سجاد صاحبان زند: هرچند که ما بهروز دیجوریان را بیشتر به عنوان مترجم ادبیات ترکی میشناسیم، اما او در کنار کار ترجمه و به عبارتی به طور جدیتر به شعر پرداخته است. شعرهای دیجوریان را میتوانیم به سادگی در سایتهای ترکیهای و فارسی ببینیم. او که پدری شاعر( مهدی دیجور) دارد ، متولد فرودین 1340 در همدان است. این نویسنده سالهاست که در ترکیه زندگی میکند.
از ترجمههای چاپ شده او به فارسی می توان به کتاب «راز» اثر «روندا بایرن» و «رز گمشده » نوشته سردار ازکان اشاره کرد. او در حال حاضر ترجمهای از داستانهای کوتاه نویسندگان ایران از جمله جلال آل احمد، رسول پرویزی، علی اشرف درویشیان، جواد مجابی، یوسف علیخانی و...را به زبان ترکی در دست ترجمه دارد.
او در کنار اینها اشعاری از شاعران کلاسیک و مدرن ایرانی نیز همچون مولوی، حافظ، مهدی دیجور (از دیوان شرحِ شب دیجور)، شاملو، فروغ، سهراب سپهری (صدای پای آب) را نیز در دست ترجمه به ترکی استانبولی دارد. چندی پیش هم کتاب شعر « و قلب و کندو و برجِ دختر» او به زبانِ ترکی در استانبولی چاپ شد که با استقبال خوب خوانندۀ ترک روبرو شد.
گفتگوی حاضر به مناسبت انتشار کتاب « رز گمشده » به فارسی و اقبال از این کتاب در سطح جهان با این نویسنده انجام شده است. رمانی که به نوعی می توانان را ماجراجویی شازده کوچولو در ادبیات معاصر داستانی ترکیه دانست.
رمانها و کلا ادبیات ترکیه در سالهای اخیر با توجه گستردهای در ایران همراه بوده است. شما دلیل این استقبال را چه میدانید؟
باید بگویم شما که در ایران زندگی میکنید و از تعاملات و روابط بازار نشر ایران و وضعیت ادبیات این کشور بیشتر با خبر هستید جواب سوالتان را حتما" بهتر از من میدانید.
با این همه به گمان من، هم مرز و بوم بودن دو کشور و روابط و موقعیت استراتژیک - چه از نظر سیاسی، چه از نظر اقتصادی، چه از نظر اجتماعی و...- که هر دو کشور در طول تاریخ داشته اند، به خصوص هم اکنون که موقعیتها حساستر شده است، به این توجه کمک کرده است.
میتوان گفت تاثیر این روابط بر هنر و هنرمند - شعر، داستان، سینما، موسیقی، نقاشی و...- و سپس انعکاس این هنرها و هنرمندان، به جزر و مد این روابط و تاثیر آن در افکار و رفتار دو ملت غیر قابل گریز است. و طبیعتا ادبیات و به خصوص شعر و رمان از این توجه بهره ور بوده است.برای مثال توجه به کتابها و ترجمههای روابط مولوی و شمس و عشق عارفانۀ و در عین حال مرموز این دو صوفی که در طول قرن ها با فرهنگ این دو ملت گره خورده است با توجه بسیاری در ترکیه همراه بوده است.
آیا این استقبال در سطح جهانی هم وجود داشته است واینکه چه عواملی در خلق یک اثر جهانی تاثیر گذار هستند؟
توجه به ادبیات ترکیه در سطح جهانی وجود دارد، اما همچون ادبیات در همه کشورهای دیگر، این توجه معطوف به چند نویسنده خاص است و به آنها توجه بیشتری میشود.
همچنانکه در جواب به پرسش پیش نیز به آن اشاره شد، نه تنها کیفیت اثر هنری، بلکه در کنار آن عوامل تاریخی و جغرافیایی، عواملِ سیاسی، اقتصادی، اجتماعی نیز در موفقیت یک اثر تاثیر گذار هستند، اما در کنار اینها میخواهم به نکتهای تراژدی کمدی (تراژی- کمیک) اشاره کنم. همچنانکه ضرب المثلی ترکی میگوید: « همسایه و صاحبخانۀ بد، کرایه نشین را صاحبِ خانه میکند». این است که گاهی خوانندگان وسواسی و ناشران بیش از حد تاجر اندیشه، گاه باعث خلق آثارِ جهانی میشوند.
