/ این مطلب به تدریج تکمیل می شود/


محمود احمدی‌نژاد در میان چهره‌های سیاسی سه دهه اخیر ایران به سادگی می‌تواند رتبه نخست تیزهوشی را به دست آورد. او نشان داده است در تحولات سیاسی 7-8 سال اخیر کشورمان یک سروگردن از همقطارانش بلندتر بوده و با وجود برخی اشتباهات، در گردباد رخدادهای سیاسی، خود را نباخته و گرفتار نیامده است.

او توانست از صندلی شهردار تهران که در سال 1382 آن را تصاحب کرد سکویی برای پرواز به سوی کرسی ریاست‌جمهوری بسازد. شهرداران پیش از او - الویری و کرباسچی- سقف پرواز بسیار کوتاهی داشتند و نام آنها‍ را امروز تعداد اندکی از شهروندان تهرانی به یاد می‌آورند. اگر غلامحسین کرباسچی و مرتضی الویری را منها کنیم، بقیه‌شان در تاریخ و جغرافیایی کلان‌‌شهر تهران گم شده‌اند. این دو نیز، اگر به واسطه فعالیت سیاسی- جناحی‌شان شهرتی به هم نمی‌زدند، به دیگر شهرداران فراموش‌شده می‌پیوستند.
احمدی‌نژاد، اما ثابت کرد که شهرداری تهران می‌تواند همچون شهرداری پاریس و برخی دیگر از پایتخت‌های دنیا، کانون سیاست و قدرت باشد. او، تعبیر «شهردار- رئیس دولت» که در گذشته نزدیک به نام «ژاک شیراک» سکه خورده بود، از انحصار درآورد و به آرامی و با اطمینان هرچه تمام‌تر، از پله‌های ساختمان بهشت فرود آمد و در حیاط پاستور قدم گذاشت.


                                                                             ***
انتخابات ریاست جمهوری سال 1384 نه صحنه رزمایش که عرصه یک جنگ تمام‌عیار میان طیف‌های سیاسی بود. در آن نبرد، همه طرف‌های درگیر، جنگ کلاسیک و شناخته شده‌ای را طراحی کرده بودند. اما احمدی‌نژاد با صف‌بندی نوین‌، مبتکرانه و غیرقابل انتظار، آرایش سیاسی رقیبانش را برهم زد. او در گام اول، وارد درگیری با جناح اصولگرا که بدان منتسب بود گردید و فضای دلخواه این جناح را که باید به وحدت حول یک نامزد می‌انجامید برهم زد. تشکل‌های اصلی اصولگرا که احمدی‌نژاد را نامزد جدی نمی‌دانستند و معادلات خود را به گونه‌های دیگری ترسیم می‌کردند، ناگهان با متغیر جدیدی روبه‌رو شدند که حساب و کتاب‌های قبلی‌شان را برهم ریخت. نتیجه آنکه، امید اصولگرایان برای رسیدن به یک نامزد واحد به یأس تبدیل شد.
احمدی‌نژاد بازی را درست شروع کرده بود، اما پایانش را فقط در این نمی‌دانست که دوستان اصولگرای خود را از صحنه خارج کند. او به خوبی می‌دانست جناح رقیب (اصلاح‌طلبان) از «چند نامزدی» اصولگرایان به سود خود بهره می‌گیرد. به همین دلیل، هوشمندانه خرج خود را از جناح اصولگرا جدا کرد و حمایت بخش‌هایی از جریان اصولگرا از خود را اصلاً جدی نگرفت. وابستگی سیاسی و حزبی‌اش را کاملاً رد کرد و با آنکه عضو رسمی شورای مرکزی جمعیت ایثارگران بود، در طول رقابت انتخاباتی‌اش نه تنها از آن نام نبرد که به آن کاملاً بی‌اعتنایی نشان داد.
احمدی‌نژاد بیشترین سود را از تکثر نامزدها برد و رقیبان اصولگرای خود را عقب زد اما این تازه آغاز راه بود. او در نهایت شانس، در مرحله دوم انتخابات با هاشمی‌رفسنجانی رقیب شد.
اصولگرایان که نمی‌خواستند نامزدی خارج از جناح خود را به پاستور بفرستند رأی خود را در سبد احمدی‌نژاد قرار دادند و او توانست با فاصله 7میلیون رأی نتیجه انتخابات را از آن خود کند. او با یک تیر دو نشان زده بود. با شعارهای سوپر اصولگرایانه، رقبای اصولگرا را از میدان به در کرده بود و با همین شعار‌ها و زیرسؤال بردن سیاست‌های 26 سال گذشته، اصلاح‌طلبان را نیز در جای خود میخکوب کرده بود.
اما این بدان معنا نیست که احمدی‌نژاد، ‌شعارهای شبکه روشنفکری نداشت. به عکس، او که در برابر اتهام واپسگرایی و افراطی‌گری قرار داشت و هجمه‌های فراوانی را تحمل می‌کرد‌ واکنش‌هایی به جا نشان می‌داد. مثلا هنگامی که برای تخطئه او می‌گفتند در زمان قدرت یافتنش سختگیری‌هایی درباره پوشش زنان و یا آرایش موی پسران خواهد کرد و یا اینکه پیاده‌رو خیابان‌ها به مردانه و زنانه تبدیل می‌شود، با هوشیاری کامل رفتار کرد و با مسخره کردن افرادی که چنین اتهاماتی به او وارد می‌کردند، اطمینان داد که مشکل اصلی جامعه این چیزها نیست.
در موضوعات اجتماعی و اقتصادی نیز شاه‌کلید حرف‌های او را عدالت (مفهومی زیبا و در عین حال غیرقابل تعریف) تشکیل می‌داد. شعاری که مردم از ‌آن، عدالت اقتصادی را استنباط می‌کردند. این تصور درست که در دولت‌های اصلاحات و سازندگی به عدالت بی‌اعتنایی شده، همه‌چیز را به نفع احمدی‌نژاد تمام ‌کرد.

