سمیه علیپور: از دل سینمای کمدی این روزها که طرح عنوان آن با توجه به تولیدات ناهنجار این گونه، ذهنیتی منفی به وجود میآورد، «ورود آقایان ممنوع» بیرون آمده است، فیلمی به کارگردانی رامبد جوان، تهیهکنندگی علی سرتیپی و مجری طرحی منیژه حکمت و با بازی ویشکا آسایش و رضا عطاران به همراه مانی حقیقی، پگاه آهنگرانی، ستاره پسیانی، فلامک جنیدی و بهاره رهنما.
بلیتهای پیشفروش شده سئانسهای مختلف این فیلم، ادامه نمایش آن تا نیمه شب، خندههای پرشور مخاطب در سالن سینما، رضایتی که از چهره بینندگان آن قابل درک است، همه و همه ارزشی بیش از فروش یک فیلم در سینما دارد؛ ارزش بازگشت اخلاق و فرهنگ به سینمای کمدی و امید تداوم آن.
در روزهایی که سالنهای سینما مملو از تماشاگران «ورود آقایان ممنوع» است، حکمت، آسایش و پسیانی به کافه خبر آمدند و در مورد این فیلم سخن گفتند و در ادامه نشست هم عطاران به آنها پیوست.
مهمترین نکتهای که در مورد «ورود آقایان ممنوع» میتوان گفت، ویژگی کمدی سالم بودن آن است. ساخت چنین فیلمی در فضایی که انواع کمدیهای ناسالم سینمای ایران را آلوده کرده، تولید این فیلم مهم به نظر میرسد. زمانی که فیلمنامه این کار به دستان رسید چقدر به این نکته توجه کردید؟ اینکه متن ارائه شده فضایی قابل دفاع به مخاطب ارائه کند.
منیژه حکمت، مجری طرح: رسیدن این فیلمنامه به دست من شانسم بود. روزی پیمان قاسمخانی به دفترم آمد تا این فیلمنامه را به دفتر دیگری ببرد. فیلمنامه را ورق زدم و همان جا با او قرارداد بستم. خلاصه داستانی که پیمان برایم تعریف کرده بود و خود فیلمنامه به من نشان داد متن همانی است که به دنبالش هستم.
چند سال است که من دنبال فیلمنامه کمدی خوب و یک فیلمنامه کودک خوب میگردم. فیلمنامه کودکی که برای فرزندانمان فضایی شاد به وجود آورد و دنیای خاکستری آنان را رنگی کند. هرچند هنوز آن متن کار کودک را پیدا نکردهام، اما شانس با من یار بود فیلمنامه کمدی خوبی به دستم رسید. وقتی متن را گرفتم تلاش کردم آن را به نتیجه برسم. شرکا هم فیلمنامه را خواندند و قبول کردند و وارد مرحله تولید شدیم. سختترین بخش مرحله تولید یافتن مدرسه بود که هرچه گشتیم پیدا نکردیم و بالاخره ساختمانی قدیمی یافتیم و آتوسا قلمفرسایی آن را تبدیل به مدرسه کرد. در ادامه تولید با یک گروه خیلی حرفهای جلو و پشت دوربین پیش رفت.
خانم آسایش شما کیفیت فیلمنامهای که به دستان رسید را چطور دیدید؟
ویشکا آسایش، بازیگر: در مورد من اول فیلمنامه به دستم نرسید؛ ابتدا من پیدا شدم، رفتم دفتر...
حکمت: من دنبال ایشان میگشتم و میگفتند خارج است...
آسایش: نمیدانم همه چه علاقهای داشتند بگویند من خارجم... میدانستند سیمرغ میگیرم... سرکار آقای راستگفتار بودم که بهاره رهنما من را دیدید و به خانم حکمت زنگ زد که ویشکا اینجاست. به من گفتند سریع به دفتر بروم و من هم رفتم. خانم حکمت بود، پیمان قاسمخانی و رامبد جوان دفتر بودند. رامبد فقط داستان را برایم تعریف کرد و همانجا شیفته نقش شدم. او گفت فیلمنامه را بخوانم و بعد از آن تماسهای مکرر خانم حکمت برای دریافت نتیجه تصمیم من. همان خلاصه چند خطی به من نشان داد با فیلمنامه خوبی روبرو هستم که در چند جمله امکان خلاصه شدن آن وجود داشت. نقش را بسیار پسندیدم.
حکمت: من هم فوری قرارداد او را بستم، چون میدانستم نقش مال خود اوست.
ستاره پسیانی، بازیگر: من از گذشته خانم حکمت و آقای جوان را میشناختم. هیچ خلاصهای هم برایم گفته نشد و... رفتم فیلمنامه را خواندم. اصولا به هر چیزی خیلی نمیخندم. زمان خواندن فیلمنامه آنقدر به نظرم همه چیز واقعی و جذاب بود که فقط میخندیدم. حال و هوای مدرسه و واقعی بودن فضای آن برایم اهمیت زیادی داشت. تا زمان دیدن فیلم نگران بودم نکند این چهار دختر از این دخترهای لوس مدرسهای شوند که در خیلی از کارهای تصویر و فیلم میبینیم. میخواستم به فضایی برسیم که همه چیز در آن واقعی باشد و تصور میکنم فیلمنامه خوب این کمک را به ما کرد تا به این خواسته برسیم.