به گمان شما آیا نوبل اُرهان پاموک تاثیری در این موفقیت داشته است؟
یقین بدانید که نوبلها قطبنمای نظرها را به سوی قبله و مرز و بوم هنرمند می چرخاند و سهم آنها در این جلب توجه قابل انکار نیست. نقش جوایز- بهویژه نوبل- در کنار تشویق هنرمند (که مقولهای است قابل بحث)، کمِ کم در تبلیغ آثار او نیز اهمیت بسیار دارد.هرچند آثار آقای پاموک قبل ازدریافت جایزه نیز در ترکیه، در دنیا و حتی در ایران خوانده میشد، امّا به هر صورت ما شاهد بودیم که بعد از دریافت نوبل توجه بیشتری به آثار او شد.
در کنار این موضوع، جایزه او در معرفی بیشتر ادبیات ترکیه نیز نقشی مهم داشت و نویسندگان و مترجمان ایرانی، توجه بیشتری به ادبیات کشور همسایه خود نشان دادند. امیدوارم که این ارتباط دو طرفه هر چه بیشتر گسترش یابد.
به «رُز گمشده» بپردازیم. به نظر شما علت موفقیت این رمان در ایران چیست؟
«رُزِ گمشده» داستانی است که نقطۀ پرگار آن انسان است. او در ایاب و ذهاب مابین خودشناسی و خداشناسی با به تصویر کشیدن راز رُزها و رویاها و ارتباط دادن آن در کشف و شناخت راز انسان، در کنار تأیید بر نقش و اهمیت خیال ها بر واقعیات زندگی، معنیها و پاسخهایی را برای حقیقت هایی همچون: مرگ، زندگی، جدایی و عشق با قلم مویی فروتنانه و فرزانه جستجو می کند و مسلماً می تواند برای تمامی انسان ها جالب و هیجان انگیز باشد .
همچنان که در مصاحبههای دیگری نیز ذکر کردهام نویسنده اولاً برای گفتن، یک داستان خوب داشته ، سپس این داستان خوب را با زیور آلات روانشناسی و انسانی خوب تزیین کرده و سپس همه اینها را با زبانِ خوبی بیان کردهاست.این است که نتیجه یک کار خوب شده است و در آخر نیز این کار خوب را با پشتیبانی ناشر و رسانههای مطبوعاتی و بینالمللی خوب به بازار عرضه کردهاند.
کتاب به گونه ای زیر پوستی از افسانه «آرتمیس»، « شازه کوچولو» و « کیمیاگر» بهره جسته و به این ترتیب به ادبیات پست مدرن پهلو می زند. شما این نکته را چگونه ارزیابی می کنید و نقش آن را موفقیت رمان چگونه می بینید؟
البته نظرها، نوشتهها و نقدها برای شناخت بهتر اثر، رشد و پیشرفت نویسنده و خواننده ضروری است، اما من فکر میکنم بهتر است هنرمند - و در این جا مترجم - بعد از خلق یک اثر هنری بهتر است در مورد آن توضیح کمتری بدهد، چرا که با این کار ممکن است قدرت تخیّل مخاطب را محدود کند. به گمانم گاهی اهداف و نقطه رسیدن اثر و تأثیر آن بر همگان حتی میتواند فراسوی رویاها و هدف اولیه هنرمند پرواز کند.
به نظر من همچنان که یک عشق دنبالۀ عشقی دیگر و یک زندگی دنبالۀ زندگیای دیگر و یک شعر دنبالۀ شعری دیگر است، به هر صورت هر کتاب نیز می تواند دنبالۀ کتابی دیگر و متأثر از نوشتهای دیگر باشد.
این است که همچنان که آقای اُزکان میگوید، یکی از محرکهای او برای نوشتن این کتاب، «کتابِ شازده کوچولو» بودهاست، چه بسا آرتمیس (که افسانهای متفاوت در اساطیر و میتولوژی به شمار میآید) ، مانند بسیاری از آثار دیگر در این اثر تاثیر گذاشته است.
با این همه باید گفت که هر شعر، هر زندگی و هر عشق، هر کتاب مسئول خودش و تنها است. به اصطلاح ترکها، در سلاخخانه هر گوسفندی از پای خودش آویزان میشود و هر چقدر هم که پروانه ها در دشت یکدیگر را بیابند اما به هر صورت در هر پیله، یک پروانه زندگی میکند و با این که این عوامل تاثیر گذار هستند اما مسلماً موفقیت این داستان نه، بلکه هیچ داستانی تنها به یک و یا چند عنصر بستگی ندارد.