 
                                                                           ***
انتخابات سال 1388 شرایط متفاوتی داشت. احمدی‌نژاد مانند 4 سال پیش دیکته نانوشته نبود. سفرهای استانی، به عنوان برگ مثبت در پرونده عملکرد دولت نهم، درخشش خاصی داشت. این سفرها هرچند ابداعی دولت او نبود و در گذشته- حتی در دوران حکومت پهلوی- سابقه داشت، اما اولا تا سطح شهرهای کوچک گسترش نداشت و ثانیا اقداماتی که دولت نهم انجام داده بود قابل قیاس با گذشته نبود. مردم شهرهای کوچک و روستاها با حجمی از فعالیت‌های عمرانی و رفاهی مواجه شده بودند که در دولت‌های قبل سابقه نداشت. مخالفان احمدی‌نژاد، این اقدامات را پوپولیستی معرفی می‌کردند اما این واژه تنها در میان بخشی از قشر متوسط به بالای جامعه، ضدارزش تلقی می‌شد. در نقطه مقابل، دهک‌های پایین، آن‌را مردمگرایی می‌دانستند و به آن احساس منفی نداشتند. به ویژه آنکه رئیس‌ دولت این واقعیت ملموس را که زندگی خصوصی‌اش تفاوت معنی‌داری با اقشار فرودست ندارد، به اثبات رسانده بود. به عبارت دیگر او تعریفی از پوپولیسم ارائه داد که نه تنها دافعه نداشت که با مفاهیم دینی و عرفی مورد قبول شهروندان، منطبق بود.
مناظره‌های تلویزیونی بهار ‌1388 حادثه‌ای تاریخی است که بعید می‌نماید لااقل تا 10 سال آینده تکرار شود. دلیل اصلی این ادعا آن است که دیگر احمدی‌نژاد کاندیدای ریاست‌جمهوری نخواهد بود تا بتواند چنین جذابیتی را ایجاد کند و دلیل دیگر آنکه تصور نمی‌رود کلیت نظام بخواهد ضربه سنگینی که از رهگذر آن گفت‌وگوها بر جامعه وارد آمد دوباره تکرار شود.
اما آن مناظره‌ها واقعیت‌ دیگری را هم رقم زد که نقش منحصر به فرد احمدی‌نژاد را شاخص‌تر کرد. صداوسیما نامش رسانه بود و لابد هنوز هم رئیس آن به خود می‌بالد که توانسته است پرمخاطب‌ترین برنامه سیاسی تاریخ تلویزیون را در ایران برابردیدگان ده‌ها میلیون‌ نفر به نمایش بگذارد اما احمدی‌نژاد نشان داد که خود یک رسانه است؛ با همه ویژگی‌هایی که یک رسانه پرقدرت و فراگیر می‌تواند و باید داشته باشد.
اگر کارکردهای رسانه را در «تبلیغ مفاهیم»، «جریان‌سازی»، «آماده‌سازی روانی جامعه»، «هدایت افکارعمومی»، «پاتک علیه دشمن»، «شکل‌دهی و بسیج توده‌ها به سمت هدف دلخواه» جست‌وجو کنیم به این نکته می‌رسیم که صداوسیما در پاره‌ای از این زمینه‌ها هرگز موفق نبوده و در برخی موارد نیز به صورت مقطعی پیروزی‌هایی داشته. اما آقای احمدی‌نژاد - به مثابه یک رسانه- کمترین اشتباه یا لااقل اشتباهات کمتری کرده است.