خانم حکمت چرا فکر میکردید خانم آسایش همان کسی است که شما به دنبالش هستید؟
حکمت: من شمایلی از خانم آسایش در ذهنم داشتم. فیلمنامه در مورد این شخصیت دو مرحله داشت. زیبایی در بخش دوم و در کنار آن قدرت بازیگر مولفههای مهمی بود. اینکه خانم آسایش مدتی است بازی نکرده برایم یک ویژگی بسیار مثبت بود. وقتی دنبال او میگشتم و می گفتند خارج است خیلی مایوس شده بودم و به دنبال تلفن خارج او بودم تا به ایران بیاید. بهاره به من زنگ زد و گفت ویشکا همین جاست و من دیگر معطل نکردم. از آمدن او به دفتر تا امضای قرارداد فاصله چندانی نداشت. آنقدر به او زنگ زدم که نمیدانم فیلمنامه توانست بخواند یا نه.
خانم آسایش شاید در فیلمها و مجموعههای ایرانی کمتر با شخصیتی همانند خانم دارابی مواجه بودیم، اما در کارهای خارجی مشابه این دیده شد. خطی مشترک بین این شخصیت و نمونههای خارجی آن میبینید؟
آسایش: صد در صد نقش خانم دارابی با مواردی که شاید در کارهای خارجی دیده شود، متفاوت است. خود نقش تفاوت زیادی ایجاد میکرد. همه وقتی من را برای بازی در فیلمی دعوت میکردند دنبال زن اغواگر بودند و دلیل اینکه چهار سال کار نکردم همین مسئله بود، اینکه همواره نقشهایی از این دست به من پیشنهاد میشد. نقش مشخص است و در فیلمنامه واضح بود او مدیری بداخلاق است که در پی اتفاقاتی تغییر میکند. مدتها نشستیم و حرف زدیم و بحث کردیم تا این نقش را به گونهای دربیاوریم که تکراری نشود.
به عنوان مثال در جریان تمرینها یکی از دوستان پیشنهاد داد صدای این زن باید کلفت باشد. مادر من سالها معلم مدرسه بوده و با مدیران بسیار منضبطی ارتباط داشت. او با روحیه این افراد و نوع برخود آنان آشنایی کامل داشت. از او پرسیدم خانم دلشادیان که مدیر بداخلاقی بود صدای کلفتی داشت، او گفت نه. از او پرسیدم خانم دلشادیان چطور صحبت میکرد و او گفت خیلی آرام ولی محکم.
اصلا قرار نبود این شخصیت شبیه مردها باشد. اتفاقاً در تمرینات رامبد به من گفت قد بلندی داری، تمام اجزای صورتت تیز است و صدایت هم باید تیز باشد. من خیلی نگران آن تغییر بودم چون معتقدم آدم میتواند زشت باشد، اما از زشت به خوشگل رسیدن کار سختی است و همهاش نگران بودم که این اتفاق نیافتد.
چرا؟
آسایش: منم دیگه...
خانم حکمت کار چطور پیش میرفت؟
حکمت: گروه بسیار خوبی داشتیم. راشها را هر شب خودم جدای از بچهها چک میکردم و اگر کوچکترین مشکلی در راشها وجود داشت جلسه میگذاشتم و آن را با بچهها مطرح میکردم. نظر مشورتی در این فیلم اهمیت خیلی زیادی داشت. با مصطفی خرقهپوش تدوینگر، بهرنگ توفیقی دستیار کارگردان و خود رامبد مدام در تماس بودم؛ راشها را میدیدیم و بررسی میکردیم شخصیتها در آمده یا نه. راش تقسیم میشد و بررسی میشد.
آقای عطاران از کسانی بود که در این بخش هم به ما کمک میکردند و همه مراقبت میکردیم تا به هدف مورد نظر برسیم. همدلی خیلی خوبی در میان اعضا بود. من بیشترین امکانات را در اختیار این فیلم گذاشتم زیرا میدانستم قابلیت آن را دارد که یک کار خوب شود یا کاری متوسط و هدف ما رسیدن به آن کار خوب بود.
