتم من می‌روم معماری می‌خوانم اما همراه با موسیقی ۴سالی معماری خواندم ۳سال هم آهنگسازی بعد هم ۲سال تعلیم و تربیت موسیقی. اما در ‌‌‌نهایت احساس کردم معمار خوبی نخواهم بود احساس می‌کردم به زور درس می‌خوانم. در دانشگاه وین بیشتر جنبه‌های فنی را مطرح می‌کردند. مباحثی که خیلی برای من جذاب نبود. حمل برخودستایی نباشد اما شاگرد خوبی بودم.

درس امتحان هندسه ترسیمی با اینکه امتحانم را هم داده بودم سر سه میلی‌م‌تر در پرستیکو، ‌پرفسور مرا رد کرد و این اولین ردی دوران تحصیلم بود. خیلی ناراحت شدم. ‌‌‌ همان زمان یکی از دوستانم خواسته بود که برای فیلم او نقش کوتاهی بازی کنم از فضای پشت صحنه سینما خیلی خوشم آمد.

سینایی با بیان آغاز راهی دیگر در زندگی هنری خود گفت: ‌ «همان روز‌ها آکادمی وین رشته سینما شاگرد می‌پذیرفت. ۱۲۰ نفر شرکت کننده بودند که از آن تعداد ۸نفر پذیرفته شدند. یکی از آن هشت نفر من بودم. خدا رحمت کند سهراب شهید ثالث را. هنرمندی که با فیلم «یک اتفاق ساده» درواقع، ‌ پایه سینمای نوین ایران را گذاشت.

ایشان هم درآزمون شرکت کرده بود اما چون زبان آلمانی او خوب نبود، به عنوان مستمع آزاد پذیرفته شد اما بعد هم ناخوش شد و مجبور شد به فرانسه برود. سینما برای من از همینجا آغاز شد. امامهم است که بگویم برای من به این دلیل شروع نشد که عاشق هنرپیشه‌ها بودم. من می‌دیدم که در سینما می‌توانم شعر و معماری و موسیقی و نقاشی را هم بیاورم و با بازگشتم به ایران در سال ۱۳۴۶ همه این ابزار را در فیلم بکار گرفتم.

من فکر می‌کنم انسان با هنر زندگی می‌کند. من فکر می‌کنم که اصل هنر این است که هرکسی از پرداختن به هنر لذت می‌برد و بقیه‌اش حرف است. آن لحظه خلق، ‌لحظه زندگی است. اما از آنطرف هم از یادمان نرود:
گر مرد رهی غرقه به خون باید رفت از پای فتاده سرنگون باید رفت
دو پای به راه درنه هیچ مپرس خود راه بگویدت که چون باید رفت»

سینایی

هنر برای من با ادبیات آغاز شد
سینایی سخنان خود را با تاکید بر علاقه‌اش به ادبیات برای آغاز فعالیت هنری‌اش، ‌ ادامه داد و گفت: «من به عنوان مستندساز مطرح شدم اما کارم را با ادبیات شروع کردم و هیچ ربطی به هم نداشت اما آمدیم و راه هم این طوری باز شد. بعد از انقلاب به این دلیل که ساخت فیلم، ممکن نبود من دوسالی موسیقی تدریس می‌کردم. در این مدت هم بیش از ۱۱۰ فیلم ساخته‌ام، اما کسی نمی‌شناسد و این فیلم‌ها دارد از بین می‌رود. برخی از فیلم‌ها نظیر فرار که اتفاقا سیاه و سفید ساخته شد و موجود نیز هست، ‌بسیار دیدنی است. مثلا شما در فیلم فرار، یک بازی متفاوت از کشاورز می‌بینید.» 

سینایی به رویه کاری و نگاهش به فیلمسازی نیز اشاره کرد و گفت: «من در کارم آدم ماجراجویی هستم. از تکرار خودم زود خسته می‌شوم. دوست دارم تجربه کنم. ولی خب شرایط باید فراهم باشد، گردش زمانه طوری بوده که همیشه شرایط مساعد نبوده.