                                                                           ***
خرداد 1388 برای دکتر احمدی‌نژاد اوج شکوفایی بود. او در برابر دوربین تلویزیون تنها مناظره نکرد بلکه یک ترم سیاسی را بنیان گذاشت. احمدی‌نژاد در کارآمدترین ضربه به رقیب اصلی خود در برابر میلیون‌ها بیننده، پرونده همسرش را رو کرد.
احمدی‌نژاد در رفتاری منبعث از تاکتیک‌های کارآمد جنگ‌ روانی، چشمان همه کسانی را که پای تلویزیون نشسته بودند گرد کرد و طرف مناظره را به بهت کشاند. «اجازه دارم در این‌جا پرونده یک خانم را مطرح کنم؟» کسانی که پای تلویزیون نشسته‌اند دهانشان باز می‌ماند و طرف مناظره هم، ناگهان به هم می‌ریزد. آیا قرار است یک پرونده اخلاقی برای میرحسین موسوی گشوده شود؟ موسوی سعی می‌کند خود را مسلط نشان بدهد. ظاهرش نشان می‌دهد خیالش از بابت خودش راحت است. در حالی که همه انتظار دارند احمدی‌نژاد یک پرونده بسیار مهم اخلاقی را رمزگشایی کند. ناگهان گوشه‌ای از عکس زهرا رهنورد را نشان می‌دهد. مخاطب همچنان گیج است که ضربه دوم احمدی‌نژاد فرود می‌آید و از تخلف همسر رقیبش در اخذ مدرک دکترا حرف می‌زند. شوک لحظاتی قبل کار خودش را کرده است و مخاطبان که انتظار اتهامی سنگین‌تر را داشتند، این اتهام سبکتر را باورپذیر می‌دانند. آثار شکست موسوی از همین لحظه پدیدار می‌شود.
رقیب انتخاباتی احمدی‌نژاد چه در آن نشست و چه در نطق بعدی تلویزیونی‌ در شب‌های بعد، ساده‌لوحانه می‌خواهد از فن بدل استفاده کند. به همین منظور اصرار می‌ورزد که اثبات کند رفتار احمدی‌نژاد در نشان دادن عکس همسرش از تلویزیون ناروا و غیراخلاقی بوده است. او نمی‌تواند درک کند که حریفش است که در این مورد رعایت اخلاق را لازم نمی‌دانسته است. حتی اگر مخاطبان‌، حرف موسوی را هم پذیرفته باشند قطعاً در مورد غلط بودن شیوه احمدی‌نژاد در ناخودآگاه‌شان به ناز شست احمدی‌نژاد آفرین گفته‌اند.
احمدی‌نژاد در مناظره با کروبی نیز از روش مشابهی استفاده کرد و پیروزمندانه از زمین بازی خارج شد. کروبی که پیشدستانه موضوع «هاله‌نور‍» را مطرح کرد بلافاصله با موضوع شهرام جزایری روبه‌رو شد و به ناچار قصه‌ای را آغاز کرد که هر کلمه‌اش علیه خودش بود. او درباره سوابق قبل و بعد از انقلاب خود حرف‌هایی زد که در نطق‌های دیگرش به کرات گفته بود. آن مطالب نه تنها برای شنونده جذابیتی نداشت که شدیداً مخاطب را پس می‌زد. وانگهی چهره منفی شهرام جزایری به عنوان یک متخلف اقتصادی از وزن کافی برای تخریب هر فردی چون او برخوردار بود.
از آن گذشته، ناآشنایی کروبی به مقولات اقتصادی، به ویژه آمار و ارقام، ضعف بارزی بود که احمدی‌نژاد توانست به سادگی از آن بهره گیرد.
احمدی‌نژاد، با محسن رضایی هم در جریان مناظره‌اش رفتار مشابهی داشت. او مطمئناً تصمیم نداشت با رضایی که دانش‌آموخته اقتصاد است و به واسطه شغلش در مجمع تشخیص مصلحت، به آمار و اطلاعات آشکار و پنهان فراوانی دسترسی دارد، از راه علمی وارد گفت‌وگو شود. زیرا این بحث کشدار، احمدی‌نژاد را به مقصودش نمی‌رساند. به همین دلیل پوزخندهایی را که معمولاً از آن برای در هم ریختن طرف مقابل به آن متوسل می‌شود، تحویل محسن رضایی هم داد. آرامش ظاهری فرمانده سابق سپاه، شاید می‌توانست برایش نقش حربه دفاعی را ایفا کند اما افراط در آرامش هم چندان مثبت نمی‌نمود.
از سوی دیگر احمدی‌نژاد برای ضربه کردن محسن رضایی یک فن را هنوز نگه داشته بود. او فرمانده جنگ را متهم کرد که در طول دوره دفاع‌مقدس، کار سیاسی می‌کرد و در عزل و نصب فرمانداران و مقامات سیاسی استان‌ها و شهرها دخالت داشته است.
رضایی سعی کرد با بیان نقاط ضعف دولت نهم، ابتکار را در مناظره به دست گیرد اما احمدی‌نژاد با تردستی صحنه گفت‌وگو را به سؤال کردن از رضایی تغییر داد و بازی را باز هم برد.


                                                                         ***
همان‌گونه‌ که گفته شد، احمدی‌نژاد در رقابت انتخاباتی، ترم سیاسی تازه‌ای را در جمهوری اسلامی و در میان نیروهای مذهبی پایه گذاشت. اسم این ترم را «سکولاریزم اخلاقی» می‌گذارم و آن‌را «فاصله انداختن میان اخلاق و سیاست» تعریف می‌کنم.
این درست است که رقابت انتخاباتی و به خصوص مناظره تلویزیونی، شوخی‌بردار نیست و باید با قدرت و ابهت در آن حضور یافت اما اخلاق دینی و اخلاق اجتماعی، در 30 سال گذشته سایه خود را بر سر سیاست، هر چه سنگین‌تر حفظ کرده است. این بدان معنا نیست که در 3 دهه گذشته، بی‌اخلاقی در عرصه سیاست وجود نداشته. برعکس، هر گاه پای انتخابات به میان کشیده شده، اخلاق خودش را جمع و جور کرده. با این حال، در سخنرانی‌ها و شعارها، رفتارهای غیراخلاقی همواره مورد انتقاد شدید قرار گرفته و ضدارزش تلقی شده است.
با این همه رفتار احمدی‌نژاد در مناظره‌های تلویزیونی سال 88 این نکته را ثابت کرد که اخلاق از نظر او اولاً مقوله‌ای نسبی است و مهم‌تر آن‌که برای دستیابی به هدف می‌توان ولو به صورت موقت با اخلاق خداحافظی کرد.
احمدی‌نژاد با درک صحیح از شرایط آن روز می‌دانست می‌توان بر صفحه تلویزیون ظاهر شد و به رؤسای دولت‌های پیشین هر اتهامی ولو درست را وارد کرد، بی‌آن‌که هیچ دادگاهی برای شکایت علیه آن تشکیل شود. بر فرض هم که محکمه‌ای به این موضوع رسیدگی کند، نتیجه چه می‌شود قطعاً هیچ.
«ترم سیاسی سکولاریزم اخلاقی» تاریخ مصرفش در انتخابات تمام نشد و هنوز با وجود گذشت مدت‌ها، به عنوان روشی کارآمد علیه بسیاری از چهره‌ها به کار گرفته می‌شود.
سکولاریزم اخلاقی، گرچه پدیده‌ای نو در دنیای سیاست و اخلاق نیست، اما وضع آن در جامعه اسلامی ما به عنوان پشتیبان نظریه «هدف وسیله را توجیه می‌کند» و نیز جاانداختن آن به عنوان روشی پسندیده و مشروع، اتفاقی منحصر به فرد است.