خانم پسیانی برای رسیدن به همان فضای واقعی مدرسه که یاد کردید فیلمنامه چه نقشی داشت و رامبد جوان تا چه حد به شما کمک کرد؟
پسیانی: من و پگاه از گذشته با هم دوست بودیم و در مورد نقش و رابطهای که در فیلم وجود داشت مشکلی نداشتیم. دو دختر دیگر حدیث و مهرناز بودند که وقتی وارد گروه شدند به دلیل آشنایی قبلی من و پگاه اغلب ما با یکدیگر معاشرت میکردیم و آنها با هم. رامبد سعی کرد ما چهار نفر را دور هم جمع کند و چهارتایی با هم والیبال بازی کنیم و یا در مورد زندگیهای خودمان صحبت کنیم. از همان روزهای تمرین این اتفاق افتاد و در زمان تمرین دیگر همه چیز تکمیل شده بود. یکی از نکات مهم روزهای تمرین این بود که خانم قلمفرسایی لباسها را تنمان میکرد و این حس مدرسه را به ما منتقل میکرد.
آسایش: تمرینات در لوکیشن بود...
پسیانی: بله چون تمرینات در لوکیشن بود در خودش حال و هوای مورد نظر را داشت. هر روز فیلمنامه را میآوردیم، گاهی خود آقای قاسمخانی هم همراهمان بودند و ما پیشنهادهایمان را مطرح میکردیم. مثلا من میگفتم این جمله برای یک دختر دبیرستانی مناسب نیست و آنان با بررسی پیشنهاد تغییراتی در کار به وجود میآورند.
سنخیتی بین کار با رامبد جوان و کارهایی که با پدرتان (آتیلا پسیانی) در تئاتر انجام دادهاید وجود دارد؟
پسیانی: به هرحال من به واسطه تجربیات قبلیام در همکاری با آقای جوان با ایشان و نوع کارشان آشنا بودم. نوع کار کردن ایشان را به خوبی میشناختم و وقتی نکتهای میگفتند سریع متوجه منظورشان میشدم.
آسایش: شاید در سینما انگشتشمار کار کردهام و چهار سال بود که حضوری نداشتم، اما نکتهای که در «ورود آقایان ممنوع» برایم جالب بود تمرینهایمان بود که ستاره میگوید. قبل از این کار در هیچ فیلمی تمرین نداشتیم، فیلمنامه را به ما میدادند و میگفتند فردا آفیش هستید و بیاید که فلان صحنه قرار است فیلمبرداری شود. تمرینهای ما قبل از فیلمبرداری هم برایم جالب و آموزنده بود و هم فضا را برایمان ملموس کرد. ما نقشها را در جریان تمرینات دریافتیم.
در تمرینات چطور عمل میکردید؟
آسایش: تمرینها از روخوانی ساده متن شروع شد تا در ادامه جای شخصیتها با یکدیگر تغییر میکرد. من آقای جلبی میشدم و ستاره خانم دارابی میشد...
پسیانی: این تمرین جالبی بود که رامبد انجام میداد تا به درک درستتری از نقش برسیم.
آسایش: وقتی من روپوش و مقنعه را میپوشیدم احساس مدیر مدرسه بودن بهم دست میداد...
خانم آسایش نقش شما در عین جدی بودن موجب خنده تماشاگر میشد و این برآمده از موقعیتهای ایجاد شده برای این شخصیت بود. خودتان چه تحلیلی از این نقش داشتید؟
آسایش: قرار نبود نقش خانم دارابی کمدی باشد و موقعیت او کمدی ایجاد میکند. همه میپرسند چطور نقش کمدی را در شرایطی که تجربه کمدی نداشتم پذیرفتم. بله من تجربه کمدی نداشتم، کمی از کمدی سرم میشود و بازیگران کمدی حرفهای جلوی من بودند. سعی کردم نقشم کاملا جدی باشد و براساس آنچه در فیلمنامه نوشته شده بود و رامبد میخواست عمل کنم. بعد از اینکه همه جزئیات فیلم در کنار هم قرار گرفتند موقعیتهای کمدی به وجود آمد. من در تمام مدت فیلمبرداری تلاش میکردم به کارها و صحبتهای آقای عطاران نخندم. حفظ جدی بودن در حالی که نقش مقابل شوخیهایی در کارش داشت یکی از نکاتی بود که باید رعایت میکردم.
وقتی نقش را به شما توضیح میدادند به واقعی بودن آن تاکید داشتند؟ صحبتی از نگاه کاریکاتورگونه به میان نیامد؟
آسایش: نه اصلا. قرار نبود هیچ نگاه کاریکاتوری به این شخصیت صورت بگیرد.
البته خود فیلم بخشهای فانتزی داشت.
حکمت: بله این فانتزی در فیلمنامه بود و من هم آن را خیلی دوست داشتم. این فانتزی میتوانست فضای بهتری را به وجود آورد.
پسیانی: علاوه براینکه این فانتزی در فیلمنامه وجود داشت، خود رامبد هم کارگردانی است که فانتزی را خوب میشناسد و زیادی از حد از آن استفاده نمیکند و به اندازه یک حرکت ریز به آن فانتزی بسنده میکند. هرکسی که در این فیلم میخواست «بامزهبازی» در آورد و از چارچوب نقش خارج شود بازی خود را لوس میکرد و خوشبختانه هیچکس دست به چنین اغراقی نزد و همه تلاش کردند واقعی بازی کنند.