زمانی یک خانم خبرنگاری از من پرسید چرا کم کار می‌کنید؟ گفتم من مدام دارم کار می‌کنم اما آن کارهایی که دلم می‌خواهد را نمی‌توانم بکنم چون بودجه لازم را ندارم هرکاری هم نمی‌کنم. به این ترتیب به کارهای کوتاه می‌پردازم. به کارهایی که حس می‌کنم به لحاظ وجدانی هم می‌توانم پایش بایستم. باید فیلم را می‌سازم باور کنم و اگر باور کنم می‌توانم سی سال آینده هم برای فیلمم پاسخگو باشم.»
سینایی تاکید کرد: «ممکن است فیلم بد ساخته باشم، ‌فیلم متوسط و فیلم خوب‌، اما فیلمی که باور نکرده‌ام را هیچوقت نساخته‌ام.»

سینایی تصریح کرد: «همین الان در مرز این هستم که بزرگ‌ترین پروژه زندگیم را شروع کنم اما ممکن است که هرگزنشود‌. پارسال هم با آقای انتظامی لهستان بودیم، ‌هنرپیشه را هم دیده‌ام، ‌اما قبل از هرچیز باید بودجه فراهم شود. بودجه از طرف ما آماده است اما ممکن است در لهستان بودجه لازم فراهم نشود. من نگران هستم و امیدوارم که این کار انجام شود.» 

کارگردان فیلم «مرثیه گمشده» سینما را هنری بسیار متفاوت‌تر از نقاشی و موسیقی خواند و گفت: «سینما مثل نقاشی و موسیقی نیست. می‌توانید نُت را بنویسید اما یک وقت دیگر اجرا کنید اما وقتی برای سینما می‌نویسید همه چیز باید آماده باشد. سینما پول می‌خواهد.

این شرط هم دو حالت دارد؛ یا آدمی آنقدر اهل فرهنگ است که ریسک را می‌پذیرد یا نمی‌پذیرد. تهیه کننده هم حق دارد. تهیه کننده‌ای که اول می‌پرسد آیا پولم برمی‌گردد، خب دنبال سود است. اما من متاسفانه فیلمساز خیلی سودآوری نبوده‌ام.»

مرثیه‌ای رسا برای فیلمی به نام مرثیه گمشده
بشارتی در ادامه به فیلم مرثیه گمشده اشاره کرد. این فیلم درباره مهاجرت هزاران لهستانی به ایران در طی سال‌های جنگ جهانی دوم در سال‌های ۱۹۴۱ و ۱۹۴۲ است. بنا بر برخی اسناد، تعداد مهاجران حدود ۳۰۰ هزار نفر بوده است. سینایی برای ساخت این فیلم، عکس‌های باقیمانده از جنگ جهانی دوم را به‌کار برده و همچنین با افرادی که آن دوره را به یاد دارند، گفتگو کرده است.

فیلمی که ۳۰سال پیش درباه لهستانی‌هایی که در زمان جنگ آواره شدساخته شد. شخصِ رئیس جمهور لهستان، ‌به این فیلم جایزه وی‍ژه‌ای اهدا کرد و از سینایی خواست در خصوص این فیلم سخن بگوید. ‌ مرثیه گمشده در ۱۳ اکتبر ۲۰۰۷ برای نخستین بار در دانشگاه علوم انسانی لهستان به نمایش درآمد و از سینایی تجلیل شد. یک سال پس از آن در ۲۱ سپتامبر ۲۰۰۸، در مراسم اختتامیه جشنواره فیلم لهستانی در گدنیا، صلیب لیاقت جمهوری لهستان از سوی لخ کاچینسکی، رئیس جمهور این کشور به سینایی اهدا شد. این نشان افتخار به خاطر تلاش فراوان سینایی برای معرفی تاریخ ملت لهستان به وی اعطا شد.