                                                                                   ***
دولت نخست آقای احمدی‌نژاد - دولت نهم - به لحاظ شکل‌گیری، تفاوت، قابل ملاحظه‌ای با دولت‌های قبل نداشت. گزینش ترکیبی از چهره‌های سرشناس و گمنام، شیوه مألوف گذشتگان هم بود. اما تفاوت دولت نهم در اصرار رئیس دولت برای سههم ندادن به احزاب و گروه‌های اصولگرا بود. وقتی احمدی‌نژاد صراحتاً از کم‌ تأثیر یا حتی بی‌تأثیر بودن تشکل‌های سیاسی در پیروزی‌اش سخن می‌گفت، این علامت را برای دوستان اصولگرای خود می‌‌فرستاد که چشم به سهم در دولتش نداشته باشند. همین ایده موجب شد چهره‌های مشهور تشکل‌ها و احزاب به دولت او راه پیدا نکنند. به این ترتیب، دست او برای انتخاب وزرا، بدون دخالت و انتظار گروه‌های سیاسی باز شد. با این همه او به فراست می‌دانست، یک هیأت وزیران گمنام، حتی اگر ترکیبی از افراد متخصص و متبحر باشد در فضای سیاسی کشور مطلوب نیست و لزوماً باید از چند ستاره و چهره شاخص هم استفاده کند. انتخاب افرادی همچون محسنی اژه‌ای و پورمحمدی را می‌توان در همین راستا ارزیابی کرد.
اما چهره‌های شاخص، برای دولت نهم، چندان مطلوب نبودند. استقلال رأی و ثبات عقیده آنها می‌توانست- و توانست - برای احمدی‌نژاد دردسرزا شود. رئیس دولت برای جامه عمل پوشاندن به شعارهایی که داده بود، نه لازم می‌دید و نه فرصت داشت به اقناع اعضای کابینه خود بپردازد. او از تجربه دولت‌های قبل باخبر بود و می‌دانست جای تنش‌های فکری و عقیدتی، در کلاس‌های حوزه و دانشگاه است. از آن مهمتر، او حوصله چهره‌های شاخص را که به لحاظ تکلیف شرعی، می‌خواهند در سیاست‌های کلی و کلان، نظر بدهند، نداشت. به همین دلایل، کاملاً طبیعی بود که فضای تنفس برای این چهره‌ها در دولت تنگ شود. حذف دولتمردان از افراد گمنام آغاز شد. افرادی که شاید هیچ ایده و تئوری خاص و مزاحمی نداشتند، اما جاده صاف کن عزل چهره‌های صاحب ایده شدند. برکناری وزیران رفاه و تعاون در این راستا قابل‌توجیه است. کنار گذاشتن این افراد، زمینه را برای خارج کردن وزیر اقتصاد، رئیس کل بانک مرکزی، وزیر کشور و... فراهم کرد. برکناری‌ها تا آنجا ادامه یافت که بیم آن می‌رفت که طبق قانون احمدی‌نژاد ناگزیر شود دوباره از مجلس تقاضای رأی اعتماد کند. سرانجام و در واپسین روزهای دولت نهم، محسنی اژه‌‌ای و صفارهرندی (از چهره‌های شاخص) و 2-3 وزیر دیگر نیز برکنار شدند تا احمدی‌نژاد، در چیدن دولت دهم، به همه گفته باشد که تصمیم‌گیرنده اصلی کیست.