آسایش: به نظر من نه شما (خطاب به پسیانی) چهار نفر در دوستی دچار اغراق شدید و نه باقی. گاه وقتی تعداد بازیگران زیاد میشود برخی میخواهند خودنمایی کنند تا بهتر به نظر برسند، اما در این کار چنین اتفاقی نیافتاد.
حکمت: همه چیز در اینجا تحت کنترل بود. رامبد در صحنه همه چیز را کنترل میکرد و سایر بچهها در پشت صحنه نظارتها را داشتند. ما در ابتدا با فیلمنامه 200 صفحهای روبرو بودیم که آقای خرقهپوش با نظر آقای قاسمخانی آن را کوتاه کرد. ویژگی «ورود آقایان ممنوع» این بود که همه میدانستند چه میخواهند.
آسایش: همه خوب انتخاب شده بودند. رابطه تکتک آدمها با یکدیگر خیلی خوب درآمده است. همه چیز هوشمندانه انتخاب شده بود.
اتکای شما به چه چیزی بود که از اغراق و خزیدن به سمت کاری متوسط دور ماندید؟
حکمت: پایه اصلی فیلمنامه، رامبد و بعد خرقهپوش بودند. این سه رکن اصلی برای کنترل همه چیز بودند.
آسایش: فیلمنامه آنقدر بدون نقص بود که اصلا نیاز نداشت نکتهای به آن اضافه شود. در صحبتها عنوان میشد که بداههگویی در کارهای طنز مرسوم است، اما در این کار خیلی کم پیش میآمد که چنین شود. رامبد با دکوپاژ فکر شده سرصحنه میآمد و این اهمیت خیلی زیادی داشت.
پسیانی: حتی آقای عطاران هم در گویش بداهه نداشتند و در بعضی رفتارها بداهه عمل میکردند. کارهای ایشان هم کنترل شده بود، اما در بعضی پلانها که براساس درک خودشان حرکتی میکردند ما غافلگیر میشدیم و میخندیدیم. گاه برداشتها در چنین صحنههایی به 10 پلان میرسید و من خوشحال بودم چون چادر به سر داشتم لرزیدن شانههایم از شدت خنده دیده نمیشد.
حکمت: نقش آقای عطاران را از مرحله پیشتولید تا شکلگیری نهایی کار نمیتوانیم نادیده بگیریم. او از ابتدای کار نگران بود و همراهی کرد و حتی در ساختن ساختمان با ما بود تا زمانی که کپی صفر بیرون آمد. او پای فیلم بود و همه مراحل فنی را دنبال میکرد. جای قدردانی دارد از بازیگری که تا این حد مراقب کار خود است و برای آن ارزش قائل میشود.
فیلمنامه خوبی در دست داشتید و حالا باید سراغ یک کارگردان میرفتید تا دستیابی به نتیجه را تضمین کند. تصور میکنید رامبد جوان کارگردان خوبی برای این کار بود؟
حکمت: رامبد جوان بازی را خوب میشناسد، با بازیگران خیلی خوب ارتباط برقرار میکند. فضای گرم و پرانرژی در صحنهاش به وجود میآورد که این جزو مزیتهای اوست.
پسیانی: در مورد صحنههای مربوط به خودمان میگویم. در این سکانسها کار رامبد واقعا سخت بود. ما هر سکانس را چهار بار تمرین میکردیم تا در او در هر بار یکی از دختران را نگاه کند و ریزهکاریها را دربیاورد.
شما اگر بخواهید مقایسهای بین کار کارگردانانی که با آنان همکاری داشتید و کار رامبد جوان انجام دهید به چه جمعبندی میرسید؟
آسایش: من سر کار آدم راحتی نیستم و رودربایستی دارم. با در نظر گرفتن این شرایط «ورود آقایان ممنوع» یکی از بهترین فیلمهایی بود که در آن حضور داشتم. بعد از «هشت پا» کار آقای داودنژاد که فضای پشت صحنه همانند خانواده بود، در این کار نیز برای دومین بار چنین تجربهای را پشت سر گذاشتم و از سوی کارگردان احساس میکردن آن انرژی لازم را برای پیشبرد کار میگذارد. او به همه یک جور نگاه میکند و به یک اندازه نگران همه بود.
خانم آسایش، اینکه گفتید شما راحت نیستید منظورتان چه بود؟
حکمت: او بچه مودبی است، با همه رودربایستی دارد، راحت قاطی نمیشود، سعی میکند فاصلهاش را رعایت کند...
آسایش: اینکه در سینما و یا در هر کاری خیلی زود همه صمیمی میشوند و همه زود «تو» میشوند برای من قابل قبول نیست. از نگاه من همیشه مرزی بین خودمانی بودن و احساس صمیمت بیهوده وجود دارد. برای همین است که میگویم زیاد راحت نیستم و با اینکه چندان هم کتابخوان نیستم سرصحنه فیلمها همیشه کتابی در دستم هست که سرگرم آن باشم. ولی در مورد «ورود آقایان ممنوع» میتوانم بگویم کاری بود که احساس نکردم باید به گوشهای بروم و پنهان شوم.