خسروسینایی گفت: «مرثیه گمشده را از سال ۱۳۴۲ شروع کردم ۱۳سال طول کشید. متاسفانه بعد از تمام شدن گم شد. این فیلم نشان می‌دهد که ایرانی‌ها به این پناهنده‌ها کمک بسیاری کردند. اما به گوش کسی نرفت و توی آرشیو‌ها ماند. تا اینکه چندسال پیش یک عده لهستانی به ایران آمده بودند. کلیسای کاتولیک‌ها از من خواستند به عنوان یادبود نسخه‌ای از فیلم را به آنان بدهم. من فقط یک نوار وی اس اچ داشتم.

کیفیت هم ندارد. فیلم تکثیر شد و به لهستان رسید و بعد هم من ناگهان خبردار شدم که بطور غم انگیزی در شرایطی که فیلم من در آرشیو است، ‌ریئس جمهور لهستان نشان شوالیه جمهوری لهستان را به این فیلم اهدا می‌کند. حالا این فیلم را از اطراف دنیا خواسته‌اند و من به همه جا فرستادم.»

سینایی

مستند؛ فیلمی که پایش روی زمین است اما سرش می‌تواند تا بالای ابر‌ها هم برود
خسروسینایی با یادآوری فیلمی درباره زندگی حسین یاوری گفت: «تمایل دارم با این بحث درباره این موضوع گفتگو کنم که چطور یک ماجرا شکل می‌گیرد؟ حسین یاوری، ‌نابینا بود در کنج ویرانه‌ای باغ اتاقی داشت و زندگی می‌کرد این اتاق، ‌اتاق چرکی بود با یک مبل چرمی کنار دیوار. محقر‌ترین شکل زندگی که می‌توانیدتصور کنید.

وقتی رفتم آنجا گفتم با یک مرد نابینا چه می‌توانم بکنم؟ اصلا آمادگی نداشت و با رادیو و تلویزیون میانه نداشت. یاوری معقتد بود که به او سم داده‌اند. اما سرانجام راضی شد که ما این فیلم را تهیه کنیم و من نمی‌دانستم باید چه کار کنم؟

با هم حرف زدیم و همین طور که داشت تعریف می‌کرد برای من گفت که وقتی جوان بودم زمانی روسای ایل بختیاری مرا دعوت کردند که به چادرشان بروم و برایشان نی بزنم. من رفتم چادر آن‌ها نی زدم. بعد از نهار رفتم سر تپه‌ای زیر سایه درختی نشستم و چشمانم را بستم و شروع کردم نی زدن تا غروب با چشم بسته نی زدم. چشم که باز کردم دیدم که دور من، تمام تپه خرگوش‌ها نشسته‌اند و در صحرا دارند به نوای نی من گوش می‌دهند.

گفت من بلند شدم و نی زدن را ادامه دادم تا خرگوش‌ها متفرق شدند. برای من مسلم بود که به احتمال بسیار زیاد هیچگاه این صحنه به واقع رخ نداده است اما باید غرور این هنرمند را هم حفظ می‌کردم و این کار را هم انجام دادم.»

خسرو سینایی ادامه داد: «من خیال خودم را بابت این بحث مستند و داستانی راحت کردم. ‌من سینما را بعنوان ابراز ترکیبی استفاده کردم. سینما برای من در خدمت ابزار است. در خدمت ذهن است. آن ذهن خلاقیت در چه جهتی است؟ ‌من سوال نیمکنم چی هست: مستند یا داستانی؟ می‌گویم یک اثر خلاق شکل گرفته است.

زمانی استناد می‌کند به واقعیت و این باید به نوعی ساخته شود که همه بپذیرند. برای شخص من مستند یعنی فیلمی که پایش روی زمین است اما سرش می‌تواند تا بالای ابر‌ها هم برود. هیچ خودم را مقید نمی‌کنم. من چند جور فیلم می‌سازم: برای دلم و حرفه‌ام.»