                                                                               ***
حلقه یاران احمدی‌نژاد از بحث‌انگیزترین مقولات سیاسی سال‌های اخیر است که اصولگرایان حامی دولت همواره در این خصوص دچار پارادوکس شده‌اند. این بخش از جبهه اصولگرا که نمی‌تواند یا نمی‌خواهد انتقادات خود را مستقیماً متوجه رئیس دولت کند، اطرافیانش را مورد حمله قرار می‌دهد. اسفندیار رحیم‌مشایی که احمدی‌نژاد می‌خواست او را تا حد معاون اول خود برکشد، در سیبل این حملات قرار دارد. پس از او معاون اول کنونی رئیس‌جمهور، رئیس سازمان میراث فرهنگی و ... در رده‌های بعدی هستند.
به نظر می‌رسد احمدی‌نژاد در این مقوله نیز مانند موضوعات پیش گفته، با زیرکی تک‌های حریف را پاسخ داده است. به عبارت دیگر، او موفق شده است به همان اندازه که در میان اصولگرایان دچار ریزش شده، عناصری از همین جریان را جذب کند. هنگامی که جامعه وعاظ تهران و نیز جامعه اسلامی دانشجویان با دولت مخالفت‌هایی کردند، اسفندیار رحیم‌مشایی مأموریت یافت با ایجاد جریان موازی، تلاش‌های آنها را بی‌اثر کند. انشقاق در این دو تشکل، قدرت احمدی‌نژاد را در بر هم ریختن نظم، انسجام و اتحاد به وضوح نشان داد. علاوه بر آن یارگیری‌هایی که وی در نهادها، گروه‌ها و سازمان‌های رسمی و غیررسمی به نفع خود کرده است، این نکته را ثابت می‌کند که او جلوی کاهش قدرت و از بین رفتن پایگاه های اجتماعی و سیاسی خود را به سادگی می‌گیرد.
از طرفی، احمدی‌نژاد اصولگرایان حامی - منتقد خود را در بن‌بست قرار داده است. به این معنا که وی فضا را چنان طراحی کرده که هر مخالفتی با دولت، عملاً آب به آسیاب ریختن جریانی تلقی شود که در انتخابات سال گذشته شکست خورده و این شکست، حوادث متعددی را رقم زده است. به دیگر سخن، او در قراردادی نانوشته، به «حامی - منتقدهای» خود دیکته کرده است که هر تهاجمی به رئیس دولت، حمایت از جریان موسوم به «فتنه» را در ذات خود دارد. شاید همین تلقی موجب شده که اصولگرایان، لبه تیز تیغ انتقاد را متوجه او نکنند و گاه و بی‌گاه به اطرفیان بپردازند.
می‌توان ادعا کرد یکی از نقاط اوج هوشمندی و ذکاوت احمدی‌نژاد همین‌جاست. از جانب دیگر برخی از منتقدان اصولگرای دولت این ذهنیت را دارند که مشایی دیدگاه‌ها و عملکردهایی دارد که با انقلاب و نظام و اسلام منطبق نیست و اصرار دارد این عقاید را به دولت احمدی‌نژاد تحمیل کند. منتقدان تند، حتی مشایی را تا سمت «عقل منفصل احمدی‌نژاد» ارتقا داده‌اند.
«حامی - منتقد»ها بنا به هر مصلحتی دوست ندارند شخص احمدی‌نژاد تضعیف شود و برای رسیدن به این مقصود، می‌خواهند مشایی و امثال او را از گرد رئیس دولت دور کنند. اینکه هرکسی از جمله احمدی‌نژاد تحت تأثیر عقیده، اخلاق و رفتار دیگران قرار گیرد، امری غیرطبیعی نیست، اما پرسش اساسی این است که آیا واقعاً مشایی بر او نفوذ بی‌نهایت دارد؟ کسانی که این ادعا را مطرح می‌کنند، برای اثباتش راه سختی را در پیش دارند. اینکه احمدی‌نژاد به کسی اعتماد مطلق داشته باشد، او را یار غار خود کند، در هر جلسه و همایشی در داخل و خارجی کنار دست خود بنشاند، 10، 12 مسئولیت به او بسپارد، لزوماً به معنای تأثیر پذیرفتن نیست. حداکثر اینکه او اصطلاحاً «شیفته تئوری» می‌خواهد و مشایی چنین صفتی را برای او داراست. سایر نزدیکان احمدی‌نژاد نیز در مراتب پایین‌تر از مشایی چنین‌اند و محال می‌نماید که بر او تأثیر قابل ملاحظه‌ای داشته باشند.
حتی به نظر می‌رسد اظهارنظرهای جنجالی مشایی که گاه و بی‌گاه به جنجال می‌انجامد و چهره‌های مذهبی - سیاسی و رسانه‌ها به آن می‌پردازند، در یک فرآیند کاملاً مهندسی شده برنامه‌ریزی و تدارک می‌شود.
به عبارت دیگر، احمدی‌نژاد گاه برای اینکه منتقدانش را دچار تشتت کند، جبهه‌ای جدید علیه مشایی و یا دیگر نزدیکانش باز می‌کند و رقبا را به آنها مشغول می‌دارد. او در این زمینه تقریباً همواره فراست به خرج داده و دچار اشتباه نشده است.
این تأکید باز هم لازم می‌نماید که هیچ دلیلی برای تأثیرپذیری احمدی‌نژاد از اطرافیانش وجود ندارد. اگر همین امروز، مشایی از دولت برود، رحیمی به خاطر پرونده بیمه ایران و ساختمان خیابان فاطمی راهی زندان شود، بقایی مثلاً به خاطر بی‌کفایتی برکنار شود و ... در دولت احمدی‌نژاد آب از آب تکان نمی‌خورد. او به سادگی می‌تواند با یکی، دو تغییر در صحنه شطرنج قدرت، بازی را به سود خود تغییر دهد، بی‌آنکه از حذف مهره‌های اصلی‌اش - ولو در حد وزیر و رخ - خم به ابرویش بیفتد.


                                                                             ***
برکناری اعضای دولت توسط احمدی‌نژاد، همواره سوژه‌ای دلچسب برای رسانه‌هاست. سیاسیون هم بدشان نمی‌آید در چنین مقطعی فضا را در دست بگیرند و از ناکارآمدی دولت سخن برانند اما آیا واقعاً موفق شده‌اند؟
عزل منوچهر متکی از سمت وزارت خارجه، بسیار جنجالی شد و همه از اینکه وزیری در پای میز مذاکره برکنار شود، اظهار تأسف کردند و آن را نماد بی‌تدبیری دانستند.
آیا واقعاً احمدی‌نژاد نمی‌داند که اقدام نابهنگام در برکناری وزیر خارجه،‌تا این حد برای او و دولتش هزینه دارد؟ این را هر شهروند عادی عامی هم می‌داند چه برسد به فردی که 5/5 سال بالاترین مقام اجرایی کشور را در دست داشته است. بنابراین چاره‌ای نیست که برای این اقدام شتاب‌زده دنبال دلیل و توجیه بگردیم. برکناری وزیر خارجه در آستانه اجرای قانون هدفمند کردن یارانه‌ها صورت گرفت. برخی تحلیل‌گران تصور می‌کردند این قانون می‌تواند به جامعه شوک وارد کند و احیاناً نارضایتی‌هایی را موجب شود. شاید تکرار تجربه گران شدن بنزین در دولت احمدی‌نژاد و توزیع آن از طریق کارت که به ناآرامی‌هایی در تهران منجر شد، همچنان نگران‌برانگیز بود.
احمدی‌نژاد - باز هم تأکید می‌کنم به عنوان یک رسانه - کاملاً موفق شد فضای سیاسی جامعه را با عزل متکی در دست بگیرد و اذهان را متوجه یک جریان موازی کند. برکناری رئیس سازمان ملی جوانان و حاشیه‌سازی برای جانشین او هم با این تحلیل کاملاً قابل فهم است. به اینها بیفزایید کنار گذاشتن 14 مشاور را که خوراک تبلیغاتی برای رسانه‌های داخلی و خارجی درست کرد اما برد را همچنان در کارنامه شخص احمدی‌نژاد ثبت کرد.