یعنی خجالتی هستید؟
آسایش: خجالتی مدل خودم. یعنی فاصلهگذاری میکنم.
خانم پسیانی، این اخلاق خانم آسایش سر کار از نگاه شما چطور بود؟
پسیانی: روز اولی که ایشان را دیدم پرو لباس داشتیم، سلام و علیکی کردیم. یکی دو روز بعد هم به این ترتیب گذشت تا اینکه یک هفته بعد خانم آسایش گفتند ستاره نمیدانستم شما دختر آقای پسیانی هستید. ایشان خیلی وارد زندگی نمیشوند. این رفتار به نظر من نرمالتر و سالمتر است.
انتخاب مانی حقیقی به عنوان بازیگر نقش دکتر بر چه اساس بود؟
حکمت: او پیشنهاد پیمان قاسمخانی بود.
آسایش: من آقای حقیقی را قبل از این کار نمیشناختم. خاطرهای از مواجهه با او بگویم. سر صحنه بودیم که آقای حقیقی از ابراهیم گلستان تعریف میکردند. من گفتم او کیست، و آقای حقیقی گفتند پدربزرگ من است. جالب اینکه گفتم خانم گلستان را که گالری دارند، میشناسید که گفتند مادرم است. گذشته از اینها همبازی شدن با او تجربه خوبی در این کار بود. او در تمرینات بود و بعد سر فیلم خودشان رفتند و دوباره برای فیلمبرداری برگشتند. در تمرینها پیشنهادهای خوبی میدادند و بسیار حرفهای عمل میکردند.
حکمت: همدلی همه اعضای گروهی و همراهی آنان اهمیت بسیار زیادی در این فیلم داشت. از طراح تا صدابردار و تدوینگر و نویسنده و کارگردان بازیگران و دستیاران، همه و همه تلاش بسیار زیادی برای سامان دادن به این کار داشتند. نقش آقای سرتیپی را هم در این میان نباید نادیده گرفت. ایشان حتی در مواردی که من احساس میکردم زمان فیلمبرداری طولانی شده و یا نگاتیو بیش از آنچه که برنامهریزی کرده بودیم مصرف شده از کار حمایت کردند و نتیجه حمایتهای ایشان به کار کمک بسیار کرد.
میتوانیم بگوییم همین همدلی با پشتوانهای که در متن وجود داشت «ورود آقایان ممنوع» را در میان کمدیهای قابل توجه قرار داد؟
حکمت: بله فیلمنامه خوب، گروه خوب و سایر مواردی که ذکر شد در مورد رسیدن ما به یک کمدی سالم کمک کرد.
آسایش: هیچکس هم سعی نکرد مسخرهبازی درآورد.
شما فکر میکنید ایراد سایر کمدیها که به آن کمدی سخیف میگویند این است که در آن مسخرهبازی درمیآورند؟
آسایش: سعی میکنند لودهگری کنند. به زور بامزه باشند.
رضا عطاران، بازیگر: من هم زیاد کار کردم.
آسایش: ما اصلا سعی نمیکردیم کسی را بخندانیم. براساس متن پیش میرفتیم.
قبل از حضور شما در نشست، همکارانتان در «ورود آقایان ممنوع» از دغدغهمندی شما سر کار تعریف زیادی کردند.
عطاران: من سر کارهای «سخیف» هم همین طور هستم... معمولا سر هر کاری که میروم سعی میکنم پیشنهادی که به ذهنم میرسد را مطرح کنم. جاهایی میبینم پیشنهادهایم فایدهای ندارد، کمتر پیشنهاد میدهم و بعضی وقتها میبینم مورد توجه است و ممکن است روی کار تاثیر بگذارد تعداد آن را بیشتر میکنم.
یعنی در این کار پتانسیل پذیرش نظر وجود داشت؟
عطاران: در این کار برای همه چنین فضایی وجود داشت و افرادی بودند که بیشتر از من هم پیشنهاد میدادند. خوبی کار این بود که رامبد حواسش جمع بود، از چیزهایی که به کار میآمد استفاده میکرد و باقی را کنار میگذاشت. اتفاقی که در این کار افتاده بود گروه خوب بازیگر و پشت صحنه بود که همه دلسوزانه کار میکردند هیچکس با دیگری مشکلی نداشت و مشکلاتی که گاه در دیگر کارها هست در این فیلم دیده نمیشد.
از نگاه کسی که در نویسندگی طنز شناخته شده هستید، وقتی فیلمنامه «ورود آقایان ممنوع» را خواندید آن را چطور ارزیابی کردید؟
عطاران: یکی از مهمترین ویژگیهای این کار متن آن است. نوشته آقای قاسمخانی آنقدر انسجام داشت و شروع و پایان مشخصی برای آن تنظیم شده بود که کسی نباید با قصه ور میرفت. باید انتخاب درستی در مورد بازیگران صورت میگرفت بعد از آن 70 درصد حل بود.
