"چندروز پیش آموزشی‌ام تمام شد. به مزرعه و باغ که آمدم همگی اهالی مزرعه مشغول چیدن محصول هلوی باغمان بودند. باغ‌های شهرستان بندرگز در استان گلستان امسال محصول خوبی داشت. هلوهای درشت و قرمز و شیرین.

با این حال برعکس همیشه آن روز کسی موقع چیدن محصول باغ لبخندی بر چهره نداشت. بی‌عشق محصول می‌چیدند. چیدن محصول عشق می خواهد که آن روز در چهره هیچ یک از اهالی مزرعه هویدا نبود. برعکس همیشه هلوها بدون توجه و دقت از شاخه‌هّا کنده می‌شدند.

دلیل این بی‌توجهی اهالی مزرعه چه بود؟

اندکی که گذشت و با تلفنی که به عمویم شد دلیلش را فهمیدم.

محصول باغ ارزان بود. خیلی خیلی ارزان. چیدن محصول هلو هیچ توجیه اقتصادی نداشت. هلوی شصت روزه را در بازار میوه و تره بار تهران حداکثر ۲۰۰ تومان می‌خریدند. محصولی که بهای تمام شده‌اش برای یک باغدار حداقل ۴۰۰ تومان بود.

چطور؟

به ازای هر کیلو هلو، ۱۰۰ تومان قیمت جعبه پلاستیکی‌ای بود که باغدار باید می‌خرید. قیمت یک جعبه پلاستیکی حدود ۴۰۰ تومان است.

۵۰ تومان به ازای هر کیلو، هزینه و دستمزد کارگری است که محصول را می‌چیند.

۱۰۰ تومان به ازای هر کیلو، هزینه کرایه وانت و انتقال محصول به میدان میوه و تره بار است.

حداقل ۱۵۰ تومان به ازای هر کیلو، هزینه سمپاشی و آبیاری و شخم باغ است. (این برآورد هزینه آخری البته کم کمش و خیلی خوشبینانه بود.)

در کل قیمت تمام شده هر کیلو محصول هلو برای یک باغدار حداقل ۴۰۰ تومان است و این به غیر از تمام آن زحمات و خون دل خوردن‌ها و مشقاتی است که آن باغدار «بدبخت» در طول یک سال کار و زحمت و به امید چنین روزی، روز چیدن محصول باغش متحمل گردیده است.

بله؛ دلیل ناراحتی اهالی مزرعه موقع چیدن محصول هلوی شصت روزه باغمان همین بود. با این اوصاف دیگر برای یک باغدار امیدی و عشقی نمانده بود.

عشق باغدار مرده بود!

باز گلی به جمال گاوهای گاوداریمان که همیشه در این جور مواقع کمی به داد محصول تو سری خورده‌مان می‌رسند. چرا؟

چون باغدارانی که گاوداری ندارند چیدن محصول هلوی شصت روزه‌شان برای آنها هیچ توجیه اقتصادی ندارد. همان بهتر که سردرختی‌هایشان روی شاخه‌های درخت بماند و بپوسد و چیده نشود تا اینکه از جیب پولی بدهند که نصفش ضرر باشد.

ما ولی حداقل گاوی و گاوداری‌ای داریم که محصولی را که می‌چینیم به خوردشان بدهیم که این وسط و با وجود این آشفته بازار ارزانی محصول باغمان فقط این گاوها هستند که به نانی و نوایی رسیده‌اند!

هی داد از این بی داد!

حسین ترابی - یکی از جوانان روستای گزشرقی از توابع شهرستان بندرگز - استان گلستان"

 

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
9 + 0 =