                                                                                 ***
تیم رسانه‌ای دولت‌های نهم و دهم، ضعیف‌ترین تیم‌های دولتی در سی سال اخیر بوده‌اند. این را به وضوح از تیراژ روزنامه‌های دولتی و تعداد بینندگان خبرگزاری وابسته به دولت می‌توان بدست آورد. کیفیت نازل، تأثیرگذاری نزدیک به صفر، نداشتن استانداردهای حرفه‌ای، نابرخورداری از چهره‌های شاخص و تأثیرگذار، بخشی از ضعف‌های رسانه‌های دولتی است. این ویژگی‌ها به رسانه‌های حامی دولت نیز تا حد قابل توجهی تسری یافته و شاید به همین دلیل است که برخی رسانه‌های پشتیبان دولت - اعم از خبرگزاری‌ها، روزنامه‌ها و سایت‌های خبری - برای حفظ مخاطبان خود و جلوگیری از ریزش آنها، گاه ژست انتقاد از دولت را هم گرفته‌اند.
احمدی‌نژاد که خود نقش یک رسانه را آن هم در حد استانداردهای جهانی ایفا می‌کند و به خوبی از پس آن برمی‌آید، واقعاً چه سهمی از فضای رسانه‌ای کشور را برای رسانه‌های دولتی قائل است؟ او هنگامی که می‌بیند رئیس فلان خبرگزاری دولتی که گزارش یک سفر خارجی کم ارزشش را به جای ارائه به دفتر رئیس‌جمهور آن هم در 2 پاراگراف 50 کلمه‌ای، با عکس و تفصیلات در سایت خبرگزاری دولت منتشر می‌کند و نیز مدیر روزنامه اصلی دولت که به جای تبلیغ برای قوه مجریه، دعوایش با یک مقام قضایی بر سر یک پرونده ساده، در حد تیتر یک روزنامه بالا می‌برد و صفحات متعددی را به آن اختصاص می‌دهد، چه اعتباری برای رسانه‌های دولتش قائل می‌شود؟ رسانه‌هایی که به جای برداشتن بار از دوش دولتش، برایش هزینه هم می‌تراشند، چه شأن و اعتباری دارند که درخور او باشند؟ فلان رسانه مکتوب که برای بالا رفتن تیراژ، همه دست و پاهایش را زده تا آگهی‌های تجاری سازمان‌های دولتی را منحصر به او کنند، چه برد رسانه‌ای برای رئیس دولتی دارد که یک مصاحبه کوتاهش با CNN در کمتر از یک ساعت، تیتر اول دنیا می‌شود؟


                                                                             ***
آیا احمدی‌نژاد می‌خواهد دولت یازدهم را مدیریت کند؟ اصولاً هر سیاستمداری نگاهش به نردبان قدرت و به ویژه بالاترین پله‌های آن است. اهالی سیاست تلاش می‌کنند موانع دستیابی به قدرت را از پیش پای خود بردارند. هر که زیرک‌تر، موفق‌تر. احمدی‌نژاد حتی اگر دولت یازدهم را از دست رفته بداند، چرا نباید به دولت دوازدهم فکر کند؟ ضمن اینکه از هم‌اکنون، برای کسب قدرت واقعی در دولت یازدهم بیکار ننشته است. حلقه‌های اصلی و فرعی او، آشکار و پنهان کارشان را شروع کرده‌اند. اعضای این حلقه‌ها می‌دانند بدون احمدی‌نژاد هیچ‌اند و در برابر تندبادهای سیاسی، فرو می‌پاشند. بنابراین می‌توان انتظار داشت که با چراغ سبز ا حمدی‌نژاد وارد میدان شده باشند. از آن سوی، برخی رقیبان هوشمند احمدی‌نژاد، انتخابات سال 1392 را بی‌حضور او ارزیابی نمی‌کنند. از نگاه آنها داستان پوتین - مدودف قابل تکرار است ضمن اینکه تبحر و چیره‌دستی او در فضاسازی رسانه‌ای و سیاسی را خوب می‌شناسند. فردی که می‌تواند ظرف 24 ساعت، فضای سیاسی و داخلی و حتی بین‌المللی را متأثر از یک سخن کوتاه خود کند، چرا برای فضاسازی‌های انتخابات دو سال دیگر طرح و ایده نداشته باشد؟