آقای عطاران فیلمنامه این کار را با دیگر فیلمنامههای آقای قاسمخانی مقایسه کنید. با نگاهی به «مکس»، «نان، عشق و موتور 1000» یا «مارمولک» آیا «ورود آقایان ممنوع» از فیلمنامههای درجه یک ایشان بود یا کاری متوسط؟
عطاران: این سئوال را باید از خود پیمان بپرسیم. من در کارها دیدهام که چطور متنهای خوبی هدر شدهاند و چه متنهای متوسطی چیز خوبی از آب درآمده است. باید آقای قاسمخانی جواب دهد در متن اولیه و بدون اینکه کارش جلوی دوربین بیاید کدام را قویتر میداند. اما اگر من براساس فیلمهای ساخته شده نظر بدهم میتوانم بگویم «ورود آقایان ممنوع» فیلمنامه خیلی جالبی داشت.
یعنی هم رده با کارهایی است که از آنها نام بردم؟
عطاران: «مارمولک» ایده خیلی خوبی داشت. این جزئیات خیلی خوبی هم دارد. پرداخت و ریزهکاریهای «ورود آقایان ممنوع» بسیار زیاد است و این اهمیت آن را بالا میبرد. بر این اساس من متن «ورود آقایان ممنوع» را ترجیح میدهم.
چرا؟
عطاران: «مارمولک» در ایده قوی بود و حرفی میزد که دیدن آن جذابیت داشت. این ایده آنقدر خوب بود که مخاطب را با خود همراه میکرد. اما در مورد «ورود آقایان ممنوع» قصه بستر ساده و تازه داشت که تجربه مشابه آن را نداشتیم. براساس این نظر من این کار را به عنوان نوشته به «مارمولک» ترجیح میدهم.
خانم حکمت چرا آقای عطاران را به عنوان کارگردان انتخاب نکردید؟
حکمت: اولین انتخاب این پروژه آقای عطاران بود. من همیشه کارهایش را دوست داشتم، اما نمیشد ایشان هم بازی کنند هم کارگردانی.
عطاران: نه، میپرسند من را چرا به عنوان کارگردان انتخاب نکردید؟!
حکمت: خب نمیشد هم بازی کنید هم کارگردانی. البته بعد از پایان فیلمبرداری حضور آقای عطاران در مراحل فنی، مونتاژ صداگذاری و موسیقی مهم بود.
عطاران: با این غلظت نه البته...
حکمت: آقای عطاران بخشی از ساختمان این فیلم هستند و نمیتوان آن را فراموش کرد.
نگاه شما به آقای جبلی نزدیک به شخصیت بود یا تیپ؟
عطاران: آنچه در فیلم میبینیم نشان از آن دارد که همه به شخصیت نزدیک شدهاند و اگر تیپسازی داشتیم کار لطمه میدید. حتی احساس میکنم جایی که خود من به تیپ کارهای قبلی نزدیک شدم اشتباه بود و به راحتی میتوانستیم حذف کنیم. مانند زمین خورد در مقابل تریبون مدرسه.
این ایده خودتان بود؟
عطاران: ناخودآگاه است. حس خوردن زمین در همه کارهایم هست. دیگر جایی نمیتوانم جلوی خودم را بگیرم. در این کار چون سایر بخشها شسته رفتهتر از آب در آمده احساس میکنم اگر این اتفاق نمیافتاد بهتر بود. احساس میکنم در این کار بازی سایر افراد به خصوص بچهها و ویشکا بهتر از من بازی کردند. چون من مشکلات ریز این مدلی دارم که از رئالیسم دور است که اگر نبود بهتر بود.
کارگردانی رامبد جوان چطور بود؟
عطاران: در مورد آن سئوال که پرسیدید من چرا به عنوان کارگردان انتخاب نشدم باید این مسئله را بگویم که به نظر من بهترین انتخاب برای این کار رامبد جوان بود.
چرا؟
عطاران: نتیجه کار روشن است. براساس این انتخاب تعدادی انتخاب در زیرمجموعه اتفاق افتاد که مهم بود. وقتی سرشاخه بالا به عنوان کارگردان درست انتخاب شود زیرمجموعه نیز در جای خود درست قرار میگیرد. اینکه مشورتها در کار چقدر تاثیر داشته یک بخش است و نکته مهم این است که «ورود آقایان ممنوع» کار رامبد است و باید گفت دستش درد نکند که حداقل اگر مشاورهای هم بوده بخشهای خوب را گرفته و از آنها استفاده کرده است.
«ورود آقایان ممنوع» کار پردردسری بود؟
عطاران: نه اصلا ما مثل خانواده شده بودیم.