وی با تاکید براینکه برای من سینما ابزار است گفت: «این ابزار‌گاه در خدمت استناد به موضوعی است که باید قابل استناد باشد و‌گاه نیز در اختیار موضوعی است که شاید عواملش، ‌عوامل واقعی است اما هیچکدام پایبند این نمی‌دانم که در محدوده واقعیت گیر کنم. ‌گاه هم در قالب داستان کار می‌کنم و من سال‌ها پیش گفتم فیلم‌های من، ‌فیلم مستقل است.

متاسفانه عادت کرده‌ایم که اگر فیلم داستان نداشت، ‌بازیگر نداشت، ‌نقاشی متحرک نبود و عروسکی هم نبود و عوامل هم واقعی نبود‌، بگوییم مستند. اصلا اینطور نیست. ممکن است راجع به این صندلی سفید کسی فیلم بسازد صندلی واقعی است اما فیلم کاملا انتزاعی است پس توصیه من این است که ابزار سینما را بعنوان ابزار ببینیم نه به عنوان مدلهایی که قبلا بوده. از ابزار سینما برای بیان ذهن خلاق استفاده کنیم.»

سینایی

همیشه سفر کنید
نشست پنجشنبه خودمانی با خسروسینایی با یک پیشنهاد صمیمانه و دوستانه به دقایق پایانی رسید: «اگر می‌خواهید ایران را دوست داشته باشید، ‌همیشه سفر کنید این خیلی مهم است ما در تهرانی هستم که آنقدر درگیری هست که ضربان نبض ایران را کمتر حس می‌کنیم یکی از بزرگ‌ترین خوشبختی ما این بود که همیشه در سفر باشم.

یک نکته اساسی که می‌خواهم در این محفل به آن اشاره کنم فامیلی من است؛ ‌فامیلی کامل من هست سینایی اصفهانی است اما نه من و نه اقوامم هیچکدام اصفهانی نبوده‌اند. من ساری متولد شدم تهران بزرگ شدم. اما پسوند فامیلی من اصفهانی است.

خانواده‌ام شمالی نبود. پدرم شمالی نبود بلکه پزشکی بود که در شمال طبابت می‌کرد. حالا هرجایی که می‌روم همشهری هستم. همیشه گفته‌ام همه جای ایران سرای من است. هرجایی خصلت‌های خودش را دارد. از موسیقی شمال ایران تا موسیقی بندری ایران را که نگاه می‌کنید تنوعش غرورانگیز است. ایران کشوری است که تنوعش ابعاد مختلفی دارد. تعصب نداشته باشید.

خاصیت هنر این است که دنیا را رنگارنک می‌کند. مجسم کنید دنیایی که در آن رنگ و موسیقی و سینما و تئا‌تر نباشد. همه سرشان را بیاندازند پایین و بروند سرکار و پول بگیرند. بنظر من دنیا خاکستری می‌شود. من مخالفم که بگویم این فیلم بد یا خوب است. می‌گویم فقط مبتذل نباشد. هرکسی مختار است انتخاب کند.»

242

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 161705

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 5 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 2
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • اهوازی IR ۱۵:۰۱ - ۱۳۹۰/۰۴/۱۸
    0 0
    سال70 در کانون فیلم اهواز مرثیه گمشده را نمایش دادیم. نسخه ی 16 میلیمتری فیلم را خود استاد لطف کرد و برای ما فرستاد. انصافا از بهترین مستندهای جهان است نه تنها ایران.
  • رضا FR ۲۱:۵۶ - ۱۳۹۰/۰۴/۱۸
    1 0
    تاثیر آدمهایی چون خسرو سینایی نه تنها بر سینمای ایران که بر فرهنگ کشورمون با گذشت زمان بیشتر آشکار خواهد شد. بعدها تاریخ در این مورد قضاوت خواهد کرد. کاش قدر هنرمندانی چون او را که عاشق ایران وایرانی هستند، بیشتر از اینها می دانستیم!