                                                                              ***
احمدی‌نژاد به همان اندازه که توان ایجاد موج دارد، می‌تواند خود را از امواج سهمگین دور نگه دارد. در حالی که نظام، هزینه سنگینی را در انتخابات سال گذشته پرداخت، احمدی‌نژاد بی‌هیچ هزینه‌ای از کنار آن عبور کرد.
به عبارت دیگر، گرچه بخشی از ناآرامی‌های پس از انتخابات سال گذشته به رأی آوردن او برمی‌گشت، اما وی ترجیح داد هزینه فتنه‌های برخاسته را به دوش دیگران بیندازد. اگر از سخنرانی یک‌شنبه 24 خرداد 88 احمدی‌نژاد صرف‌نظر کنیم، ردپاهای بسیار کمرنگی از اظهارنظر او در مورد انتخابات قابل ملاحظه است.
شاید به ذهن کمتر کسی بیاید که در کوران حوادث پس از انتخابات تاکنون، احمدی‌نژاد از لفظ فتنه استفاده نکرده و وارد دعواهای سیاسی نشده است گرچه بعید نیست این اقدام در پی توصیه‌های مصلحت‌اندیشانه ای صورت گرفته باشد تا فضا ملتهب‌تر نشود، اما در عین حال، بیشترین بهره‌اش نصیب احمدی‌نژاد گردیده. او وارد دریایی مواج شده، بی‌آنکه ذره‌ای خیس شود.


                                                                              ***
افزایش اختیارات و قدرت، از خواسته‌های اساسی احمدی‌نژاد در طول ریاست‌جمهوری است. او البته در زمان تصدی شهرداری تهران نیز در نامه‌ای به سیدمحمد خاتمی، رئیس‌جمهور وقت، افزایش و تمرکز اختیارات حوزه شهری در شهرداری را مطالبه کرده بود. این ویژگی مشترک همه رؤسای دولت‌های پس از انقلاب است که برای تسهیل امور جاری، از نیاز به قدرت و اختیار بیشتر سخن بگویند.
مهدی بازرگان تقریباً هر روز از دخالت نهادهای انقلابی و کاهش قدرت و سطوت دولت سخن می‌راند. بنی‌صدر دخالت گروه‌ها و احزاب سیاسی را مخل حرکت خود می‌دانست. میرحسین موسوی از نقش‌آفرینی بازار و بخش‌هایی از روحانیت در جهت تحدید اختیاراتش شکوه داشت. هاشمی رفسنجانی هم - هرچند در قیاس بسیار کمتر از دولتمردان پیش و پس از خود - از فشار رسانه‌ها رنج می‌برد. سیدمحمد خاتمی، مجلس پنجم شورای نگهبان و ... را مزاحم خود می‌پنداشت و به همین منظور لوایح معروف به «دو قلو» را طراحی کرد. احمدی‌نژاد نیز به طور مشخص چالش با مجلس را آغاز کرد.
تلاش او برای به عقب راندن قوه مقننه، شباهت‌هایی با دکتر محمد مصدق در انحلال مجلس در سال 1331 و نیز مشابهت‌هایی با دکتر علی امینی در انحلال مجلس بیستم را داشت اما فضای سیاسی جامعه، به واسطه ترس مار گزیده از ریسمان سفید و سیاه، چرخ گردون را به سوی احمدی‌نژاد نچرخاند.
حافظه تاریخی مردم ، حتی با آنکه از مصدق به نیکی یاد می‌کند، تصمیم وی به انحلال مجلس را تأیید نمی‌کند. علی امینی را هم هرچند به عنوان سیاستمداری تیزهوش و نکته‌دان می‌شناسد، چالش با مجلسی که به واسطه پرمسئله بودن انتخاباتش توسط او منحل شد، نمی‌ستاید. بنی‌صدر هم به عنوان رئیس‌جمهوری یک‌دنده، لجباز و بداخلاق، بر صفحات تاریخ رخ‌نمایی می‌کند و ...
از همین روی، راهی را که احمدی‌نژاد برای چالش با مجلس تکرار کرد، گرچه در مقاطعی با عقب‌نشینی قوه مقننه هم مواجه شد، اما کفه او را سنگین نکرد. شاید به همین دلیل بود که از راه تعامل وارد شد. طبیعتاً مجلسی که حامیان دولت هم به لحاظ تعداد در اقلیت‌اند و هم از فقر چهره‌های معتبر سیاسی و اقتصادی رنج می‌برند، جولانگاه خوبی برای دولت احمدی‌نژاد نمی‌توانست باشد. حتی یکی از تعامل‌ها هم که به صورت پرداخت پول از طریق معاول پارلمانی وقت رئیس دولت انجام شد، به رسوایی گرایید.
با این همه، با کیاست دولت به خوبی بر این نکته واقف بود و هست که تا وقتی قوه اجرایی و به خصوص درآمد نفت در ید دولت است، می‌توان مجلس را به عقب‌نشینی‌های مقطعی وادار کرد. تن دادن مجلس به بسیاری از خواسته‌های دولت در لایحه هدفمندکردن یارانه‌ها، نمونه‌ای گویا از این توفیق احمدی‌نژاد است.