آسایش: همه از بودن در کنار هم لذت میبردند و فضا بسیار خوب بود.
یکی از شیرینترین بخشهای این کار سیمرغی بود که خانم آسایش، در جشنواره فیلم فجر دریافت کردید. با توجه به سابقه داوریهای جشنواره فجر، وقتی نام خودتان را در بین نامزدها دیدید تعجب نکردید؟
آسایش: غافلگیری خیلی بزرگی بود. وقتی سر این پروژه رفتیم فکر میکردیم قرار فیلم عید فطر اکران شود. چون چهار سال کار نکرده بودم و کمی نگران بودم تلاش کردم و همه انرژیام را گذاشتم تا نشان دهم چهار سال نبودن دلیل نمیشود که نتوانم کارم را انجام دهم. زمانی که فیلم عید فطر پخش نشد و گفتند کار به جشنواره میرود خوشحال شدم که فیلمی در جشنواره داریم.
سر کار آقای پیمان معادی بودم که گفتند نامزدها را اعلام میکنند و احتمالا من در میان آنها هستم. این موضوع چندان برایم باورپذیر نبود. بعد از اینکه نامزدها اعلام شد و دیدم خانم معتمدآریا، خانم حاتمی، خانم کرامتی در نامزدها هستند گفتم امکان ندارد من برگزیده شوم. تا یک ساعت قبل از مراسم اختتامیه که به میلاد میرفتم یکی دو نفر گفتند ممکن است من برگزیده شوم و باز هم فکر کردم امکان ندارد این اتفاق بیافتد. یکبار هم سر «ساحره» این اتفاق افتاده بود. من نامزد شده بودم و به من گفتند جایزه را میبرم.
زمانی که اسامی برگزیدهها اعلام میشد من بلند شدم و نام فرد دیگری اعلام شد. در این مورد همسرم به من گفت این حرفها را از این گوش بشنو و از این گوش در کن و تا زمانی که اسمت را آن بالا نگفتهاند بلند نشو. بالاخره زمانی که اسمم را اعلام کردند اول دلم میخواست بروم در زمین بعد بیایم بالا...
عطاران: اشتباه آن بالا را هم بگو.
آسایش: قبل از گرفتن جایزه آدم دوست دارد که بالاخره آن را به دست بیاورد و پیش خودش فکر میکند که اگر مرا صدا کردند آن بالا چه بگویم. اسم شوهرم رضاست. به رضا گفتم اگر من را صدا کردند از واژههای همسر و شوهر استفاده نمیکنم و او هم گفت اصلا این کار را نکن و بگو از رضای عزیزم...
شب اختتامیه بالای سن رفتم و تشکر کردم، حامد بهداد از آن طرف گفت رامبد جوان و من هم شروع کردم به اسم آوردن و گفتم من از رامبد جوان، پیمان قاسمخانی، گروه تولید، از تکتک بازیگران و در آخر از رضای عزیزم تشکر میکنم که همیشه حامی زندگی من بوده... خواهرم از رادیو برنامه را گوش میداد و به من گفت ویشکا به محض اینکه گفتی از رضای عزیزم تشکر می کنم گوینده گفته بله، منظور ایشان رضا عطاران است و فردا دوستم زنگ زد گفت همه سایتهای خبری نوشتند تشکر ویژه ویشکا آسایش از رضا عطاران.
عطاران: حامی زندگیاش شدم!
آقای عطاران در صحبتهایتان به کمدیهایی اشاره کردید که عنوان کمدی سخیف به آن داده میشود. به این دستهبندی در مورد کمدیها قائل هستید؟
عطاران: بله خیلی فرق میکند.
تفاوتش در کجاست؟
عطاران: وقتی فیلم را ببینیم میفهمیم. اگر بخواهیم آن را تعریف کنیم و تعریفی از آن ارائه دهیم خودتان میتوانید کمدی سخیف را تعریف کنید؟
من عنوان کمدی سخیف نمیگذارم، اما معتقدم شما فیلم بد زیاد بازی کردید.
عطاران: مثال.
جاهایی شما خوب هستید و نتیجهاش شیرین است و به خاطر آن همه دوست دارند که نمونهاش «ورود آقایان ممنوع» و یا حضور متفاوت شما در «اسب حیوان نجیبی است». این تفاوتها را در نوع حضور خودتان حس میکنید؟
عطاران: بله من به همین مسئله اشاره کردم، اما نمیتوانم تعریفی از کمدی سخیف ارائه کنم.
این تفاوت از فیلمنامه ناشی میشود یا کارگردانی و یا نوع کار خودتان؟
عطاران: در مجموعه است و مهمترین نکته آن متن است. بخش مهمی به فیلمنامه بازمیگردد و بعد از انتخاب فیلمنامه، انتخاب کارگردان. گاه ممکن است فیلمنامه خیلی خوب نباشد، اما کارگردانی آن را بازنویسی کند و خیلی خوب دکوپاژ کند و آن را خوب بپروراند. اصل ماجرا همان کارگردان به عنوان سرگروه و متن است. روی متن تاکید زیادی دارم زیرا در این چند سال هیچ متن آمادهای به ما ندادند و بگویند که قرار است ما این متن را کار کنیم.