در ترجمههای فارسی « شازده کوچولو»، ما به جای « رز» از «گل سرخ» و به جای «مسولیت پذیری» از «اهلی کردن » استفاده کردهایم. به گمان شما اگر این کلمات وارد ترجمه شما می شدند، خواننده فارسی زبان ارتباط بهتری با رمان برقرار نمیکرد؟
می دانید که «شازده کوچولو» ساختار پیچیده ای دارد، رازگونه و سمبلیک همراه با روابط داستانی خاص خود، هر چند داستان از زبان ساده ای بهره برده است . همچنین اثریست که توامان دارای دو نظام نشانهای زبانی و تصویریست.
حال یک اثر ممکن است بتواند از یکی از این دو نظام برای تقویت دیگری استفاده کند، اما در «شازده کوچولو» هر دو نظام روی هم اثر می گذارند و یکدیگر را تقویت و کامل می کنند و این یکی از ویژگیهای مثبت و از علل مهم ماندگاری و جهانی شدن آن اثر است.
این مفاهیم «زیر متنی» فلسفی - عرفانی در «کیمیاگر» نیز وجود دارد و طرفه اینکه همه این کتابها ، پرسشها و تمهایی ازلی - ابدی همچون مرگ و عشق و «از کجا آمدهام، آمدنم بهر چه بود؟» را مطرح میکنند.
در این جا اما باید بگویم هرچند این آثار در یک نظام و ساختار می گنجند ولی شخصیت و هویت مستقل خود را دارا هستند و به قول خواجه شیراز «یک نکته بیش نیست غم عشق و ای عجب / از هر زبان که می شنوم نامکرر است». یعنی همه داستانهای دنیا قبلاً گفته شدهاند، ما فقط خوانش جدیدی از آن ها ارائه می دهیم.
در مورد «اهلی کردن» و «مسولیت پذیری» نیز باید بگویم که برداشت من از زبان شخصیت این بود که باید صریحاً از این ترکیب استفاده کنم و به این دلیل اصراری به استفاده از «اهلی کردن» نداشتم.
یکی از نکات مهم در ترجمه ، که به عقیدۀ من نسبت به اصل باید هم صادق باشد و در عین حال هم زیبا و ظریف، آن است که مترجم آن چنان هم به دلخواه نمیتواند و نباید تغییراتی انجام دهد، مگر این که احساس کند و یا این که به اقتضای زبان مجبور باشد، چنین کند. در این صورت شما زبان ولحن مترجم را می خوانید و نه متن نویسنده را. اشکالی که شاید بر برخی از ترجمههای ما میتوان گرفت است، همین است.
من در این ترجمه تا آنجا که شده سعی کردهام هم به اصل کتاب صادق باشم هم تا حد توان زیبا، که برای همین از کلماتی سلیس، ساده و شفافی استفاده کردهام و حتی در قسمتهایی همچون فصل آغاز، 8 و 30 و.. تا حدودی شاعرانه، که برای خواننده - از هر صنفی از جامعه که میخواهد باشد- قابل درک تر، دلپسند تر و البته در عین حال ادبیتر باشد.
پیش از این نیز نوشتهام که زیباییها در جزئیات نهفتهاند، کسانی که میتوانند جزئیات را ببینند زیبا هستند. میتوانم بگویم بعد از بارها بازخوانی برای هر جمله و حتی هر کلمه، به دفعات بر هر کلمه و عبارتی فکر کردهام. برای مثال برای کلمۀ «زینب خانم» کلمۀ «بانو زینب» انتخاب شده است تا با شخصیت فرزانهای که کتاب برایش ترسیم کرده است ، بیشتر همخوانی داشته باشد و مثال های دیگر...
شاید در این صورت عنوان کتاب تغییر می کرد و مثلا بدل می شد به « گل سرخ گمشده». آیا ایجاز کلمه « رز» شما را به سمت آن سوق داد؟
هم ضرورت زیبایی شناسی، ایجاز و دوری از کلیشه و هم ضرورت داستان باعث انتخاب «رُز» به جای «گُلِ سرخ» شده است. ببینید «گُل سرخ» اسمش با خودش است «سرخ» است اما در داستان نظر نویسنده «رُز» است که دارای چندین رنگ است و در جاهایی از داستان به رُزها بابت رنگشان شخصیت داده شده است. این جدای اصل اثر در ترجمه های انگلیسی و فرانسوی اش و... هم رعایت شده است.
52
نظر شما