                                                                               ***
اجرای قانون هدفمند کردن یارانه‌ها از نقاط مثبت فعالیت‌های احمدی‌نژاد است، اما نه از این جهت که او کاری را صورت داد که دولت‌های دیگر نتوانستند انجام دهند. امروزه حامیان دولت،‌این اقدام را شجاعانه قلمداد می‌کنند اما شخص احمدی‌نژاد چنین خصلتی را برای اقدامش قائل نیست. زیرا او می‌داند دقیقاً در شرایطی تصمیم به این جراحی بزرگ اقتصادی گرفت که قیمت نفت در بازارهای جهانی به مرز 150 دلار در هر بشکه رسیده بود و این طلایی‌ترین موقعیتی بود که در طول 30 سال پس از پیروزی انقلاب رخ داده بود. سرازیر شدن درآمد افسانه‌ای به کشور، هر طرحی را قابل اجرا می‌کرد و چه طرحی بهتر از این که با پرداخت یارانه نقدی به شهروندان قدرت خریدشان را بالا ببریم و با اختصاص یارانه به بخش صنعت، حجم تولید را افزایش دهیم و همزمان بیکاری را پایین آوریم و نیز با تخصیص اعتبار به بخش تجارت، واردات کالاهای خاص را رونق بخشیم و در مجموع، رضایتمندی شهروندان را به بالاترین میزان در سال‌های پس از انقلاب برسانیم. اگر چنین موهبتی نصیب احمدی‌نژاد می‌شد، نام او ضرب‌المثل می‌شد اما بخت یاری نکرد و شعله‌های سرکش قیمت نفت فروکش کرد. در کشاکش این کاهش قیمت، احمدی‌نژاد صراحتاً اعلام کرد نفت در هیچ شرایطی به زیر 100 دلار افت نخواهد کرد. این پیش‌بینی هم - همانند پیش‌بینی راه نیافتن اوباما به کاخ سفید - محقق نشد و قیمت نفت در مقاطعی به زیر 50 دلار هم سقوط کرد تا دوباره به وضعیت تعادل رسید و هم‌اکنون نیز بین 70 تا 80 دلار در نوسان است. اگرچه قیمت فعلی هم می‌تواند وضعیت باثباتی را برای دولت پدید آورد، اما با اتو پیامی احمدی‌نژاد ده‌ها دلار فاصله دارد.
هدفمند کردن یارانه‌ها تیری بود که در اوضاع نفت 150 دلاری از چله کمان رها شده بود و دیگر امکان بازگرداندن آن و پشیمان شدن و انصراف وجود نداشت. احمدی‌نژاد اما باز هم شرایط نوین را مدیریت کرد. «ستاد مقابله با هدفمندی یارانه‌ها» را در یک نطق تلویزیونی بر سر زبان‌ها انداخت و بدون اینکه مصداقی روشن برای آن بیان کند، مقدمه دفع مسئولیت از خود را در صورت هرگونه ناکامی احتمالی، بنیان گذارد.
بخت دیگر او آن بود و هست که این پروژه را همه ارکان نظام، شخصیت‌ها، احزاب و ... پذیرفته‌اند و با وجود همه مخالفت‌هایی که بعضی از آنها با دولت دارند، مورد تأکید قرار می‌دهند. به عبارت دیگر، هزینه‌های هدفمند شدن یارانه‌ها را قرار نیست دولت به تنهایی تحمل کند و دیگران هم در این زمینه آستین همت بالا زده‌اند.

 

 

برای دسترسی سریع به تازه‌ترین اخبار و تحلیل‌ رویدادهای ایران و جهان اپلیکیشن خبرآنلاین را نصب کنید.
کد خبر 121791

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
2 + 1 =

نظرات

  • نظرات منتشر شده: 11
  • نظرات در صف انتشار: 0
  • نظرات غیرقابل انتشار: 0
  • مستشار US ۱۴:۲۷ - ۱۳۸۹/۱۰/۱۸
    1 0
    آفرین دست بلوتوس رو بستی
  • بدون نام TJ ۱۸:۳۰ - ۱۳۸۹/۱۰/۱۸
    1 0
    اگه این باهوشه پس سیاستمداران قبلی چی بودن بابا باهوش
  • بدون نام DE ۰۰:۱۲ - ۱۳۸۹/۱۰/۱۹
    1 0
    مثلاً تحلیل بود!!! دانشمند
  • سعيد IR ۰۶:۲۰ - ۱۳۸۹/۱۰/۱۹
    1 0
    سلام از وقتي از کيهان جدا شده ايد واقع بين شده ايد عليرغم اينکه از لحاظ سياسي با شما اشتراک عقيده ندارم اما مقاله بسيار خوبي بود
  • بدون نام IR ۱۴:۵۲ - ۱۳۸۹/۱۰/۱۹
    0 0
    وزیر میشی ایشالا
  • بدون نام IR ۱۴:۱۲ - ۱۳۸۹/۱۰/۲۱
    0 0
    ایولا...دست تمام چاکران درگاه اقدس همایونی رابستی . به این میگن دست بوسی تمام عیار.در دولت دوازدهم اگر عمرت باقی باشد حقا وزیری .
  • محمد IR ۱۷:۴۶ - ۱۳۸۹/۱۰/۲۱
    1 0
    شما هم کم باهوش نیستی ها!
  • حسن US ۱۶:۰۹ - ۱۳۸۹/۱۰/۲۲
    1 0
    تحلیل جالبی بود اما شماهنوز هم دوست دارید احمدی نژاد را زیادی بزرگ کنید واین دست خودتان نیست و به شما القا شده است
  • بدون نام DE ۱۰:۲۵ - ۱۳۹۰/۰۲/۱۲
    1 0
    این هم یک تاکتیک برای بزرگ جلوه دادن افراد معمولی است
  • بدون نام IR ۱۲:۱۵ - ۱۳۹۰/۰۲/۱۲
    1 0
    چه عرض کنم؟!
  • مجید IR ۱۵:۲۵ - ۱۳۹۰/۰۲/۱۲
    0 0
    آفرین مقاله خوبی بود. من هم مثل شما به هوش و فراست بی‌نظیر احمدی‌نژاد معتقدم. تنها نقطه ضعف او جناب مشایی است.