بالاخره در «ورود آقایان ممنوع» این اتفاق افتاد، بازنویسی از شش ماه قبل شروع شده بود و متن کامل بود. من دو سال قبل این متن را خوانده بودم. خانم برومند قرار بود این را کار کنند. آن موقع هم میخواستم جبلی را بازی کنم، البته با برخی موقعیتهای متفاوت و شکل و شمایلی دیگر. وقتی هم که قرار شد رامبد این متن را کار کند باز هم جبلی را به من پیشنهاد دادند و من هم چون فیلمنامه را دوست داشتم کار را پذیرفتم.
هم فیلمنامه خوب است، یعنی لحظه طنز زیاد دارد، یعنی خوشمزگیها و شیرینیها به لودگی نمیرود در خیلی جاها، بعضی جاها هم که خودتان احساس میکنید چنین شده خودتان به کارتان انتفاد دارد. میخواهم به اینجا برسم که چقدر از آن نوع کارها کم بازی میکند و کاری از جنس «ورود آقایان ممنوع» کم.
حکمت: برای اینکه فیلمنامه نیست.
عطاران: هم اینکه فیلمنامه نیست و هم دلایلی دیگر. من هنوز هم ماشین ندارم و در میان مردم هستم و میدانم همین سینمایی که عنوان آن را «سخیف» گذاشتهاند در این دو سه ساله سینما را روی پا نگه داشته است.
من قبول ندارم زیرا اگر در همین مدت چند فیلم مثل «سنپترزبورگ» یا «ورود آقایان ممنوع» ساخته میشد آنها موفقتر بودند.
عطاران: ممکن بود چنین شود، اینها ایدهآل و فرضیات است.
در مورد «ورود آقایان ممنوع» تضاد بین دو شخصیت شما و خانم آسایش، شلختگی و در مقابل آن همه نظم که تقابل اینها خود کمدی ایجاد میکند، از نکات مهم فیلم است.
عطاران: بله، نوع کار به گونهای است که وقتی مخاطب به سالن سینما میرود ناخودآگاه زنها طرفدار زن داستان و مردها طرفدار مرد داستان میشوند.
و این تا آخر فیلم برای مخاطب جذابیت دارد و در همین بخش دیده میشود که کارگردان به صرف حضور شما مقابل دوربین بسنده نکرده و نقش به درستی مهندسی شده است.
عطاران: اگر متن خوب و هدایتهای خوب باشد تمام فیلمهای ما میتواند چنین شرایطی پیدا کند.
آسایش: اگر برای همه چیز به اندازه کافی وقت گذاشته شود رسیدن به نتیجه راحتتر میشود. فکر میکنم پیمان قاسمخانی برای این فیلمنامه یکی دو سال وقت گذاشته است. بعد در جریان ساخت یک ماه تمرین کردیم و بعد وارد مرحله ساخت شدیم. در مورد کارهایی که «سخیف» نامیده میشود همواره زمانی برای رسیدن به نتیجه قابل قبول صرف نمیشود. وقتی برنامهریزی کار شلخته باشد فیلم هم شلخته میشود.
حکمت: ما اول حمید فرخنژاد را برای کارگردانی این کار به ارشاد معرفی کردیم که مجوز ندادند، از فرخنژاد خواستم در نقش دکتر در فیلم بازی کند که گفت بعد از به نتیجه نرسیدن ماجرای کارگردانی بازی در این نقش سختم است. سراغ مانی حقیقی رفتیم و او را برای کارگردانی معرفی کردیم که باز هم مجوز ندادند و بعد مانی به عنوان بازیگر حاضر شد سرصحنه و در نهایت به رامبد رسیدم و در همه این مدت ما زمان گذاشتیم تا به انتخابهای درست برسیم.
بازی حامد کمیلی در «پسر آدم، دختر حوا» کاملاً تحت تاثیر نوع بازیگری رامبد جوان بود و شاید همین نکته بود که حضور او را در فیلم قابل قبول جلوه داده بود. در مورد بازی شما شکل بازیگری رامبد جوان و یا احتمالا هدایت او به نوعی از بازی شبیه بازیهای خودش تاثیری داشت؟
عطاران: ما سکانس به سکانس در تمرینات پیش میرفتیم، پیشنهادها مطرح میشد و نکات خوب به دست آمده در نتیجه تمرینات را حفظ میکردیم و باقی را کنار میگذاشتیم. از آنجا که «پسر آدم، دختر حوا» را ندیدم نمیتوانم بگویم این طور بوده که میگویید یا نه، اما در مورد کار خودمان هیچگاه ندیدم رامبد به جای کسی بازی کند و یا جنس بازی را به بازی خودش نزدیک کند.
58243
نظر شما